سنجش موفقیت با معیار غلط
چرا باید به سمت پارادایم نوین جهانی شدن حرکت کنیم؟
در این مطلب قصد دارم به مساله جهانی شدن بپردازم. یکی از مشکلات کنونی ما این است که بسیاری از دستاندرکاران، وضعیت ایران در دنیا را با ترازویی میسنجند که مدتهاست از کار افتاده و عقربهاش اطلاعات درستی به دست نمیدهد. در نتیجه استفاده از معیار غلط در سنجش با انبوهی از تحلیلها مواجهیم که مصدر سیاستگذاری قرار میگیرند و بعضاً به بار هم مینشینند اما اوضاع را بدتر میکنند.
در این مطلب قصد دارم به مساله جهانی شدن بپردازم. یکی از مشکلات کنونی ما این است که بسیاری از دستاندرکاران، وضعیت ایران در دنیا را با ترازویی میسنجند که مدتهاست از کار افتاده و عقربهاش اطلاعات درستی به دست نمیدهد. در نتیجه استفاده از معیار غلط در سنجش با انبوهی از تحلیلها مواجهیم که مصدر سیاستگذاری قرار میگیرند و بعضاً به بار هم مینشینند اما اوضاع را بدتر میکنند. مثلاً منابع زیادی صرف آن میشود که محصول الف را تولید کنیم. هرچند که در تولید آن از مزیت نسبی برخوردار نیستیم. محصول الف حاصل فناوری چندین دهه پیش دنیاست اما با ترازوی کهنه و معیارهای قدیم، تولید آن یک اولویت تلقی شده و به بار نشستن این سیاست، فارغ از هزینه فرصت و هزینههای جانبی یک موفقیت شگفتانگیز و مایه افتخار و اقتدار کشور بهحساب میآید. افتخار و اقتدار نیز مفاهیمی غیرقابل سنجش هستند که (در دنیا) معمولاً در گفتمان سیاستگذاری جدی گرفته نمیشوند چون خیلی اوقات به دستاویزی برای مصادره به مطلوب کردن یک موقعیت نهچندان ایدهآل تبدیل میشوند. اجازه بدهید با ذکر یک مثال آشنا موضوع را روشنتر کنیم. چنانکه کوین اُرورک در کتاب قدرت و فراوانی1 نقل میکند، ناپلئون واردات بسیاری کالاها از انگلیس را ممنوع کرد. اما در میانه جنگ، او حاضر شد به دشمنش انگلیس غله بفروشد. در چارچوب نظام ارزشی مرکانتیلیستی مقدار طلا در خزانه بود که معیار سنجش اقتدار کشور قرار میگرفت. امروز میدانیم که ناپلئون اشتباه میکرد. بدون غذا انگلیسیهای قحطیزده از گرسنگی تلف میشدند. مقدار طلایی که در خزانه داشتند نمیتوانست انگلیسیها را به پیروزی برساند و به دست آوردن آن طلاها موفقیت ناپلئون را نیز تضمین نکرد و بر اقتدار او نیفزود. برعکس، تلاش برای کسب اقتدار، دشمن را از گرسنگی نجات داد و نهایتاً طومار ناپلئون را پیچید. ملاحظه میکنید که سنجش موفقیت با معیار غلط میتواند به پیروزی دشمن منجر شود. از اینرو با الگوهای پیشینی که در مواردی غلط بودن آنها ثابت شده است، نمیشود جایگاه امروز کشور و همچنین موفقیتها و فرصتها را به خوبی سنجید. لازم است چارچوب پارادایم نوین را درک کنیم. آن پارادایم نوین جهانیسازی است. جهانیسازی به تعبیر استیون دیویس، اندیشمند بریتانیایی، مجموعهای است از ویژگیهای مرتبط با یکدیگر و در عین حال مجزا در صحنه جهان امروز که در ادامه به برخی از مفاهیم اساسی آن اشاره خواهیم کرد.
برندها و محصولات جهانی: در گذشته محصولات در گوشهای از دنیا تولید و سپس به باقی دنیا فروخته میشد. اما دیگر دوران «ملی» بودن محصولات گذشته است. اکنون زمانه برندها و محصولات جهانی است: کوکاکولا و مکدونالدز دیگر به مفهوم سابق آمریکایی نیستند. امروز هدف بزرگ تمام شرکتها این است که محصول خود را «جهانی» کنند و از یوغ دلالت ملی برهند. البته رویکرد دیگری هم به چشم میخورد که از خصیصههای ملیت برای فروش محصولات خاصی بهره میبرد. مثلاً تبلیغهای مشهور آئودی یا رویکرد اپل در برندینگ محصولاتش. خودرو آلمانی و محصول هایتک آمریکایی. اما ایده زیرساختی این روش هم آن است که محصول را جهانی بفروشد. این در حالی است که ما بهتازگی (برای هزارمین بار) از سیستمعامل ملی رونمایی میکنیم. در مقابل با رویکرد بنگاهداری محلی با تمرکز بر خودکفایی روبهرو هستیم. بنگاههایی که از ابتدای تاسیس توجیه اقتصادی و مزیت نسبی روشنی ندارند. کیفیت و قیمت تمامشده محصولات تولیدی آنها، حتی در بازارهای محلی قابل رقابت با بقیه دنیا نیست و در نتیجه، بقای آنها در گرو تحریم داخلی علیه مصرفکنندگان محلی است.
نهاد شرکت جهانی: نهاد شرکت جهانی جدیدتر از آن است که بسیاری گمان میکنند. کسبوکارهای چندملیتی مدت مدیدی است که بازیگر عرصه اقتصاد هستند. اما از دید تاریخی، همه این کسبوکارها در اصل شرکتهایی ملی بودهاند که در خارج از کشور متبوع خود شعبه راه انداخته بودند. فورد که امروزه هم از همین سازمان استفاده میکند، یکی از نمونههای کلاسیک این نوع شرکتهاست. اما امروزه کسبوکارهایی داریم که به معنی دقیق کلمه فراملیتی بوده و بنیان ملی ندارند. شرکت دایملر /کرایسلر آلمانی است یا آمریکایی؟ ... یا هیچکدام؟ آیا نیوز اینترنشنال بریتانیایی است، یا آمریکایی، یا اصلاً استرالیایی؟ پاسخ به وضوح آن است که هیچکدام، بلکه اینها کسبوکارهایی واقعاً جهانگستر هستند. این در حالی است که خطمشی کلان سیاست خارجی کشور عملاً مشارکت در این حوزه را ناممکن کرده است.
بازارهای پول و سرمایه واقعاً جهانی: شاید بحثبرانگیزترین پدیده از اواخر دهه ۱۹۶۰ به اینسو، برآمدن بازار پول و سرمایه واقعاً جهانی باشد. تا جایی که صحبت از سرمایه و پول باشد، جهان به واقع یک بازار واحد است و بازار خدمات و تولید راه درازی تا رسیدن به وضعیت این بازار دارد. اینجاست که تلاش دولتها برای کنترل امور به واقع به هیچ ختم شده است. در نقطه مقابل، شاهد بازارهای کمعمق و غیرشفاف محلی هستیم. آنچه در این بازارها شاهدیم شکوفایی کاغذبازی و رانتهای اطلاعاتی و معاملات چرخشی است و البته عدهای همواره در تلاش هستند تا با کشف و شهودِ مقرراتی و افزودن بر کنترلهای بوروکراتیک به این بازارها سامان بدهند.
انقلاب اطلاعات و فرهنگ جهانی: این امر به نحوی محصول پدیده شناختهشده دیگری است که همانا انقلاب ارتباطات باشد. با ظهور تلویزیون ماهوارهای، تلفن همراه و اینترنت، امروز به واقع «دهکده جهانی» به منصه ظهور رسیده است. در پی این انقلاب شاهد ظهور سریع فرهنگی اصالتاً جهانی هستیم. از دید محصولات فرهنگی، زبان و تصاویری که در تمام جهان مصرف شده، آفریده و ادراک میشوند. یکی از جنبههای این امر تعریف هویت زبان انگلیسی به عنوان زبان بینالمللی2 است. این موضوع تمام بخشهای فرهنگ را تحت تاثیر قرار میدهد؛ فیلم، موسیقی، لباس، معماری، طراحی، بازیها، غذا و «نماد»ها. ذکر نکتهای اینجا ضروری مینماید. برخلاف آنچه تصور میشد، مساله هرگز غلبه فرهنگ آمریکایی بر باقی سیاره نبود. فرهنگ جهانی بدواً در ایالاتمتحده شکل میگرفت، زیرا انگلیسیزبان بود و میزبان پویاترین، بازترین و همچنین ثروتمندترین جامعه جهان بهحساب میآمد. اما عناصر این فرهنگ از تمام جهان میآید. هرچه پیشتر میآییم این امر واضحتر به چشم میرسد. در ادامه بیشتر توضیح خواهم داد. تحلیل این بود که جریان فرهنگ جهانی یکسویه است. برخی آن را تعبیر به جنگ فرهنگی کرده و در مقابل آن موضع دفاعی گرفتند. موضع دفاعی عبارت بود از اختصاص بودجه به نهادهای دولتی برای تبلیغ محلی و البته تبلیغ جستهوگریخته بینالمللی. چنانکه بعدها معلوم شد این جریان چندسویه است. امروزه، بهرغم سختی و عدم تجانس فراگیری و استفاده از زبان چینی در کشورهای اروپایی و آمریکایی رو به افزایش است. مبادلات تجاری تولید محصولات فرهنگی را نیز تحت تاثیر قرار داده است. امروزه در بسیاری از فیلمهای هالیوودی در کنار ستارههای آمریکایی، هنرپیشههای چینی نیز حضور دارند. بخشی از فیلمها حتماً در چین فیلمبرداری شده و صحنههای صحبت به زبان چینی در این فیلمها با سرعت زیادی در حال افزایش است. سبک زندگی و موسیقی و فرهنگ کشورهای شرقی با سرعت بیسابقهای در کشورهای غربی رو به رشد است. به موازات اینها حساسیت راجع به چگونه به تصویر کشیده شدن شرقیها افزایش یافته است؛ ارائه تصویر منفی از سیاستمدار آمریکایی امری عادی است اما ارائه تصویر منفی راجع به سیاستمدار چینی با احتیاط و ملاحظه صورت میگیرد.
اقتصادهای شهری و جهانشهرها: یکی از پدیدههایی که معمولاً از نظر دور میماند و مورد سوءتفاهم قرار میگیرد، شیوهای است که شهرهای بزرگ و حومههای وابسته آنها (نواحی به اصطلاح متروپولیتن) به عنوان واحدهایی واقعی از اقتصاد جهانی مدرن عمل کردهاند. اقتصاد جهانی به معنی واقعی کلمه از مجموعه اقتصادهای ملی ایجاد نشده، بلکه قریب به هزار اقتصاد شهری آن را تشکیل دادهاند. مقایسه کنید با پافشاری بر مدل برنامهریزی متمرکز از پایتخت در حال انفجار. در این مدل همه منابع در پایتخت است، همه تصمیمات در پایتخت گرفته شده و همه فرصتها آنجا توزیع میشود. ناگفته پیداست که در چنین شرایطی حرکت به سمت مدل جهانشهری ممکن نیست. در جهان امروز تولید محصولات کمخاصیت و رقابت با ابرقدرتها به شیوه دوران جنگ سرد کسی را شگفتزده نخواهد کرد. نگاه دنیا به آینده است. اینکه ما هم قادریم برخی موفقیتهای گذشته شما را تکرار کنیم ادعای مهمی نیست. میزان موفقیت را باید با کثرت برندهای جهانی و نفوذ در شرکتهای جهانی و سهم از بازارها و فرهنگ جهانی و گسترش جهانشهرها سنجید.