ملزومات اصلاحات
همگرایی میان نیروهای سیاسی چه کمکی به اصلاحات اقتصادی میکند؟
زینب موسوی: برنامههای اصلاحی در ایران همواره با صفآرایی چالشهایی روبهرو بوده که فقدان اجماع میان نیروهای سیاسی ازجمله مهمترین آنها به شمار میرود. هرچند تجربه جهان به ویژه در مورد برنامه اصلاح اقتصادی چین نشان میدهد که یکی از اصلیترین عوامل توفیق در اصلاحات اقتصادی، هماهنگی و همگرایی نیروهای سیاسی این کشور بوده اما ایران هنوز به نمونهای موفق از اجماع در برنامههای اصلاحی دست نیافته است. همگرایی سیاسی در واژگان و مفاهیم علوم سیاسی، همگرایی در نهادهای سیاسی از یکسو و تحکیم ارتباط درونی یک جامعه، هویت و خودآگاهی از سوی دیگر تعریف شده است؛ موضوعی که به باور بسیاری از صاحبنظران، شکلگیری آن لازمه آغاز برنامههای اصلاحی ازجمله اصلاحات اقتصادی است. به بیان دیگر، همگرایی در عرصه عمومی و نیز اجماع نیروهای سیاسی، پشتوانه و سرمایه اجتماعی ساختار قدرت سیاسی در به سرانجام رساندن اصلاحات اقتصادی است؛ موضوعی که به مجریان جرات و جسارت برداشتن گامهای اصلاحی را میدهد. مسعود نیلی ازجمله اقتصاددانانی است که همواره بر این نکته تاکید کرده و ناتوانی در شکلدهی به اجماع برای حل مشکلات اقتصادی را فرصتسوزی بزرگ خوانده است. اظهارات او به ویژه ناظر بر برهه حساس اقتصادی سالهای اخیر است. البته این اظهار نگرانی بیراه نیست زیرا گرایش به انجام اصلاحات اقتصادی، بیش از همه در زمانه مملو از بحران مالی و اقتصادی شکل میگیرد و صاحبنظران درباره تعلل در انجام آن هشدار میدهند؛ آن زمان که ساخت قدرت درگیر نهادهای ناکارآمد، مشکلات متعدد اقتصادی و تجاری با دنیا، وجود فساد و کسری شدید بودجه و منابع مالی است. اصلاحاتی که تحقق آن نیازمند وجود اتفاق نظر در جامعه بر سر انجام آن است؛ همگرایی و اجماعی که شکلگیری آن نه در عرصه عمومی آسان است و نه در میان نخبگان و نیروهای سیاسی. زیرا اگر از گروههای سیاسی در ایران که رسیدن آنها به اتفاق نظر بر سر سیاستی اصلاحی نیازمند تامین منافع گروهی و جریانی است، بگذریم همگرایی در عرصه عمومی و در میان مردم نیز به آسانی رخ نمیدهد. برخی صاحبنظران سیاسی در این زمینه از وجود شکاف درون ساخت قدرت در ایران سخن میگویند و تاکید دارند که وقتی مردم ساختار قدرت را متشتت میبینند و شاهد وجود فساد و وجود تناقض هستند، دلیلی برای اعتماد و همراهی نمیبینند و وجود این شکاف درون ساخت قدرت عملاً سیاستگذاریها به ویژه در زمینه برنامههای اصلاحی را بلاموضوع میکند. بر این اساس، سیاستمدار را به دلیل آنکه مجری برنامههای اصلاحی است، موظف به ایجاد تفاهم و اقناع افکار عمومی برای اجرای سیاستها میدانند و بر این باورند که اگر سیاستمدار توانایی اقناع مردم را ندارد باید بتواند در میان نخبگان، اجماع نسبی و همراهی نسبی به وجود بیاورد. در این پرونده به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که اصلاحات اقتصادی تا چه اندازه نیازمند اجماع سیاسی است و هماهنگی میان نیروهای سیاسی چه کمکی به اصلاحات اقتصادی میکند. همچنین به این پرسش پاسخ میدهیم که مسوولیتپذیری اجماع سیاسی با توجه به نبود احزاب سیاسی مشخص، برعهده کیست.