ضربه سنگین
داود سوری از پیامدهای جبرانناپذیر منازعات و تنشهای سیاسی بر اقتصاد ایران میگوید
داود سوری میگوید: متاسفانه سیاستگذاری و اصلاحات اقتصادی به نوعی به ابزاری میان سیاستمداران برای بازی سیاسی تبدیل شده است. غافل از آنکه تبعات اینگونه بازیهای سیاسی باعث شکنندگی اقتصاد میشود و دیر یا زود دامنگیر همه جامعه خواهد شد.
سایه فتحی: «شرایط فعلی در عرصه سیاسی کشور با توجه به اوجگیری تنشها و دعواهای سیاسی، علائم و سیگنالهای منفی به اقتصاد کشور و فعالان اقتصادی مخابره میکند. اولین پیام آن وجود بیثباتی و بیاطمینانی در اقتصاد کشور است. وقتی شرایط و فضای اقتصاد بیثبات میشود، یعنی اینکه ریسک سرمایهگذاری و فعالیتهای اقتصادی بالا میرود. در نتیجه سرمایهگذاران در این شرایط عقبنشینی میکنند و وارد بازار نمیشوند یا اگر هم وارد شوند عمر سرمایهگذاریشان کوتاهمدت و با هزینههای سنگین خواهد بود.» این جملات را داود سوری پیرامون اثرگذاری تشدید منازعات و دعواهای سیاسی بر اقتصادمان میگوید. این اقتصاددان معتقد است که «شرایط اقتصادی که اکنون در آن قرار گرفتهایم بسیار شکننده است و پیام خوبی برای فعالان اقتصادی ندارد و به نوعی اطمینان لازم برای رشد و توسعه سرمایهگذاریها را حاصل نمیکند. ادامه این روند با تشدید دعواهای سیاسی و همراه شدن اعتراضات باعث میشود فرآیند خود تحلیلرونده اقتصادمان تشدید شود. این مساله که روزبهروز اقتصادمان تضعیف و تحلیل میرود جای نگرانی دارد و ممکن است تبعات آن فاجعهبرانگیز باشد.» او همچنین تاکید دارد: «متاسفانه در ایران ما هر مسالهای را از زاویه سیاست میبینیم. فرقی ندارد چه دولتی بر سرکار باشد هر کاری که آن دولت انجام میدهد از بعد سیاسی به کارها و سیاستهای اقتصادیاش نگریسته میشود. به طور مثال در دولت آقای روحانی بهرغم اینکه برخی سیاستهای اقتصادی مناسب اجرایی شد اما در مقابل عدهای از پنجره سیاست به آن پدیده نگاه و سعی کردند آن سیاست را تخطئه کنند و از بین ببرند.»
♦♦♦
عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی اخیراً نسبت به تنشهای سیاسی و فساد هشدار داده و گفته است: «زیرِ پوست این اعتراضها به گرانی، بدون انکار سختی معیشت مردم، جریانهای دیگری وجود دارد که شوربختانه تریبونداران کشور نیز قادر به شناخت ماهیت آنها نشدهاند.» با توجه به این مساله چرا در حالی که از رقابتهای انتخاباتی و انتخابات مدتهاست میگذرد همچنان تب دعواهای سیاسی در کشور تند است و ادامه این روند چه اثری بر اقتصاد کشور میگذارد؟
در ظاهر امر آنچه مشخص است؛ مساله به کمبود و تنگنای منابع برمیگردد. وقتی منابع کم میشود طبعاً کسانیکه قبلاً از این منافع استفاده بیشتری میبردند اکنون به تنگنا دچار شدهاند به همین دلیل برای کسب منافع بیشتر با یکدیگر درگیر میشوند. اما اگر بخواهیم از زاویه اقتصاد در حالت کلی به این موضوع نگاه کنیم باید بگویم ما چند دهه است در یک فرآیند قرار داریم که اقتصادمان در حالت تضعیف قرار گرفته است.
متاسفانه وقتی در این مسیر قرار گرفتهایم که اقتصاد کشور هر روز نسبت به روز قبل ضعیفتر میشود طبعاً باید منتظر تشدید پیامدهای غیراقتصادی چون عوامل اجتماعی و سیاسی در جامعهمان باشیم.
از طرفی جمعیت کشور با گذشته بسیار فرق دارد و باورهایشان تغییر کرده است. خواهناخواه با توجه به وضعیت ضعیف اقتصادمان، مسائل جامعه در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند و حرکت میکنند و در چنین شرایطی به طور طبیعی اعتراضات به بهانه اقتصادی نمود پیدا میکنند.
به طور معمول اعتراضات ابتدا از جانب کسانی شروع میشود که هم به قدرت نزدیکتر هستند و هم یک نوع ایمنی بیشتری برای خودشان قائل هستند. بههر ترتیب بروز اعتراضات در هر جامعه امری اجتنابپذیر است و ممکن است بازهم اعتراضات اینگونه همچنان داشته باشیم.
بههرحال اقتصاد کشور در این وضعیت که با مسائل و چالشهای فراوانی مواجه است به آسیبهای جدیتری دچار میشود. در این زمینه باید اعتمادبخشی در کوتاهمدت از سوی دولت و حکومت انجام شود. در این صورت باید با استفاده از اعتمادی که در جامعه ایجاد شده، اصلاحات اساسی در اقتصادمان انجام دهیم تا به مسیر درست برگردیم.
چرا عوامل اقتصادی تا این اندازه به محملی برای تنشهای سیاسی تبدیل شده است؟
به طور طبیعی دغدغه اول مردم در هر جامعهای مسائل اقتصادی است. شاید برای بسیاری از مردم اهمیتی نداشته باشد جناحها و گروههای سیاسی چه میگویند و چندان علاقهمند هم نباشند در این مباحث مشارکت داشته باشند یا اینکه جنبه سرگرمی برای آنها دارد. برای عامه مردم مهم این است که جوانانشان بیکار نباشند و نیازهای خانوادهشان را تامین کنند. خانه و شغل مناسب داشته باشند و نگرانی از جهت معیشتی نداشته باشند.
طبعاً مساله اقتصاد برای عموم جامعه اهمیت بالایی دارد تا اینکه دغدغه مسائل سیاسی را داشته باشند. در شرایطی که در هر خانوادهای چند جوان بیکار وجود دارد و عموم مردم از نظر تامین نیازهای زندگیشان با چالش مواجهاند مشخص است نقش مسائل اقتصادی در تنشها و دعواهای سیاسی اهمیت بیشتری پیدا میکند.
تاکید کردم اقتصاد ایران در چند دهه اخیر وضعیت ضعیفی دارد و در چنین شرایطی تقاضاهای مردم برای بهبود وضعیت اقتصادی میتواند گاه مورد سوءاستفاده عدهای فرصتطلب یا استفاده برخی سیاسیون برای رسیدن به اهداف و مقاصدشان در حکومت، قرار گیرد.
با این اوصاف در چنین شرایطی خطرات شدت گرفتن منازعات سیاسی برای اقتصاد کشور چیست و چرا باید به تنشهای بیجهت خاتمه داد؟
شرایط فعلی در عرصه سیاسی کشور با توجه به اوجگیری تنشها و دعواهای سیاسی، علائم و سیگنالهای منفی به اقتصاد کشور و فعالان اقتصادی مخابره میکند. اولین پیام آن وجود بیثباتی و بیاطمینانی در اقتصاد کشور است. وقتی شرایط و فضای اقتصاد بیثبات میشود، یعنی اینکه ریسک سرمایهگذاری و فعالیتهای اقتصادی بالا میرود. در نتیجه سرمایهگذاران در این شرایط عقبنشینی میکنند و وارد بازار نمیشوند یا اگر هم وارد شوند عمر سرمایهگذاریشان کوتاهمدت و با هزینههای سنگین خواهد بود.
متاسفانه شرایط اقتصادی که اکنون در آن قرار گرفتهایم بسیار شکننده است، پیام خوبی برای فعالان اقتصادی ندارد و به نوعی اطمینان لازم برای رشد و توسعه سرمایهگذاریها را حاصل نمیکند. ادامه این روند با تشدید دعواهای سیاسی و همراه شدن اعتراضات باعث میشود فرآیند خود تحلیلرونده اقتصادمان تشدید شود. این مساله که روزبهروز اقتصادمان تضعیف میشود و تحلیل میرود جای نگرانی دارد و ممکن است تبعات آن فاجعهبرانگیز باشد.
مساله دعواهای سیاسی و اعتراضات اقتصادی تنها خاص کشور ما نیست. در اقتصادهای توسعهیافته هم تنشهای سیاسی و اعتراضات وجود دارد. آنها چگونه با این مساله روبهرو میشوند و چه تدابیری در نظر میگیرند؟
درست است همانطور که شما میگویید؛ تقابلها و تنشهای سیاسی و اعتراضات به مسائل اقتصادی در تمام کشورها حتی کشورهای پیشرفته وجود دارد. بهویژه سیاستهای اقتصادی که اعمال میشوند گروهی برنده میشوند و گروهی بازنده. طبعاً، بازندهها به راحتی شکست را نمیپذیرند. گستره اعتراضات به این بستگی دارد که تعداد بازندهها و برندهها چقدر باشد و در کجاها توزیع شده باشند. در اقتصادهای پیشرفته همواره این مشکلات وجود دارد و به تناسب دامنه اعتراضات به آنها توجه میشود. اما در کشور ما در حال حاضر کمی مساله متفاوت است. به نوعی امید مردم به سیاستهای اصلاحی اقتصادی از بین رفته است. مردم وقتی میبینند همچنان در بر همان پاشنه قبلی میچرخد و هیچ اصلاحی در جریان نیست از این وضعیت نگران و سرخورده میشوند. مساله تنها برای یک سال یا دو سال نیست، چند دهه است که وضعیت اقتصادی رو به وخامت رفته است. جای تاسف دارد که همان سیاستها و تفکرات در اقتصاد ایران طی چند دهه اخیر عیناً در حال تکرار است.
توجه داشته باشیم در چنین شرایطی مسائل اقتصادی بلافاصله خود را در مسائل اجتماعی و سیاسی نشان میدهد. به طور مثال در اعتراضات اخیر درست است که جرقه شروع و بهانه آن مسائل اقتصادی بود اما کمتر از دو ساعت بعد تغییر کرد و مسائل و خواستههای فراتر از اقتصاد مطرح شد. جالب است که این مسائل را در اعتراضات اقتصادی کشورهای پیشرفته مشاهده نمیکنیم. عمدتاً اعتراضات در قالب مسائل اقتصادی باقی میماند و کمتر مورد سوءاستفاده افراد فرصتطلب و حتی سیاسیون قرار میگیرد.
متاسفانه در کشور ما تجربه اخیر نشان داد که تنشها و اعتراضات اقتصادی ابعاد دیگری پیدا میکند و باید در این زمینه چارهاندیشی جدی داشته باشیم چون لطمات و آسیبهایی به اقتصاد کشور وارد میشود که ممکن است دیگر جبرانناپذیر باشد.
از طرفی در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا تشکلها و سندیکاهایی وجود دارد که اعتراضات اقتصادی را در چارچوبهای قانونی پیگیری میکنند. اتحادیههای کارگری مختلفی که در کشورهای اروپایی وجود دارد یا انجمنهایی که حامی مصرفکنندگان و تولیدکنندگان هستند از مجاری قانونی بسیاری از مشکلات و خواستههای اقتصادی مردم را پیگیری میکنند. متاسفانه در کشور ما چنین نهادهای قدرتمندی وجود ندارند که بتوانند به نوعی مشکلات اقتصادی مردم را به شکل قانونمند و منظم مطرح کنند و از مجاری قانونی این مطالبات را پیگیری کنند.
با این اوصاف تشدید دعواها و منازعات سیاسی چه پیامدهایی در آینده دور و نزدیک در اقتصاد ایران خواهد داشت؟
متاسفانه در ایران ما هر مسالهای را از زاویه سیاست میبینیم. فرقی ندارد چه دولتی بر سرکار باشد هر کاری که آن دولت انجام میدهد از بعد سیاسی به کارها و سیاستهای اقتصادیاش نگریسته میشود. به طور مثال در دولت آقای روحانی بهرغم اینکه برخی سیاستهای اقتصادی مناسب اجرایی شد اما در مقابل عدهای از پنجره سیاست به آن پدیده نگاه و سعی کردند آن سیاست را تخطئه کنند و از بین ببرند. ترازوی سیاست همیشه در اقتصادمان حاکم است و به تناسب آن یک طرف بالا میروند و یک طرف پایین میآیند. خیلی از موارد ساده به خوبی گویای این حقیقت است که چگونه سیاستهای اقتصادی با چوب سیاست رانده شدند.
به طور مثال خرید چند هواپیمای نو برای کشور پس از 40 سال پدیده بسیار مهم و مثبتی بود اما متاسفانه مباحث سیاسی درباره آن مطرح شد و این دستاورد را زیر سوال بردند. یا کمی عقب برگردیم سالیان طولانی است که ما همچنان درگیرودار تعیین قیمت بنزین هستیم.
به خاطر دارید در سال 1383 سیاسی شدن مساله افزایش قیمت بنزین باعث شد تا طرح تثبیت قیمتها در مجلس مطرح شود. در نهایت عدهای با سیاسیکاری مانع افزایش تدریجی قیمت بنزین شدند. چهبسا اگر در آن زمان اصلاح قیمتی بنزین انجام میشد اکنون دولت با این چالش مواجه نمیشد و از اثرات مثبت آن نفع میبردیم.
متاسفانه سیاستگذاری و اصلاحات اقتصادی به نوعی به ابزاری میان سیاستمداران برای بازی سیاسی تبدیل شده است. غافل از آنکه تبعات اینگونه بازیهای سیاسی باعث شکنندگی اقتصاد میشود و دیر یا زود دامنگیر همه جامعه خواهد شد.
آیا میتوانیم به سمتی حرکت کنیم که از میان این تنشها و مجادلهها راهکاری برای بهبود وضعیت اقتصادی پیدا کنیم؟ به عبارت دیگر در چه صورتی رقابت و تنشهای سیاسی میتواند به رشد اقتصادی کمک کند؟
اصل رقابت موضوع غیرقابل انکاری است و باید در هر زمینهای رقابت وجود داشته باشد. اما رقابتی صحیح و سازنده که اخلاقی و در چارچوب قانون باشد تا برای همه سودمند باشد. به طور مثال؛ در بازی فوتبال برای برنده شدن دو تیم باهم رقابت میکنند. قانون بازی از طریق داور اعمال میشود اما در کنار آن بازی جوانمردانه هم وجود دارد. این امر نشاندهنده آن است که فراتر از رقابت، یکسری عوامل دیگری هم باید وجود داشته باشد تا آن بازی فوتبال را برای همه زیبا و سودمند کند.
در سیاست همین شرایط برقرار است. رقابت گروههای سیاسی در جای خود قرار دارد ولی هر کدام از افرادیکه در این رقابت قرار میگیرند یک قضاوت و چارچوب فکری دارند و باید در این چارچوب در خصوص موضوعات اقتصادی منصفانه فکر کنند. در اینجا باید همانطور که فکر میکنند به مسائل اقتصادی نگاه کنند نه چیزی که رقابت سیاسی به آنها تحمیل میکند.
در کشورهایی که حزبی اداره میشوند بارها دیدهایم بهرغم رقابتهای شدید سیاسی که وجود دارد اما در بسیاری موارد در مورد مسائل اقتصادی رقابت را کنار میگذارند و مصالح و منافع عمومی را در نظر میگیرند. یعنی درست مانند بازی جوانمردانه در یک مسابقه ورزشی عمل میشود. در حقیقت به هر قیمتی منافع حزب و رقابت تعیینکننده نیست. مسالهای که در کشور ما به آن توجه نمیشود.
به همین جهت ما به بازیگران بهتری در فضای سیاسی کشورمان نیاز داریم. متاسفانه در شرایط فعلی سیاستمدارانمان خیلی زیاد درگیر بازیهای سیاسی شدهاند و اصل ماجرا یعنی حفظ مصالح و منافع عمومی را فراموش کردهاند.
هرگونه رقابت مخربی در عرصه سیاسی به وجود آید اثر منفی خود را بر اقتصادمان نمایان میکند و سیستم به سمت ناپایداری حرکت میکند. همانطور که گفتم وقتی فضای نااطمینانی بر اقتصادمان بر اثر رقابتهای سیاسی ناسالم حاکم شود این پیام را به سرمایهگذاران میدهد که وضعیت مناسب نیست و نباید وارد آن اقتصاد یا بازار شوید چراکه در چنین شرایطی این پیام القا میشود که سیستم پایدار نیست و ریسک ورود در اقتصادمان بسیار بالا و پرهزینه است. البته منظور از ناپایداری سیستم از بین رفتن نیست یعنی آن سیستم ناکاراست.
در دنیا مکانهای زیادی برای سرمایهگذاری و فعالیت اقتصادی وجود دارد و دلیلی ندارد سرمایهگذار به ویژه سرمایهگذار خارجی خود را درگیر اقتصادی کند که ناکاراست و ریسک بالایی دارد.
در مجموع رقابتهای ناسالم سیاسی این پیام ر ا میدهد که اقتصاد آن کشور قابل کار کردن نیست. این پیام را ابتدا سرمایهگذاران خارجی میگیرند و بعد سرمایهگذاران داخلی.
در نتیجه نهتنها سرمایهگذاران داخلی وارد کشور نمیشوند و از این جهت با چالش جدی مواجه خواهیم شد، بلکه سرمایهگذاران داخلی هم ممکن است دیگر داخل کشور سرمایهگذاری نکنند و اگر بتوانند خارج از کشور سرمایهگذاری میکنند یا اینکه در فعالیتهای کوتاهمدت که بازده سریع برایشان دارد متمرکز میشوند. متاسفانه بروز این عوامل در جهت خلاف رشد بلندمدت اقتصادی است.