معمای جغرافیای سیاسی
موضوع ایران نیست، موضوع چین است
در دنیایی که در آن بازارهای مالی جهانی، اینترنت پرسرعت 5G و جنگ سایبری وجود دارد، هنوز جغرافیا حکمرانی میکند. دو مسیر دریایی در تنگه هرمز که پهنای هر کدام به دو مایل میرسد، کلید ورود به خلیجفارس و تقریباً نصف ذخایر کشفشده و ظرفیت تولید نفت جهان را در دست دارند. به همین خاطر است که حملات اخیر به تانکرهای نفتی در دریای عمان، که یک مسیر دریایی استراتژیک و درست خارج از تنگه هرمز است و فرض میشود ایران پشت آن است، معادلات جغرافیای سیاسی را در سراسر جهان به هم ریخته است.
در دنیایی که در آن بازارهای مالی جهانی، اینترنت پرسرعت 5G و جنگ سایبری وجود دارد، هنوز جغرافیا حکمرانی میکند. دو مسیر دریایی در تنگه هرمز که پهنای هر کدام به دو مایل میرسد، کلید ورود به خلیجفارس و تقریباً نصف ذخایر کشفشده و ظرفیت تولید نفت جهان را در دست دارند. به همین خاطر است که حملات اخیر به تانکرهای نفتی در دریای عمان، که یک مسیر دریایی استراتژیک و درست خارج از تنگه هرمز است و فرض میشود ایران پشت آن است، معادلات جغرافیای سیاسی را در سراسر جهان به هم ریخته است.
ایرانیها متوجه هستند که از آنجا که جغرافیا در منطقه خلیج بسیار ارزشمند است، اقدامات کوچک، اثرات قابلتوجهی دارند. همچنین آمریکاییها میدانند که در آبهای خلیج و فضای کوچک آنجا، ناوهای جنگی آنها مستعد این هستند که از سوی قایقهای تندرو ایرانیها مورد حمله واقع شوند و حتی میدانند، نزدیکی ایران به عربستان سعودی، آن پادشاهی شکننده و متحد آمریکا را تهدید میکند. خاورمیانه واقعاً با «بحران جا» (crisis of room) مواجه است (بحران جا مفهومی است که اولین بار در سال 1999 از سوی پل براکن، استاد دانشگاه ییل، مطرح شد. براکن اظهار کرد که اندازه محدود زمین، ابزاری برای بیثباتی است. چراکه مادامی که جمعیت رشد میکند، شهرها بزرگتر و بزرگتر میشوند، موشکها پیشرفتهتر میشوند و رسانه میتواند با سرعت نور عمل کند و در عین حال زمین نیز قابلیت این را ندارد که وسیعتر شود، «بحران جا» به وجود میآید).
با این حال، جغرافیا داستان مهمتری را در مورد ناحیه خلیج نقل میکند: تنشهای اخیر بیشتر از اینکه در مورد ایران و خلیجفارس باشند، درباره چین و اقیانوس هند هستند. دولت ترامپ چه این را بفهمد چه نفهمد، آنچه در گیرودار بین ایران و آمریکا رخ میدهد، درباره موضوع بسیار بزرگتری است. خلیج عمان نهتنها عمان و ایران را از هم جدا میکند، عمان را از پاکستان نیز جدا میسازد. در گوشه جنوب غربی پاکستان که به مرزهای ایران نزدیک است، چین یک ترمینال کانتینری پیشرفته را در گوادر (Gwadar) راهاندازی کرده است که پکن امیدوار است این ترمینال کانتینری نهایتاً از طریق جادهها، خطوط ریلی و خط لوله به غرب چین وصل شود. چینیها میتوانند از گوادر، ترافیک دریایی تنگه هرمز را پایش کنند. به زبان دیگر، چین همین الان هم در خاورمیانه است. چینیها در حال حاضر در حال تکمیل ساختوساز یک پایگاه دریایی نزدیک مرزهای ایران هستند. مهمتر از این، خلیج عمان چیزی بیشتر از یک مسیر دریایی برای تامین نفت آمریکا از خاورمیانه -که آمریکاییها به خاطر انقلاب نفت شیل کمتر و کمتر به آن مسیر نیاز دارند- است. خلیج عمان، خاورمیانه، شبهقاره هند و آسیای شرقی را در راه ابریشم جدید یا کمربند اقتصادی جاده ابریشم که طرح آن از سوی چین مطرح شد، با هم متحد میکند.
در حالی که ایالات متحده در اندیشه منازعه با ایران است، چینیها مشغول تجارت و ایجاد زیرساختهای مختلف در آنجا هستند. گوادر از جنبه دریایی برای طرح راه ابریشم جدید، بسیار کلیدی است، اما علاقه چین به ایران، هم شامل مسیرهای دریایی و هم شامل مسیرهای زمینی میشود. مسیرهایی که چین پیش از این در آسیای مرکزی ساخته است، چین و ایران را به هم وصل میکند. یک جنگ میان آمریکا و ایران، این کشور را حتی بیشتر از این در دستان چینیها خواهد انداخت. چین همین الان هم تقریباً یکسوم از کل تجارت انرژی ایران را دارد. در حالی که تجارت انرژی میان ایران و چین در نتیجه تحریمهای دولت ترامپ ممکن است کاهش یابد، به خاطر پیچیدگیهای موجود بین پکن و واشنگتن در مورد بحثهای تجاریشان، ایران و چین نهایتاً راهی برای همکاری با یکدیگر و خنثی کردن برنامههای آمریکاییها خواهند یافت.
خلیج عمان نیز نقطه تمرکز در راه ابریشم جدید باقی خواهد ماند و دیگر نقاط نفتخیزی را که در امتداد اقیانوس هند قرار دارند به چین وصل خواهد کرد. هدف چین این است که بتواند نفت و گاز را به صورت مستقیم از طریق خطوط لوله به شمال چین برساند. چراکه تنگه مالاکا که بین مالزی و اندونزی قرار دارد و چین همچون تنگه هرمز، برای قسمت زیادی از نفت وارداتیاش به این تنگه وابسته است، کار را برای چین سخت میکند. مجدداً باید بگویم که همه اینها درباره جغرافیاست.
البته فقط چین نیست که روی منطقه خلیجفارس متمرکز است. ایران و هند نیز با چین و پاکستان در حال رقابت هستند و تلاش میکنند جنوب شرقی ایران را به کشورهای آسیای مرکزی که از نظر منابع انرژی ثروتمند هستند وصل کنند. اینکه تلاش چین و پاکستان موفق میشود یا ایران و هند یا هر دو، مبهم است. اما در هر صورت ایالات متحده در هیچکدام از این بازیها نیست. ایران در مرکز مسائل جغرافیای سیاسی قرن 21 قرار دارد. ایران بر مسیرهای تجاری آسیای مرکزی چیره است و به خاطر اینکه این کشور بیش از 1500 مایل خط ساحلی از عراق تا پاکستان دارد، انتقال نفت و گاز در اقیانوس هند به ایران وابسته است. ایران برای عملی شدن برنامههای چین بسیار حیاتی است. قطعاً چین استراتژی بزرگی دارد که همه این مسائل مربوط به جغرافیا و فرهنگ را در نظر میگیرد. اما در مقابل، ایالات متحده به انتخاب خودش استراتژی نزدیکبینانه جنگ با ایران را در پیش گرفته است. خروج آمریکا از اتحاد تجارت آزاد دریایی با اوراسیا که با نام همکاری ترنس-پاسیفیک (TTP) یا همان پیمان تجاری اقیانوس آرام شناخته میشود، نشان میدهد که واشنگتن هیچ برنامهای برای رقابت با طرح «راه ابریشم جدید» چین ندارد. آمریکاییها فقط به فکر خلیجفارس که یک منطقه کوچک و متمایز است هستند؛ در حالی که چین تصویر جغرافیایی وسیعتری دارد. البته که ایران برای آمریکا و متحدانش در خاورمیانه چالش به وجود آورده است. اما ایران مراکز قدرت خیلی زیادی دارد و آنقدر نهادی عمل کرده است که اقدام نظامی تکانشی آمریکا علیه این کشور، آن را واژگون نخواهد کرد. به طور قطع تغییر رژیم در ایران میتواند منجر به این شود که وضعیت روابط از این هم بدتر شود چراکه در آن صورت سپاه پاسداران انقلاب ایران کنترل مستقیم اوضاع را در دست خواهد گرفت و دیگر مانند الان، روی اوضاع فقط کنترل غیرمستقیم نخواهد داشت.
برنامهای که چین برای ایران دارد، یعنی اینکه ایران به یک قطب در طرح جاده ابریشم جدید تبدیل شود، چیزی است که ایالات متحده نمیتواند آن را تغییر دهد. رویکرد بهتر، مجموعهای از فشارهای اقتصادی، حملات سایبری هدفمند و آغاز مذاکرات است که بدین طریق بتواند جایگاه چین را متزلزل کند. واشنگتن به اندازه نصف دنیا از اوراسیا فاصله دارد. ایالات متحده بدون داشتن یک ایده بزرگ نخواهد توانست با چین مقابله کند.