بر مدار مدارا
مسعود پزشکیان با مخالفان خود چه کند؟
چند روز دیگر عمر دولت مسعود پزشکیان به 100 روز میرسد و اگر از افرادی که به او رای دادهاند سوال شود که چه تغییری در وضعیت شما رخ داده، احتمالاً پاسخ میدهند که هنوز هیچ تغییری در وضعیت کشور به وجود نیامده است. این افراد حق دارند؛ مسعود پزشکیان از همان روز تحلیف با مسائلی مواجه شد که تا امروز هیچ رئیسجمهوری در 100 روز اول کاریاش حتی به خواب هم ندیده است.
اگر از سلسله حوادث ناگواری که از روز مراسم تحلیف به این طرف به وقوع پیوست بگذریم، چند اتفاق مهم دیگر نیز رخ داد که حائز اهمیت بود. یکی اینکه در میانههای سخنرانی رئیسجمهور در دانشگاه تهران، تعدادی از دانشجویان مخالف، شروع به اعتراض کردند که مسعود پزشکیان از آنها خواست نماینده خود را برای ایراد سخنرانی بفرستند. ساعتی بعد همه فهمیدیم جوانی که با حربه اعتراض پشت تریبون قرار گرفت، از نزدیکان سعید جلیلی بوده است. این صحنه خیلی برای جامعه ناآشنا نیست، از یکسو در طول سالهای گذشته همواره شاهد صحنههای مشابه بودهایم و جوانانی که به این شکل اعتراض کردهاند، بعدها از نردبان نظام اداری بالا رفته و به پستهای مهم دست یافتهاند. از سوی دیگر، در روزهای گذشته شاهد حضور پررنگ افراد نزدیک به سعید جلیلی در تلویزیون بودهایم که سعی کردهاند روایتهای خود را بر روایتهای دیگر غالب کنند. به نظر میرسد کار مسعود پزشکیان و سعید جلیلی به این زودیها تمام نمیشود. موضوع قابل تامل دیگر این بود که کامران غضنفری، نماینده جبهه پایداری در مجلس، گفت: «ظریف غیرقانونی معاون رئیسجمهور شده است، اگر پزشکیان در روزهای آینده او را خلع نکند، خودش را دادگاهی خواهیم کرد و به ۱۰ تا ۱۵ سال محکوم خواهد شد و از ریاستجمهوری هم عزل خواهد شد.» مسعود پزشکیان فعلاً در مدار مدارا با منتقدان و مخالفان خود قرار دارد، اما تجربه نشان میدهد که این روند، ادامهدار نیست.
سعید جلیلی که شاخصترین مخالف مسعود پزشکیان است، در طول مناظرهها بارها درباره دولت در سایه سخن گفت. مطابق آنچه در مناظرهها دیدیم، شمار زیادی از طرفداران سعید جلیلی در دولت ابراهیم رئیسی حضور داشتند و پستهای مهم گرفتند. دولت در سایه آقای جلیلی در مهمترین مسائل کشور نظر داشت و حتی آنگونه که در مناظرهها افشا شد، جلیلی و یارانش موفق شدند روابط ایران با غرب را به هم بزنند و مقابل برجام و... بایستند. تا پیش از انتخابات اخیر گمان میکردیم سعید جلیلی در نهایت پنج میلیون رای دارد، اما انتخابات اخیر نشان داد که او موفق شده جریانی قدرتمند ایجاد کند. در این گزارش با مشورت آقای محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران، ابتدا گریزی به کنشهای مخالفان مسعود پزشکیان در چند ماه آغازین فعالیت دولت چهاردهم میزنیم و بعد به این پرسش پاسخ میدهیم که سعید جلیلی و همراهانش چه آینده و مسیری پیشرو دارند؟
عادت جلیلیها
محمد عطریانفر نظراتش را با گفتن یک گزاره مهم آغاز میکند؛ مسعود پزشکیان سیاستمدار صبوری است، اما احتمالاً صبر او زیاد دوام نخواهد آورد. اتفاقی که در دانشگاه تهران رخ داد، مسبوق به سابقه است. ما در گذشته بارها شاهد بودهایم که برخی از رفتارهای افراطی، فضای فهم عمومی را بسته است. طبعاً در رقابتی که در انتخابات ریاستجمهوری چند ماه پیش رخ داد، دوستانی که در پوشش رقیب در برابر آقای پزشکیان ظاهر شده بودند، پیروزی خودشان را قطعی میدانستند. بیتردید احساس میکردند که بعد از دولت آقای رئیسی، و در ادامه دولت ناتمام آقای رئیسی به قدرت برسند و این قدرت خودشان را از این طریق ادامه دهند. ماجرایی که آن را بسیار امیدوارانه پیش میبردند، زیرا احساس میکردند حتی قبل از رئیسی، حق مسلم آنها بوده که در موقعیت دولت بعد قرار بگیرند و توقعشان این بود که حتی دولت پیشین را هم باید در اختیار میگرفتند. بر این اساس و به هر دلیلی که بیشتر ریشهاش به رویکرد مردم برمیگردد و اقبال مردم نسبت به جریان معتدل آقای پزشکیان و رویگردانی از جریان افراطی و رادیکالیسمی که مشخصاً جبهه پایداری نماینده آن هستند، نتیجه انتخابات را رقم زد. از این جهت از آغاز تا به امروز، حتی ظرف این دو، سه ماه، نهتنها حادثه دانشگاه تهران، بلکه در مقاطع دیگر هم کموبیش در اظهارنظرها و واکنشها این موضع تندروی و رادیکالیستی خودشان را ابراز کردند. محمد عطریانفر میگوید: «من از موضع فردی که سالهاست در فعالیتهای سیاسی دستی دارم و به هر حال تلاشهایی کردهام و از نزدیک شاهد خیلی از مسائل بودهام، توصیه برادرانه و دوستانهام این است که این رفتارها، مخالفان آقای پزشکیان را به سرمنزل مقصود نمیرساند. اگر قرار باشد در این کشور مردم مرکزیت تعیین سرنوشت باشند و انتخابات را رقم بزنند و نتایج رای مردم است که سرنوشت انتخابات از داخل آن خارج میشود، با روشهای تند و افراطی و گیردادنهای نابجا و خشونتطلبی و به هم زدن نظم و اعتدال سیاسی در کشور، هیچگاه به جایی نمیرسند. بلکه آنها باید تلاش کنند تا خودشان، توانمندیها و قابلیتهای خودشان را به جامعه ایرانی اثبات کنند و نشان دهند اگر به آنها اعتماد شود میتوانند کشور را به خوبی اداره کنند.»
آنچه سیاستمداران میانهرو مطرح میکنند، صرفاً توصیههای اخلاقی است، اما ما با جریانهایی سروکار داریم که به اخلاق پایبندی ندارند. محمد عطریانفر درباره اتفاقی که در دانشگاه تهران رقم خورده میگوید: «ممکن است برخی از بزرگان این جریان، ادعا کنند که اساساً در اتفاقاتی مانند دانشگاه تهران دخالت ندارند و چنین حرکاتی خودجوش است. در حالی که این قبیل سخنان و ادعاها شوخی است. هیچ حرکت خودجوشی با این شکل نمیتواند بدون پشتیبان باشد، زیرا اگر حرکتی خودجوش باشد به صورت ناقص و حرکت میرا از بین میرود. من بر این باورم که جریان تندرو یک ماموریت مهم بر عهده دارد و آن این است که باید طرفدارانش را کنترل و توجیه کند. اگر عقل مدبر و فهم سیاسی درست داشته باشند، حداقل باید بدانند که حتی اگر این افراد وابستگی تشکیلاتی و مدیریت از مرکزیت آنها هم صورت نگرفته باشد، باید مطمئن باشند که این رفتارهای تند، آثار و تبعات منفیاش را برای آن فرد نخواهد داشت. در واقع همه بار منفی این جریان بر دوش چهرههای محوری این جریان قرار میگیرد.»
عطریانفر ادامه میدهد: «هیچ کشوری بر مدار افراط و تندروی هیچگاه اداره نشده است. اگر کشور یا ملتی بخواهد روی آسایش را ببیند و سعادتمند شود، لاجرم گروههای سیاسی و نهادهایی که قدرت را دستبهدست میکنند و در واقع احزاب سیاسی، باید تنها و تنها از معبر گفتوگو و وفاق در سطوح منافع ملی و رقابت بر سر مسائل اجرایی برای رسیدن به منافع ملی بگذرند و از این طریق قدرت دستبهدست شود.» درست است که هیچ ملت و هیچ کشوری از طریق تندروی و رفتارهای خشن به جایی نرسیده، اما در 45 سال گذشته، معمولاً جوانانی که رفتارهای افراطی داشتهاند، از نردبان ترقی در نظام اداری بالا رفتهاند. بخشی از این افراد با ظاهرسازی و پشت القاب و عناوین رسمی یا آرمانهای قابل احترام به نظام اداری میپیوندند و بخشی دیگر تحت مناسبات «نوچهپروری» وارد نظام اداری میشوند.
این افراد در ابتدا با ظاهرسازی و پشتیبانی از برنامههای رسمی و دم زدن مستمر از آرمانهای حکومت، سیستم ادراکی کشور را در مورد توان و تخصص خود فریب میدهند، اما در مدت زمانی اندک مشخص میشود چه لطمات جبرانناپذیری به کشور وارد میکنند.
بدترین آفت رقابت میان این گروهها این بوده که نهاد دولت و نظام اداری به صورت دورهای به تصرف آنها درآمده و جدا از مشکلاتی که این شیوه جابهجایی قدرت به دنبال داشته، فاصلهگیری دولت از افراد شایسته و شایستهسالاری در کسب مناصب بوده است. به این ترتیب راه ورود افراد شایسته بسته شده و به جای آن نوچههای سیاسی در مناصب و جایگاههای مهم اقتصادی و مدیریتی جا گرفتهاند.
اما بدترین و زشتترین ترقیها در نظام اداری ایران متعلق به افراد تندرو و هتاکی بوده که با به هم زدن سخنرانیها یا اعمال خشونت در مکانهای عمومی، از نردبان بالا رفتهاند. به عقیده محمد عطریانفر؛ «ریشه همه تندرویها و افراطگراییها به این برمیگردد که هر نهادی که احساس میکند به مرزهای قدرت نزدیک است یا کسانی که در مقام استیلا و حاکمیت قرار دارند و در یک مرحله انتخاباتی، مجبورند موقعیت خودشان را به دیگری واگذار کنند، در این نقطه اسیر نوعی خودخواهی، خودشیفتگی و تمامیتطلبی میشوند. لذا میخواهند از طرق غیرمعمول و غیررسمی آن موقعیت پیشینی خودشان یا فرآیندی را که از نظر خودشان نزدیک به پیروزی هستند مستدام، مستمر و پایدار کنند. در نتیجه، در این رابطه عقلانیت سیاسیشان کنار میرود و حرکتهای خشن و افراطی در تمام شریانها و وجودشان حاکم میشود و اساساً چشمشان را بر واقعیتها میبندند.»
تندروهای در سایه
فردی که سخنرانی مسعود پزشکیان را به هم زد، علیرضا صفری نام داشت که به نوشته روزنامه همشهری، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران است و با رتبه دورقمی کنکور ارشد وارد دانشگاه تهران شده و برای گرفتن پست بالا، نیازی به حاشیهسازی ندارد. با این حال خبرآنلاین در گزارشی به این موضوع اشاره کرد که الگوی علیرضا صفری، آدمهایی مثل مهرداد بذرپاش، علیرضا زاکانی و سیدمحسن دهنوی است.
خبرآنلاین نوشت: «وقتی رئیسجمهور شدن احمدینژاد از سکوی شهرداری تهران، باقر قالیباف و علیرضا زاکانی را هم به این سودا انداخت و اینها البته ناکام ماندند نحوه ترقی مهرداد بذرپاش هم برای برخی از دانشجویان ارزشی این تصور را ایجاد کرده که راه ترقی همین است. ژست اعتراضی دانشجویی در عین بهرهمندی از امکانات حکومتی و سپس ورود به مناصب بالا و چند پله یکی مثل جناب بذرپاش بالا رفتن.»
از انگیزههای شخصی که بگذریم، کاری که علیرضا صفری کرد، هزینه سنگینی برای سعید جلیلی داشت. از این به بعد ناکامیهای دولت چهاردهم به مخالفان او نسبت داده میشود و مردم میگویند وقتی این افراد سخنرانی رئیسجمهوری را برنمیتابند، چطور مقابل اصلاحات او سکوت میکنند؟
همچنین این رفتارهای رادیکال، باعث جلب توجه مقامات ارشد کشور نسبت به گروهی از جوانان شد که در این شرایط خاص حتی حفظ ظاهر هم نمیکنند. این جوانان عمدتاً به سعید جلیلی نزدیکاند که در کنار هم دولت سایه را تشکیل دادهاند. جلیلی که دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی ایران هم بود و همواره ادعا داشت که از تمام سیاستمداران ایرانی چه در حوزه داخل و چه در حوزه خارجی بیشتر میداند، یکبار سال 1392 و یکبار سال 1400 و چندمینبار در مناظرههای انتخاباتی 1403 سخن گفت که آنطور که خودش میگوید هدف او از تشکیل دولت سایه، نظارت بر عملکرد دولت رسمی و ارائه راهحلهای جایگزین برای مسائل مختلف کشور بود. این اقدام جلیلی بیشتر به عنوان یک تلاش برای حفظ حضور و نفوذ در صحنه سیاسی کشور و آمادهسازی برای آیندهای که ممکن است دوباره وارد عرصه رقابتهای ریاستجمهوری شود، تلقی میشود.
سعید جلیلی همواره مدعی بوده که بسیاری از مشکلات با فراگیر شدن آن حل میشود. دولت سایه حاصل تفکرات گروه تندرویی به نام جبهه پایداری و در ادامه آن پروژه خالصسازانی است که این جریانات به وجود آوردهاند. آنها معتقدند در هر امری، حتی اگر مسندی نداشته باشند میتوانند در سایه، امور را پیگیری کنند. کما اینکه جلیلی پس از پیروزی مسعود پزشکیان گفته بود که به او کمک و هرجا که لازم باشد ورود پیدا خواهد کرد. اما نکته جالب توجه این است که اگرچه پایداریها به عنوان حزبی رسمی از جلیلی حمایت میکنند، اما تاکنون هیچگونه درخواست و تفویض مسئولیتی از جبهه خطاب به جلیلی مبنی بر تشکیل دولت سایه مطرح نشده است. این نشان میدهد که این جبهه نقش تشکیلات محوری و رسمی در تشکیل و حتی ادامه کار دولت سایه ندارد.
نتیجهگیری
حتی اگر رفتار علیرضا صفری با انگیزههای شخصی صورت گرفته باشد، هزینه آن به نام یک جریان نوشته شده است. جریانی که میتواند با پشتوانه رای آقای جلیلی در انتخابات اخیر، مسیری حرفهای در سیاست در پیش گیرد و نقش مهمی در تحولات کشور ایفا کند. با این حال تلقی عموم مردم این است که جلیلی و اعوان و انصارش نمیگذارند اصلاحات مسعود پزشکیان به نتیجه برسد. این افراد حتی به رهنمودهای رهبری هم وقعی نمینهند و تنها مسیر واگرایی و تخریب را میشناسند. اینان همان افرادی هستند که حتی چشم بر فسادهای دولت سیزدهم هم بستند، زیرا منفعتشان در آن بود. حتی در انتخابات مجلس دوازدهم هم با تاکید بالای رهبری مبنی بر مشارکت بالا، نه پایداریها و اصولگرایان تندرو، بلکه این اصلاحطلبان و میانهروها بودند که با کمترین امکانات سیاسی، بیشترین فعالیت را برای مشارکت حداکثری مردم کردند. در حالی که ردصلاحیتهای پیدرپی نشان از تمایل جناح مقابل بر حداقل مشارکت داشت، زیرا ثابت شده که هرچقدر مشارکت جامعه کمتر باشد، شانس پیروزی آنها بیشتر است. آن انتخابات نشان داد که اصولگرایان اختلافات بسیاری دارند. بهطوری که امروز هم هجمهها از تعداد اندکی از آنها شنیده میشود. اسفندماه سال گذشته کاندیداهای انتخابات مجلس با حضور در فهرستهای انتخاباتی مختلف در برابر یکدیگر صفآرایی کردند، اما تعدد فهرستهای انتخاباتی بهویژه در اردوگاه اصولگرایان باعث شد که علیه هم اعتراض یا حتی افشاگری کنند. اکنون هم مانند میراثهای گذشتهشان سعی دارند تریبونهای مختلف رئیسجمهور را به آشوب بکشند که شاید کمی از التهاب این باخت بزرگ در چند ماه اخیر بکاهند.