بازگشت به دهه تاریک تاریخ اقتصاد
بررسی نظام کوپنی و تحلیل رابطه پول و کالا در گفتوگو با موسی غنینژاد
موسی غنینژاد میگوید: در آموزههای اقتصاد به روشنی بیان شده است که هرگونه یارانهای که ناظر بر دستکاری قیمت باشد، یعنی همان یارانه قیمتی، بدترین نوع ممکن یارانه است. این نوع یارانه، قیمتها را مخدوش میکند، باعث ایجاد فساد گسترده و اتلاف فراوان منابع میشود و بازار سیاه ایجاد میکند.
توصیه میشود که رابطه پول و کالا با توزیع کوپن قطع شود تا اقشار آسیبپذیر بتوانند با قیمت تثبیتشده دولتی، به کالاهای اساسی دست پیدا کنند؛ اما آیا این کار شدنی است؟ چگونه میتوان رابطه پول و کالا را قطع کرد در حالی که این رابطه میتواند با هر ابزار دیگری از جمله خود کوپن جایگزین شود. موسی غنینژاد سخن گفتن از حذف این رابطه را نشانه فقدان دانش اقتصادی میداند و راه بهینه کمک به اقشار نیازمند و آسیبپذیر را یارانه مستقیم نقدی میداند به شرطی که منابع آن از طریق حذف یارانههای نقدی و یارانههای قیمتی حاصل شود. این اقتصاددان معتقد است که سیاستمدار علاقه دارد با کمک به طبقه متوسط، و نه دستگیری از طبقه نیازمند، پایگاه رای خود را حفظ کند.
♦♦♦
سیاستمداران و سیاستگذارانی که در دهه 1360 فعال بوده یا مسوولیتی داشتهاند، عموماً این دیدگاه را دارند که در آن دهه، تصمیمات درستی در حوزه اقتصاد بهویژه برای تامین معیشت و حداقل نیازهای مردم گرفته شد و امروز که مشکلات اقتصادی جدی و چالشبرانگیز شده و بخشی از مردم برای تامین مایحتاج عمومی خود دچار مشکل شدهاند، استفاده از ابزارهای دهه 60 مانند کوپن را توصیه میکنند، البته به شکل هوشمند و امروزی. مثلاً در این رابطه از قول آقای بهزاد نبوی نقل شده است که «دولت باید رابطه پول و کالا را قطع کند و حداقل 20 تا 30 قلم کالا را از این طریق و با قیمت تثبیتشده به مردم عرضه کند». فارغ از مزایا و معایبی که نظام کوپنی میتواند داشته باشد، آیا این ابزار رابطه پول و کالا را قطع میکند؟ این رابطه اساساً چیست و قطع آن متضمن منافعی برای اقتصاد و مردم است؟
اینکه فردی سخن از قطع رابطه پول و کالا میگوید، یعنی ابتدا این فرض را پذیرفته که میتوان این رابطه را قطع کرد. این طرز فکر، اگر حمل بر توهین به شخص گوینده نشود که ابداً چنین مقصودی ندارم، نشاندهنده فقر شدید دانش اقتصادی و فراتر از آن فقر عقل سلیم است. توصیه میشود که رابطه پول و کالا را قطع کنیم، انگار پیش از این فردی این رابطه را ایجاد کرده که اکنون بتوان آن را قطع کرد. در حالی که شکلگیری پول دلبخواهی صورت نگرفته است، بلکه ضروریات روابط مبادلهای باعث شد پول به وجود بیاید. در هر جامعهای پس از مدتی که روابط مبادلهای پیشرفت کند، پول به وجود میآید. این تجربه را میتوان در کتابهای تاریخ اقتصاد خواند؛ مثلاً مینویسند که در زندانهای آلمان نازی، زندانیان کالاهایی را که خانوادههایشان برایشان میفرستادند، با هم مبادله میکردند. در این روابط مبادلهای در داخل زندان هم بهخودیخود پول شکل گرفت. سادهترین شکل پول در این روابط سیگار بود که قابلیت تقسیم هم داشت؛ مثلاً یک پاکت سیگار پول درشت بود که به 20 نخ سیگار قابل تقسیم بود. منظور اینکه رابطه پول و کالا، یک رابطه مصنوعی ایجادشده توسط سیاستگذار نیست که بعد بتوان آن را حذف کرد. این یک رابطه ضروری در نظام مبادلهای است که خودبهخود شکل میگیرد. در یک جامعه چندمیلیونی که تعداد زیادی کالا در حجم بالا مبادله میشود، وجود پول یک ضرورت انکارناپذیر است چون مبادله کالا به کالا به شدت ناکارآمد و محدود است.
از منظر عقل سلیم هم، قطع رابطه پول و کالا به این معناست که کالا را به طور مستقیم، فارغ از قیمتی که دارد، در اختیار یک عده قرار دهیم؛ حالا اگر این افراد کالا را در بازار به فروش برسانند مجدد رابطه کالا و پول برقرار میشود. در واقع نمیتوان رابطه پول و کالا را قطع کرد. این حرفها به معنای فقدان حداقل دانش اقتصادی است و جای تاسف دارد که افرادی سالها بر مناصب اقتصادی نشسته و تصمیمگیر بودهاند، که از این حداقل دانش اقتصادی بیبهرهاند. من قصد قضاوت افراد را ندارم و آقای بهزاد نبوی هم که این سخن را مطرح کرده، شخصی سلیمالنفس، درستکار و قابل احترام است اما نمیتوان از نادرست بودن این سخن گذشت.
رابطه پول و کالا را به هیچ وجه نمیتوان قطع کرد. اگر منظور این است که به مردم کوپن بدهیم که به جای پول با کوپن کالا دریافت کنند، در واقع کوپن به پول تبدیل شده است. کوپن خرید و فروش میشود و بازار پیدا میکند. تجربه ایجاد بازار کوپن را هم در کشور خود ما و هم در کشورهای دیگر داریم. کسانی که دهه 60 را تجربه کردهاند، میدانند به محض اینکه اعلام میشد با یک کوپن کالا توزیع میشود، بازار آن کوپن هم شکل میگرفت و خرید و فروش میشد. نکته مهمتر اینکه اساساً رابطه پول و کالا چه اشکالی دارد که بخواهیم آن را قطع کنیم؟ مگر مشکل وجود این رابطه است؟ مساله این است که به دلایلی مانند تورم و کاهش قدرت خرید مردم، تامین مایحتاج عمومی سخت شده و نارضایتی به بار آورده است. چارهجویی برای این نارضایتی عمومی از مسیر کنترل و کاهش تورم میگذرد. زمانی آرامش به جامعه بازمیگردد که سرعت کاهش ارزش پول کم شود. راهاندازی دوباره کوپنیسم فقط در حوزه محدود کالاهای اساسی میتواند کار کند، ولی تا زمانی که تورم وجود داشته باشد، نارضایتی و افزایش قیمت و کمبود کالا هم خواهد بود. توزیع کوپن مساله را حل نمیکند. حل مساله در چارهجویی برای تورم است. اولویت بحث باید راهکارهای کنترل تورم باشد، نه توزیع کوپن.
ممکن است گفته شود که برخی خانوارها برای تامین معیشت خود در فشار زیادی قرار داشته یا عملاً از تامین ناتوانند و باید به آنها کمک شود.
بله، قطعاً باید برای تامین نیازهای این گروهها کاری کرد و راه درست تحت پوشش قرار دادن آنها با بیمههای اجتماعی یا تامین اجتماعی است، راهی اصولی که در همه جای دنیا مورد استفاده است. بهترین راه که در جهان هم تجربه شده، این است که به خانوارهای کمدرآمد و آسیبپذیر به طور مستقیم کمک مالی صورت بگیرد. حال سوال این است که دولت برای این کار منابع را چگونه باید تامین کند؟ راه درست این است که یارانه قیمتی به کالاهایی که نیازی به پرداخت یارانه به آن نیست، مانند حاملهای انرژی، قطع شود. در صورت اصلاح قیمتی منابع زیادی برای دولت حاصل میشود که با آن میتواند به طور هدفمندتر به خانوادههایی که در شرایط تنگنا و عسرت به سر میبرند، کمک کند. ضمن اینکه این کمک نباید شکل دائمی به خود بگیرد و باید در راستای گذر از شرایط سخت و توانمندسازی باشد. دولت نباید قول درآمد دائمی بدهد. جالب اینکه برای پیمودن این مسیر، ابزارهای نهادی لازم هم تا حدودی فراهم است. 40 سال هزینه شده تا سازمانی مانند کمیته امداد ایجاد و توانمند شود؛ این نهاد نظام شناسایی و سازوکارهای پرداخت را تا حدود زیادی طی این سالها شکل داده و در اختیار دارد. میتوان از این نهاد استفاده کرد و به خانوادههای تحت پوشش کمک کرد تا مشکلاتشان به طور موقت حل شود. اما راهحل نهایی بهبود محیط کسبوکار و تلاش برای ایجاد رشد اقتصادی است که نفعاش به همگان میرسد و مردم را به تولید بیشتر کالا و خدمات ترغیب میکند.
توصیهکنندگان به بازگشت کوپن معتقدند که با استفاده از کوپن هوشمند، مشکلات کوپن کاغذی در دهه 60 مانند خرید و فروش آن ایجاد نمیشود و به اصطلاح کمک هدفمندتر صورت میگیرد.
فرض کنید که از طریق سیستم کارت هوشمند ملی یا کارتهای هوشمند بانکی، به فرد مستقیماً کالا داده شود؛ باز هم همین کالا قابلیت فروش دارد. در دهه 60 همین اتفاق رخ میداد و همان موقع توزیع کالا، دلالانی بودند که دم در مراکز توزیع، کالای کوپنی را از فرد میخریدند. دوباره هم این بازار شکل میگیرد. دقت کنید که عدهای در حال درست کردن یک تصویر طلایی از اقتصاد دهه 60 هستند، در حالی که این دهه یکی از تاریکترین دورههای اقتصاد ایران در طول تاریخ است. طی این دهه مردم فداکاریهای زیادی در خط مقدم جبهه، پشت جبهه، کمک به دیگران و... کردند که فراموششدنی نیست اما وضعیت اقتصاد در این دوره جزو بدترینها و تاریکترینهای تاریخ اقتصاد ایران است. در این دوره نظام کوپنیسم و اقتصاد توزیعی شبهکمونیستی راهاندازی شد که به شدت فسادآور بود. متاسفانه هنوز یک بررسی دقیق و جامع تاریخی و تحلیلی در مورد تبعات سیاستهای اقتصادی این دوره نشده است وگرنه مشخص میشود که ریشه بسیاری از رانتها، انحصارها، ثروتهای بادآورده که بعد از سال 1368 خودش را نشان میدهد، در سالهای نخست همین دهه 60 قرار دارد. اقتصاد دهه 60، خلاف آنچه طلایی خوانده میشود، بسیار فسادزا بود؛ عده زیادی از مردم به شدت فداکاری و ایثار میکردند و عده دیگری هم به شدت از این فداکاری سوءاستفاده میکردند و ثروتهای بادآورده اندوختند. وقتی سختگیری اجتماعی و حساسیت افکار عمومی نسبت به ثروت و ثروتمند کمتر شد، مشخص شد که چه افرادی در یک مدت بسیار کوتاه ثروت زیادی اندوختند؛ کسانی که امروز بر طبل دهه طلایی 60 میکوبند و توصیه نظام کوپنی دارند یا این تبعات را فراموش کردهاند یا خودشان را به فراموشی زدهاند. اگر ما دوباره نظام کوپنی را حتی به صورت هوشمند و الکترونیکی راه بیندازیم دوباره همین فساد و مشکلات مختص آن شکل میگیرد.
در دفاع از دهه 60 گفته میشود که انحراف در اقتصاد ایران از سیاستهای اقتصادی دوره سازندگی شروع شد در حالی که انحراف از همان دهه 60 آغاز شده بود و در دهه 70 آشکار و نمایان شد. وقتی که مرحوم هاشمیرفسنجانی در خطبههای نماز جمعه در دفاع از باز شدن فضای اقتصاد تاکید کردند که ثروتمند شدن بد و مذموم نیست و قبح نادرستی که در جامعه وجود داشت، شکست؛ آنوقت مشخص شد که یک عده چقدر در همان دهه 60 ثروتمند شدهاند بدون اینکه دستی در تولید و ایجاد ارزش افزوده داشته باشند، اینها گروههایی بودند که از همان سیاستهای کوپنی و نظام توزیع رانتی و انحصارها ثروتمند شده بودند.
در شرایطی که اکنون ایجاد شده و تورم بالا و کاهش قدرت خرید مردم، به گروههایی از مردم فشار زیادی بابت تامین مایحتاج عمومی وارد کرده است، چه روشی میتواند در کمک به این گروهها بهینه باشد؟ کوپن، یارانه نقدی یا یارانه قیمتی؟
در آموزههای اقتصاد به روشنی بیان شده است که هرگونه یارانهای که ناظر بر دستکاری قیمت باشد، یعنی همان یارانه قیمتی، بدترین نوع ممکن یارانه است. این نوع یارانه، قیمتها را مخدوش میکند، باعث ایجاد فساد گسترده و اتلاف فراوان منابع میشود و بازار سیاه ایجاد میکند. قیمتها را در بازار نباید مخدوش کرد چون سیگنال اشتباه میدهد و اتلاف بالای منابع را به دنبال دارد. به طور مشخص باید ابتدا یارانههای غیرضروری کلی که به همه افراد داده میشود و عمدتاً مانند یارانه حاملهای انرژی، یارانه قیمتی است، حذف شود. همچنین پرداخت یارانه نقدی که از دوره دولت دهم شروع شده و نزدیک به 75 میلیون نفر یعنی تقریباً تمام جمعیت ایران آن را دریافت میکنند، قطع شود. این اقدام البته باید از همان سال 1392 در دستور کار قرار میگرفت. این یارانه که به خاطر تورم ارزشش بسیار کم شده، در مجموع هنوز رقم قابل توجهی است که توجیهی برای تداوم پرداختش به این شکل وجود ندارد. کسانی که هنوز از کوپنیسم و تداوم یارانه نقدی دفاع میکنند و در آغاز دولت یازدهم در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی جمع شده بودند، میگفتند با استفاده از فناوریهای روز، یک کار هوشمندانه میکنند و با شناسایی ثروتمندان یارانه آنها را قطع میکنند. اکنون حدود شش سال از آغاز دولت یازدهم و دوازدهم گذشته است، کار شناسایی ثروتمندان و قطع یارانه آنها به کجا رسیده است؟ به هیچجا. مدت زیادی زمان و پول و انرژی صرف شد اما نتیجه تقریباً هیچ بود. در حالی که از همان ابتدا گفتیم که این کار ممکن نیست و فقط میتوان اقشار کمدرآمد و آسیبپذیر را شناسایی کرد چون قابل شناسایی هستند و اصلاً بخش عمدهای از آنها شناسایی شدهاند. اما شناسایی ثروتمندان کار سخت و ناممکنی است. متاسفانه کار عقلانی را کنار گذاشتند و با ادعاهای گزاف کار غیرعقلانی را انتخاب کردند. اکنون کجا هستند و چرا نمیگویند چند نفر را شناسایی و حذف کردند؟ چقدر هزینه صرف این پروژه شد و عایدیاش چه بود؟ همانها حالا مساله تازهای به نام کوپن هوشمند راه انداختهاند؛ کوپن، کوپن است و هوشمند و کاغذی هم ندارد. یک راه عقلانی وجود دارد که اقشار بسیار نیازمند که در تنگنا هستند، شناسایی شوند و مستقیماً به آنها کمک شود، منابع آن هم از طریق حذف یارانههای قیمتی و نقدی فراهم شود. در این شرایط است که تولید هم بهبود مییابد و رونق میگیرد. دخالت دولت در تامین کالاها، فشار روی تولیدکنندگان، سرکوب قیمت و جلوگیری از صادرات، نتیجهای جز کاهش تولید ندارد و برداشتن این فشارها باعث بهبود تولید است. سیاستگذار تنها افزایش قیمت را میبیند و به دنبال سرکوب میرود در حالی که افزایش قیمت نتیجه افزایش حجم پول توسط خود اوست. این سیاستهای مالی و پولی است که باید اصلاح شود تا تورم افزایش نیابد. سیاستگذار با مبارزه اشتباه با تورم، تولید را هم قربانی میکند که مشکلات بعدی مانند کاهش اشتغال و کمبود کالا نتیجه ناگزیر آن است. سیاستگذاری که پیشنهاد یارانه قیمتی میدهد در واقع تحریم داخلی تولید را تبلیغ میکند.
به نظر میرسد سیاستگذار و سیاستمدارانی که پیشنهاد راهاندازی نظام کوپنی را میدهند، هیچ توجهی به حذف یارانه نقدی یا یارانه قیمتی ندارند و در واقع به موازات یارانههای پنهان و آشکاری که وجود دارد، مساله توزیع کوپن را مطرح میکنند. در این صورت، منابع این طرح از کجا تامین خواهد شد؟
برای پاسخ به این سوال ناگزیر از نیتخوانی هستیم، گرچه من همیشه از این کار پرهیز دارم. به نظر من سیاستگذار میداند که این اقدام فسادآمیز خواهد بود، همانطور که اکنون به ناکارآمدی و فسادزا بودن ارز 4200تومانی پی برده است اما همچنان این سیاست را ادامه میدهد. چرا بازار ارز را آزاد نمیکنند و از ارز ترجیحی، نیما، سنا و... دست برنمیدارند؟ سیاستمداران ما عادت کردهاند در برابر تحلیل علمی و آموزههای اقتصادی، بگویند که این تحلیلها مختص کتابها و جزوات دانشگاهی است و به درد عالم واقع نمیخورد. سیاستمداران ما میگویند که باید یارانه نقدی، یارانه قیمتی، ارز 4200 و... باشد و در این چارچوب از اقتصاددان راهکار میخواهند. تمام مسائلی که در اقتصاد ایران ایجاد شده ناشی از همین سیاستهاست اما سیاستمدار انتقاد از آنها را برنمیتابد و راهحل میخواهد. راهحل حذف این یارانهها و جلوگیری از هدرروی منابع است. چرا سیاستمدار نمیخواهد این سیاستهای یارانهای حذف شود؟ چون عملاً قصدش این نیست که به اقشار ضعیف و آسیبپذیر و نیازمند در جامعه کمک کند. سیاستمداران در کشور ما میخواهند طبقه متوسط را راضی نگه دارند تا پایگاه رایشان لطمه نبیند. در توجیه ارز 4200تومانی میگویند ما میخواهیم برای همه اقشار جامعه قیمتها مناسب باشد. قیمت گوشت با وجود ارز ترجیحی از هر کیلو 100 هزار تومان عبور کرده و در این شرایط هیچ خانوادهای از اقشار پایین جامعه قادر به خرید گوشت نیست. در این شرایط سرکوب قیمت و ارز 4200تومانی به گوشت برای کدام طبقه است؟ هدف طبقه متوسط و راضی نگه داشتن آن است که بعد بتوان از او رای گرفت. اگر سیاستمدار میخواهد واقعاً به فکر طبقه آسیبپذیر و نیازمند باشد باید یارانههای قیمتی و نقدی را بردارد و به آنها کمک کند. برای کمک به کل جامعه هم باید سیاستهای مالی و پولی در جهت کنترل تورم اصلاح شود. سیاستمدار برای نقد اقتصادی پاسخی ندارد و به دنبال این است که اقدامات اشتباه خودش را توجیه کند.