مدل «رفاه پفکی» به آخر خط رسیده است
الزامات تغییر سیاستگذاری کلان در گفتوگو با محمدحسین کریمیپور
محمدحسین کریمیپور میگوید: وقتی ما درخت کاج میکاریم، انتظار برداشت میوه موز، معقول نیست. هیچ راه جادویی برای آنکه کاجستان، موز بدهد وجود ندارد. تعویض باغبان، تغییر جدول سمپاشی یا اصلاح شیوه خاکورزی هم از شجر کاج، ثمره موز بیرون نمیکشد.
طی دهههای گذشته، افزایش رفاه و بهبود در زندگی مردم رخ داده اما غالب آن نه از محل تقویت قوای اقتصاد ملی، افزایش تولید و بهرهوری که از قِبَل استفاده بیحدوحصر از منابع و ذخایر، اعم زیرزمینی و روزمینی بوده است. عجیب نیست که اکنون کفگیر به تهدیگ برخی از این منابع برسد یا سوءمدیریت و عدم توجه به اصول و قواعد اقتصادی آنقدر برایمان خرج تراشیده باشد که هزینهکرد منابع باقیمانده، که دیگر بازار گرمی هم ندارد، کفاف خرج یک جامعه عیالوارِ پرخرجِ کمبهرهور را ندهد. محمدحسین کریمیپور، نقص اصلی را در شیوه حکمرانی میداند و معتقد است که اصلاح باید از سوی خود نظام حکمرانی و از درون آن شکل بگیرد تا سایر اصلاحات اقتصادی نیز موثر افتد.
♦♦♦
اخیراً شاهد اعتراضات خیابانی بودیم که لااقل در ابتدایش شعارها و مطالبات اقتصادی داشت. اعتراضات در برخی شهرستانهای کوچک مثل دورود و قهدریجان توسعه یافت که وضع اقتصادی مردم نسبت به قبل از انقلاب، بهبود ملموس دارد. چطور میشود مردم شهرهای کوچکی که استاندارد زندگیشان بعد از انقلاب افزایش یافته، بیشتر آماده اعتراض اقتصادی باشند؟
نمیشود انکار کرد استاندارد زندگی ایرانی در غالب شهرستانهای کوچک، روستاها و حاشیه شهرهای بزرگ، بهبود چشمگیری داشته است. البته دستاوردها در شرق و جنوب شرق کمتر از متوسط کشور است. گسترش سواد، افزایش مادران باسواد، افزایش چشمگیر نسبت تحصیلکردگان دبیرستانی و دانشگاهی، برخورداری از تلویزیون-ماهواره و فضای مجازی یک جهش آگاهی غیرقابل باور در اقشار مورد بحث پدید آورده است. حالا آنها خود را با رقبای دیروز کشورشان در کره جنوبی و مالزی و با همسایگان امروزشان در ترکیه، امارات و جمهوری آذربایجان مقایسه میکنند.
شهرستانی و روستایی از استاندارد زندگی بهتری برخوردار شده ولی تعریف «زندگی قابل قبول» هم تغییر کرده و توقع معیشتیاش هم بالا رفته است.
اما در 10 سال اخیر با کاهش درآمد مردم و کاهش قدرت مداخلات معیشتی دولت، تامین درآمد مکفی برای پاسخ به نیاز گسترشیافته خانواده، دشوار شده است. این است که اقشار مورد بحث، حالشان خوب نیست. سالها به آنها گفتهاند بهترین، باهوشترین و برگزیدهترین ملت دنیا و الگوی جهانند. آنها ملتی هستند که راهی را که بقیه ملل با تلاش و قدمبهقدم رفتهاند، دوسوته میانبر میروند. پس تقصیر نمیتواند متوجه ملت باشد. برای این وضع بدشان دنبال مقصر و راه چاره سریعالوصول میگردند.
چرا روند بهبود اقتصادی برای این بخش جامعه متوقف شده است؟
روح مشکل اینجاست که این افزایش رفاه نه از محل تقویت اقتصاد ملی و افزایش تولید سرانه بلکه از محل فروش سرمایه ملی و دستاندازی بر منابع کشور تامین میشده است. استفاده بیحد و حصر نفت، آب، صندوقها، بانکها... و حالا کفگیر به ته دیگ خورده و تداوم تغذیه این «رفاه بیریشه» ممکن نیست. قیمت موثر نفت نصف و میزان فروش با محدودیت روبهرو شده است. جمعیت بیش از دو برابر شده است و تقاضا و توقع 10 برابر. منابع آب و خاک تحمل بهرهبرداری بیشتر ندارند و بحرانهای زیستمحیطی سر برداشتهاند. هزینهها در همه بخشها افزایش یافته و تحریمها و بسیج دشمنان خارجی و تحمل چهار دهه «کشور ویژه بودن» به اقتصاد و خزانه فشار میآورد. فساد و افت کارآمدی دولت و فربهی آن را هم که بیفزایید میبینید مدل «رفاه پفکی» به آخر خط رسیده است.
این است که اقتصاد کشور قادر نیست برای خانواده روستایی یا حاشیهنشین فوقالذکر که هزینههایش شدیداً افزایش یافته است، فرصت شغلی یا حمایت یارانهای و در یک کلام درآمد مناسب فراهم کند.
فارغ از انگیزههای سیاسی یا طیف محرکان این اعتراضات، آیا میتوان این اعتراضات اقتصادی را نشانه لزوم اصلاح سیاستگذاری و اصلاح ساختار در حوزه اقتصاد دانست؟
مطالعات (مثلاً کاری که مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری هر سال تکرار میکند) میگوید مطالبه اصلی مردم از حاکمیتشان، مطالبات اقتصادی و معیشتی است. مدل شش چالش اقتصادی نیلی نشان میدهد پتانسیل رشدیابندهای برای ترجمه چالشهای اقتصادی بزرگ به بحرانهای اجتماعی بزرگ وجود دارد. همین حالا «بیکاری» در عرصه ناآرامیهای اجتماعی، گسترش خشونت، فحشا و جرائم به مسائل جدی اجتماعی ترجمه شده است. خطر ورشکستگی سیستم بانکی یا ناتوانی صندوقهای بازنشستگی از پرداخت مستمری، خطری جدی است که میتواند بیثباتی کلان سیاسی را سبب شود.
وقتی در سال 1390 در هیات نمایندگان اتاق بازرگانی ایران گفتم در آینده ریزگردها سبب کاهش مطلوبیت زندگی در جنوب غرب و غرب ایران میشود و حتی بر قیمت املاک اثر خواهد گذاشت، برخی رفقای خوزستانیام به من خندیدند. امروز مسائل زیستمحیطی، استاندارد زندگی را در بسیاری نقاط شدیداً متاثر کرده و مساله مهم مردم محلی است.
اما اصلاح اقتصاد در گرو اصلاح شیوه حکمرانی است. به اقتصاد در خلأ نمیشود فکر کرد. اصلاح در سیاست خارجی و سیاست داخلی مقدمه اصلاح اقتصادی است.
این همه ابرچالش که یکشبه به وجود نیامده است. چه شد که ایران غافل بود؟
حاکمیت خردمند باید قدرت پیشبینی چالشها، تعیین چالشهای اصلی و تمرکز منابع بر مهار و حل آنها و از همه مهمتر ایجاد تفاهم ملی در این موارد را داشته باشد. حاکمیت ایرانی در اینجا نمره ضعیفی دارد. اشکال فقط از کیفیت اجرا نیست. پارادایم حاکمیتی و ساختارها محتاج بازبینی و ارتقای کیفی است. غالب تلاش حاکمیت ما متوجه اهدافی بوده که امروز درمییابیم مسائل اصلی ایران نبوده است. متاسفانه هنوز هم همینطور است. یادمان باشد فرصت برای اصلاح شیوه حکمرانی همیشگی نیست. اگر تعیین تکلیف به کف خیابان بکشد، امکان ندارد نتیجه مطلوبی جز خشونت و ویرانی حاصل آید. کیفیت حکمرانی اگر بهبود نیابد، روزهای بسیار تلخ، بالاخره فرامیرسد.
دغدغهای وجود دارد مبنی بر اینکه توجه سیاستگذار به این اعتراضات منجر به گرایش بیشتر به پوپولیسم باشد. مخالفت کمیسیون تلفیق با اصلاح قیمت انرژی نشانه خوبی نیست. فکر نمیکنید سیاستگذاران و تصمیمگیران اکنون باز هم به سیاق گذشته به دنبال مُسکنهایی با اثرگذاری آرامبخش کوتاهمدت و مضرات میانمدت و بلندمدت بروند؟
این نگرانی شما کاملاً بجاست. سیاست ما و بهتبع آن اقتصاد سیاسیِ ما سالها است اسیر گیشه شده. این خوی و خصلت اصلی ماست. انحراف از پوپولیسم استثنا و خلاف عادت حکمرانی ماست. اگر دولت یا مجلسی تمایلات اصلاحی داشته باشد، به کوچکترین نوسانی، سنگینی کل حاکمیت، سیستم را به ذات اصلیاش برمیگرداند. فقدان احزاب و سیاستمداران قدرتمند هم این نقیصه را تشدید میکند. به همین یک هفته گذشته بنگرید، دولت و مجلس سر توزیع شیرینی و دادن وعده و عقبنشینی از اصلاحات ضروری ِقیمتی مسابقه گذاشتهاند. آقای نوبخت هم که این عقبنشینیها را اعلام میکند، قیافه فرخنده و مشعوفی دارد! انگارنهانگار که رئیس سازمان برنامه باید عزادار حاکمیت گیشه بر کشور باشد!
چگونه میتوان تعادلی بین پرداختن به ریشه مشکلات و انجام اصلاحات ساختاری، که احتمالاً با درد همراه است، و شنیدن صدای طبقات فرودست جامعه و کمک به آنها پیدا کرد که اصلاحات اقتصادی زمینگیر نشود؟
میخواهم صریح باشم. تنها یک راه چاره داریم: «اصلاح اساسی شیوه حکمرانی آن هم با همراهی خود سیستم.» اگر خود سیستم همراهی نکند، اصلاح بنیادین، ختم به آشوب و ویرانی میشود. راهی جز این برای نجات ایران نمیشناسم و البته تایید میکنم که شانس وقوعاش خیلیخیلی کم است. وقت زیادی هم نداریم. صدای مهیب حرکت بهمنها را نمیشنوید؟
وضع اقتصادی امروز ما یک اتفاق و تصادف نیست. مساله، فقط زاییده دوران احمدینژاد نمیشود. این برونداد طبیعی شیوه حکمرانی ما و نتیجه طبیعی انتخابهای حاکمیتی ما در داخل و خارج کشور طی چهار دهه اخیر است. اصلاحات در اقتصاد بدون اصلاح پارادایمهای داخلی و خارجی محال است. وقتی ما درخت کاج میکاریم، انتظار برداشت میوه موز، معقول نیست. هیچ راه جادویی برای آنکه کاجستان، موز بدهد وجود ندارد. تعویض باغبان، تغییر جدول سمپاشی یا اصلاح شیوه خاکورزی هم از شجر کاج، ثمره موز بیرون نمیکشد.
نمیشود تصدیگری دولت را در اقتصاد حفظ کرد، وضع دادگستری را اصلاح نکرد، امپراتوری ستادها و بنیادها را توسعه داد، ساختار رانتها و مصونیتها را برای برگزیدگان پاس داشت، بودجه را محل چانهزنی برای سهم بردن از منابع فرض کرد و بعد همزمان مطالبه رشد و گسترش بخش خصوصی و جذب سرمایهگذار داخلی یا خارجی را داشت.
تصور پیشرفت اقتصادی و رفاه عمومی بدون پایبندی به الزاماتش یک توهم است. مثلاً در شبهجزیره کره، من نمیتوانم تصور کنم دولتی با اتخاذ سیاست پیونگیانگی، توسعه سئولی حاصل آورد. گندم از گندم بروید، جو ز جو، خارشتر از خارشتر!
چگونه سیاستگذار میتواند جامعه و افکار عمومی را که بسیار هم تحت تاثیر وقایع اخیر و اخبار مشکلات اقتصادی مانند عدم پرداخت حقوق کارگران، بیکاری، فقر و... قرار گرفته است، قانع کند تا اصلاحات صحیح اقتصادی را پیش ببرد که ممکن است متضمن برخی اصلاحات قیمتی در انرژی، سوخت، کاهش نرخ سود بانکی و... باشد؟
میزان توفیق یک حاکمیت در بسیج مردمش برای تحمل آگاهانه ریاضت و مشقت بهمنظور جلب منافع ملی، بیش از هر چیز، ارتباط مستقیم با اندوخته «سرمایه اجتماعیاش» دارد. اگر مردم باور داشته باشند حاکمان دانایی دارند که شب و روز جز منفعت رعیت و عزت کشور به چیزی نمیاندیشند، پشت سرشان تا دل هر معرکهای میروند. من فریفته این اندرز سان تزوی خردمندم. او به ژنرال میگوید: «سربازانت را چون فرزندانت پاس بدار و در عوض آنها پشت تو تا قعر عمیقترین درهها خواهند جنگید. با آنها چون پسرانِ عزیزِ خودت رفتار کن و در عوض آنها تا پای جان با تو میایستند.»
در جامعهای که حکمرانی به علت ضعف تدبیر یا قلت سلامت سیستم یا پارادایم معوج یا مشکلات ساختاری، اعتبارش به حد معناداری کاهش یابد، قدم اول آن است که این نقایص را حل کند تا لایق اعتماد مردم شود. اعتماد مثل عشق است؛ زورکی تحصیل نمیشود.
در کنار مسائل داخلی، تهدیدات خارجی از سوی برخی دولتمردان متخاصم مانند ترامپ، بنسلمان و متحدانشان ایران را در عرصه بینالملل و به ویژه روابط اقتصادی بینالمللی تحت فشار قرار داده است. در این حوزه سیاستگذاری بهینه چگونه است و چطور میتوان اقتصاد را از این تهدید نسبتاً جدی، سالم به در برد؟
یک نفر از جک ولش پرسید که مهمترین راز موفقیت تو در سامان دادن به امپراتوری ورشکسته جنرال الکتریک چه بود؟ چه شد که در عرض فقط 20 سال این گروه شکستخورده را به یک هلدینگ مهاجم تبدیل و ارزش آن را 40 برابر کردی؟
ولشِ دانا پاسخ داد: در هر بحران و مشکلی سوال کردم سهم خود ما در بروز این مشکل چیست؟ ایراد کار خودمان را یافتم و روی رفع آن متمرکز شدم.
با این رویکرد به جهان بنگرید. آمریکا بد، گستاخ و متجاوز و زیادهخواه است. هم ما، هم چینیها، هم مالزیاییها و هم ترکها در معرض تهدید و طمع او بودهایم. آمریکا دنبال غارت همه ماست. اما چه میشود چینِ فقیرِ دهه 70، بنیاد تعاملی با همین دشمن متجاوز میگذارد که بر اساس آن چین، بازار آمریکا را تسخیر و آن را موتور توسعه خود میکند؟ چین، تغییر ایدئولوژیک جهان و نابودی امپریالیسم جهانی از طریق توسعه انقلاب مائوئیستی را کنار میگذارد و سراغ ساختن و تقویت خود چین میرود. چین توهم سرنگونی سریع جهان کاپیتالیست را کنار میگذارد تا با سعی و تلاش در آینده دورتر یک پیروزی بزرگتر و ماندگارتر را حاصل آورد و چین را آقای جهان کند. چین حتی یک روز هم در برابر آمریکا سر خم نکرده است. معیشت خلق را در کنار عزت و حاکمیت ملیاش، تقویت هم میکند. اما هر روز فاصله ثروت و قدرتش را با آمریکا کمتر میکند و حالا در جایی ایستاده که بین علما بحث است که 10 سال مانده یا 20 سال که آمریکا را در قدرت اقتصادی و نظامی پشت سر بگذارد.
ترکها 40 سال پیش از ما بسی عقبتر بودند. امسال تولید ملیشان دو برابر تولید ماست که کلی نفت هم داریم. ما پارادایم سیاسیمان ایراد دارد که در دنیا و منطقه عزا باشد یا عروسی، ما مُرغ لای پلوی مجلسیم. ما در خاورمیانه ایستادهایم و با هژمونی آمریکا میجنگیم و خسارت کلان را تحمل میکنیم؛ نفع راهبردیاش را چین میبرد، در تحریم هم علیه ما رای میدهد، تحریمهای جزئی بانکی ضدایرانی را هم از اروپا سختگیرانهتر اجرا میکند تا با مشتریِ نازنین آمریکاییاش سر بازار کوچک ایران وارد جنگ تجاری نشود! حتی طرح راه ابریشم را تغییر مسیر میدهد تا به ایرانِ دشمنِ دشمناش و دوست مفتاش سودی نرساند تا عمو سام دلخور نشود.
مشکل ما، مشکل سیاست کلان و شناخت غلط از جهان و نشناختن اولویتهاست، برادر.
شما در نوشتههایتان با اشاره به نوشتهها و گفتههای برخی استراتژیستهای برجسته بینالمللی حتی از خطر بروز جنگ گفته بودید. این مهم، چه نوع سیاستی برای مواجهه میطلبد و ایران برای حفظ آرامش داخلی و امنیت خود باید به کدام منابع تکیه کند؟
آنچه میتواند ایران را از خطر جنگ مصون کند اولاً شناخت اولویتهای ملی و تمرکز بر آن و ثانیاً تقویت سرمایه اجتماعی در داخل است. هر دو این اهداف از طریق ارتقای کیفیت حکمرانی حاصل میشود. باید از دشمنانمان بکاهیم و بر دوستانمان بیفزاییم. نباید سیبل این تعداد تیرانداز بمانیم. باید کشور را از «وضعیت ویژه» در فضای بینالمللی بیرون بکشیم. میتوانیم در جهان، بدون نوکری برای کسی، یارانی دوطرفه بیابیم و بر اساس منافع خود در پیمانهایی وارد شویم. رابطه ما با چین و روسیه امروز، رفاقت یکطرفه است. غالباً ما در بازی آنها و با قواعد آنها، نقشی تاکتیکی داریم که نفع آنها را بیشتر از نفع ما تامین میکند. بازسازی حکمرانی ایرانی میتواند فعل حمکرانی را موثرتر، کمخرجتر و بهرهورتر کند. حاکمیت قرار است پی جذب فرصتهای دنیا برود و بستر ظهور قوتهای ملی را فراهم کند. قرار نیست هرچه چالش است، جذب ایران شود. باید فرصتطلب و چالشگریز شویم و قوای ملت ایران را متمرکز بر ساختن کشور و توسعه کنیم. باز هم عرض میکنم. مشکلات ما بنیادین و ناشی از ایرادات منطق حکمرانی ماست. درمان فوری و معجزهآسا هم ندارد.
فکر میکنید تا پایان دولت کنونی، با وجود فضای شدید تعارض منافعی که در میان بازیگران عرصه سیاست و اقتصاد حس میشود، شاهد اقدامات قابل توجهی در عرصه اصلاح ساختار اقتصاد باشیم یا امید به این رویداد، اندک است؟
فضای تعارض موجود، علل ساختاری دارد. با نصیحت و موعظه هم حل نمیشود. فضای فعلی، مستعد اصلاح زیربنایی معناداری نیست.
بگذارید من فقط یک وجه را باز کنم. ما یک کشور سهقوهای هستیم، اما بخش قابل توجهی از ثروت حاکمیت خارج از سه قوه و خارج از برنامه پنجساله و خارج از بودجه سالانه است. گرچه انتظار داریم دولت کاملاً و مجلس تا حدودی پاسخگوی ناکامیهای ملی باشند ولی اختیارات دولت و مجلس، نسبت به همتایانشان در یک دموکراسی سهقوهای متعارف، محدودتر است. از نظر من در این فضا، توسعه برنامهمحور در ایران محال است.
چرا سیاستگذاران تمایلی به بهبود و اصلاح نظام حکمرانی کشور نشان نمیدهند؟
سوال خوبی است! همه سوالهای خوب را از من نپرسید. سراغ آدمهای عاقلتر و صریحتر بروید.