شناسه خبر : 44032 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مهار منابع

واکاوی تحولات اخیر در روابط ایران و عربستان در گفت‌وگو با غلامرضا حداد

مهار منابع

همزمان با رسانه‌ای شدن خبر احیای روابط دیپلماتیک ایران و عربستان و توافق دو بازیگر مبنی بر بازگشایی سفارتخانه‌ها و تبادل سفرا تا دو ماه آینده، گمانه‌زنی‌ها درباره چگونگی و چرایی چنین توافقی که به ناگهان در سرخط اول اخبار قرار گرفت، افزایش یافت. در این زمینه غلامرضا حداد استادیار اقتصاد سیاسی بین‌الملل معتقد است بیشترین مزیت را چین در این احیای روابط دارد. چین بزرگ‌ترین واردکننده نفت در جهان است که در سال 2020 نزدیک به 17 درصد نفت مورد نیاز خود را از عربستان وارد کرده است و در مجموع عربستان و کویت و امارات و عراق نزدیک به 40 درصد از کل واردات نفت چین را سهم خود کرده‌اند. این در حالی است که سهم ایران نزدیک به 7 /0 درصد بوده که آن هم در شرایط تحریم عمدتاً در قالب فروش نفت و میعانات گازی روی دریا و به شکل تهاتر اعتبارات و البته زیر قیمت بازار بوده است. رفع تهدید از بزرگ‌ترین تامین‌کنندگان نفت مهم‌ترین دستاورد چین از احیای روابط منطقه‌ای ایران است. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.

♦♦♦

‌ آیا می‌توان احیای روابط دیپلماتیک ایران با عربستان را، آغاز عصر تنش‌زدایی در روابط خارجی ایران دانست؟

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در مورد بازیگرانی که در هستی‌شناسی‌اش آنها را به عنوان دشمن یا رقیب تعریف کرده همواره در طول چهار دهه اخیر در نوسان و حرکتی پاندولی بین تنش‌زایی و تنش‌زدایی بوده است. این را هم در روابط با غرب و مشخصاً قدرت‌های اروپایی و کمابیش ایالات متحده می‌توان دید و هم در روابط با بازیگران منطقه‌ای مثل عربستان و سایر دولت‌های عضو شورای همکاری خلیج‌فارس. در اینجا باید به دو مولفه مهم توجه کرد؛ یکی اینکه معیار تعریف دشمن یا رقیب به عنوان موضوع تنش چیست و دیگری اینکه چرخش‌ها از تنش‌زایی به تنش‌زدایی و برعکس، تابع چه عواملی است. از منظر جریان‌های اصلی نظری در ادبیات روابط بین‌الملل یعنی رئالیسم و لیبرالیسم، ملاک و معیار جمهوری اسلامی ایران در شناسایی دشمنان و رقبا چندان قابل تبیین نیست. مشخصاً از منظر رئالیستی، تعارض امری ذاتی در سیاست بین‌الملل بوده و دوستی‌های ناپایدار تابعی از دشمنی‌های کمابیش پایدار هستند. از این منظر دوستان ما را دشمنانِ دشمنان ما تشکیل می‌دهند و آنچه دشمنی را متعین می‌کند «واقعیت» سیاسی است نه تصورات و ایده‌آل‌های ما؛ واقعیتی که قابل کشف و کمابیش باثبات است و از این بابت در پیوندی وثیق با ژئوپولیتیک تعریف می‌شود. برای همین هم هست که رئالیست‌ها منافع ملی را موجودیتی قابل کشف تصویر می‌کنند که کارگزار سیاست خارجی باید اهداف و اولویت‌های خود را با معیار آن تنظیم کند. مبتنی بر این رویکرد اغلب کارشناسان ایرانی سیاست بین‌الملل، با تاکید بر مولفه‌های ژئوپولیتیک، روسیه را بزرگ‌ترین تهدید و عراق را دشمن طبیعی ایران می‌دانند و با توجه به فقدان ظرفیت‌های لازم در محیط پیرامونی برای اتحاد و ائتلاف، حضور نیروی سوم را برای موازنه‌سازی منطقه‌ای ضروری دانسته و در اسرائیل ظرفیتی برای اتحادی طبیعی می‌بینند؛ با توجه به سابقه تاریخی روابطش با اتحاد جماهیر شوروی (روسیه) از جنگ دوم جهانی تا به امروز ایالات متحده آمریکا را واجد ویژگی‌های لازم به عنوان نیروی سوم برمی‌شمارند. این در حالی است که تعریف جمهوری اسلامی ایران از دشمنان و دوستان درست در نقطه مقابل چنین تعابیری قرار می‌گیرد؛ ما تلاش می‌کنیم با روسیه به اتحادی استراتژیک برسیم تا آمریکا را موازنه کنیم، در درون عراق برای تقویت سیاسی و نظامی شیعیان سرمایه‌گذاری می‌کنیم و در سیاست منطقه‌ای نیز با تبدیل دشمنی تاریخی اعراب و اسرائیل به اتحادی سیاسی علیه خودمان معجزه‌ای را رقم زده‌ایم. از منظر لیبرال که همکاری در سیاست بین‌الملل را امری امکان‌پذیر و البته پس از تحولات نیمه دوم قرن گذشته مبتنی بر وابستگی متقابل امری اجتناب‌ناپذیر می‌داند، کمابیش مفهوم رقابت جایگزینی برای مفهوم دشمنی تلقی می‌شود. از این منظر با توجه به اتکای اقتصاد کشورهای ایران، روسیه و دولت‌های عرب حاشیه خلیج‌فارس بر منابع نفت و گاز که برخی از آنها منابع مشترک نیز هستند، این کشورها برای جذب سرمایه در صنایع وابسته و نیز کسب سهم بیشتری از بازار با یکدیگر در رقابت قرار دارند. اما سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هیچ‌گاه تابعی از نیازهای اقتصادی نبوده است و برای تایید این ادعا مشخصاً در بی‌توجهی به ماهیت رقابتیِ روابط ایران با روسیه و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس فکت‌های متعددی می‌توان ارائه کرد که در حوصله این بحث نیست. با توجه به هدف غایی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که همانا استکبارستیزی و تقابل با آمریکاست از منظری برساخت‌گرایانه می‌توان معیار شناسایی دوست و دشمن در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را توضیح داد. در درون فرهنگ تقابلی و مبتنی بر دگرسازی از آمریکا به عنوان منبع هویت‌بخش، دوستان جمهوری اسلامی ایران آنانی هستند که کارگزار سیاست خارجی تصور می‌کند در تقابل با آمریکا با ما همدلی دارند و دشمنان نیز آنانی هستند که در جبهه غرب و طرفداران غرب قرار می‌گیرند. اما در پاسخ به سوال دوم در خصوص اینکه چه عواملی چرخش از تنش‌زایی به تنش‌زدایی را در حرکت پاندولی سیاست خارجی ما سبب می‌شوند من مبتنی بر سوابق پیشین بر این داوری هستم که به‌رغم بی‌توجهی سیاست خارجی ما به اقتصاد، اتفاقاً این عامل اقتصادی است که این چرخش‌های مقطعی را اجتناب‌ناپذیر کرده است. من بارها در مصاحبه با شما بر مفهوم «عقلانیت در دقیقه نود» تاکید کرده‌ام. اگر بتوانیم از توان اقتصادی جمهوری اسلامی ایران که مشخصاً تابعی از درآمدهای نفتی است با رویکرد به سیاست خارجی‌اش سری‌های زمانی بسازیم این ادعا آشکارا تایید می‌شود. هرگاه ظرفیت و توان اقتصادی داشته‌ایم در سیاست خارجی‌مان رویکردهای تهاجمی را دنبال کرده‌ایم و آنجایی که دیگر کفگیرمان به ته دیگ خورده است و امکانی برای ادامه نداشته‌ایم به تنش‌زدایی و بهبود و ترمیم روابطمان با جهان روی آورده‌ایم. اما این تنش‌زدایی‌ها هیچ‌گاه به ترمیم پایدار روابط نینجامیده و با بهبود توان اقتصادی مجدداً به مسیر قبلی بازگشته‌ایم. بنابر این سوابق، تعبیر شما در خصوص عصر تنش‌زدایی به معنای ورود به مسیری برای تغییر بنیادین و پایدار را چندان تایید نمی‌کنم.

‌ احیای روابط ایران و عربستان چه مزایایی برای دو کشور دارد؟

به داوری من بیشترین مزیت را چین در این احیای روابط دارد. چین بزرگ‌ترین واردکننده نفت در جهان است که در سال 2020 نزدیک به 17 درصد نفت مورد نیاز خود را از عربستان وارد کرده است و در مجموع عربستان و کویت و امارات و عراق نزدیک به 40 درصد از کل واردات نفت چین را سهم خود کرده‌اند. این در حالی است که سهم ایران نزدیک به 7 /0 درصد بوده که آن هم در شرایط تحریم عمدتاً در قالب فروش نفت و میعانات گازی روی دریا و به شکل تهاتر اعتبارات و البته زیر قیمت بازار بوده است. رفع تهدید از بزرگ‌ترین تامین‌کنندگان نفت مهم‌ترین دستاورد چین از احیای روابط منطقه‌ای ایران است. در سال 2019 حمله انصارالله یمن به تاسیسات آرامکو تولید نفت عربستان را موقتاً به نصف کاهش داد و به بی‌ثباتی در بازارهای مالی جهان انجامید. امنیت انرژی برای اعراب منطقه و همین‌طور اقتصادهای بزرگِ مصرف‌کننده نفت و گاز در جهان بسیار مهم و البته پرهزینه بوده است. بخش قابل توجهی از خرید تسلیحات کشورهای منطقه تابعی از نگرانی‌هایی بوده که مشخصاً با تصویرسازی از تهدید ایران برای امنیت منطقه‌ای انجام شده و البته جالب است که چینی‌ها در بازار تسلیحات کشورهای منطقه نیز جایگزین آمریکا شده‌اند. همچنین برنامه‌های بلندپروازانه توسعه در عربستان و سایر کشورهای منطقه نیز تابعی از امنیت انرژی است. پس اگر چین بتواند این امنیت را با مهار ایران تضمین کند دستاورد بزرگی برای کشورهای عرب منطقه خواهد بود که هم هزینه‌های امنیتی آنها را کاهش خواهد داد و هم روند برنامه‌های توسعه آنها را تضمین خواهد کرد. همین هفته گذشته بود که خبر سرمایه‌گذاری چند میلیارددلاری آرامکو در صنایع پتروشیمی چین و نیز عضویت اولیه عربستان در سازمان همکاری شانگهای اعلام شد و این اخبار را وقتی در کنار چندین توافق مشترک تجاری بین دو کشور به ارزش چند صد میلیارد دلار و نیز شواهدی که گویای افزایش درهم‌تنیدگی روابط این دو کشور است می‌گذاریم تصویر کامل‌تری از آنچه در حال وقوع است آشکار می‌شود. اما هر چه جست‌وجو کنید خبری مبنی بر امتیاز و امکانی که در این احیای روابط برای ایران در دسترس قرار گرفته باشد حداقل در شرایط فعلی پیدا نمی‌کنید، جز اینکه بنا شده روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان از سر گرفته شود یا اینکه امارات بعد از هشت سال مجدداً سفیر به تهران می‌فرستد. احتمالاً حداکثر از این پس مشکل کمتری برای زائرین حج خواهیم داشت اما از دستاوردی که بتوان آن را وزن کرد و اندازه گرفت خبری نیست. ما همچنان نفتمان را 30 درصد پایین‌تر از قیمت بازار روی دریا و تهاتری به چینی‌ها می‌فروشیم و در اثر تحریم‌های بین‌المللی امید چندانی هم نمی‌توانیم به سرمایه‌گذاری خارجی در صنایع وابسته به نفت و گاز و پتروشیمی خود داشته باشیم. به گمانم جمهوری اسلامی ایران مانند تکرار تجربه‌های قبلی حتی نتوانست در بزنگاه مقتضی، توانمندی‌ها و اهرم‌های نظامی و امنیتی خود را نقد کرده و با سکه رایج سیاست مبادله کند و نمی‌دانم عقب‌نشینی از موضع خود در قبال جنگ یمن با آن همه هزینه‌ای که داشته است در مقابل چه دستاوردی خواهد داشت؟ دستاورد ما از نبرد فرسایشی در سوریه چه بوده است، حالا که شواهد حاکی از بازگشت سوریه به اتحادیه عرب است و بشار اسد در نشست آتی این اتحادیه حضور خواهد داشت؟ به عنوان یک ایرانی از هرگونه تنش‌زدایی در سیاست خارجی حمایت می‌کنم چون باور دارم که آتش تنش‌ها با هیزم منابع ملی ایرانیان است که افروخته می‌شود؛ منابعی که باید در راستای توسعه و رفاه ایرانیان هزینه شوند. مزیت احیای روابط با عربستان برای ما حداقل می‌تواند جلوگیری از اتلاف منابع باشد اما شواهد، حداقل تا به الان نشانی از جذب منابع جدید ندارد.

‌ اگرچه توافق اخیر می‌تواند منافع امنیتی کوتاه‌مدتی برای طرفین داشته باشد اما منافع اقتصادی بلندمدت آن نامشخص و اثرات آن بر بازار ارز کشور محدود است. به همین دلیل اقتصاددانان معتقدند تنش‌زدایی از رابطه با عربستان اگرچه بسیار لازم است اما کافی نیست و سیاستگذار دیپلماسی باید به تنش‌زدایی رابطه با اروپا و آمریکا هم ادامه دهد. نظر شما در این رابطه چیست؟

همان‌طور که گفتم احیای روابط با عربستان و ترمیم روابط با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس برای آنها دستاورد مهمی است اما منابع جدیدی را به روی ایران نخواهد گشود. تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران همچنان پابرجاست و مانعی عملی بر سر راه دسترسی ما به منابع اقتصادی است. عربستان و کشورهای عضو شورای همکاری از این محدودیت‌ها حمایت می‌کنند چون رقبای طبیعی ایران در بازار نفت و گاز هستند و ژئوپولیتیک آنها نیز همواره ایرانی ضعیف را بر ایران قدرتمند و ثروتمند ترجیح می‌دهد. چینِ در حال اوج‌گیری نیز با تنوع‌بخشی به منابع تامین انرژی خود و برقراری پیوندهای اقتصادی بلنددامنه با مهم‌ترین تولیدکنندگان نفت و گاز منطقه، حداقل با فرض ثبات شرایط نیازی به افزایش ورودی‌های انرژی از ایران ندارد. مبتنی بر توافق 25ساله بنا بود چین با سرمایه‌گذاری 280 میلیارددلاری در صنایع نفت و گاز، محصولات آن را با 30 درصد زیر قیمت بازار از ایران خریداری کند؛ خب اکنون بدون یک دلار سرمایه‌گذاری در این صنایع آن 7 /0 درصد نفت و میعانات گازی را با بیش از 30 درصد تخفیف و آن هم به شکل تهاتر اعتباری تامین می‌کند، پس چه ضرورتی می‌بیند که گشایشی در دسترسی ایران به منابع بیشتر را سبب شود. به ویژه اینکه با توجه به نسبت مستقیم سیاست خارجی تهاجمی با میزان منابع اقتصادی، چینی‌ها و متحدان منطقه‌ای آنها می‌دانند مهار و کنترل ایران اتفاقاً به نوعی در گرو مهار منابع در دسترس آن است. تنش‌زدایی حداقلی با اروپا و آمریکا اجتناب‌ناپذیر است چرا که پرونده هسته‌ای ایران با فرض ثبات شرایط کنونی عن‌قریب امنیتی خواهد شد و توافقی حول آن در پی خواهد بود اما نه توافقی شبیه برجام؛ دستاوردهایش کمتر و تعهداتش بسیار بیشتر خواهد بود. آن تنش‌زدایی که به بازگشت ایران به زنجیره تولید جهانی منجر شود و بتواند بر اقتصاد داخلی ما تاثیر مثبت داشته باشد نیازمند چرخش‌های سیاسی بزرگ در جمهوری اسلامی ایران است؛ من تصور می‌کنم که نه در داخل چنین ظرفیتی وجود دارد و نه اقتضائات ائتلاف اقتدارگرایان با حضور چین و روسیه چنین چرخشی را برمی‌تابد.

‌ آینده این روابط را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟

اما آینده می‌تواند متفاوت از گذشته باشد چرا که ساختار نظام بین‌الملل شاهد تحولات مهمی است که می‌تواند بر ماهیت روابط تاثیرات چشمگیری داشته باشد. بنابر اقتضائات ژئوپولیتیک، عربستان و متحدانش در شورای همکاری خلیج‌فارس هیچ‌گاه پذیرای برتری نظامی و امنیتیِ ایران در ساختار نظم منطقه‌ای نبوده و نخواهند بود؛ هژمونی منطقه‌ای ایران در دهه پایانیِ پهلوی دوم نیز بنابر اقتضائات نظام بین‌الملل و نقشی که ایران در دکترین سدنفوذ پذیرفته بود امکان‌پذیر شد و آنها امکانی برای به چالش کشیدن ایران به عنوان ژاندارم منطقه نداشتند و شاهد این ادعا نیز حمله عراق به ایران و حمایت اعراب از آن پس از بر هم خوردن موازنه قوا در منطقه است. بنابر اقتضائات رقابت در اقتصاد جهانی نیز آنها هیچ‌گاه از یک ایران ثروتمند و دارای سهم بالا در تجارت جهانی استقبال نکرده و نخواهند کرد. بنابراین همواره تلاش کرده و خواهند کرد که ایران را با ابزارهای گوناگون موازنه کنند. سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران در خلال دهه‌های اخیر که با اسرائیل‌ستیزی توجیه شده است همواره از نگاه اعراب منطقه و مشخصاً شیخشان یعنی عربستان، میل به برتری‌جویی و تهدید آشکار تلقی شده و سیاست آنها نیز طبعاً موازنه‌سازی بوده است، چه در قالب ورود در جنگ‌های نیابتی موازی با ایران و چه در قالب اتحاد با قدرت‌های فرامنطقه‌ای و مشخصاً آمریکا و حتی عادی‌سازی روابط و همکاری با اسرائیل. آنها همواره در پی ابزاری بوده‌اند تا بتوانند ایران را مهار و تضعیف کنند و در شرایط گذار به نظم جهانیِ جدید و در حال شکل‌گیری، آنها به چین به عنوان یک ابزار قدرتمند و کارآمد متکی می‌شوند. آنچه آمریکا و اسرائیل و داعش از پس آن به شکلی مطمئن برنیامدند و نتوانستند خیال اعراب را از تصور تهدید ایران آسوده کنند به نظر می‌رسد که چین به خوبی از پس آن برخواهد آمد. چین به عنوان قدرت برتر در ائتلاف اقتدارگرایان که در مقابل ائتلاف لیبرال-دموکراسی‌ها در حال شکل‌گیری است، اراده و امکان مهارِ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه خواهد داشت. در خصوص نظم دوچندقطبی که ساختار آتی نظام بین‌الملل را تعریف می‌کند در مصاحبه‌های پیشین گفته‌ام و مخاطبان را برای آشنایی بیشتر به آنها ارجاع می‌دهم. اما در مجموع تصور می‌کنم که افزایش نقش چین در سیاست منطقه خاورمیانه می‌تواند حرکت پاندولی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را حداقل در سطح منطقه متوقف کند و از این‌رو می‌توان این اتفاق را آغاز عصری در تنش‌زدایی دید؛ البته این سیاستی است که کارگزار سیاست خارجی ما در آن عاملیتی ندارد و سرنخ‌ها را باید در انگشتان چین جست‌وجو کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...