نسل ناامید
امید و ناامیدی چگونه بر جامعه تاثیر میگذارد؟
زنگ خطر برای سرمایه اجتماعی ایران مدتهاست به صدا درآمده اما هنوز هم گوش شنوایی برای آن وجود ندارد. رتبهبندیها و مطالعات داخلی و خارجی هر از گاهی دکمه این زنگ را میفشارند و صدای کارشناسان و صاحبنظران حوزههای مختلف را درمیآورند اما از چارهاندیشی خبری نیست.
زنگ خطر برای سرمایه اجتماعی ایران مدتهاست به صدا درآمده اما هنوز هم گوش شنوایی برای آن وجود ندارد. رتبهبندیها و مطالعات داخلی و خارجی هر از گاهی دکمه این زنگ را میفشارند و صدای کارشناسان و صاحبنظران حوزههای مختلف را درمیآورند اما از چارهاندیشی خبری نیست. گاهی در رتبهبندیها غمگینترین مردم جهان میشویم و گاهی هم جام عصبانیترین مردمان جهان را بالای سر میبریم. محققان نسبت به زوال اخلاق و ارزشهای اصیل خبر میدهند و جامعهشناسان شدت گرفتن نابهنجاریهای اجتماعی را گوشزد میکنند. این بار اما، سرمایه ارزشمندتری در معرض خطر قرار گرفته است. مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری اخیراً گزارشی را با عنوان «آیندهپژوهی ایران» 1396 منتشر کرده است که خبر از حال ناخوش «امید به آینده» در کشور میدهد.
در این گزارش آمده است ناامیدی نسبت به آینده، یکی از مهمترین عوامل ایجاد فشار روانی بر توده مردم است. بر اساس یافتههای سنجش ملی سرمایههای اجتماعی در سال 94 تنها حدود 24 درصد از مردم کشور، آینده را بهتر ارزیابی میکنند و حدود 75 درصد از مردم معتقدند که آینده بدتر میشود یا فرقی نمیکند. در این پژوهش درباره نتایج مشارکت خبرگان نیز آمده است تنها حدود هشت درصد از خبرگان، وضعیت سال آینده را بهتر ارزیابی میکنند. این آمار برای شهروندان عادی حدود 9 درصد است. یافتههای دیگر این گزارش نیز جای تامل دارد: در سطح کلان و عینی مهمترین عوامل تاثیرگذار بر ناامیدی نسبت به آینده در بین جوانان، اشتغال و مساله ازدواج است. در سطح سیاسی نیز نابسامانیهای جهانی، منطقهای و داخلی کشور مهمترین عامل تاثیرگذار بر ناامیدی است.
گزارش مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری گرچه در رسانهها و شبکههای اجتماعی بازتاب گستردهای داشت اما تنها پژوهشی نیست که ناامیدی نسبت به آینده را از مهمترین دغدغههای مردم معرفی کرده است. گزارشی که در روزهای پایانی سال گذشته از سوی موسسه آیندهبان منتشر شد نیز نشان میداد که چالش ناامیدی نسبت به آینده از جمله 100 چالشی است که تمامی دیگر متغیرهای ذکرشده در این گزارش آن را تشدید میکند. بیکاری، بحران ازدواج، جدایی، حقوق شهروندی، مناقشات حقوق زنان، بحران محیط زیست، گسترش فساد، تقلبهای علمی و بسیاری دیگر از مسائل اجتماعی و اقتصادی که در این گزارش به عنوان چالشهای پیش روی جامعه در سال 96 مطرح شده بود همگی زمینهساز و تشدیدکننده متغیر ناامیدی نسبت به آینده به شمار میرود. نتایج این گزارش نیز مانند گزارش اخیر نهاد ریاستجمهوری نشان میدهد جامعه همچنان با بیم و تردید به آینده و ساختار اقتصادی و مسائل اجتماعی مینگرد و امید چندانی به بهبود شرایط ندارد.
اهمیت امید
روانشناسان میگویند استعداد، مهارت، توانمندی و هر چه سرمایه یک فرد محسوب میشود ارزشمند است اما به تنهایی نمیتواند او را به مقصد برساند. این داراییها مانند یک خودرو عمل میکنند که اگر کسی رانندگی را نداند قادر نخواهد بود آن را ذرهای جابهجا کند. در چند دهه اخیر اما، حجم زیادی از مطالعات حوزه روانشناسی تاکید میکنند که برای رسیدن به اهداف، تنها یک ابزار کارآمد وجود دارد. در تمام مطالعات پیشین که بر ارزشهای پیشران مانند ثبات شخصیت، هوشیاری، خودکنترلی، مثبت اندیشی و... تاکید شده بود یک مولفه بسیار مهم از خاطرها رفته بود: امید.
امید البته در روانشناسی مفهوم تازهای نیست. در سال 1991 روانشناس مثبتگرا و بنام جهان، چارلز اشنایدر و همکارانش «تئوری امید» را مطرح کردند. بر مبنای این تئوری، امید دو رکن اصلی دارد: اراده و راه. کسی که امیدوار است هم هدف دارد هم عزم و اراده رسیدن به اهداف و هم برای رسیدن به اهدافش راهها و استراتژیهای مختلف را جستوجو میکند و مییابد. به عبارت دیگر امید اراده رفتن و تجربه راههای مختلف برای رسیدن است.
اغلب افراد در زندگی خود دورههای متناوبی از امید و ناامیدی را تجربه میکنند. برخی رویدادهای تلخ مانند از دست دادن عزیزان، مشکلات مالی، بیکاری یا فشارهای اقتصادی میتواند سبب شود فرد مسیر خود را گم کند یا از ادامه راه ناامید شود. برای اینگونه افراد امید هم مانند دیگر احساسات گاهی ظاهر میشود و گاهی رخت برمیبندد. ناامیدی نیز ظهور و غیبت گاهبهگاه دارد. تا زمانی که میتوان به بازگشت امید بعد از دورههای کوتاه ناامیدی امیدوار بود جای نگرانی نیست. مشکل زمانی آغاز میشود که افراد در بلندمدت امید خود را به آینده و به بهبود شرایط از دست میدهند. مشکل زمانی شدت میگیرد که بخش بزرگی از یک جامعه دیگر امیدی به بازگشت روزهای خوب و روشن نداشته باشند.
ادراک همه ما از امید و ناامیدی تقریباً یکسان است اما شاید به درستی ندانیم این دو حس چگونه بر زندگی، سلامتی و حتی کار ما تاثیر میگذارند؟ در مطالعات متعدد بر برخی از پیامدهای مثبت امید تاکید شده است:
امید غیبت از محل کار را به حداقل میرساند. غیبت از کار یکی از بزرگترین مشکلاتی است که شرکتها و کارفرمایان سراسر جهان با آن دست به گریبانند. ضرر ناشی از عدم حضور کارکنان، شرکتها را سالانه میلیاردها دلار متضرر میکند. در گزارشی که در مجله فورچون منتشر شده (100 کمپانی تکنولوژی) و حاصل مطالعه روی مهندسان برق و الکترونیک کشورهای مختلف جهان است آمده که مهندسان امیدوار به طور متوسط کمتر از سه روز در 12 ماه سال از محل کار خود غیبت میکنند. در مقابل میزان غیبت مهندسانی که امیدواری کمتری را گزارش کردهاند به بیش از 10 روز در ماه میرسد.
امید با بهرهوری رابطه مستقیمی دارد. این حس مشترک را تقریباً همه ما تجربه کردهایم؛ در روزهایی که از رسیدن به اهداف خود مطمئن هستیم و به دستیابی به نتیجه امیدواریم، بیشترین انرژی را صرف به اتمام رساندن امور روزانه خود میکنیم. مطالعات نشان میدهد فروشندگان امیدوار فروش بیشتری دارند، و مدیران اجرایی امیدوار، بیش از سایرین به اهداف خود میرسند.
امید، پیشنیاز شادکامی است. آنگونه که روانشناسان میگویند سه رکن اصلی امید عبارتند از داشتن هدف (در جستوجوی مقصد باشیم)، احساس توانمندی برای رسیدن به هدف و تشخیص راههای متعددی که ما را به هدف میرسانند. تلاش در جهت اهداف معنادار یکی از مهمترین استراتژیهایی است که سبب شادمانی افراد میشود. اثبات شده است که امیدواری، متغیر پیشبینیکننده رضایت از زندگی نیز هست؛ افراد امیدوار از زندگی خود راضی هستند و از آن لذت میبرند.
امیدوارها سالمترند. بسیاری افراد در دوران زندگی با مشکلات سلامتی خود یا عزیزانشان مواجه میشوند. پژوهشها نشان میدهد افراد امیدوار بیش از کسانی که امید خود را از دست دادهاند درد یا بیماری را تحمل میکند و به فرآیندهای درمانی پاسخ مثبت میدهند. این اثر به ویژه در بیماریهای صعبالعلاج قابل مشاهده است. در سراسر جهان نمونههای متعددی از زنان و مردانی وجود دارد که با روحیه خوب و امید بالا با سرطان جنگیدهاند و از آن جان سالم به در بردهاند. برخی روانشناسان میگویند علاوه بر کمک به بهبود، امیدواری این قابلیت را دارد که از ابتلای فرد به بیماری پیشگیری کند. افراد امیدوار مثبتاندیشاند، به سلامتی و شادابی خود اهمیت میدهند، شادترند و شاید به همین دلیل راهی برای نفوذ بیماری به بدن خود باقی نمیگذارند.
امید سلامت دوران سالمندی را تضمین میکند. امید سبب میشود افراد زندگی را ارزشمند بدانند و برای طولانیتر شدن آن مبارزه کنند. از سوی دیگر مطالعات بسیاری بر رابطه بین ناامیدی و احتمال مرگومیر زودرس صحه میگذارد. کسانی که احساس ناامیدی میکنند دو برابر بیش از سایرین احتمال دارد که پیش از رسیدن به کهنسالی فوت کنند.
این همه تنها موارد معدودی است که نشان میدهد امید چگونه بر کیفیت زندگی، کار و سلامتی افراد تاثیر میگذارد. جامعه امیدوار متشکل از افراد امیدواری است که مثبت میاندیشند، منعطفترند، تابآوری بیشتری دارند و در برابر شرایط دشوار، استرس و بدبیاریها بیشتر مقاومت میکنند.
از منظر جامعهشناسی نیز رابطه بین امید و امیدواری و سلامت و اعتماد اجتماعی، به رسمیت شناخته شده است. هر چه افراد جامعه نسبت به زندگی و جامعه خود امیدوارتر باشند، میزان مشارکت آنها در ساختن جامعه بیشتر خواهد بود. در مقابل به میزانی که افراد نسبت به زندگی و نظام اجتماعی و سیاسی ناامید باشند، مشارکت کمتری در ساختن جامعه خواهند داشت و همین افراد نیرویی در تخریب جامعه و زندگی خواهند بود. ناامیدی و یأس منشأ اصلی بیاعتمادی و در نهایت عمل تعارضی است. افراد در این فضای فکری و فرهنگی، معترض، لجوج، خودبین و انزواطلب میشوند و نظام اجتماعی در معرض فروپاشی قرار میگیرد.
نان مهمتر است یا امید؟
جالب است بدانیم صرف نظر از ادبیات غنی و پرباری که در حوزه روانشناسی و جامعهشناسی به پیامدهای امید و ناامیدی میپردازد، اقتصاددانان رفتاری نیز از تاثیر این احساس انسانی بر برنامههای اقتصادی غافل نماندهاند. دیدگاههای آنان در این زمینه با یک پرسش ساده آغاز میشود. چرا اغلب مداخلههای توسعه بخش در دستیابی به نتیجه مطلوب با شکست روبهرو میشوند؟ حتی امیدوارانهترین ایدهها مانند مایکروفاینانس نیز در نهایت جامعه را ناامید میکنند. به نظر میرسد در این طراحی و اجرای این برنامهها، یک عامل مهم مغفول میماند. این عامل میتواند درک اهمیت «امید و اشتیاق» در میان فقرا باشد.
به طور سنتی، اقتصاد توسعه و کاربران آن مانند بانک جهانی، برنامه توسعه سازمان ملل متحد و اغلب سازمانهای مردمنهاد توسعه، بیشتر بر موانع ملموس رفع فقر متمرکز هستند. برای مثال راهکار آنها برای کاهش پیامدهای آموزش ناکافی، ساختن مدرسههای بیشتر، چاپ کتابهای آموزشی، بهکارگیری آموزگاران بیشتر و بهتر و سیاستهای تشویقی برای ورود به مدرسه است. یا به عنوان راهکاری برای توسعه کسبوکارهای کوچک، میکوشند تا دسترسی این مشاغل به بازارهای جدید یا وامهای خرد را فراهم کنند. اغلب اقتصاددانان میکوشند فقر را با تاکید بر سمت عرضه برطرف کنند و موانع خارجی را از میان بردارند. این تمرکز سبب میشود از درک و حل موانع داخلی فقر -یعنی عواملی که رفع آنها میتواند بیشترین دستاورد را به همراه داشته باشد- غافل شوند.
شکست بسیاری از برنامههایی که بر موانع خارجی متمرکز میشوند سبب شده است برخی از اقتصاددانان و محققان از زاویه دیگری به برنامههای فقرزدایی بنگرند. زاویهای که کلنگرتر است و بر ارزشهای افراد و جوامع متمرکز است. ارزشهایی که به نظر میرسد تقویت آنها به طور طبیعی میتواند سبب افزایش رفاه جامعه شود. ارزشهایی مانند خودکنترلی، بخشندگی، خودارزشمندپنداری، کنشگرایی، وحدت و انسجام و آیندهنگری.
اما مروری بر مقالات و مطالعات اخیر در این حوزه نشان میدهد توجه پژوهشگران به مفهوم جدیدی جلب شده که تا پیش از این بیشتر در روانشناسی، فلسفه یا شعر و ادبیات به کار میرفت: امید. این مفهوم همان چیزی است که طراحان توسعه بعضاً در موفقیت برنامههای خود از آن یاد میکنند اما ضرورت و اهمیت آن را کمتر جدی میگیرند. اغلب سازمانهای بینالمللی در تبلیغات فرهنگی خود از پیام «به کودکان امید بدهیم» استفاده میکنند. برای بسیاری اینگونه پیامها به کلیشه تبدیل شده است و همین امر سبب شده مفهوم امید در حاشیه برنامههای توسعه قرار گیرد. اما در هزاره سوم که فقر، فساد، بحرانهای اقتصادی و شکاف رو به تعمیق میان دارا و ندار، نسل نومیدی را به جهان تحویل داده، دشوار است که بتوانیم اهمیت مفهوم امید را کمتر از دیگر عوامل توسعهبخش قلمداد کنیم.
مطالعات میدانی سالهای اخیر موید این نکته است. برای مثال در سال 2016 پژوهشی انجام شد تا تاثیر توزیع دارایی (به ارزش معادل 100 دلار) را در میان افراد بسیار فقیر مناطق شمالی کلکته بررسی کند. پژوهشگران دریافتند که اعطای این کمکهای کوچک -مثلاً یک گاو یا اردک و جوجه- به 21 درصد افزایش درآمد، 15 درصد افزایش مصرف و صرف یک ساعت زمان بیشتر برای کار پربازده و پیشرفت قابل توجه در سلامت روانی افراد منجر شده است. بدین ترتیب آثار توزیع بر رفتار اقتصادی و رفاه عاطفی افراد بسیار بیشتر از انتظاری بود که پژوهشگران از ارزش اقتصادی توزیع به تنهایی داشتند. این تجربه نشان میدهد افزایش امید به آینده میتواند افراد را تشویق کند تا منابع بیشتری را در فعالیتهای موثر اقتصادی سرمایهگذاری کنند.
از این نوع امید در برخی پژوهشها با عنوان «امید الهامبخش» (Inspirational Hope) یاد شده است. امیدی که میتواند به افراد انگیزه بدهد و عامل کلیدی توسعه اقتصادی به شمار میرود. در نقطه مقابل این نوع امید «ناامیدی و درماندگی» (Hopeless and Helpless) قرار دارد. وضعیتی که فرد در آن قربانی شرایط است، بدبین است و احساس میکند هیچ کنترلی بر فشارهایی که به زندگی فردی او وارد میشود ندارد.
وقتی افراد امید الهامبخش دارند زمان، پول و انرژی بیشتری را صرف فعالیتهایی میکنند که معتقدند در آینده نتیجه میدهد؛ فعالیتهایی مانند تحصیل، آموزش، مهارت، راهاندازی کسبوکارهای کوچک و رسیدگی به بهداشت و سلامت خود و خانواده. محققانی که تمرکز خود را بر امید الهامبخش قرار دادهاند میگویند بدون وجود اشتیاق و الهامبخشی در فرهنگ جامعه -یا مداخلاتی که بتواند چنین اشتیاقی را در مردم زنده کند- حتی بهترین برنامههای توسعهبخش هم پیامدهای مثبت چندانی نخواهند داشت.
ترس و ناامیدی؛ بحران هزاره سوم
به نظر میرسد فرهنگ آیندههراسی در سراسر جهان رو به گسترش است. رسانهها تصویری خشن از دنیایی ترسناک ارائه میدهند که از تروریسم و فاجعه و بلایای طبیعی و جنگ و قحطی سرشار است. این پدیدهای است که سالهاست جامعهشناسان و روانشناسان را نگران کرده و واداشته نسبت به تداوم آن هشدار دهند. نسل ناامید امروز دارد نسل ناامید فردا را تربیت میکند و جهان قرار است از چاله نومیدی امروز، چاه ناامیدی بسازد و آن را برای نسل بعد به ارث بگذارد.
پژوهشگران اما معتقدند کیفیت زندگی بشر در قرن حاضر به دلیل ذهنیتهای پر از هراس به خطر افتاده است. در هر لحظه افراد با رویدادها یا اخبار نگرانکننده مواجه میشوند که خبر از ناامنی جهان میدهد. دنیا در ذهن مردم به جای خطرناکی تبدیل شده که سیاستمداران فاسد آن را میگردانند، منابع رو به پایان است، اخلاق و انسانیت در حال سقوط آزاد و اعتماد و امید در حال زوال. بدین ترتیب ویژگی دنیای امروز انتشار گسترده خطراتی است که خود سبب شکلگیری «فرهنگ ترس» شدهاند: ترس از آینده. این ترس مهمترین عاملی است که فرهنگ امید و بهتبع آن رویای زندگی در یک جامعه مطلوب را به عقب میراند. البته ترس احساس جدیدی نیست اما به نظر میرسد ماهیت آن در دهههای اخیر تغییر پیدا کرده است. ابداع تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطاتی بهرغم امیدهایی که با خود به ارمغان آورده، تنشها و ترسهای زیادی را نیز میهمان روح و روان مردم کرده است.
اخبار منفی و رویدادهای ناگوار، حالا به سرعت منتشر میشوند و بدتر آنکه شایعات و اخبار کذب و دروغهای باورپذیر که چاشنی این اخبارند تا طعم آنها را شورتر کنند به هراس و بیاعتمادی مردم دامن میزنند. برخی منتقدان هم ترس را زاییده نئولیبرالیسم در قرن جدید میدانند. آنها میگویند سلطه شرکتهای بزرگ به همان اندازه که دستاوردهای اقتصادی فراوانی برای گروهی خاص داشته، شرایط بخشی از جامعه را نیز رو به وخامت برده است. نابرابریها شدت گرفته و تبعیضها سقوط آزاد امید را رقم زده است.
علت گسترش آیندههراسی و زوال امید در جامعه هرچه باشد، پیامدهای آن هزینه سنگینی را نهفقط بر افراد که بر اقتصاد، سیاست و جامعه تحمیل میکند. مردمشناسان میگویند انسانها همواره در تنش بین بودن و نبودن، زندگی و مرگ، عشق و نفرت، امید و ناامیدی زندگی میکنند. در چالش با این مفاهیم متضاد تنها افرادی میتوانند به سمت مثبت جریان حرکت کنند و از عواقب احساسات و تفکرات منفی بپرهیزند که احساس قدرت کنند و جامعه و محیط اطراف خود را حمایتگر بپندارند. در دنیایی که پر از هراس است و همه ما از عدم قطعیتها و خطرات پیرامون خود باخبریم تنها حلقه نجاتی که میتواند امید را به قلبهایمان بازگرداند احساس توانمندی است، توانمندی برای کنترل بر زندگی و شرایط پیرامونی. این احساس نیز تنها در جامعهای شکل میگیرد که با آرامش و برابری اداره میشود. جامعه خوب جامعهای است که مبتنی بر ارزشهای اصیل نظیر برابری، عدالت اجتماعی، آزادیهای فردی و ثبات اقتصادی و سیاسی اداره شود. رسیدن به چنین جامعهای رویا نیست. تمامی این ارزشها در ذات بشر وجود دارد. کافی است زمینه بروز و ظهور و رشد این ارزشها را فراهم کنیم.