تیولداری همان نومانکلاتوراست
گفتوگو با محسن جلالپور درباره سازوکارهای مخرب کارآفرینی در ایران
محسن جلالپور میگوید: روش حکومتداری «طبقه جدید» در یوگسلاوی، «تیولداران» در ایران و «نومانکلاتورا» در شوروی شباهتهای زیادی به هم دارند. به نظرم چرخه رذیلت در سه کشور روسیه (شوروی)، یوگسلاوی و ایران باعث به حاشیه راندن نیروهای خلاق جامعه و شکلگیری سه طبقه بهرهکش شده است. هر سه مثالهای واضحی از نهادهای بهرهکشی هستند که برای زمانهای طولانی انحصار سیاسی و اقتصادی ایجاد کردند و منابع را به تاراج بردند.
برای اینکه نشان دهد انحصار سیاسی و اقتصادی چگونه راه را بر خلاقیت و کارآفرینی میبندد تجربیات شخصیاش را با استنتاج از نظرات دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون بیان میکند. محسن جلالپور معتقد است عرصه برای فعالیت سالم اقتصادی در ایران بیشتر از همیشه تنگ شده و مجالی برای تبدیل اندیشه خلاق به نوآوری تکنولوژیک نیست.
♦♦♦
شما سالهاست که سابقه فعالیت در بخش خصوصی را دارید. در دورهای که ریاست اتاق ایران را هم بر عهده داشتید، با فعالان اقتصادی زیادی در ارتباط بودید. شما بارها اعلام کردهاید که امکان فعالیت اقتصادی سالم در ایران وجود ندارد، چون بیشتر فعالان اقتصادی ایران طالب رانت شدهاند. چه دلیلی برای این دیدگاه دارید؟
در چند ماه گذشته، سیاستگذاری با توزیع بیسابقه رانت و تشدید بوروکراسی و رویههای اداری همراه بوده است. این سیاستگذاری به زیان بنگاههای بخش خصوصی و به سود بنگاههای دولتی و شبهدولتی تمام شده و در نتیجه در حال حاضر فضای غیررقابتی و غیرمنصفانهای بر اقتصاد کشور حاکم است. چون بنگاههای دولتی و شبهدولتی دستشان در جیب دولت و نهادهای حاکمیتی است اما بنگاههای خصوصی باید از جیب خود هزینه کنند؛ بنابراین قادر به رقابت نیستند. بخشی از بخش خصوصی هم به مرور زمان خودش را با این رفتار رانتی و انحصاری وفق داده و به جای تولید، طالب چانهزنی با دولت برای دریافت امتیاز بیشتر است.
ریشه شکلگیری این جریان به دهه ۵۰ برمیگردد؛ آنجا که قیمت نفت افزایش قابلتوجهی یافت و متناسب با آن جهتگیری اقتصاد سیاسی در توزیع درآمدهای نفتی تغییر کرد. به این ترتیب طبقه جدیدی در بخش خصوصی شکل گرفته که انگیزهاش انباشت سرمایه از راه تولید و تجارت نیست. این طبقه نوظهور تلاش زیادی کرده تا از توزیع درآمدهای نفتی سهم ببرد و به نوعی همسفره دولت در رانتهای نفتی شود.
رانت هم تعریف بسیار سادهای دارد. هرکس ثروتی به دست آورد بیآنکه متحمل زحمتی شود، رانتجویی یا رانتخواری کرده است. همواره در طول تاریخ افراد زیادی وجود داشتهاند که با کوشش و تلاش زیاد به ثروت دست یافتهاند و همینطور افراد بیشماری هم بودهاند که از دسترنج دیگران به مال و منالی رسیدهاند.
در کشوری که فرهنگ، جامعه و سیاستاش این شیوه کسب ثروت را تشویق کند، شمار رانتجویان از کارآفرینان و خلقکنندگان ثروت پیشی میگیرد و در جامعهای که این شیوه تقبیح شود، شمار خلقکنندگان ثروت از رانتجویان بیشتر میشود. ساختار سیاسی خوب هم ساختاری است که توان تنظیم و تدوین سازوکارهای مناسب برای رشد کارآفرینان را فراهم کند. درجه خوب بودن حکمرانی در کشورها در قانونگذاری صحیح و سالمسازی فضای کسبوکار و حذف مقررات فسادزا خلاصه میشود و کشوری موفق است که بتواند منافذ رانتخواری و رانتجویی را ببندد.
البته این کار اصلاً آسان نیست و کشورهایی که امروز به درجه بالای شفافیت و حکمرانی خوب رسیدهاند سالها تلاش کردهاند. خلاصه بگویم کشوری که در آن اخبار موفقیتهای کارآفرینان و نیروهای خلاق جامعه نسبت به رانتجویان و رانتخواران و مفسدان اقتصادی بیشتر است، آن کشور در مسیر توسعه و تعالی قرار گرفته و برعکس کشوری که هر روز اخباری از غارت منابعش میشنویم یا فرار سرمایه و نخبگانش را میبینیم قطعاً در مسیر درست قرار ندارد. متاسفانه در کشور ما بسیاری از چیزها علیه آفریدن و تولید کردن و خلق کردن است. جامعه، سیاست، حقوق و از همه مهمتر سیاستگذاری علیه فعالیت سالم اقتصادی و تولید عمل میکنند. فرقی هم نمیکند تولید چه چیزی؛ کالا یا اندیشه. روشنفکران از قدیم کارآفرین را خیانتکار معرفی میکردند. نویسندگان و روزنامهنگاران زالوصفتش میخوانند و سیاستمداران برای اینکه تودههای مردم را خوشحال کنند کاسهکوزهها را سر او میشکنند. کارآفرین در جامعه امروز ما مرغ عزا و عروسی است که حتی مداحان و دیجیها هم بینصیب نمیگذارندش. همینطور آفریننده فکر و اندیشه که مدام از سوی اصحاب سیاست و قدرت در تنگنا قرار دارد.
میپرسید جامعه ایران مستعد رشد کیست؟ مشخص است؛ این جامعه با تمام توان مشغول تولید و تکریم فعال اقتصادی رانتجو است. دیدم که هفته گذشته پرونده مفصلی درباره سریال هیولا تهیه کردید. میبینید چطور اقتصاد، جامعه، فرهنگ و سیاست دستبهدست هم دادهاند و انسانهای شریف را تبدیل به هیولا میکنند.
نشانههای فساد در بخشهایی از نظام اداری چنان بر همگان روشن شده که دیگر جای هیچگونه پردهپوشی و پنهانکاری وجود ندارد و متاسفانه فضای سیاسی و اقتصادی کشور به گونهای است که انجام فعالیتهای اقتصادی از مسیر صحیح، تقریباً غیرممکن شده است. یک فعال اقتصادی را به مثابه دوندهای در نظر بگیرید که باید در میدان مسابقه ظاهر شود. دوندگانی پا به رقابت در این میدان بزرگ گذاشتهاند که بیشتر آنها دوپینگ کردهاند. در این شرایط، دونده سالم چگونه میتواند با دوپینگیها رقابت کند؟
به منظور درک بهتر موضوع، خود را در جایگاه یک فعال اقتصادی تصور کنید؛ در این شرایط شما به دریافت برخی مجوزها، استفاده از تسهیلات و طی کردن برخی رویههای اداری نیاز دارید. حال اگر بخواهید در مسیرهای قانونی و متعارف حرکت کنید، ممکن است با وجود صرف زمان طولانی، هزینههای قابل توجهی نیز به شما تحمیل شود. در این شرایط اگر سیگنالی دریافت کنید که بر اساس آن بتوانید با هزینه و زمان کمتر کار خود را پیش ببرید، چه خواهید کرد؟ اگر مقاومت کنید و به انجام امور اداری از طریق رویههای قانونی اصرار داشته باشید، عملاً از دور رقابت حذف میشوید. چراکه توان ادامه کار را نخواهید داشت و این در حالی است که سایرین به سرعت پیش میروند. به این ترتیب افراد سالم عملاً از میدان خارج میشوند؛ افرادی که دیگر نمیتوانند به طور سالم امور خود را به پیش برانند و حتی ترجیح میدهند، فضای اقتصادی کشور را ترک کنند. در این فضا اگر کسی بخواهد در میدان رقابت باقی بماند، چارهای جز تن دادن به این شرایط ندارد و عملاً باید همرنگ دیگران باشد. به عبارت دیگر، وجود رقابت ناسالم یا سبب حذف افراد سالم میشود یا آنها را نیز آلوده میکند.
بخشی از فعالان اقتصادی که نسبت به فعالیت سالم اقتصادی اصرار داشتند و سالها مقاومت کردند، متاسفانه از فضای اقتصادی کشور کنار رفتهاند. در سالهای اخیر و از زمانی که فضای رقابتی ناسالم و غیرمنصفانه بر اقتصاد حاکم شده، بخش خصوصی سالم و درستکار از عرصه فعالیت خارج شده و آنچه در فضای امروز مشاهده میشود عملاً بخشی است که خواسته یا ناخواسته، اختیاری یا اجباری، خود را تا حدود زیادی همسو با رانتهای موجود کرده است. یعنی حتی بخشی از بخش خصوصی ما ذینفع ادامه وضع موجود است.
فرض ما در مجموعهای که گردآوری کردیم این است که در هر کشوری ظرفیتهایی برای رشد و تعالی و همینطور حضیض و سقوط آدمها وجود دارد. در ساختار اقتصادی هر کشوری هم ظرفیتهایی برای کارآفرینی و ظرفیتهایی برای رانتجویی ایجاد میشود. فکر میکنید در ایران ظرفیت برای کارآفرینی بیشتر است یا برای رانتجویی؟
ریشه این دیدگاه به نظرات عجم اوغلو و جیمز رابینسون برمیگردد. زمانی که سوالها را ارسال کردید، یکبار دیگر به کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟ مراجعه کردم. این کتاب را چند سال پیش خواندم و چند روز پیش دوباره مرورش کردم. متاسفم که این را میگویم اما با اطمینان میگویم هرچه بیشتر پیش میرویم بیشتر در چرخه رذیلتی که نویسندگان کتاب طرح کردهاند گرفتار میشویم. چیزی که عجم اوغلو مطرح میکند همان تیولداری است که کشور ما تا اواخر دوره قاجار گرفتارش بود و در حال حاضر هم اشکالی از آن را میبینیم. اخبار عزل و نصبهای اقتصادی را دنبال میکنید؟ مهمترین سازمانها و بنگاههای اقتصادی را به دوستانشان تقدیم میکنند. اقتصاد شده گوشت قربانی که مدام دستبهدست میشود و هرکس تکهای از آن میکند. عجم اوغلو معتقد بود اگر جوامعی پیشرفت نمیکنند به خاطر این است که عدهای صاحب قدرت اقتصادی و سیاسی به خاطر نفع گروهی خود و به هزینه عدم پیشرفت کل جامعه، منافذ ترقی را بستهاند. به عقیده او توسعه نیافتن کشورها به دلیل وجود نهادهای تمامیتخواه و بهرهکش است که از منافع اقتصادی دیگران بهرهمند میشوند و نفعشان در این است که اقتصاد بسته بماند و آزادی عمل عاملان اقتصادی هرگز محقق نشود. مشخص است که اقتصاد ایران هم اقتصادی بسته است و با قدرتی که در انحصار بنگاههای دولتی و حاکمیتی غیردولتی متمرکز شده، بخش خصوصی مجال رشد پیدا نمیکند.
همانطور که اشاره کردید، عجم اوغلو وجود نهادهای بهرهکش را مانع اصلی شکلگیری چرخه فضیلت میداند. فکر میکنید تیولداری چگونه این نقش را در اقتصاد ایران بازی میکند؟
از نظر عجم اوغلو نهادهای فراگیر، نهادهای سیاسی و اقتصادی هستند که امکان فعالیت آزاد را برای همه شهروندان فراهم میکنند. نهادهای فراگیر ایجادکننده چرخه فضیلت هستند و راه را بر کجرویها میبندند.
نهادهای بهرهکش اما راه ورود عموم را به قدرت سیاسی و فعالیت اقتصادی میبندند و این مزایا را در اختیار گروههای خاص قرار میدهند. در جامعهای که نهادهای بهرهکش برتری پیدا میکنند، تلاشها برای ایجاد نهادهای فراگیر مدام به سنگ موانع میخورد و چرخه رذیلت شکل میگیرد.
چندی پیش دوستی درباره طبقه انحصارگر حاکم بر شوروی صحبت کرد. راستش خیلی با این موضوع آشنا نبودم. کنجکاو شدم و اندک جستوجویی کردم. جالب است که روش حکومتداری «طبقه جدید» در یوگسلاوی، «تیولداران» در ایران و «نومانکلاتورا» در شوروی شباهتهای زیادی به هم دارند. به نظرم چرخه رذیلت در سه کشور روسیه (شوروی)، یوگسلاوی و ایران باعث به حاشیه راندن نیروهای خلاق جامعه و شکلگیری سه طبقه بهرهکش شده است. هر سه مثالهای واضحی از نهادهای بهرهکشی هستند که برای زمانهای طولانی انحصار سیاسی و اقتصادی ایجاد کردند و منابع را به تاراج بردند. تسلط این سه طبقه بر کشورهای یادشده، راه را بر رشد اقتصادی و سعادت مردم بست و کشورهای یادشده در مسیر خودکامگی و تهیدستی افتادند.
«میلوان جیلاس» در کتابی تحت عنوان «طبقه جدید» شرح میدهد که سیاستمداران کمونیست در یوگسلاوی چگونه بر دیوانسالاری دولتی حاکم میشوند و از راه ملی کردن منابع و بنگاهها، کنترل همه دستگاههای تولیدی را در دست میگیرند. «میکائیل وسلنسکی» هم در کتاب نومانکلاتورا شرح داده که چگونه تعداد اندکی از نیروهای سیاسی بر مهمترین پستها و مشاغل کلیدی شوروی مسلط میشوند و خود را از امتیازات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انحصاری برخوردار میکنند. تیولداری هم شیوه رایج حکومتداری در ایران تا اواخر حکومت قاجاریان بوده که بر اساس آن هر ولایت به تیول یکی از شاهزادگان یا متنفذان دربار درمیآمد و تیولداران بخشی از درآمدهای ولایت تحت امر خود را برای حکومت مرکزی ارسال میکردند و بخشی را برای خود برمیداشتند. به گواه تاریخ فرجام هر سه شیوه حکومتداری چیزی جز فاجعه نبوده است. از زمان تسلط بلشویکها بر روسیه تا پایان اتحاد جماهیر شوروی یعنی در طول 75 سال حتی یک کارآفرین موفق از این ساختار بیرون نمیآید.
به نظر شما چرا ساختارهای انحصاری علاقه به رشد و تزاید کارآفرینان ندارند و در مقابل مبلغ غیرمستقیم رانتجویی هستند؟
کار خاص نیروهای کارآفرین و خلاق این است که ایدههای جدید و خلاقانه را به تکنولوژی تبدیل کنند. فرآیند تبدیل فکر خلاقانه به تکنولوژی مدرن همیشه هراس دو دسته نیروی منفی را به دنبال دارد. هم تیولداران از این فرآیند هراس دارند و هم ذینفعان سنتی. به تجربه استارتآپها در کشور خودمان نگاه کنید؛ خیلیهایشان با موانع جدی از سوی ذینفعان سیاسی و سنتی مواجه هستند. هرگونه نوآوری از سوی نیروهای خلاق جامعه میتواند برهمزننده تعادل بدی باشد که سالهاست منافع عدهای حول آن شکل گرفته است. در این فقره هیچ تفاوتی میان تولید فکر و تولید کالا نیست. اندیشهورز در کشور ما به همان چوبی نواخته میشود که تولیدکننده واقعی. تولیدکننده کالا و خدمات همان موانع تولیدکننده فکر و اندیشه را دارد. به تحولات سیاسی و اقتصادی سالهای گذشته نگاه کنید، در همه تحولات یک اتفاق رخ میدهد آن هم این است که تیولداران سیاسی و اقتصادی میترسند پدیدههای نو، بنیانهای پیشین را به هم بزنند و طرحی نو دراندازند. عجم اوغلو در کتابش این فرآیند را تخریب خلاق مینامد و معتقد است حتی نفع نهادهای بهرهکش در رشد اقتصادی بالا نیست. آنها به سطحی از رشد رضایت میدهند که منافعشان را تامین کند و به کسبوکارهایی اجازه فعالیت میدهند که منافعشان را به خطر نیندازد.
اجازه بدهید خاطره تلخی را بازگو کنم. چند سال پیش یکی از نزدیکانم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت. یکبار که به دیدارش رفتم جمعی از دوستان ایرانیاش را دعوت کرد و از من خواست برایشان صحبت کنم. بیشتر مهمانان دانشجو بودند و سوال مهمی که در ذهنشان شکل گرفته بود این بود که پس از پایان تحصیل به ایران بازگردند یا نه؟ به خاطر دارم خیلی با آنها صحبت کردم و دلایل زیادی آوردم که بازگشتشان به کشور گزینه بهتری از عدم بازگشت است. خب از آن مهمانی چند سال میگذرد و من مطمئن نیستم اگر دوباره از من نظر بخواهند بتوانم همان پاسخ را بدهم. میدانید چرا؟ چون آن بخش تیولداری در ایران در سالهای گذشته به قدری قدرت گرفته که راه را بر همه گونه فعالیت و تولید خلاقانه بسته است و این جوانان عملاً راهی برای رشد و تعالی خود نمیبینند. به این ترتیب اگر در داخل کشور بمانند سرخورده میشوند بنابراین ترجیح میدهند از این چرخه خارج شوند.
با این پیشزمینه، فکر میکنید دلیل مخالفت سیاستمداران ایرانی با اقتصاد رقابتی چیست؟ آیا میشود ضدیت آنها با بازار را در همین چارچوب تحلیل کرد؟
شکی نیست که اگر اقتصاد رقابتی نباشد، خلاقیت و کارآفرینی میمیرد. رشد و شکوفایی اقتصاد تنها در زمین رقابتی پایدار است و اگر اقتصادی فاقد قواعد مستحکم در زمینه مالکیت و رقابت باشد رشد پایدار نخواهد داشت. تصور اینکه تکنولوژیهای مدرن که زندگی ما را متحول کردهاند در اقتصادهای دولتی هم فرصت بروز و ظهور پیدا میکنند ممکن نیست. اگر اقتصاد آمریکا مارکسیستی یا حتی سوسیالیستی اداره میشد، اپل به وجود نمیآمد.
همه تلاش سیاستمداران انحصارطلب این است که اقتصاد را در کنترل خود نگه دارند. دعوای اصلی اقتصاد است اما بازی در زمین سیاست اتفاق میافتد. وقتی گروه اندکی قدرت سیاسی را در کنترل خود نگه میدارند، رشد اقتصادی هم محدود خواهد بود چون بازارها مجال رشد پیدا نمیکنند و زمانی که رقابت و بازار زندانی شده باشند، جامعه هم انگیزه تحرک و خلاقیت نخواهد داشت. در کشور ما از چند سو پیامهای ناامیدکننده به نیروهای خلاق و نوگرا داده میشود. اینها باید آزادانه فعال باشند تا بتوانند ایدههای خود را به تکنولوژی و خدمات تبدیل کنند و بعد تبدیل به کارآفرینان جوانی شوند که برای کشور رشد اقتصادی ایجاد کرده و جوانان جویای کار را استخدام کنند. اگر سرکوبشان کنیم در حقیقت فرصت تعالی و توسعه را از یک نسل گرفتهایم.