تمایلات سوداگری هنوز دور نشدهاند
مرتضی ایمانیراد از رفتارشناسی بازارها در سال 98 میگوید
در شرایط فعلی بازارهای مالی به ویژه بازار ارز بهرغم بالا گرفتن تنشها و ریسکهای سیاسی و تشدید تحریمها و کاهش درآمدهای نفتی دولت در آرامش عجیبی به سر میبرد و تا حدودی نوسانات هم کمتر شده است. به نظر میرسد در شرایط فعلی بازارها از خطر سوداگری دور شدهاند اما آرامش فعلی بازارها با توجه به شرایط فعلی اقتصاد ایران و شدت گرفتن ریسکها تا کجا ادامه پیدا میکند؟ آیا دیگر بازارها تحت حملات سوداگری قرار نمیگیرند؟ به این بهانه با مرتضی ایمانیراد اقتصاددان به گفتوگو پرداختیم.
علی طهماسبی: در شرایط فعلی بازارهای مالی به ویژه بازار ارز بهرغم بالا گرفتن تنشها و ریسکهای سیاسی و تشدید تحریمها و کاهش درآمدهای نفتی دولت در آرامش عجیبی به سر میبرد و تا حدودی نوسانات هم کمتر شده است. به نظر میرسد در شرایط فعلی بازارها از خطر سوداگری دور شدهاند اما آرامش فعلی بازارها با توجه به شرایط فعلی اقتصاد ایران و شدت گرفتن ریسکها تا کجا ادامه پیدا میکند؟ آیا دیگر بازارها تحت حملات سوداگری قرار نمیگیرند؟ به این بهانه با مرتضی ایمانیراد اقتصاددان به گفتوگو پرداختیم.
♦♦♦
بازارهای مالی از ابتدای سال تاکنون بیشتر درگیر نوسانات و التهابات مقطعی بودند، بهجز بازار سهام که بیشترین بازدهی را نصیب سرمایهگذارانش کرد، بقیه بازارها به ویژه بازار ارز و طلا در رکود به سر بردند. با این اوصاف، وضعیت کلی بازارها در چندماهه ابتدایی سال چگونه بود؟
بازارها در چندماهه اول سال جاری تا حدی دور از انتظار عمل کردند. سوداگری تقریباً به حداقل خود رسید و در بخشهای مسکن، دلار و طلا و در این اواخر خودرو به ثبات نسبی رسیدند. همین ثبات محرک بود که بازار سهام به حرکت درآید و بخشی از رشدش را که در سال گذشته عقیم مانده بود، جبران کند. شما ارزش دلاری سرمایههای موجود در بورس را اگر محاسبه کنید، میبینید که حجم دلاری سهام بورس اوراق بهادار به شدت پایین آمده است و همین کاهش، فضا را برای بالا رفتن ارزش سهام در بورس آماده کرده است. دلار هم که کاهش نیافته است بنابراین هم صادرات بخشهای مهمی از بورس افزایش یافته است و هم ارزش کالاهای سرمایهای شرکتهای بورسی که وابسته به خارج بوده است افزایش یافته است. بنابراین همان دلایلی که بازار دلار و طلا را به ثبات نسبی رسانده است، موجب شده است که بورس اوراق بهادار افزایش یابد. گذشته از مساله ارزی، افزایش قیمتهای داخلی، بهخصوص افزایش قیمت کالاهای پایه و شاخص قیمت نیز موجب رونق گرفتن بازار سهام شد. بازار بورس در بیشتر کشورهای جهان نیز در این مدت رو به افزایش بوده است و اگر بخشی از بازار سهام هم از بازار جهانی تبعیت کند، میتواند بخشی از افزایش بازار در سال ۹۸ را توضیح دهد.
در شرایطی که رشد منفی و رکود تورمی بر اقتصاد ایران سایه انداخته است، با توجه به ریسک و بازده، سرمایهگذاری در بازارهای مالی در ماههای گذشته به نسبت سال گذشته چه تفاوتهایی دارد و دستخوش چه تحولاتی شد؟
دو تفاوت عمده را در این دو سال میتوان دید. اول اینکه التهاباتی که در سال ۹۷ به وجود آمده بود در سال ۹۸ آرامتر شد و این از سال ۹۷ قابل پیشبینی بود. دوم بخش مهمی از تعدیلات قیمتی که در سال ۹۷ در اثر افزایش نرخ ارز به وجود آمده بود و هنوز کامل نشده بود، باقیمانده تعدیل را کامل کردند. اگر از این دید نگاه کنیم، بازار بورس و شاخص قیمتها بهطور کامل نتوانستند افزایش خود را (با نسبتهای مخصوص به خودشان) کامل کنند، در نتیجه در سال ۹۸ سرعت افزایش بیشتری را تجربه کردند و بازدهی این دو بخش یا بهتر است بگویم این دو شاخص بیشتر از سایر شاخصها شد. در نظر داشته باشیم که کنترلی که بانک مرکزی و دولت روی بازار ارز و طلا گذاشتند بیسابقه بود و طبیعی بود که بازار به سمت بازارهایی که کمتر کنترل میشدند حرکت میکند.
یک نکته هم درباره تغییرات این شاخصها در شرایطی که نرخ رشد اقتصادی منفی است باید بگویم. در شرایط فعلی اقتصاد ایران چندان از نرخ رشد اقتصادی تبعیت نمیکند. بیشتر تغییرات قیمت و تغییرات شاخصهای بورس، طلا و ارز به نرخ رشد اقتصادی وابسته نیست و بنابراین جای تعجب ندارد که در حالی که نرخ رشد اقتصادی منفی است، شاخص بورس بالا برود. از این گذشته فشار عوامل سیاسی در بازارهای ایران بسیار مهمتر از شاخصهای اقتصادی است.
در حال حاضر وضعیت حاکم بر بازارها نشان میدهد تا حدودی از سفتهبازی و سوداگری فاصله گرفتهاند به ویژه در بازار ارز و طلا، سیاستهای کنترلی بانک مرکزی باعث شده دیگر این بازارها برای سرمایهگذاری جذاب نباشند. با توجه به این امر، آیا میتوان گفت در شرایط فعلی بازارها از خطر سوداگری دور شدهاند؟
به نظرم بازارها از تمایلات سوداگری هنوز دور نشدهاند اما در حال حاضر دلایل متعددی وجود دارد که بازار ارز و طلا تاکنون گرفتار سوداگری نشدهاند. اول اینکه قیمت ارز به میزانی رسید که تقاضای واقعی کشش استفاده از آن را نداشت. معمولاً تقاضای واقعی و سوداگرانه به هم مرتبط هستند. بنابراین وقتی تقاضای واقعی متوقف میشود، انگیزههای سوداگرانه کاهش مییابد. دوم، بانک مرکزی با تمام توان وارد بازار شد. ابتدا تعدادی اعدام اعلام و اجرا شد و سپس تمامی سایتهای قیمت گذار تهدید شدند. معاملات ارز آزاد مشمول جرایم بسیار بالایی شد و در چند روز گذشته دوربینهایی کار گذاشته شد که معاملهگران را شناسایی کنند. در چنین شرایطی ریسک سوداگری بالا میرود. هرچه این ریسک بالا رود هزینههای معاملاتی در این بازار افزایش مییابد و بازار کارایی خود را از دست میدهد. سوم، بانک مرکزی خود را به بازار آزاد نزدیک میکرد و با تزریق ارز به صرافیهای مجاز مانع از تمایلات سوداگرانه شد. تلاش برای بازگرداندن دلارهای ناشی از صادرات غیرنفتی به این فرآیند کمک کرد. چهارم، باز شدن دست ترامپ و آشنا شدن جامعه به بلوفها و تهدیدهای وی و انجام ندادن آنها، حساسیت بازار ارز و طلا را به تحریمها کمتر کرد.
بازارها از آن پس تحریمها را دیگر جدی نگرفتند و به همین دلیل بود که بازار سهام هم در میان تحریمها و کاهش نرخ رشد اقتصادی شروع به رشد کرد.
آیا این شرایط ادامه خواهد داشت؟ آیا ممکن است مجدد تمایلات سوداگرانه شکل بگیرد؟
تنها تاکیدی که میتوان کرد این است که اگر تحولات سیاسی به سمت تهدیدهای جدیتر و شرایط متفاوتتری حرکت کند، بازار ارز خیلی سریع واکنش نشان خواهد داد و احتمال زیادی وجود دارد که ارز و طلا متلاطم شود. اینکه این شرایط به وجود بیاید به نظرم احتمالش کم است و بنابراین میتوان با احتمال بالا پیشبینی کرد که وضعیت بازار ارز به همین ترتیب باقی خواهد ماند ولی ممکن است نرخ ارز، روند فزاینده و تدریجی را تجربه کند.
با توجه به شرایط پرتنش پیشروی فضای اقتصادی و سیاسی کشور، سیاستگذار پولی تا کجا میتواند آرامش بازار ارز را حفظ کند؟
این پرسش بستگی به شرایط سیاسی دارد. در شرایط فعلی مردم یا حداقل آنهایی که در بازارها فعال هستند، گزینه جنگ را کنار گذاشتهاند و با توجه به تمایلات ترامپ به گفتوگوی بدون شرط، احتمال گفتوگو را نسبت به قبل بیشتر میبینند. در این صورت فعالیتهای سوداگرانه کمتر شکل میگیرد و سیاستگذاری بانک مرکزی همانند هل دادن ماشینی است که در سرازیری قرار دارد. ولی اگر تنشها بیشتر شود، طبیعی است که سیاستهای بانک مرکزی تا حدی میتواند کارساز شود و احتمال التهاب ارزی بسیار زیاد میشود. نمیشود کل جامعه را کنترل کرد. تمامی حفرههای خالی کنترلنشده جاهایی میشود که فعالیتهای سوداگرانه در آنها فعال میشود. هرچند که احتمال این گزینه کم است ولی نباید آثار آن را از نظر دور داشت.
بهرغم اینکه در پایان سال گذشته رشد اقتصادی به منفی پنج درصد رسید اما در حال حاضر مسوولان اقتصادی کشور مدعیاند که در دو ماه نخست سال جاری رشد اقتصادی ایران، مثبت شده و البته آمارهای جدید تورم نیز در خردادماه نشان از کاهشی شدن تورم نقطه به نقطه داشته است. در چنین شرایطی آیا میتوان گفت، اقتصاد ایران و بازارها در حال خروج از نوسانات شدید به فاز ثبات است؟
بله، من هم اینطور فکر میکنم. از وقتی که احتمال اثرگذاری شدیدتر تحریمها در ایران کمتر شد و از زمانیکه اصرار ترامپ به مذاکره بدون قید و شرط شروع شد و از زمانیکه با تغییر سیاستها بخشی از ارزهای حاصل از صادرات غیرنفتی به کشور وارد شد پاشنه اقتصاد ایران چرخیده است. البته منظورم این است که از وضعیت مبهم، پرالتهاب و تحریمی به همراه سیاستهای ناآگاهانه به وضعیت متفاوتی تبدیل شده است. اول ابهام کمتر شده است. سمت و سوی اقتصاد مشخص است که در چه حالتی قرار دارد. بخشهایی از اقتصاد خوابیده است ولی بخشهای دیگری رونق گرفتهاند و چون در مدت زمان نسبتاً زیادی این فرآیندها در حال شکلگیری است، وضعیت مبهم را به وضعیت با ابهام کمتر تغییر داده است.
بخشهای مهمی از ظرفیتهای صادراتی و جایگزین واردات فعال شده است و بخشهایی از تولیدکنندگان با روال مشخصی در حال تولید هستند. صادرات غیرنفتی به نظر میرسد حداقلهای نیازهای صنایع را دارد تامین میکند. بخش خدمات نیز به دلیل پایین بودن قیمتهایش بدون تقاضا نیست. کالاهای غیرقابل مبادله (non-tradable goods) وضعیت بهتری برای فروش دارند و نسبت به کالاهای قابل مبادله (tradable goods) با تقاضای بهتری مواجه هستند. به عبارت دیگر انقباض تقاضا در این بخش کمتر است و دلیلش هم بهطور مشخص این است که بخش غیرقابل مبادله، تورم کمتری را تجربه کرده است. این بخش هم بیش از 50 درصد تولید را در ایران تشکیل میدهد. ضمناً به دلیل احتمال شکلگیری نوعی از تفاهم، که هم جمهوری اسلامی ایران به آن نیاز دارد و هم دولت آمریکا، سایه تحریمها کمرنگتر شده است، هرچند که شدت آنها بیشتر شده است.
به نظر میرسد تحریمهای غیرنفتی آمریکا زیاد اثرگذار نبوده است و دولت توانسته است با حداقلهای درآمدی امور اقتصادی را اداره کند. بنابراین از التهابات ارزی هم کمتر شده است. همه این پدیدهها و مسائل نوعی فرهنگ ادامه فعالیتها در میان تحریمها را برای مردم ایجاد کرده است که موجب آرام شدن وضعیت متغیرهای اقتصادی شده است. به نظرم لازم است روی این موضوع کار شود. در این مصاحبه ما میتوانیم تنها نظریهپردازی کنیم، اینکه این نظریات با آمار و ارقام موجود قابل تایید است یا نه، نیاز به کار بیشتری دارد. در مجموع فکر میکنم که اگر التهاب سیاسی جدیدی شکل نگیرد، نرخ رشد اقتصادی امسال بهتر از سال قبل (ولی منفی) خواهد شد و در سال ۹۹ نیز فکر میکنم به نرخ رشد اقتصادی مثبت برسیم. هرچند که مشکلات و تنگناهای اساسی در اقتصاد ایران کماکان وجود دارند و هر سال بدتر هم شدهاند، ولی اقتصاد میتواند فرصتهای بعد از تحریم را به نرخ رشد اقتصادی تبدیل کند. طبیعی است که وقتی این ظرفیتها کامل شدند، مجدداً مشکل نرخ رشد اقتصادی خواهیم داشت. کاهش نرخ تورم نقطه به نقطه نیز نشاندهنده این وضعیت است. بورس هم به همین دلیل دارد بالا میرود. ارز و طلا هم به همین دلیل آرام گرفتهاند.
در مجموع با توجه به شرایط حاکم با تشدید تنشهای سیاسی و آغاز گام دوم توقف تعهدات برجامی آیا بازارها بازهم روزهای پرالتهابی پیشرو خواهند داشت؟ در چنین شرایطی کدام بازارها بیشترین ریسک را خواهند داشت؟ کدام بازارها بازده بیشتری نصیب سرمایهگذارانش خواهد کرد؟ بیشترین فعالیتهای سوداگرانه در کدام بازارها اتفاق خواهد افتاد؟
بر اساس مفروضات شما اگر تنشهای سیاسی تشدید شود و برجام از طرف ایران نیز تهدید شود، بازار سهام اولین جایی است که ریزش پیدا میکند و طبعاً همراه با ریسک بسیار بالایی خواهد بود و در مقابل طلا و دلار به عنوان مرغوبترین سرمایهگذاریها مجدداً وارد عرصه افزایش قیمت و فعالیتهای سوداگرانه خواهد شد. در نتیجه در این بازار بهرغم ریسک کنترلی دولت و بانک مرکزی، بالاترین بازدهی را شاهد خواهیم بود.
در شرایط کنونی ثبات بازارهای مالی در گرو رعایت چه مولفههایی است؟ چگونه میتوان تقاضای فعالیتهای سوداگرانه و سفتهبازانه را در این شرایط به حداقل رساند؟
تقاضای سوداگرانه برآیند دو نیروی سیاستگذار از یک طرف و تنشهای سیاسی از طرف دیگر است. افزایش تنشهای سیاسی میتواند قویتر از کنترلهای بانک مرکزی و دولت عمل کند و طبیعی است که در این شرایط تقاضای سوداگرانه افزایش مییابد. بنابراین یک بخش آن برمیگردد به سیاستگذار و بخش دیگرش برمیگردد به فاکتور سیاسی. اگر از منظر سیاستگذار نگاه کنیم، حتی در شرایط عدم تعادل موجود لازم است که آزادی عمل اقتصادی متغیرها توسط بانک مرکزی کنترل و به رسمیت شناخته شود. تجربیات گذشته به ما میگوید کنترلهای دولتی نمیتواند جای نیروهای بازار را بگیرد. آزادی عمل اقتصادی همراه با مدیریت دولت و بانک مرکزی میتواند بازارها را باثبات کند. بنابراین در صورتی که به هر دلیلی تنشهای سیاسی بیشتر شود کنترل بازارها سختتر میشود. اینجاست که سیاستمدار باید اقدامات خود را از نظر تاثیری که بر بازارها میگذارد هزینه و فایده کند.
با این اوصاف توصیه شما برای حفظ داراییهای خرد از تورم و تشدید ریسکها چیست؟ سرمایهگذاری در هریک از بازارهای مالی؛ ارز، طلا، سهام، مسکن و سپرده بانکی را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا چارچوب سیاسی و تحولات سیاسی آتی را سناریوسازی کنیم. به نظرم دو سناریو در ماههای آینده بیشتر در اختیار ما نیست. یا رابطه بین ایران و آمریکا به سوی تنش بیشتر میرود یا راه برای گفتوگوهای هرچند مقدماتی باز میشود. همانطور که در گفتوگوی بالا گفتم از نظر من سناریوی محتمل سناریوی دوم، یعنی کاهش تنش بین آمریکا و ایران خواهد بود. اگر این سناریو تحقق یابد بازار بورس در مرکز توجه سرمایهگذاران قرار خواهد گرفت و پس از آن مسکن با تقاضای خوبی همراه خواهد شد. این افزایش طبیعی است که مقدارش بسیار کم و محدود است ولی به نظر میرسد که در رتبه دوم قرار گیرد. پس از این دو کالاهای سرمایهای حساس همانند طلا و ارز قرار میگیرند که پیشبینی میشود از قیمت فعلی هم بیشتر کاهش مییابند. در صورت افزایش تنش سیاسی بین ایران و آمریکا این ارز و طلاست که افزایش بیشتری پیدا میکنند و برعکس سناریوی دیگر بازار بورس و بخش مسکن در رکود گستردهتری قرار خواهند گرفت. در این سناریو احتمال گسترش سوداگری روی ارز و طلا و کالاهای وارداتی بسیار بالاست و ممکن است موجی از تورم را در کشور ایجاد کند. در این سناریو حجم قابل توجهی از نقدینگی دوباره به سمت این بازارها میرود و صندوقهای سرمایهگذاری و سپردهگذاری در بانکها از جذابیت کمتری برخوردار خواهند شد. تمامی این مسائل به تمایل سیاستمدار در تحمل تنش سیاسی بستگی دارد و در صورتی که این تحمل بالا باشد احتمال گسترش سوداگری و بروز التهاب جدی در متغیرهای اقتصادی وجود خواهد داشت.