قلب اقتصاد
چرا نام محسن نوربخش در اقتصاد ایران ماندگار شد؟
سال کهنه نفسهای آخرش را میکشید که «خانواده نوربخش» تصمیم گرفتند پس از یک سال پرهیاهو، تعطیلات را خارج از تهران بگذرانند. از میان فرزندان، ایمان و معصومه کنارشان نبودند، اما محمد و فاطمه بودند و شوق سفر داشتند. رئیسکل، موضوع را با «محمدمهدی نوابمطلق» دوست قدیمیاش در میان گذاشت و پیشنهاد کرد که با هم به این سفر بروند که او نیز استقبال کرد. قرارشان شد؛ ساعت 9 صبح روز اول عید، زیر پل اتوبان شهید بابایی. نقشه این بود که صبح روز اول عید از جاده هراز به سمت چمستان حرکت کنند و در راه، از کارخانه چاپ اسناد بهادار بازدید داشته باشند و پس از آن به مرکز رفاهی بانک مرکزی به نوشهر بروند که هنوز به صورت رسمی افتتاح نشده بود. وقتی برنامه را با خانواده در میان گذاشتند، خانمها استقبال کردند و فرزندان هم حسابی خوشحال شدند که پس از چند هفته پرهیاهو، میتوانند بازی و خوشحالی کنند.
ساعاتی پس از تحویل سال، چمدانها را در صندوق عقب پژو 405 گذاشتند و راه افتادند. رئیسکل شخصاً پشت فرمان نشست و محافظان هم پشت سرشان به راه افتادند. ساعت 9 صبح سر قرار حاضر شدند و به اتفاق خانواده نواب به جاده زدند. مسیر شلوغ بود اما بسته نبود و رئیسکل از اینکه خودش پشت فرمان نشسته بود، احساس خوشایندی داشت. در راه، گوینده رادیو از حمله آمریکا به عراق سخن میگفت و رئیسکل با کنجکاوی به تحلیلها گوش میکرد.
در منطقه خوش آبوهوای «پلور» توقف کردند و صبحانه خوردند و دوباره حرکت کردند. ساعت دو بعد از ظهر، به منطقه چمستان رسیدند و وارد کارخانه چاپ اسکناس شدند. مهدی نواب درباره آن روز میگوید: «دکتر نوربخش معمولاً برنامههای فراغت و تعطیلاتش را بهگونهای تنظیم میکرد که در حاشیه آن کاری هم انجام پذیرد. با توجه به دو پروژه بانک مرکزی که تازه بهرهبرداری از آنها آغاز شده بود، پیشنهاد کرد تعطیلات نوروز را از مسیر جاده هراز به نوشهر برویم تا هم سفری کرده باشیم و هم از کارخانه تولید کاغذ اسکناس و مجتمع فرهنگی-اقامتی بانک مرکزی که هر دو تازه کارشان را آغاز کرده بودند نیز بازدیدی داشته باشیم. قرار شد وقت تحویل سال نو را در منزل بمانیم و صبح روز جمعه اول فروردین 82 به نوشهر برویم.»
چند ساعتی از وقتشان به بازدید کارخانه و ادای نماز و صرف ناهار گذشت و پس از آن به سمت نوشهر حرکت کردند. مجتمع فرهنگی-اقامتی بانک مرکزی در محله چَلَندر در نزدیکی نوشهر احداث شده است. مسافران اوایل شب به چلندر رسیدند و در مجتمع اقامتی در دو واحد کنار هم مستقر شدند. با توجه به خستگی سفر، آن شب برنامه خاصی نداشتند، اما روز شنبه دوم فروردین قبل از ظهر به صورت خانوادگی در جنگلهای اطراف اقامتگاه پیادهروی کردند. بعدازظهر آن روز آقای رئیسکل نشستی مفصل با کارکنان مجتمع فرهنگی بانک مرکزی برگزار کرد تا به مشکلات مجتمع تازهتاسیس و کارکنان آن رسیدگی کند.
مهدی نواب و محسن نوربخش بعد از نماز مغرب و عشا حدود دو ساعت با هم در محوطه مجتمع قدم زدند و درباره حوادث بیشمار سال 1381 صحبت کردند. سالی که گذشت برای محسن نوربخش سال سختی بود. در این سال برای اینکه سیاستهای پولی به بار بنشیند، بانک مرکزی روشهای سختگیرانهای در پیش گرفته بود از جمله اینکه؛ بعد از دو دهه، یکسانسازی نرخ ارز اجرایی شده بود، تورم رو به کاهش بود و بانک مرکزی سعی داشت استقلال خود را حفظ کند. احتمالاً یکی از مهمترین موضوعاتی که آن روزها ذهن محسن نوربخش را آزار میداد، اتهاماتی بود که در ماههای قبل از سوی برخی افراد علیه رئیسکل بانک مرکزی مطرح شده بود. نوربخش برای دوست قدیمیاش از تشدید فشارها به خودش و بانک مرکزی گفت و توضیح داد که چگونه کسانی کمر به پروندهسازی و تهدید او بستهاند. داستان روزی را گفت که معاون سابقش همراه با یکی از استادان همکارش در دانشگاه شهید بهشتی، مقابلش نشستند و او را استنطاق کردند. این اواخر کار آقای رئیسکل و وزیر امور اقتصادی و دارایی هم بد جوری گره خورده بود و محسن نوربخش به شدت از سوی او زیر فشار قرار داشت. طهماسب مظاهری سرسختترین مخالف محسن نوربخش بود و اختلاف میان این دو به بالاترین حد خود رسیده بود. با این حال نوربخش مخالفان قدرتمندی هم در نهادهای قضایی داشت که پروندههای سنگینی برای او تشکیل داده بودند. یکی از مقامات وقت نهاد قضایی که زمانی در وزارت اقتصاد معاون او بود، پرونده سنگینی علیهاش تشکیل داده بود و قصد داشت رئیس سابق خود را به دادگاه بکشاند. همزمان، گروههای فشار در برخی تشکلهای بخش خصوصی هم بهطور مداوم علیه سیاستهای او اظهارنظر میکردند و حتی اصلاحطلبان نیز در مجلس و دولت به جنگ با نوربخش برخاسته بودند. او یار و همراهی نداشت و به تنهایی در برابر فشارها ایستادگی میکرد. تعبیر همسرش این است؛ «همه چیز را در خود میریخت».
مهدی نواب میگوید: «آنچه آن روزها بیش از هر چیز نوربخش را رنج میداد دخالتهای وزیر وقت امور اقتصادی و دارایی در سیاستهای بانک مرکزی بود که متاسفانه قبل از آنکه در محافل کارشناسی مورد بحث و بررسی قرار گیرد، در روزنامهها و مصاحبهها انعکاس مییافت. وزیر وقت امور اقتصادی و دارایی پیگیر کاهش نرخ ارز و کاهش نرخ سود بانکی بود و نوربخش این دو موضوع را در شرایط آن زمان مغایر مصالح کشور و غیرعلمی میدانست.»
خبر هولناک
آنها که سفر بودند و آنها که سفر نبودند، در دومین روز نوروز، از شنیدن خبری ناگهانی، بهتزده شدند. گوینده اخبار ساعت 8 صبح گفت: «به خبری که هماینک به دستم رسید توجه فرمایید؛ متاسفانه باخبر شدیم که دکتر محسن نوربخش، رئیسکل بانک مرکزی، ساعاتی پیش جان به جانآفرین تسلیم کرد.» اما آن شب چه گذشت و رئیسکل بانک مرکزی چگونه دار فانی را وداع گفت؟
تا اینجا گفتیم که رئیسکل و دوست قدیمیاش مهدی نواب در دومین شب سال جدید، و در صحبتهای دوستانهای که داشتند، درباره حواشی بیشمار آن روزها حرف زدند و این گعده تا ساعت 9 ادامه یافت تا اینکه برای صرف شام به جمع خانواده پیوستند.
مهدی نواب میگوید: «در آخرین غروبی که با هم گفتوگو میکردیم، بسیار غمگین و دلتنگ بود. برای اولینبار از او شنیدم که گفت، خسته شدهام. از اینکه نمیتوانم ابتداییترین موازین علمی و اعمال پیشپاافتادهترین روشها را که برای اقتصاد کشور ضروری است، تفهیم کنم خسته شدهام.»
شبنشینی دو خانواده تا ساعت ۱۲ طول کشید و اینجا بود که آقای رئیسکل به همراه خانوادهاش به اتاق خودشان رفتند. بچهها خسته بودند و زود خوابیدند اما رئیسکل و همسرش دقایقی به گفتوگو پرداختند و پس از آن به خواب رفتند.
خانم معظم کرباسیزاده -همسر دکتر نوربخش- درباره آن شب میگوید: «یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که متوجه شدم ایشان بیقراری میکند. بیدار شدم و پرسیدم محسن، چیزی شده؟ گفت: خیلی حالم بده و بعد روی تخت دراز کشید. دستش را روی قلبش گذاشته بود و به سختی نفس میکشید. محسن از دوران کودکی دچار عارضه روماتیسم قلبی بود و ۱۸ سال پیش از تاریخ فوت، خارج از ایران عمل قلب باز انجام داده بود. پزشکان به او تاکید کرده بودند که به شرط حفظ آرامش، میتواند سالها با این قلب زندگی کند اما موضوع این بود که مدتها بود آرامش از محیط او دور شده بود.»
خانم کرباسیزاده میگوید: «آن شب و با وجودی که خیلی بیقراری میکرد، اصرار داشت که من را نگران نکند و مدام میگفت: نترسیها، نترس، نترس چیزی نیست و برای اینکه من را نگران نکند، روی تخت دراز کشید و این موقع بود که احساس کردم برای همیشه رفت.»
خانم کرباسیزاده جیغزنان پسرش را صدا میزند و بعد تلفن را برمیدارد و به محافظان اطلاع میدهد. محمد هم سراسیمه به دری میکوبد که خانواده مهدی نواب در آن اقامت دارند. محافظان سر میرسند، و نواب هم بالای سر دوست قدیمیاش میایستد. آمبولانس از راه میرسد و رئیسکل بانک مرکزی را به بیمارستان میبرند.
این روایت خانواده دکتر نوربخش است اما بیایید روایت مهدی نواب را هم مرور کنیم. مهدی نواب درباره آخرین ساعات عمر محسن نوربخش گفته: «آن شب دکتر نوربخش و خانوادهاش تا حدود ساعت ۱۲ شب در اتاق ما بودند. دو سه ساعتی که باهم بودیم به گفتوگوهای خانوادگی و آنچه در ایام عید متعارف است سپری شد. دکتر نوربخش حالش کاملاً عادی و خوب بود. حدود ساعت ۱۲ شب از هم جدا شدیم و این جدایی بعد از ۳۰ سال، جدایی همیشگی بود. حدود نیمساعت بعد از آنکه آنها به اتاقشان رفتند، ما در حال آماده شدن برای خواب بودیم که زنگ ممتد واحدمان به صدا درآمد. پسر دکتر نوربخش با چهرهای مضطرب خبر داد که حال پدرم خوب نیست. فوراً به اتاق آنها رفتم. دکتر نوربخش روی تخت قرار داشت و گویی ساعتهاست که به خواب رفته است. چهرهاش کاملاً عادی بود. نبضاش را گرفتیم ولی اثری از حیات نبود.»
مشخص بود که رئیس کل بانک مرکزی ایران فوت کرده اما هیچکس جرات نداشت به زبان بیاورد. دوست قدیمیاش میگوید: «معلوم بود که او برای همیشه ما را ترک کرده است. فوراً یزدانپناه مسئول حوزه رئیس کل بانک مرکزی و دکتر شیبانی که هر دو برای ایام تعطیلات به مجتمع اقامتی آمده بودند و علاءالدینی مدیر مجتمع را خبر کردم و با آمبولانسی که در مجتمع بود او را به بیمارستان چالوس رساندیم. قریب دو ساعت پزشکان بیمارستان تلاش کردند ولی شوکهای الکتریکی هم کارساز نبود و امید همه از بازگشت او قطع شد.» پس از آنکه پزشکان شیفت عید بیمارستان تامین اجتماعی چالوس در ساعات آغازین نیمهشب سوم فروردین ۸۰ از درمان رئیسکل بانک مرکزی ایران عاجز ماندند به مسئولان سردخانه بیمارستان بانک ملی ایران اطلاع داده شد که تا چند ساعت دیگر پیکر رئیس کل را تحویل میگیرند.
محمد نوربخش همراه دوست پدرش در بیمارستان چالوس حضور دارد و گریهاش بند نمیآید. مهدی نواب به او میگوید باید تحمل کنی تا خانوادهها متوجه نشوند. قرار میگذارند که خبر فوت پدر را به خانوادهها اطلاع ندهند. آمبولانسی برای انتقال پیکر بیجان محسن نوربخش از چالوس به تهران تدارک میبینند و نزدیک اذان صبح به مجتمع اقامتی بانک مرکزی مراجعت میکنند و به خانواده اطلاع میدهند که دکتر نوربخش فعلاً در بیمارستان چالوس بستری است و باید صبح زود به بیمارستان بانک ملی در تهران منتقل شود.
خانم کرباسیزاده متوجه درگذشت همسرش شده اما نمیخواهد باور کند و پسرش هم از گفتن حقیقت طفره میرود. صبح روز یکشنبه سوم فروردین پیکر بیجان محسن نوربخش با آمبولانس و از طریق جاده چالوس به بیمارستان بانک ملی در تهران منتقل میشود و خانواده نوربخش و خانواده نواب هم از جاده هراز به سمت تهران حرکت میکنند. دیگر خبری از خندهها و شوخیهای پدر نیست و کسی پیشنهاد صرف صبحانه در پلور را نمیدهد. خانواده در بهت فرورفته و مادر سرش را به پنجره ماشین تکیه داده و آرام اشک میریزد. هیچکس چیزی نمیگوید، فقط همه دزدکی و پنهانی میگریند.
مهدی نواب قبل از حرکت به سمت تهران، تلفنی با اسحاق جهانگیری، وزیر صنایع و معادن، تماس میگیرد و خبر فوت محسن نوربخش را اطلاع میدهد. او نیز سایر دوستان و یاران را مطلع میکند. حدود ساعت یک بعد از ظهر به بیمارستان بانک ملی در تهران میرسند و این در حالی است که پیکر مرحوم نوربخش زودتر از خانوادهاش به بیمارستان بانک ملی رسیده است. خانواده نوربخش وقتی به بیمارستان بانک ملی میرسند که شمار زیادی از دوستان و آشنایان اطراف بیمارستان تجمع کردهاند و به این ترتیب دیگر کسی نمیتواند خبر درگذشت او را مخفی نگه دارد. همه گریه میکنند و منتظر میمانند تا برنامه تشییع پیکر رئیس کل بانک مرکزی ایران اعلام شود. و به این ترتیب چراغ عمر محسن نوربخش در دومین روز سال 1382 در مرکز رفاهی نوشهر خاموش میشود و اقتصاد ایران که آن روزها در بهترین روزهای خود قرار دارد، یکی از معماران اصلی خود را از دست میدهد.
گزارشی از روز تشییع نوربخش
در پی درگذشت محسن نوربخش، شمار زیادی از مقامات و چهرههای سیاسی، فقدان او را تسلیت گفتند. آیتالله خامنهای در پیام تسلیت خود، محسن نوربخش را از مدیران ارشد و پرسابقه جمهوری اسلامی دانستند. محمد خاتمی رئیسجمهور وقت از او به عنوان مردی قابل ستایش، دلسوز و هوشمند تمجید کرد. اکبر هاشمیرفسنجانی نیز در پیامی از محسن نوربخش به عنوان فردی متعهد و متخصص در علم اقتصاد و منشأ آثار مثبت و خدمات درخور توجه به کشور یاد کرد.
تشییع جنازه مرحوم نوربخش از محل ساختمان بانک مرکزی آغاز شد. وقتی خانوادهها از راه رسیدند، محوطه پشت ساختمان قدیمی بانک مرکزی را مملو از رنگ سیاه دیدند. تصویر سیاه و سفید رئیسکل فقید بانک مرکزی بر دیوارها نصب شده بود. کارمندان ساختمان فردوسی از پشت شیشهها نگاههای جمعیت را نظاره میکردند. مهدی نواب معاون امور بینالمللی وزیر صنایع که در نقش میزبان مراسم بود، وزرا را یک به یک به سمت نقطهای که پیکر نوربخش در پرچم ایران پیچیده شده بود، هدایت میکرد. مرحوم نوربخش تا میدان امام خمینی تشییع شد و از آنجا تا بهشت زهرا همراهان پیکر او را با خودرو مشایعت کردند. از وزرا تنها چندنفری تا بهشت زهرا آمدند. عجیب آنکه در تشییع به جز سه نفر هیچ فرد دیگری از چهرههای موسوم به محافظهکار حاضر نشده بودند. علی لاریجانی ریاست سازمان صداوسیما، داوود دانشجعفری دبیر کمیسیون اقتصادی مجمع تشخیص مصلحت نظام و رضا عبداللهی رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس. گو آنکه صفبندیهای سیاسی ایران در روابط انسانی و شخصی سیاستمردان ایران اثرگذار بوده است. اولین مجلس ترحیم عصر روز سهشنبه در مسجد ارگ تهران و به میزبانی هیات وزیران برگزار شد. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیسجمهور در این مراسم شرکت کردند. آخرین مراسم هم مجلس ترحیمی بود که از سوی دوستان دکتر نوربخش در مسجد نور تهران ترتیب یافته بود. دستههای بیشمار گل از طرف سازمانها و وزارتخانهها فاصله ورودی مسجد و انتهای سالن را با گلایل سفیدرنگ پوشانده بود. کوچه مسجد از خیابان دکتر فاطمی به روی خودروها بسته شده بود فقط سواریهای مقامات کشور اجازه ورود مییافتند و ماشینهای نمره سیاسی. شورای مرکزی حزب کارگزاران در سمت چپ و وابستگان نسبی نوربخش در کناره راست راهرو صف کشیده بودند و تسلیت میشنیدند. همتی، نجفی، کرباسچی، عطریانفر در کنار مجرد، کمیجانی، شیبانی، وهاجی، لطیف و سیف از مقامات بانکی و همچنین طهماسب مظاهری وزیر امور اقتصادی به صف شده بود. آخرین نفر قبل از درب ورود محمدرضا عارف معاون اول رئیسجمهور بود که به سفارش او حضوری پررنگ در تمام مراسم داشت. در جوار او هم فصل مشترک مقامات کشوری و بستگان ایستاده بود. در دقایق اول مراسم که مداح مشغول قرائت ابیاتی از حافظ بود سیدمحمد خاتمی وارد مجلس شد، از در ورودی گذشت اما به عقب برگشت و محمد پسر جوان نوربخش را بوسید و دوباره وارد شد.
نوربخش که بود؟
محسن نوربخش در سال ۱۳۲۷ در اصفهان متولد شد. پدر و عموی او هر دو نظامی بودند و پدرش آشنایی نزدیکی با سیدمحمد حسینی بهشتی داشت.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش و تهران گذراند و پس از آنکه موفق شد مدرک لیسانس را از دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران دریافت کند، بهعنوان دانشجوی ممتاز آن دانشگاه با اخذ بورس تحصیلی عازم خارج از کشور شد. نوربخش قبل از انقلاب توانست ارتباط نزدیکی با روحانیون سرشناس همچون اکبر هاشمیرفسنجانی و سیدمحمد بهشتی داشته باشد و به گفته خود نوربخش یکی از افراد کلیدی بود که پیامهای بهشتی را به احزاب یا گروههای خارج از کشور میرساند. او قبل از انقلاب عضو انجمن اسلامی دانشجویان در کالیفرنیا بود.
در سال ۱۳۵۳ با خانم معظم کرباسیزاده ازدواج کرد و به اتفاق برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتند. پس از اخذ درجه دکترا در رشته اقتصاد از دانشگاه «دیویس کالیفرنیا» به ایران بازگشت و خدمات علمی و اجرایی را در عرصه تدریس دانشگاهی و نیز در دستگاههای اجرایی و ستادی کشور از سال ۱۳۵۸ آغاز کرد. او همچنین به عنوان عضو هیاتعلمی دانشگاه شهید بهشتی پیوندی طولانی با دانشگاه شهید بهشتی آغاز کرد.
پس از انقلاب محسن نوربخش، از جمله جوانان ایرانی مشغول به تحصیل در دانشگاههای آمریکا بود که بعد از سقوط رژیم پهلوی، وقتی تحصیلات خود را پایان داد، با دریافت دکترای اقتصاد به تهران برگشت. اول بار نام محسن نوربخش زمانی بر زبان آمد که محمدعلی رجایی به مقابله با ابوالحسن بنیصدر رفت و علیرضا نوبری رئیسکل پیشنهادی او را نپذیرفت و به جای او نوربخش را قرار داد که در چند مقاله نظریات اقتصادی بنیصدر و تیم او را به نقد کشیده بود. به این ترتیب محسن نوربخش در دومین سال از تاسیس جمهوری اسلامی در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹ در مقام ریاست بانک مرکزی قرار گرفت و تا دومین روز از سال ۱۳۸۲ وقتی که از جهان رخت برکشید، همچنان در آن سمت بود.
نوربخش اولین مسئولیت خود را بهعنوان نماینده ویژه محمدعلی رجایی در وزارت امور اقتصادی و دارایی آغاز کرد و به فاصله کوتاهی در سال ۱۳۵۹ به سمت معاون کل وزیر منصوب شد. در دوره ۱۳۶۵-۱۳۶۰، بهعنوان نخستین رئیسکل بانک مرکزی آغاز به کار کرد. طی این سالها بهدلیل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، فشار سنگینی بر اقتصاد کشور وارد میشد و محسن نوربخش نقش کلیدی در زمینه اداره اقتصاد جنگ، تامین منابع مالی ارزی و ریالی برای اداره امور کشور و جنگ و استفاده بهینه از درآمد و ذخایر ارزی کشور ایفا کرد.
محسن نوربخش در سومین دوره مجلس شورای اسلامی، در سال ۱۳۶۶ بهعنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شد و تا پایان نیمه اول سال ۱۳۶۸ در سمت نمایندگی مردم به کار مشغول بود. نوربخش عضو کمیسیون برنامهوبودجه مجلس بود و نقش زیادی در تدوین لایحه برنامه توسعه اول برعهده داشت. نوربخش در سالهای میانی مجلس سوم بهعنوان وزیر امور اقتصادی و دارایی وارد کابینه اول هاشمیرفسنجانی شد و از سال 1368 تا ۱۳۷۲ در این سمت فعالیت کرد. در کابینه دوم هاشمیرفسنجانی، کمتر از دو سال سمت معاون اقتصادی رئیسجمهور را عهدهدار بود. بورس اوراق بهادار تهران که برای حدود یک دهه از آغاز انقلاب اسلامی در حالت تعطیل بود، بهعنوان یک اولویت عمده در اولین ماههای تصدی او در وزارت امور اقتصادی و دارایی در سال ۱۳۶۸ بازگشایی و فعال شد.
با بروز اولین نشانههای ضرورت تنظیم روابط خارجی اقتصاد کشور و مدیریت بهینه بدهیهای خارجی، نوربخش برای دومین دوره بهعنوان رئیسکل بانک مرکزی انتخاب شد (دوره ۱۳۷۸-۱۳۷۳). به دلیل بحران بدهیهای خارجی، واردات کشور طی این دوره در حجم قابل توجهی دچار نقصان شد و در این شرایط استفاده بهینه از منابع ارزی کشور اهمیت بسیار بالایی پیدا کرد و نوربخش در طراحی، تنظیم و تخصیص منابع محدود ارزی کشور در حوزههای مهمتر، حساسیت و مدیریت موثری اعمال کرد. در سالهای پرتلاطم ۱۳۷۴-۱۳۷۳ سکان هدایت و تنظیم بازارهای مالی و مدیریت بدهیهای ارزی کشور را در دست داشت و تلاش بیوقفهای در تنظیم بازپرداخت بدهیهای خارجی و متعاقباً ایجاد فضای حفاظتی و اطمینانبخش مالی در عرصه داخلی و خارجی اقتصاد، اعمال کرد. این تلاش مستمر طی مدت کوتاهی مثمرثمر واقع شد و بحران بدهیهای خارجی کشور که با ابعاد بسیار بزرگی میرفت تا ثبات پولی و مالی کشور را برهم زند، تحت کنترل قرار گرفت. تلاشهای بیوقفه نوربخش طی دوره دوم ریاست بانک مرکزی (۱۳۷۸-۱۳۷۳) باعث شد که او در سال ۱۳۷۶ کماکان بهعنوان رئیسکل بانک مرکزی مورد تایید رئیسجمهور واقع شود.
شخصیت اداری مستحکم و شناخت وسیع سازمانها و موسسات بینالمللی ازجمله ویژگیهایی بود که باعث شد رئیسجمهور وقت در سال ۱۳۷۸ او را باز هم بهعنوان رئیسکل بانک مرکزی انتخاب و منصوب کند. در این دوره محسن نوربخش تغییرات و اصلاحات وسیعی را در عرصه اقتصاد ایران طراحی کرد و به مرحله اجرا گذاشت. بخش عمدهای از این اصلاحات در قالب برنامه سوم متبلور شد و بخش دیگری نیز به ابتکار ایشان و با حمایت دولت و مجلس شکل اجرایی به خود گرفت. تامین شرایط لازم و رفع موانع و محدودیتهای ناظر بر ورود بخش خصوصی در عرصه فعالیت بانکداری حاصل تلاش مستمر مرحوم نوربخش در آستانه تدوین و تصویب قانون برنامه سوم بود. به همین ترتیب فعالیتها و کوششهای مستمر او در یکسانسازی نرخ ارز و اصلاح نظام ارزی و تجاری کشور در سالهای آغازین برنامه سوم بهتدریج آثار مثبت خود را در متغیرهای عمده و کلان اقتصاد کشور پدیدار کرد.
دستاوردهای اقتصاد ایران طی سالهای اولیه برنامه سوم نهتنها تصمیمسازان اقتصادی را نسبت به درستی راه و استراتژی اقتصادی مرحوم دکتر نوربخش قانع کرد، بلکه فعالان عرصه اقتصادی کشور و سرمایهگذاران داخلی و خارجی بهتدریج اعتماد و اطمینان بیشتری نسبت به فرآیند تصمیمسازی در کشور پیدا کردند.
عمق درایت و وسعت بینش اقتصادی در دیدگاههای محسن نوربخش در حدی بود که سیاستهای اصلاحی در عرصه اقتصاد و پول کشور را در چهارچوب گسترش اقدامات حفاظتی و تامین لایههای ایمن برای اقتصاد ملی، دنبال میکرد. در همین راستا بهموازات اصلاح نظام پولی و ارزی کشور، او همواره تاکید زیادی بر تقویت ذخایر ارزی کشور و گسترش بهبود کیفی نظارت بر ساختار مالی بانکها داشت. ایجاد و تقویت صندوق مازاد درآمد ارزی کشور، طرح انتشار ابزار اوراق مشارکت برای تامین مالی دولت و تقویت پایه سرمایه بانکها از جمله اقداماتی بود که محسن نوربخش بهموازات اجرای سیاستهای اصلاحی مطرح میکرد و تمام این سیاستها با موفقیت به اجرا گذاشته شد.
تاکید زیاد او بر منطبق کردن استانداردهای بانکداری کشور با آخرین استانداردهای رایج سایر کشورها، توجه به تجدید ساختار امر نظارت بر بانکها و تلاش مستمر در زمینه طراحی نظام جامع پرداخت و تسویه کشور، نشانه درک و شناخت وسیعی بود که نوربخش در فعالیت بانکداری داشت.
ارتباطات گسترده او با سایر سازمانهای مالی بینالمللی بسیار مثبت، سازنده و اثرگذار بود. بسیاری از صاحبنظران و آگاهان اقتصادی بر این امر وقوف دارند که برای سالهای متمادی بانک جهانی تحت تاثیر فشارهای دولت آمریکا اعطای کمکهای مالی و تامین مالی پروژهها را برای جمهوری اسلامی ایران قطع کرده بود. آگاهی کامل نوربخش به اهمیت بازگشایی این خطوط اعتباری بر اقتصاد ایران و آثار تسهیلکننده این تامین مالی بر افزایش حجم کاهش هزینه تامین مالی توسط سایر نهادهای مالی بینالمللی و بانکهای خارجی برای کشور، باعث شد ایشان در تماسها و ملاقاتهای رسمی و سخنرانیهای خود در مقاطع برگزاری اجلاسها به اصرار، خواهان برقراری این خطوط اعتباری باشد و این تلاشها در اوایل دهه ۹۰ میلادی مثمرثمر واقع شد و بانک جهانی تامین مالی پروژههای ایران را آغاز کرد. یکی از موفقیتهای بزرگ مرحوم نوربخش ایجاد نگرشی جدید در تصمیمسازی در عرصه مدیریت اقتصاد کلان کشور و کاهش نرخ تورم بوده است. مرحوم دکتر نوربخش بهخوبی بر دستاوردهای جدید علم اقتصاد؛ خصوصاً در عرصه سیاستگذاری وقوف داشت و بنابراین همواره بر ضرورت تامین انضباط مالی در عملیات بودجهای دولت و سیاستهای پولی و اعتباری بانک مرکزی و بانکها، ایجاد شفافیت در سیاستها و هدفگذاریها و تامین اطمینان مردم و فعالان اقتصادی به صحت و اعتبار سیاستهای متخذه، تاکید داشت. در همین راستا، تلاشهای بسیاری صرف کرد تا با کنترل تورم و سطح قیمتها ضمن تامین اعتبار برای سیاستگذاری کلان، زمینه مساعدی برای رشد و توسعه اقتصادی و سرمایهگذاری فراهم سازد. کوشش آن مرحوم در زمینه ابداع، تدارک و کاربرد ابزارهای پولی جدید برای تامین این هدف، خصوصاً در زمینه ایجاد ابزار اوراق مشارکت بانک مرکزی، بر صاحبنظران و آگاهان اقتصادی روشن و آشکار است.
محسن نوربخش، پاییز ۱۳۷۵ در درس اقتصاد ایران خود در دانشگاه شهید بهشتی، توضیحاتی در زمینه بحران ارزی سال ۱۳۷۴ ارائه کرد که بخشی از آن توسط یکی از دانشجویانش -پرویز خسروشاهی- در اختیار ما قرار گرفت. نوربخش در این زمینه گفته: در برنامه اول در راستای اجرای قوانین، در بودجههای سالانه از روش ایجاد تعهد استفاده میشد. در قانون بودجه سال 68 هم همینطور بود. این موضوع در نهایت باعث ایجاد مشکل بازپرداخت بدهیها شد. ایجاد تعهد به این شکل بود که کالای واسطهای یا سرمایهای از تولیدکننده خارجی دریافت و با تعیین مهلت، تعهد داده میشد که بعد از رسیدن به مرحله تولید، طلب او تصفیه شود. البته میشد از روش فاینانس هم استفاده کرد اما به دلیل اوضاع نامطمئن اقتصادی در سال 1368، موسسات اعتباری حاضر به اعطای اعتبار به ایران نبودند.
از سال 1368 تا پایان 1371 معادل 5 /86 میلیارد دلار، ارز تخصیص داده شد. اما در عمل درآمد ارزی فقط در حد 1 /57 میلیارد دلار تحقق یافت. بنابراین تا 1371، برابر 4 /29 میلیارد دلار بدهی معوقه ارزی بابت تعهدات ایجادشده وجود داشت. معوق شدن بدهیهای ارزی و در نتیجه، عدم تعادل ایجادشده در منابع و مصارف ارزی، در نهایت به شوک ارزی بهار سال 1374 انجامید.
پس از محسن نوربخش
شکی نیست که اقتصاد ایران یکی از مهمترین سیاستگذاران خود را از دست داد و افسوس که فقدان او زمانی اتفاق افتاد که اقتصاد ایران نه پیش از آن و نه پس از آن، موفق به ثبت چنین عملکردی نشده است. پس از اتمام دوره ریاستجمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی، فضای کشور بهکلی تغییر کرد که مهمترین دلیل آن، تغییر رویکرد اداره کشور بود. با روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی، توسعه اقتصادی جای خود را به توسعه سیاسی داد و امکانات کشور به منظور گشایش در فضای سیاسی بسیج شد. گردانندگان اصلی این سیاست، چپهای دهه 60 بودند که با تغییر اساسی در دیدگاههای خود وارد قوه مجریه شدند. آقای خاتمی که پیروزی خود را مدیون حمایت چهرههای نزدیک به آقای هاشمی میدانست، در دولت اول خود چند کرسی مهم اقتصادیاش را به کارگزاران داد، اما از آن طرف هم برخی کرسیها را به چپهای قدیمی واگذار کرد و به همراهان خود پشت نکرد. کابینه اول آقای خاتمی در حقیقت جمع اضداد بود. بنابراین اگر بخواهیم در مورد دولت اول آقای خاتمی قضاوت کنیم باید بگوییم برخلاف آقای هاشمی که باور و تفکر اقتصادی داشت و توسعه اقتصادی را بر توسعه سیاسی مقدم میدانست، شخص آقای خاتمی فاقد بینش اقتصادی بود و تلقی درستی از مکاتب و رویکردهای اقتصادی نداشت. این را میشد در چیدمان تیم اقتصادی ایشان دید. در این دوره ریاست سازمان برنامه و بودجه به محمدعلی نجفی سپرده شد که فردی مدافع اقتصاد آزاد بود اما وزارت اقتصاد به حسین نمازی رسید که در زمره نیروهای چپ مدافع اقتصاد اسلامی قرار داشت. رئیس کل بانک مرکزی هم محسن نوربخش بود که مدافع سیاستهای اقتصاد آزاد به شمار میرفت. با این حال عملکرد این دولت در زمینه کاهش کسری بودجه، سیاستهای انقباضی و اصلاح ساختار اقتصاد قابل توجه بود. در دولت اول آقای خاتمی قیمت نفت کاهش پیدا کرد و باعث شد درآمدهای دولت به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند اما دولت به شیوهای صحیح موفق شد کشور را با وجود افت شدید درآمدهای نفتی اداره کند. به این ترتیب باید به تیم اقتصادی دولت با محوریت محسن نوربخش در کنترل بحران کاهش نفت نمره قبولی داد. تدوین برنامه سوم توسعه با محوریت مسعود نیلی موفقیت قابل توجهی بود، هرچند مسعود نیلی به خاطر چند نقلقول نادرست از دولت کنار گذاشته شد اما با مدیریت محسن نوربخش، آثار مثبت برنامهای که برای دولت اول آقای خاتمی تهیه کرد در دولت دوم او پدیدار شد. نکته قابل توجه این بود که در دولت اول آقای خاتمی، تکنوکراتها مدیریت را در دست داشتند اما در دولت دوم ایشان چهرههای سیاسی نزدیک به جبهه مشارکت وارد مناصب اجرایی شدند و سکان امور را در دست گرفتند.
به هر حال با وجودی که دولت اول آقای خاتمی در زمینه اقتصاد دستاوردهای قابل توجهی داشت اما نکته قابل نقد این بود که تیم اقتصادی این دولت یکدست نبود.
*در تنظیم این گزارش از منابع روزنامه همشهری و مجله صنعت و توسعه استفاده شده اما قسمت عمده آن حاصل گفتوگو با افراد مختلف از جمله خانم معظم کرباسیزاده و آقای مهدی نوابمطلق است.