مهمترین عوامل اقتصادی که موجب انتخاب دوباره حسن روحانی شد، چه بود؟
اشباعشدگی از تخریب و نقد
از مدتها پیش از انتخابات ریاستجمهوری، بسیاری معتقد بودند که نقطهضعف دولت فعلی در رقابتهای انتخاباتی پیشرو، مسائل اقتصادی و شرایط معیشتی مردم است. حتی مشاور ارشد رئیسجمهور که مسوولیت شورای هماهنگی اقتصادی دولت را در مقطعی بر عهده داشت نیز در مصاحبهای مهمترین رقیب دولت را عملکرد خودش اعلام کرد.
از مدتها پیش از انتخابات ریاستجمهوری، بسیاری معتقد بودند که نقطهضعف دولت فعلی در رقابتهای انتخاباتی پیشرو، مسائل اقتصادی و شرایط معیشتی مردم است. حتی مشاور ارشد رئیسجمهور که مسوولیت شورای هماهنگی اقتصادی دولت را در مقطعی بر عهده داشت نیز در مصاحبهای مهمترین رقیب دولت را عملکرد خودش اعلام کرد. تقریباً این انگاره در میان تحلیلگران شکل گرفته بود که عملکرد اقتصادی دولت یازدهم چندان چشمگیر نبوده و در انتخابات این مساله به ضرر روحانی تمام خواهد شد. این در حالی است که آمار، نماگرها و گزارشهای اقتصادی نهادهای رسمی، گواهی دیگری میداد. چه، کشور دستکم در یک سال اخیر، از نظر تکنیکی دوره رکود را پشت سرگذاشته و در بسیاری از بخشهای اقتصادی نشانههای رونق دیده میشد. تورم مهار شده و اکنون در پایان چهار سال نخست ریاستجمهوری حسن روحانی، تکرقمی شده است و ثبات نسبی اقتصادی در سرتاسر مملکت مشاهده میشود. اما حتی خود مدیران دولتی هم در دفاع از عملکرد اقتصادی دولت فاقد اعتماد به نفس نشان میدادند و با شرمندگی و عذرخواهی با رسانهها روبهرو میشدند. این شرایط، باعث شده بود که بسیاری محور اصلی مباحثات در انتخابات اردیبشهت 96 را اقتصاد بدانند.
اما درهمان زمان هم عدهای (اگرچه اندک) معتقد بودند که شرایط آنقدرها هم بد نیست. اگرچه اوضاع اقتصادی بسیار بهتر میتوانست باشد؛ اما روندهای مثبت در اقتصاد ملی، بسیاری از مردم را در مجموع، خوشبین نگه داشتهاست. البته منظور این نیست که اوضاع اقتصادی خوب و مناسب است، بلکه روندهای مثبت در بسیاری حوزهها موجب امیدواری و آرامش شده و خوشبینی نسبی بر کشور و البته فضای کسبوکار حاکم شده بود. برای مردمی که سقوط اقتصادی در دولت قبل را لمس کرده بودند، همین روندهای ملایم مثبت ارزشمند و امیدبخش بود. البته واضح است که درکشور پهناور ایران، بخشهایی از جامعه در شرایط نامناسبتری قرار گرفته و نارضایتی بیشتری نسبت به شرایط حاکم داشته باشند؛ اما برداشت از قضاوت عمومی جامعه در خصوص شرایط اقتصادی به آن دشواری نبود که رسانههای مخالف نشان میدادند.
با فرارسیدن موسم انتخابات، انبوه رسانههای مخالف دولت و به ویژه صداوسیما چنان دولت را تحت فشار قرار داده بودند که پنداری مملکت دچار قحطی و ورشکستگی شده است. شدت این پروپاگاندای تبلیغاتی به حدی بود که حتی دولتیها نیز جرات تردید درآن را نداشتند. ضمن اینکه اساساً منفیبینی و حمله کردن در رسانهها هم خریدار بیشتری دارد و تخصص کمتری میخواهد. مجموعه این مسائل سبب شده بود که در شروع رقابتهای انتخاباتی، بسیاری در انتظار نمایش ضعف حسن روحانی در این حوزه باشند. اما به دلایلی این اتفاق رخ نداد.
مهمترین دلیل طبعاً این بود که جامعه به این فضا روی خوش نشان نداد. در یک نظرسنجی که از سوی موسسه ایپو در ایام انتخابات انجام میشد از مردم پرسیده شده بود که اگر رئیسجمهور شوند، مهمترین مسالهای که اولویت آنها برای رسیدگی خواهد بود چیست؟ 37 درصد پاسخدهندگان، بیکاری را اولویت اول اعلام کرده بودند، 18 درصد مشکلات جوانان نظیر اعتیاد و سرگرمی را اولویت اصلی دانسته و 16 درصد مشکلات اقتصادی نظیر گرانی و رکود را مهم دانسته بودند و تنها چهار درصد فقر و نابرابری اقتصادی و یک درصد فساد مالی و اداری را مهمترین مساله عنوان کرده بودند. این نتایج نشان میداد که اولاً مشکلات اقتصادی که رقبا به شدت بر آنها تاکید داشتند یعنی مسائلی نظیر فقر و رکود و... الزاماً مهمترین اولویتهای مورد انتظار جامعه از رئیسجمهور آینده نیست. جمعبندی و تفسیر نتایج این نظرسنجی و دیگر نظرسنجیهای مشابه نشان میداد احساس نگرانی خانوادهها نسبت به مسائل نسل جوان که ترکیبی از عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی باعث آنها بود مهمترین جریان شکلدهنده انتخابات بوده است. به تعبیر بهتر اکثریت مردم ترجیح میدادند دولتی داشته باشند که سطحی از پیشبینیپذیری و ثبات رو به رشد در آینده را تضمین کند.
اما در مقابل هیچ یک از رقبای روحانی در عرصه اقتصاد برنامهای برای آینده نداشتند. نه ابراهیم رئیسی و نه محمدباقر قالیباف نه برنامه مشخصی برای اقتصاد ارائه کردند و نه حتی انتقادهای مشخص و جدی ابراز داشتند. هر دو صرفاً چند گزاره تخریبی کلی و مطلق را در حوزه اقتصاد تکرار میکردند. اینکه فقر فراگیر شده یا بیکاری بیداد میکند، موضوعی نبود که برای مردم تازگی داشته یا جذاب باشد. حتی اگر این گزارهها با این شدت قطعیت هم صحت داشت، بیان آنها از سوی کسانی که 30 سال در بالاترین مناصب کشور قرار داشتهاند، بیشتر از آنکه جذاب باشد ناامیدکننده است. به همین دلیل عملاً آنها کاندیداهایی بودند که به جریان ناامیدی دامن میزدند در حالی که مردم رئیسجمهوری میخواستند که آنها را به آینده فرزندانشان امیدوار کند.
از سوی دیگر در این سالها گویی این رویه به یک سنت تبدیل شده که هر فردی که به دنبال رای بوده از وضعیت موجود انتقاد کرده که بسیاری از مردم به سطحی از «امتناع نقد» رسیدهاند. یعنی به قدری همه به وضعیت موجود حمله میکنند که حمله کردن دیگر تمایزی ایجاد نمیکند. در سالهای اخیر مدیران و مقامات ارشد، منتقد وضعیت موجود شدهاند و بسیاری از مردم میپرسند اگر شما هم از وضعیت موجود انتقاد میکنید پس چه کسی مسوول بهبود این وضعیت موجود است؟
تبلیغات دلسردکننده
اینکه قالیباف و رئیسی و مصطفی میرسلیم اینچنین از دولت طلبکار شدهاند، بیشتر از آنکه برای رایدهندگان خوشایند باشد برای آنها دلسردکننده بود. اشتباه بزرگ این سه نفر آن بود که غیر از حمله کردن حرفی برای گفتن نداشتند. برنامههایی نظیر سه برابر کردن یارانه و ایجاد سایت پرداخت مستمری به بیکاران هم زیاده از حد عوامفریبانه بود و کسی آنها را جدی نگرفت و توجهی جلب نکرد. البته حضور اسحاق جهانگیری در عرصه این انتخابات موجب شده بود این ضعف رقبای روحانی بیشتر به چشم بیاید. جهانگیری هم در نشان دادن بیبرنامگی آنها به مردم موفق بود و هم دستاوردهای اقتصادی دولت را به خوبی یادآوری میکرد.
نتیجه این شرایط آن بود که عملاً اقتصاد در حاشیه مناظرات و مباحثات قرار گرفت. به خصوص با کنارهگیری قالیباف که تجربه اجرایی و اقتصادی بیشتری به نسبت رئیسی داشت، عملاً چالش میان روحانی و رئیسی، کمتر معطوف به مباحث اقتصادی و بیشتر به حیطه مسائل سیاسی و فرهنگی کشیده شد. یعنی دوقطبی ایجادشده، عملاً حول موضوعات سیاسی و فرهنگی معنا پیدا میکرد. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که در هفتههای پایانی رقابتهای انتخاباتی نیز تقریباً کمتر سخنی از اقتصاد به میان آمد.
وجه تمایز روحانی و رئیسی
خلاصه اینکه برخلاف انتظار در این انتخابات، اوضاع و مسائل اقتصادی اهمیت چندانی پیدا نکرد و آنچه درنهایت روحانی و رئیسی را متمایز میکرد، برنامههای اقتصادی آنها نبود. البته این موضوع به خودی خود نه مثبت است نه منفی. اینکه مردم حساسیت خود به نقد اقتصادی سیاستمداران را از دست دادهاند، نشانه نوعی بیاعتمادی به نظام سیاستگذاری و مدیریت اقتصادی کشور است که چندان اتفاق خوشایندی نیست. فقدان این اعتماد میتواند موجب از دست دادن انگیزه مشارکت و تلاش شود.
اما از این جهت که اکثریت مردم توانایی تحلیل رابطه علت و معلولی میان سیاست و اقتصاد را پیدا کردهاند (حتی در حد ساده و اولیه) و میتوانند درک کنند که کدام چارچوبهای سیاسی، مستعد رشد اقتصادی هستند و تاثیر انگیزههای سیاسی بر تصمیمات اقتصادی چیست، تحول مثبتی است. یا آشکار شدن این حقیقت که مردم با کسانی که بیشتر تخریب میکنند و ناسزا میگویند، الزاماً تفاهم بیشتری ندارند هم اتفاق خوبی است. روحانی در این انتخابات پیروز شد به این دلیل که مردم به این بلوغ رسیدهاند که اقتصاد روی دیگر سکه سیاست است و به همین دلیل اصلاحات اقتصادی هم یکشبه و انقلابی ایجاد نمیشود. اصلاحات اقتصادی هم مانند اصلاحات سیاسی نیاز به استقامت و امید و شکیبایی دارد.