تغییردهندگان بازی
چرا تنش میان ایران و آمریکا تشدید شد؟
به نظر میرسد اصلیترین دلیل افزایش تنش بین ایران و آمریکا در سال گذشته این بود که دولت ترامپ در ابتدای سال متوجه شد فشار حداکثری به حداکثر درجه خود نرسیده است و بنابراین تصمیم گرفت به صفر رساندن صادرات نفت ایران را دنبال کند. این تصمیم واقعاً بازی را عوض کرد چراکه پیش از این تصمیم، مسابقهای با اهداف کاملاً برعکس علیه زمان بین ایران و آمریکا در حال پیگیری بود. یکی صبر راهبردی ایران برای پایان یافتن دوران ترامپ بود و دیگری فشار حداکثری دولت ترامپ برای به خاک نشاندن اقتصاد ایران.
به نظر میرسد اصلیترین دلیل افزایش تنش بین ایران و آمریکا در سال گذشته این بود که دولت ترامپ در ابتدای سال متوجه شد فشار حداکثری به حداکثر درجه خود نرسیده است و بنابراین تصمیم گرفت به صفر رساندن صادرات نفت ایران را دنبال کند. این تصمیم واقعاً بازی را عوض کرد چراکه پیش از این تصمیم، مسابقهای با اهداف کاملاً برعکس علیه زمان بین ایران و آمریکا در حال پیگیری بود. یکی صبر راهبردی ایران برای پایان یافتن دوران ترامپ بود و دیگری فشار حداکثری دولت ترامپ برای به خاک نشاندن اقتصاد ایران. تصمیم مربوط به بهصفر رساندن صادرات نفت بازه زمانی را تغییر داد و برخلاف برآوردهای اولیه مسوولان در ایران که گمان میکردند به صفر رساندن صادرات نفت ایران ممکن نخواهد بود، آمریکا توانست صادرات نفت ایران را نه به صفر ولی به کمترین میزان در 40 سال گذشته کاهش دهد و این مساله تاثیر اقتصادی بسیار منفی بر ایران بر جای گذاشت. از طرف دیگر اروپاییها، چین و روسیه، به عنوان دیگر اعضای برجام نتوانستند به ایران کمک عمدهای کنند و از اینجا بود که ایران بازی را عوض کرد و تدریجاً به سمت کاهش تعهدات هستهای پیش رفت و همچنین فشار را بر آمریکا و متحدانش در منطقه بیشتر کرد و این مساله موجب یک چرخه بسیار خطرناک شد که نهایتاً به ترور سردار سلیمانی و حمله موشکی ایران به پایگاههای نظامی آمریکا در عراق انجامید.
گناه کبیره تنشزایی
اگر بخواهیم بر افزایش تنش در این سال تمرکز کنیم و بگوییم گناه کبیره را چه کسی مرتکب شد، به گمان من این گناه، تصمیم دولت ترامپ برای به صفر رساندن صادرات نفت ایران بود. البته دولت آمریکا دست به اقدامات تحریکآمیز دیگری هم زد. به عنوان مثال قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی یا تحریم برخی مقامات و مسوولان ایرانی از جمله دکتر ظریف و بانک مرکزی ایران به اتهام حمایت از تروریسم.
از سوی دیگر برخی تنشهایی که در منطقه به وجود آمد مانند حمله به نفتکشها در بندر فجیره و دریای عمان و همچنین حمله به تاسیسات نفتی عربستان مسبوق به سابقه نبود. همچنین حمله مستقیم به داراییهای نظامی آمریکا در منطقه که به شکل ساقط کردن پهپاد آمریکایی و حمله به پایگاه آمریکا در عینالاسد و اربیل و... بروز یافت، تنشها را به سمت خطرناکی کشاند و با اینکه دو طرف خواهان جنگ نبودند و نیستند به هر حال تا چندقدمی یک جنگ تمامعیار پیش رفتند.
آمریکا به دنبال این بود که فشار حداکثری را در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ به نتیجه برساند؛ یعنی یا باعث شود که ایران در برابر خواستههای دولت ترامپ تسلیم شود یا اینکه ایران را دچار اغتشاشات درونی کند، کشور را فلج کند و از این طریق نفوذ ایران در منطقه را کاهش دهد، یا طبق بهترین سناریو از نظر مقامات آمریکایی موجب تغییر نظام در ایران شود. تظاهراتی که در ماه نوامبر گذشته در شهرهای مختلف ایران برگزار شد این توهم را در میان مقامات آمریکایی شکل داد که چنین چیزی دستیافتنی است و اگر زمان بیشتری به تحریمها داده شود، نهایتاً این تحریمها ایران را از پا درمیآورد.
پایان صبر راهبردی ایران
از سوی دیگر مقامات ایران از کنار گذاشتن صبر راهبردی و استفاده از راهبرد فشار حداکثری با مدل ایرانی به دنبال سه هدف عمده بودند.
هدف اول: اقناع افکار عمومی در داخل که ایران در یک توافق یکجانبه باقی نمانده است و اگر سایر طرفها به تعهداتشان عمل نکنند ایران هم منفعل نخواهد بود و میتواند پاسخ درخور بدهد.
هدف دوم: فشار بر کشورهای عضو برجام که برای حفظ آن تلاش بیشتری بکنند و برای مقابله با تحریمهای آمریکا جربزه بیشتری از خود نشان دهند.
هدف سوم: اینکه آمریکا را از اقدامات بیشتر علیه ایران بر حذر دارند و در واقع ائتلافی را که آمریکا با دور هم آوردن کشورهای منطقه علیه ایران ایجاد کرده است تضعیف کنند.
به هر حال دیدیم امارات کمی به سمت کاهش تنش با ایران پیش رفت، ولی در نهایت اهداف ایران برآورده نشدند. همچنان دولت روحانی در داخل مورد انتقاد و متهم به این است که در برابر فشار آمریکا واکنش درخوری نشان نداده است. آمریکا برای حمایت از سیاست فشار حداکثری همچنان عربستان و اسرائیل و امارات را همراه خودش دارد و اعضای برجام هم نتوانستند در برابر تحریمهای آمریکا اقدام جدی انجام دهند. اگر همه این موارد را در نظر بگیریم واقعیت امر این است که با وجود اینکه هر دو طرف مجبور شدند هزینههای سنگینی برای اعمال سیاستهایشان پرداخت کنند اما در نهایت به اهدافی که داشتند نرسیدند.
دوقطبی آمریکایی
در این میان بدون شک عربستان و امارات و اسرائیل هم نقش عمدهای در به بار نشستن سیاست فشار حداکثری داشتند؛ چه از نظر روابط شخصی که با ترامپ دارند و چه از نظر لابیهایی که به نفع آنها در فضای سیاسی آمریکا اقدام میکنند. همانطور که در اسناد ویکیلیکس منتشر شد عربستان از سال 2007 میلادی به اینسو و حتی در دوره ملک عبدالله که بسیار میانهروتر از حکام فعلی بود به دنبال قطع «سر مار» (عبارتی که در اسناد ویکیلیکس استفاده شده است) بوده است. اسرائیل هم همیشه به دنبال تضعیف ایران و حتی سوق دادن ایران و آمریکا به سمت یک درگیری نظامی بوده است. اما علت اینکه در چنین شرایطی این کشورها موفق شدند حرف خود را به کرسی بنشانند، بیشتر به فضای سیاسی دوقطبی که در واشنگتن علیه ایران ایجاد شده است، برمیگردد.
نباید فراموش کرد مساله ایران در آمریکا سالها از جمله مسائلی بود که هر دو حزب آمریکا از آن تصویر منفی در ذهن داشتند و در فشار به ایران از نظر سیاسی و دیپلماتیک و اقتصادی کاملاً توافق داشتند، ولی در دوره اوباما و با امضای برجام فضای سیاسی آمریکا در برابر ایران، دو شقه شد و از اینجا به بعد دموکراتها بیشتر به سمت تعامل و معامله با ایران پیش میروند و جمهوریخواهان رویکرد بسیار تندتری دارند. این فضای دوقطبی باعث شد متحدان منطقهای آمریکا بتوانند از این تغییر 180درجهای از اوباما به ترامپ نهایت استفاده را بکنند و معادله را کاملاً برعکس کنند. با گذشت چند ماه از دولت اوباما که با ایران توافق کرده بود و به دنبال عادیسازی اقتصاد ایران و تعامل سازنده و پیشرفتهای دیپلماتیک بیشتر بود، دولتی روی کار آمد که به ایران، ایدئولوژیک نگاه میکند و به دنبال تغییر رژیم است.
در این فضا، برخی کشورها با قطبی شدن مساله ایران در واشنگتن و روی کار آمدن دولتی مثل ترامپ که واقعاً در فضای سیاسی آمریکا استثنا محسوب میشود، توانستند کار خودشان را پیش ببرند و دولت ترامپ هم البته به نوبه خود از مساله ایران استفاده کرد تا بتواند این کشورها را با برخی طرحهای منطقهای که در نظر داشت، هماهنگ کند. از جمله مهمترین این طرحها فروش توافق تاریخی قرن که یک توافق کاملاً یکسویه به نفع اسرائیل است به کشورهای مسلمان و کشورهای منطقه و همچنین فروش میلیاردها دلار سلاحهای متعارف به این کشورها بوده است. بنابراین اینطور نبوده است که یک طرف از طرف دیگر سوءاستفاده کند بلکه هر دو طرف استفاده کردند تا اهداف خود را پیش ببرند.
سناریوهای انتخابات ایالات متحده
سال آینده اتفاق مهمی خواهد افتاد و آن انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ماه نوامبر است. به هر حال الان مشکلات اقتصادی ایران به علت اینکه روابط سیاسی آن با کشورهای دیگر نامساعد است، بسیار زیاد است و ریشه بسیاری از مشکلات هم در روی کار آمدن یک دولت تندرو در آمریکا بوده که شمشیر دشمنی با ایران را از رو بست.
تغییر احتمالی قدرت اجرایی اصلی در آمریکا یک تغییر بسیار عمده محسوب میشود و با وجود اینکه در حال حاضر احتمال انتخاب مجدد ترامپ زیاد است، نمیتوان به صورت کلی احتمال انتخاب یک دموکرات به عنوان رئیسجمهور را از نظر دور داشت و ایران باید برای هر دو سناریو برنامه داشته باشد.
به نظر میرسد که ترجیح مسوولان ایران این است که حتی اگر دونالد ترامپ مجدداً به ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شود، با توجه به قابلیتهای داخلی تا سال 2025 وارد مذاکرات جدی با این دولت نشوند و در واقع از این فرصت استفاده کنند که برخی مشکلات ساختاری اقتصاد در ایران را حل کنند، ولی به نظر من این سیاست چندان موفقی برای ایران نیست. با وجود اینکه ایران قابلیتهای عمدهای در داخل دارد که نمونه بسیار بارز آن فعالیتهای بخش فناوری در ایران مانند استارتآپهاست، اما نهایتاً در انزوا پیشرفت به دشواری حاصل میشود. به هر حال اقتصاد ایران این قابلیت را دارد که در شرایط وخیم سر پا بماند ولی احتمال پیشرفت آن کم میشود و نهایتاً «هزینه فرصت» این تحریمها برای ایران در طولانیمدت بسیار زیاد خواهد بود.
برای رقبای منطقهای ایران بهترین سناریو این است که ایران در شرایط انزوا باقیمانده و از قطار اقتصاد جهانی جا بماند. آنها بر این امید هستند که ایران در طولانیمدت ضعیف شود و آنها بتوانند از ضعف ایران در جهت تحقق اهداف خود استفاده کنند.
اگر دولت ترامپ مجدداً انتخاب شود ایران باید به جای تصمیم بر باقی ماندن بر تحریمها به فکر یک مذاکره مجدد از موضع قدرت باشد. اما اگر دموکراتها انتخاب شوند یک فرصت تاریخی خواهد بود برای اینکه موضوع طولانی دشمنی با آمریکا را از دید راهبردی نگاه کرد. ممکن است نهایتاً دولت آمریکا با موجودیت نظام در ایران مشکل داشته باشد - و هیچ نظامی در آمریکا با این مساله که ایران به دنبال یک سیاست خارجی مستقل است کنار نمیآید- ولی از سوی مقابل این درجه از دشمنی با آمریکا برای ایران هزینه بسیار زیادی دارد و دستکم برای مدیریت این اختلافات باید راهی پیدا کرد که هزینه آن برای طرفین کمتر باشد. انتخاب یک رئیسجمهور دموکرات که کاملاً به دنبال معکوس کردن عملکردهای ترامپ و از بین بردن میراث ترامپ خواهد بود، یک فرصت تاریخی برای ایران است.
از سمت مقابل در اواخر عمر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، آقای هاشمیرفسنجانی به ایشان گفته بودند دشمنی با آمریکا برای ایران هزینه بالایی دارد و تنها کسی که میتواند این مشکل را حل کند شما هستید. امروز هم در شرایطی که تغییر عمده سیاسی در آمریکا صورت بگیرد، رهبر انقلاب میتوانند این تغییر را ایجاد کنند. در این راه، تجربه برجام این درس را برای ایران داشته است که توافقهای محدود با آمریکا در بستر دشمنی گستردهتری که بین دو کشور وجود دارد دوام نمیآورد و لازم است توافقی جامعتر و به صورت برد-برد بین دو کشور صورت گیرد. در هر صورت، برای هر سناریوی انتخاباتی آمریکا، ایران باید برنامه مدونی داشته باشد تا بتواند خود را با شرایط جدید وفق دهد.
ریسکهای ماقبل انتخاباتی
در فاصله بین سال نو ایران و انتخابات آمریکا همچنان ریسک بازگشت به یک چرخه تقابلی وجود دارد و اگر تنشها در منطقه ادامه پیدا کند و مثلاً یک آمریکایی در منطقه کشته شود واکنش آمریکا احتمالاً بسیار خطرناک خواهد بود. همچنین اگر با نزدیک شدن پایان تحریمهای تسلیحاتی سازمان ملل در ماه اکتبر، اروپاییها به دنبال جلوگیری از این امر باشند یا اینکه به دنبال بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت برای این هدف باشند، ممکن است مجدداً کار از دست خارج شود و دوباره چرخه تقابلی فعال شود. بنابراین اولویتها در سال جدید برای مسوولان ارشد ایران باید جلوگیری از بازگشت یک روند خطرناک تقابلی و برنامهریزی برای فردای پس از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا باشد.
زمانی که برجام اجرایی شد چند ماه طول کشید تا مدل جدید قراردادهای نفتی نهایی شوند و زمانی که این قراردادها به سمت اجرایی شدن رفتند به زمانی نزدیک شد که ترامپ در آمریکا انتخاب شده بود. بنابراین یک فرصت عمده برای جذب سرمایه خارجی در ایران از بین رفت. اگر در آمریکا رئیسجمهوری سر کار بیاید که به دنبال این باشد که تحریمهایی را که ترامپ علیه ایران وضع کرده، از همان ابتدای کار یعنی ژانویه 2021 برگرداند، شرایط بانکی ایران به حالت اول باز نخواهد گشت چراکه FATF ایران را در لیست سیاه خود قرار داده است. بنابراین اگر ایران به دنبال این باشد که از فرصت بر سر کار آمدن احتمالی یک دموکرات در آمریکا استفاده کند باید برخی اقدامات را از قبل انجام دهد تا بتواند از فرصتی که با برداشتن تحریمها به وجود میآید، نهایت استفاده را بکند. چنین مواردی نشان میدهد چقدر لازم است ایران برای سناریوهای مختلف از قبل برنامه داشته باشد تا سیاستهایی که ممکن است تصویب شوند، قابلیت اجرایی بیابند.
بازیگران فرامنطقهای
در روابط بین ایران و آمریکا در سال گذشته بازیگران فرامنطقهای هم نقش داشتند و دارند. اما اینکه نقش آنها در این روابط چقدر است و ایران چگونه میتواند از آنها استفاده کند، قابل بحث است. در مورد اروپا با وجود اینکه بروکسل متوجه شده است که شاید واقعاً استقلال سیاسی و اقتصادی لازم از آمریکا را برای پیش بردن اهداف خود ندارد ولی در اروپا با توجه به اینکه هرگونه تصمیم مهمی نیاز به موافقت هر 27 عضو اتحادیه دارد معمولاً تصمیمات راهبردی در این سطح را در کوتاهمدت نه میتوانند اتخاذ کنند نه اجرایی. بنابراین در مجموع این یک هدف طولانیمدت برای کشورهای اروپایی است و در کوتاهمدت عملیاتی نخواهد شد و شکاف فعلی بین اروپا و آمریکا فعلاً سود چندانی به ایران نخواهد رساند. البته ایران از سوق دادن کشورهای اروپایی به دامان آمریکا برای دشمنی با ایران هم سود نخواهد برد و سیاستی که دولت ایران پیش گرفته که دستکم از نظر سیاسی اروپا را در سمت خود نگه داشته، سیاست درستی است. اما با توجه به اینکه تجربه چند سال گذشته و بحث اینستکس نشان داده است نمیتوان روی اروپا حساب باز کرد شاید کشوری که برای ایران قابل اتکاتر باشد، چین است؛ آن هم اگر با مهارتهای دیپلماتیک بتوان این کشور را بیشتر به سمت ایران کشاند. امروز آمریکا تقریباً از همان ادبیاتی برای چین استفاده میکند که روزی در مورد شوروی استفاده میکرد و میتوان گفت بین آمریکا و چین جنگ سرد جدیدی در حال به وجود آمدن است و این جنگ سرد فرصتی برای ایران است که بتواند نوعی استفاده راهبردی به نفع خودش انجام دهد. هرچند روسیه از لحاظ نظامی قدرت بزرگی است و همکاری ایران و روسیه در سوریه منافع هر دو را به نحوی تامین کرد، اما روسیه به لحاظ اقتصادی کشور ضعیفی است و به احتمال زیاد در آینده وضعیت دشوارتری هم پیدا خواهد کرد و از این نظر قابل مقایسه با چینی نیست که قدرت اقتصادی آن در آینده نزدیک حتی شاید بزرگتر از آمریکا خواهد بود. سابقه رابطه ایران و روسیه هم سابقه چندان درخشانی نیست و در بسیاری از موارد روسها از پشت به ایران خنجر زدهاند در حالی که ایران چنین تجربه تاریخی منفی را کمتر با چین دارد. در عین حال چین هم یک قدرت محافظهکار است و منافع دیگری در منطقه از جمله روابط با کشورهای عربی خلیجفارس برایش مهم است. بنابراین شاید نتوان از چین انتظار داشت با ایران پیوند راهبردی برقرار کند ولی به هر حال هرگونه رابطه نزدیکتر با کشورهایی مثل چین و روسیه برای ایران یک قدرت مانوردهی ایجاد میکند که در نهایت مثبت محسوب میشوند.
البته بهطور کلی کشورهای دیگر که تجارب مشابه ایران در سطح دنیا داشتهاند و - مانند کوبا- طولانیمدت در برابر آمریکا مقاومت کردهاند ممکن است که توانسته باشند سر خود را بالای آب نگه دارند، ولی نتوانستهاند به درجهای از پیشرفت که خواست مردمشان بوده دست یابند. اما کشورهای دیگری مثل ویتنام و برمه که سالها با آمریکا مشکل داشتند، توانستند با ایجاد ساختاری برای مدیریت اختلاف با آمریکا نهایتاً به اقتصاد جهانی بپیوندند و شرایط بسیار بهتری برای مردم خود ایجاد کنند. بنابراین حتی ائتلافسازی با قدرتهای جهانی نهایتاً برای ایران آن تاثیر مثبتی را نخواهد داشت که عادیسازی روابط با کل جهان دارد. برای این کار هم نیاز است ایران بدون تسلیم، ساختاری برای کاهش تنشها با آمریکا پیدا کند.
در سال جدید یک اولویت دیگر باید برای ایران وجود داشته باشد و آن هم سعی در بهبود چهره کشور است. در سال گذشته با اتفاقاتی که رخ داد، بهخصوص اتفاق تراژیک سقوط هواپیمای اوکراینی، چهره ایران در سطح بینالمللی مخدوش شده است و لازم است ایران سعی کند در بازیابی یک چهره مثبتتر از خودش نهایت تلاشش را بهکار گیرد.
ایران سال گذشته با بحرانهای زیادی از بلایای طبیعی و ویروس کرونا گرفته تا تظاهرات و سقوط هواپیما و... مواجه شد و در کل سال تلخی برای مردم ایران بود. لازم است علاوه بر تلاش در داخل برای ایجاد امید در میان مردم ایران، تلاشی هم در خارج برای بهبود چهره ایران صورت گیرد؛ چون نهایتاً این تلاشها اگر در کوتاهمدت جواب ندهد، در میانمدت و بلندمدت به بار مینشیند.
اگر یک رئیسجمهور دموکرات در آمریکا بر سر کار بیاید و بخواهد تحریمها را بردارد با چهرهای که در حال حاضر از ایران در آمریکا وجود دارد، با مقاومت روبهرو میشود. هرچه چهره ایران مثبتتر باشد، هزینه چنین اقداماتی برای دولت دموکرات کمتر است. از این لحاظ بازسازی چهره ایران در سال جدید باید برای مسوولان کشور اولویت باشد.