بحران در بحران
تحریمها در زمانه کرونا، ایران را به کدامسو روانه خواهد کرد؟
فضای اتهامزنی شکلگرفته حول محور کرونا در مورد اینکه «آیا اساساً ایران دچار محدودیتهای جدی شده است یا نه؟» فینفسه دچار اشکال است. چه آنهایی که ادعا میکنند تحریمها تاثیری بر وضعیت کشور نداشته است و تمام اشتباهات را بر گردن «مدیریت بحران» در ایران میاندازند و چه گروههایی که مساله «تحریم» را به تنهایی، مسوول شرایط فعلی میدانند، هر دو در محاسبات خود دچار خطای راهبردی شدهاند.
فضای اتهامزنی شکلگرفته حول محور کرونا در مورد اینکه «آیا اساساً ایران دچار محدودیتهای جدی شده است یا نه؟» فینفسه دچار اشکال است. چه آنهایی که ادعا میکنند تحریمها تاثیری بر وضعیت کشور نداشته است و تمام اشتباهات را بر گردن «مدیریت بحران» در ایران میاندازند و چه گروههایی که مساله «تحریم» را به تنهایی، مسوول شرایط فعلی میدانند، هر دو در محاسبات خود دچار خطای راهبردی شدهاند. بدون شک، در ابتدای رویارویی با کرونا، اشتباهاتی در مدیریت این موضوع در ایران صورت گرفته است؛ هم از لحاظ سرعت پایین در واکنشهای اولیه و هم در ایجاد محدودیت برای پروازهای بینالمللی به ویژه سفر به چین، و چه در مورد عدم اقدام به قرنطینه در نقاط اصلی که در آنها کرونا شایع شده بود. اما در مورد سایر موارد از جمله کمبودهایی که از لحاظ لوازم و تجهیزات بهداشتی و درمانی وجود دارد، تحریمها بهطور قطعی اثرگذار بودهاند. بر اساس گزارشهای منتشرشده توسط برخی سازمانهای بینالمللی همانند دیدهبان حقوق بشر، تحریمها از زمستان گذشته و قبل از شیوع بیماری کرونا در ایران، باعث کاهش و ناتوانی دسترسی متداول به دارو و لوازم معمول پزشکی شدهاند.
بنابراین در شرایطی که همهگیری کرونا آغاز شد و بسیاری از کشورها به دسترسی آزاد و حتی بیش از حد معمول به مواد اولیه، دارو و تجهیزات پزشکی احتیاج پیدا کرده بودند، مساله تحریمها، دست ایران را بست. در چنین شرایطی، ایران در موقعیت منحصربهفردی قرار گرفت زیرا کشورهایی مانند ایتالیا، اسپانیا و کره جنوبی و حتی خود چین که جزو اولین کشورهای درگیر بودند، با هیچ یک از محدودیتهای ایران مواجه نشدند و با این حال، در مقابله با این بیماری، چالشهای فراوانی را تجربه کردند. در چنین شرایطی، ایران تنها کشوری است که در حالی با کرونا مبارزه میکند که عملاً، دست آن توسط تحریمها بسته شده است. هیچ تردیدی نمیتوان داشت که اگر امروز ایالت نیویورک، کانون اصلی کرونا در آمریکا، و فرماندار آن، که نبرد سهمگینی را با کرونا آغاز کردهاند، به منابع ایالتی دسترسی نداشتند یا حتی در صورت دسترسی به منابع مالی، هیچ بانکی حاضر به انجام مبادلات تجاری در مورد خرید اقلام پزشکی آنها نبود یا برای تهیه هر دستگاه تنفس مصنوعی، نیازمند به اجازه ویژه و کسب مجوز از وزارت خزانهداری آمریکا بودند، مبارزه با کرونا تقریباً غیرممکن میشد. مواردی که تمثیلوار به آنها اشاره شد، شرایطی است که اکنون ایران با آن مواجه است. در مسائل مربوط به روابط ایران و آمریکا، واقعیت مثل همیشه، در فضایی خاکستری و غبارآلود، جای خوش کرده است و تاکید بر گزارههایی قطعی با این مضمون که «تحریمها به کلی نقشی در وضعیت جاری ندارند» یا اینکه «تحریمها تنها عامل اثرگذار در شرایط جاری هستند» تقریباً اشتباه است.
در این میان، تفکیک دو موضوع از یکدیگر، ضروری است. نخست، موضع «اعلامی» که بهطور شفاهی از سوی ایران ابراز میشود و دیگری، موضع «عملی» این کشور. ایران در موضع اعلامی، شرایط فعلی را فرصتی میبیند که از تحریمها مشروعیتزدایی حداکثری کند و به دنبال از بین بردن بنیادین تحریمهاست. اما در موضع عملی، ایران و مقامات کشور به خوبی متوجه این موضوع هستند که رفع کامل تحریمها امکانپذیر نیست و تلاش آنها صرفاً در راستای باز کردن راه تنفس است. به همین دلیل در برخی موارد، دوگانگی در پیامهای مخابرهشده از سوی ایران عیان شده و وجود دارد. به عنوان نمونه، از یکسو دست رد به سینه کمکهای سازمانهای بینالمللی، اقلام بشردوستانه و ارسال دارو زده میشود و از طرف دیگر، برخی مقامات کشوری به کمبودهای قابل توجه در حوزه سلامت اشاره میکنند. در نهایت اما، کارزاری که وزارت خارجه ایران به راه انداخت و در راستای استفاده از این فضا تلاش کرد تا حمایت یا دستکم، همراهی کشورهای دیگر از تحریمهای ایالات متحده آمریکا را سست کند، قابل توجه است. بنابر وضعیت کنونی وزارت خارجه آمریکا و بهخصوص با وجود شخص «مایک پمپئو» که درباره ایران مواضع بسیار ایدئولوژیک و سرسختانهای دارد، تعلیق تحریمها در شرایط کنونی، بسیار دور از ذهن است. آنها ایران را متهم میکنند که این کشور فقط به دنبال پول است و قصد دارد از منابع مالی، صرفاً در راستای پیشبرد سیاستهای منطقهای خود بهره ببرد، نه مبارزه با کرونا. از سوی دیگر، حتی در حد اشاره جزئی و نمادین نیز نمیتوان در سخنرانیهای پمپئو در مورد مساله رفع تحریمها اثری یافت. با این حال تا چندی پیش، این امکان وجود داشت که دولت ایالات متحده در نهایت، حاضر به اعطای امتیازات غیرنقدی به ایران شود که میسر نشد.
همهگیری کرونا در واقع، یک هدیه برای دولت ترامپ بود که تاثیر تحریمها بر ایران را چندین برابر کرد. به این معنا که کرونا در بخشهایی که تحریمها موفق نبودند، به اقتصاد ایران ضربههای سهمگینی را وارد کرد. تحریمها هیچوقت نتوانستند به صورت قطعی تجارت بین ایران و کشورهای همسایه بهخصوص، عراق و افغانستان را تحت تاثیر جدی قرار دهند اما ویروس کرونا توانست به کلی موجب بسته شدن مرزهای ایران شود. تا پیش از این وضعیت، تحریمها تا حدی باعث کاهش صادرات نفتی ایران به چین شده بود و کرونا این مساله را نیز تحت تاثیر قرار داد. نهایتاً، همزمانی بحران سلامت در ایران با کاهش قیمت جهانی نفت، فشار بیشتری بر اقتصاد ایران وارد کرد و موجب شد که دولت ترامپ امیدواری بسیار بیشتری به شانس موفقیت سیاستهای «فشار حداکثری» پیدا کند. تحلیل دولت ترامپ این است که در چنین شرایط خطیری، نباید بارقه امیدی برای ایرانیان ایجاد کرده و هیچگونه فضای تنفسی فراهم کرد. بنابراین، اگر آمریکا متمایل به فراهم کردن زمینههای لازم برای کمک به ایران بود، میتوانست ارسال یا مساعد کردن زمینه کمکهای غیرنقدی را در دستور کار قرار دهد که چنین نکرد و این امور نیز مسلماً مورد درخواست یا مقبول برای ایران نبود.
در ابتدای بحران کرونا این تصور وجود داشت که این مساله، فرصتی است برای کاهش تنشها از طریق یک توافق انساندوستانه که با گامهای هر دو طرف، امکان تحقق آن فراهم میشد. تصور مورد اشاره این بود که از سویی ایران، زندانیان آمریکا را آزاد کند و از سوی دیگر، آمریکا اجازه دسترسی ایران به بازارهای بینالمللی برای خرید اقلام بشردوستانه بدون هیچ محدودیتی را فراهم کند. علت وجود چنین تصوری آن است که بدون توسل به «بحران کرونا» تقریباً هیچ شانسی برای تنشزدایی بین ایران و آمریکا پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ماه نوامبر وجود ندارد. بهرغم تمام تلاشهایی که میانجیگرانی مانند امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه یا آبه شینزو، نخستوزیر ژاپن از سال گذشته انجام دادند اما تلاش برای بهبود روابط، به نتیجه نرسیده است بهخصوص به این دلیل که اعتراضات آبانماه، آمریکا را امیدوار به موفقیت سیاست فشار حداکثری کرده بود. فاصله چندماهه تا انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا دوره خطرناکی است.
در مقطعی که تنشها در سطح منطقه ادامه یافته و هم برنامه هستهای ایران در مسیر رو به رشد قرار گرفته، خطر افزایش جدی تنشها در این دوره به صورت جدی محسوستر شده است و بحران کرونا میتوانست فرصتی ایجاد کند تا این تنشها، با راهحلی برد-برد کاهش یابد. آزادی زندانیان آمریکایی در ایران برای دولت ترامپ یک موفقیت عمده محسوب میشود و در سالی که انتخابات ریاستجمهوری در پیش بوده و انتقادها نسبت به عملکرد دولت ترامپ در مدیریت بحران کرونا جدی است میتوانست برای واشنگتن پیروزی بزرگی باشد. از طرف دیگر، انعطافی که آمریکا میتوانست برای دسترسی راحتتر ایران به تجهیزات پزشکی و داروهایی که برای مبارزه با کرونا مورد نیاز است نشان دهد، هم میتواند به دولت ایران در مبارزه بهتر و موفقتر با این بحران کمک کند و هم برای دولت حسن روحانی یک پیروزی تلقی شود. راهحلی برد-برد میتوانست در را به سوی مذاکرات و پیرامون توافقی مشابه توافقاتی که ماکرون و آبه به دنبال آن بودند باز کند تا در اولین گام و با ممکن شدن فروش نفت ایران، منجر به کاهش تنشها شود و در دیگر سو، تکلیف انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز روشن شود. با وجود این اما، به دو دلیل این فرصت از دست رفت. ایران، پیشگام چنین مسیری نبود و دولت ترامپ نیز دچار این توهم است که فشار حداکثری به نتیجه خواهد رسید.
مساله تعلیق تحریمها امری مسبوق به سابقه و حتی در فرآیندی کوتاهمدت، امکانپذیر است. در دوره ریاستجمهوری جرج دبلیو بوش، پس از وقوع زلزله بم، دولت آمریکا تحریمها را برای مدت 90 روز تعلیق کرد تا سازمانهای غیرانتفاعی بتوانند به راحتی به ایران دسترسی داشته باشند و امدادرسانی کنند. در سال 2012 نیز دولت باراک اوباما برای 45 روز تحریمها را به دلیلی مشابه تعلیق کرد. بنابراین، امکان عملی شدن چنین مسالهای، کاملاً در حوزه اختیارات رئیسجمهور است و میتواند برای مدت کوتاهی تحریمها را تعلیق کند. در عین حال، حتی راهحلهای تکنیکی محدودتری نیز وجود داشت که از طرف آمریکا میتوانست گامی مثبت و اعتمادساز و حتی انسانی محسوب شود که دولت ترامپ از آنها اجتناب کرد. به عنوان مثال، دولت آمریکا میتوانست با اعطای وام مورد نیاز ایران که از صندوق بینالمللی پول درخواست شده بود، مخالفت نکند یا اینکه دولت آمریکا اقدام به صدور یک مجوز عمومی با در نظر گرفتن استثنائات وسیعتر کند و اجازه دهد برخی منابع مالی ایران که در بانکهای خارجی و حسابهای ذخیرهای مسدود شدهاند و درآمد نفتی کشور محسوب میشوند، پس از لغو اجازه دورهای آمریکا به کشورهایی که از ایران نفت وارد میکردند -مانند ژاپن و کره جنوبی و هند- برای صادرات اقلام بشردوستانه به ایران مورد استفاده قرار گیرند.
راهحلهای فراوانی در این میان وجود داشت که نه به اندازه مدنظر ایران میتوانست رفع تحریم را عملی کند و نه به اندازه مورد نظر آمریکا سختگیرانه بود اما به خوبی، امکان دسترسی به یک بازی برد-برد را فراهم میکرد. همانطور که پیشتر اشاره شد، مساله ایران، امروزه به صورت کامل در حوزه عمل و اختیارات وزارت خارجه آمریکا قرار دارد و پس از خروج «جان بولتون» از کاخ سفید، کانون تصمیمگیریها در مورد ایران، وزارت خارجه ایالات متحده است. حضور شخصی مانند مایک پمپئو که درباره مسائل ایران کاملاً به صورت خطی عمل میکند منجر به صدور اعلامیهای بیسابقه از سوی وزارت خارجه آمریکا شده که در آن بهطور صریح، اتهاماتی علیه ایران مطرح شده است. اصلیترین اتهام ایران در این اعلامیه «تلاش شدید ایران برای دستیابی به پول» است و عنوان شده است که «ایران به همین دلیل، کمکهای سازمانهایی مانند پزشکان بدون مرز را رد کرده است». ایالات متحده ادعا کرده است که «این پول حتی مورد نیاز ایران نیست زیرا سازمانهای مربوط به نهادهای قدرت در ایران، منابع مالی کافی در اختیار دارند». برخلاف طرح چنین اتهاماتی اما، راهحلهای تکنیکی فراوانی برای آمریکا در دسترس است که بدون تغییر جدی در سیاست فشار حداکثری ترامپ، کاملاً قابل اجراست و از سوی برخی سیاستمداران آمریکایی پیشنهاد میشود اما ظاهراً، ایمان دولت ترامپ و شخص پمپئو به فشار حداکثری، خللناپذیر است.
در اینجا ضروری است که دو نکته مدنظر قرار گیرد. نخستین نکته، مربوط به وام صندوق بینالمللی پول است که در مورد آن، سوءتفاهمها و برداشتهای گوناگونی وجود دارد. وامی که ایران از IMF درخواست کرده است، وامی «اضطراری» تلقی میشود. این وام برخلاف وامهای معمول صندوق که نیازمند به رای سهچهارم اعضای هیات امنای صندوق است، فقط به 51 درصد رای موافق نیاز دارد. از آنجا که ایران از اوایل دهه 80 میلادی از طرف وزارت خارجه آمریکا به عنوان کشور حامی تروریسم در نظر گرفته شده است بنابراین، نمایندگان این کشور در صندوق بینالمللی پول، بر اساس قوانین داخلی آمریکا موظفاند که علیه هرگونه وام درخواستیِ ایران رای دهند. ولی در این موردِ خاص، به ویژه از آنجا که وام مورد نظر ایران، ذیل عنوان وام «اضطراری» تعریف میشود، آمریکا امکان وتوی درخواست ایران را ندارد. بنابراین، اگر اروپا و کشورهای در حال توسعه از ایران حمایت کنند، احتمال رسیدن به حد نصاب 51 درصد آرا، ممکن خواهد بود و این وام میتواند اعطا شود که مسلماً تبعات مثبتی برای کشور در پی خواهد داشت.
بخشی از این وام میتواند به کانال انسانی که توسط سوئیس برقرار شده و مورد تایید وزارت خزانهداری آمریکاست واریز شود تا ایران بتواند از طریق آن، به اقلام پزشکی مورد نیاز دسترسی پیدا کند. نکته دوم آنکه در شرایط فعلی، دولت آمریکا تقریباً هزینه مذاکرات مستقیم را به قدری بالا برده است که وقوع آن، به درجه غیرممکن رسیده. دولت دونالد ترامپ دولتی است که در شرایط بحرانی برآمده از کرونا، رفتار ناشایست و خلاف هنجارهای بینالمللی از خود نشان میدهد، پیشتر، سردار سلیمانی را در عراق ترور کرد و در پی آن، ایران را تهدید به از بین بردن مراکز فرهنگی خود کرد و در بدو انتخاب، قانون منع سفر ایرانیان به آمریکا را نیز برقرار کرد. مجموعه این مسائل، شرایط را به درجهای رسانده که هزینه سیاسی تعامل با آمریکا برای هر سیاستمدار ایرانی تقریباً غیرقابل پرداخت و غیرقابل تحمل است و از این دریچه به نظر میرسد که شانس هرگونه دیپلماسی، حداقل در 8 تا 9 ماه آینده وجود ندارد. با این حال، سوال این است که اگر دولت ترامپ دوباره از سوی مردم ایالات متحده برگزیده شود، ایران باید چه سیاستی را در پیش بگیرد؟. با توجه به اینکه تا اینجای کار، ضربه کرونا به اقتصاد ایران بسیار سهمگین بوده است، شرایط فعلی شاید فقط برای یک سال آینده قابل دوام باشد اما برای پنج سال آتی، اینگونه نیست. بنابراین، احتمالاً بازگشت به روندی دیپلماتیک و غیرمستقیم از طریق میانجیها، تنها راه موجود برای گذار از این دوره دشوار باشد. امید است که وزارت خارجه ایران و میانجیهای میان ایران و آمریکا قابلیت لازم برای پیشبرد گفتوگوهای پیچیده و دشواری چون چالشهای بین ایران و آمریکا را از خود نشان دهند و فعالیتهای جدید در این حوزه را از سر بگیرند. در غیر این صورت، خطر سوءمحاسبه برای هر دو طرف و بازگشت به روند تقابلی، که میتواند منجر به درگیری نظامی شود به صورت جدی، محسوس است.
آمریکایی که امروز تحت حکومت «دونالد ترامپ» است با آمریکایی که دولت «جو بایدن» سکاندار آن باشد قابل مقایسه نیست. اما در مورد آنچه به صورت بنیادین، منشأ مشکل بین دو کشور شده است، غالباً میتوان به این نکته اشاره کرد که مشکل اصلی آمریکا با ایران بر سر این مساله است که ایران به دنبال سیاست خارجی مستقل است و برای آمریکا که همچنان تنها ابرقدرت جهان محسوب میشود، چنین امری پذیرفتنی نیست. از طرف دیگر، برای ایران نیز هرگونه سازش با ایالات متحده آمریکا قابل قبول نخواهد بود. اصل مساله دشمنی دو کشور متاثر از چنین نگاهی است و به همین دلیل، تجربه برجام نیز به روشنی نشان میدهد که تفاهمهای محدود و تاکتیکی، این مشکل بزرگ و راهبردی بین دو کشور را نمیتواند حل کند. به گمان من، در نهایت، راهی وجود ندارد جز اینکه از طرفی، آمریکا به این نتیجه برسد که ایران ِدهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی، دیگر وجود خارجی ندارد و از طرف دیگر، ایران هم به این نتیجه برسد که آمریکا، ابرقدرت جهان است و این کشور را به آسانی نمیتوان به چالش کشید. تجربههای جهانی در موارد اینچنینی، قابل استناد و الگوبرداری است. دولت چین، پیش از تبدیل شدن به یکی از غولهای اقتصاد جهانی، «صعود صلحجویانه» را در دستور کار خود قرار داد. چینیها استراتژی خود را بر بنیانی استوار نهادند که ابتدا، بنیه اقتصادی کشورشان توانمند شود و سپس در مقابل آمریکا بایستند. با این حال، واقعیت اقتصاد جهانی به گونهای است که ایران برای این شیوه تقابل با آمریکا تا اینجای کار، هزینه هنگفتی را پرداخت کرده است و نهایتاً از جنبه «استقلال» نیز به درجهای که مورد قبول جامعه و سیاستهای کلی کشور بوده است، نائل نشده. جنبه عینی آن در بحران جاری کرونا و بحثهایی است که حول نقش چین در رابطه با ایران و تقابلی که بین معاون وزیر بهداشت و سفیر چین صورت گرفت هویدا شد. بر همین مبنا، بخشی از هزینه تقابل با ایالات متحده آمریکا، اتکای بیشتر به شرق است. بدون بازبینی در نگاه استراتژیک، کماکان «در» بر همان پاشنه خواهد چرخید.