از انتخابات ریاستجمهوری امسال چه درسهایی میتوان گرفت؟
تلخ مثل عسل
در میانه سومین مناظره انتخابات ریاستجمهوری 1396، کسانی خوشحال بودند که حسن روحانی بر خلاف رقبای جدی و غیرجدیاش، نه سخنی به تندی میراند و نه لحظهای لبخند مطمئن خود را از دست میدهد.
در میانه سومین مناظره انتخابات ریاستجمهوری 1396، کسانی خوشحال بودند که حسن روحانی بر خلاف رقبای جدی و غیرجدیاش، نه سخنی به تندی میراند و نه لحظهای لبخند مطمئن خود را از دست میدهد. آنها در چهره روحانی، رئیسجمهور قابل اعتمادی میدیدند که پرستیژ جایگاه حقوقی خود را حفظ میکند و به بازی رقبا برای از کوره در بردن رئیس دولت مستقر وارد نمیشود. با این حال، در آخرین دقایق بخش اول مناظره، وقتی محمدباقر قالیباف صحبتهایش را با اتهامزنی مستقیم به شخص حسن روحانی پایان داد، معلوم بود که دیگر نمیتوان از او انتظار آرامش و لبخند داشت. مناظره رو به پایان بود که حسن روحانی -گویی ناگهان موتورش روشن شده باشد- هم مفصلاً از خجالت قالیباف درآمد و هم ابراهیم رئیسی را -که او هم در جریان مناظره یکی دو بار درباره نزدیکان رئیسجمهور ادعاهایی مطرح کرده بود- با ضرب انتقادات تند خود نواخت. این مناظره سهساعته را میتوان چکیدهای از کل مبارزات انتخاباتی امسال دانست. مبارزاتی که با توجه به عدم احراز صلاحیت حاشیهسازترین مرد دو دهه اخیر سیاست ایران، انتظار میرفت فضایی نسبتاً آرام داشته باشد؛ اما هرچه جلوتر رفت، گویی روح محمود احمدینژاد بیش از پیش در انتخابات دمیده شد: ابتدا با مطرح شدن مجموعهای از وعدههای رویاگونه و کلید زدن دوقطبی «مردم» و «غیرمردم» از سوی کاندیداهای یک جناح و بعد با درافتادن کاندیداهای جناح مقابل به نوع دیگری از دوقطبیسازی فضا و ایجاد تصویری اغراقآمیز از خطرات روی کار آمدن رقبا. آنچه در نهایت برای جامعه ایران باقی ماند، شکاف تازهای بود که تصویری-البته به مراتب کوچکتر- از شکاف اجتماعی هشت سال قبل فضای سیاسی را به ذهنها متبادر میکرد. شکافی که پس از برگزاری انتخابات کمحاشیه سال 1392 رو به التیام رفته بود و حالا دوباره برخی ناظران، نگران سر باز کردن آن شده بودند.
مجادلات غیرمنتظره انتخابات
بسته به اینکه امروز و فردا نام کدام یک از نامزدها به عنوان برنده انتخابات ریاستجمهوری اعلام شود، ممکن است تحلیلهای مختلفی درباره موفقیت یا شکست روشهای تبلیغاتی آنها ارائه شود. اما با مروری بر آنچه در رقابتهای انتخاباتی گذشت، میتوان تصویری از دستاوردها و ازدسترفتههای نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران در این دوره به دست داد.
بازی فضاسازی دوقطبی در انتخابات ریاستجمهوری امسال را محمدباقر قالیباف شروع کرد. مردی که در دستکم 12 سال اخیر رویای ریاستجمهوری را در سر پرورانده بود و پس از آخرین شکست از حسن روحانی، قصد داشت این بار با توپ پر به مصاف او برود. قالیباف تا یک هفته قبل از ثبتنام رسمی انتخابات هنوز مشغول تعارفات سیاسی بود1 اما حتی در همان تعارفات پیش از اعلام کاندیداتوری، شمشیر را برای حسن روحانی از رو میبست، وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور را «در شرایط بحرانی» توصیف میکرد و میگفت: «تردیدی وجود ندارد که شرایط فعلی در نتیجه سوءمدیریت و ناکارآمدی دولت فعلی است.»
ارزیابی استراتژی تبلیغاتی قالیباف در این انتخابات نشان میدهد که مشاوران او به طور کلی سه دستور کار را برای کمپین خود برگزیده بودند: اول تاکید بر ناکارآمدی دولت روحانی و عملی نشدن وعدههای انتخاباتی او؛ دوم ایجاد دوقطبی «مردم» و «غیرمردم» یا «96 درصد» و «4 درصد» و معرفی کردن قالیباف به عنوان «مردی از جنس مردم»؛ و سوم مطرح کردن وعدههای فریبنده با دامنه دربرگیری همگانی.
در کنار محمدباقر قالیباف که حامی چندانی در میان نخبگان سیاسی اصولگرا نداشت، ابراهیم رئیسی به عنوان کاندیدای بخش مهمی از بدنه سیاسی این گروه وارد میدان شد. ابراهیم رئیسی در ابتدا چهرهای بسیار ناشناخته برای عموم مردم بود، اما کمپین او با در پیش گرفتن دو سیاست عمده موفق شد کمکم رئیسی را به عنوان رقیب اصلی حسن روحانی در انتخابات مطرح کند. اولاً با جلب حمایت همهجانبه احزاب و دستههای سیاسی اصولگرا و استفاده تاثیرگذار از بدنه اجتماعی آنها و ثانیاً با معرفی رئیسی به عنوان نامزد حامی طبقات محروم. کمپین او البته از نظر دستور کار شباهت بسیاری با کمپین قالیباف داشت، اما هم در نوع وعدههای مطرحشده رویکرد متعادلتری در پیش گرفته بود و هم شخصاً در سخنرانیها و برنامههای تبلیغات تلویزیونی چهره معتدلتری بروز میداد. در کنار این استراتژیها، «سیادت» ابراهیم رئیسی و مسوولیت او در تولیت آستان قدس رضوی از سوی طرفداران و کمپینکنندگان او به طور جدی مطرح میشد. در نهایت نیز با انصراف قالیباف به نفع رئیسی این پازل تکمیل شد.
در سمت مقابل، تنها چهره جدی رقابتها از ابتدا حسن روحانی بود.2 رئیسجمهور مستقر که با کارنامهای چهارساله از مدیریت اجرایی کشور به میدان آمده بود، اولاً مجبور بود از وضع موجود دفاع کند و ثانیاً به جنگ وعدههایی برود که تلاش میکرد آیندهای رویایی برای مردم ایران تصویر کند. روحانی در روزهای نخست تبلیغات رسمی چنان در ژست ریاستجمهوری فرو رفته بود که برخی گروههای حامیاش را به شدت نگران کرد. آنها معتقد بودند روحانی انتخابات را به اندازه کافی جدی نگرفته و خود را از پیش برنده میداند. استراتژی تیم تبلیغاتی روحانی در هفتههای نخست بر دفاع از کارنامه دولت به ویژه در حوزه سیاست خارجی و همچنین توفیقاتی چون مهار تورم و دستیابی به رشد اقتصادی مثبت متمرکز بود و تنها بخش این استراتژی که رو به آینده داشت، بر تکمیل برنامههای اجراشده دولت یازدهم تاکید میکرد.
تغییر فاز از دفاع به حمله
تقریباً در میانه زمان تبلیغات رسمی (همزمان با مناظره تلویزیونی دوم) بود که به نظر رسید رقابتها وارد فاز جدیدی شده است. احتمالاً پس از آنکه برخی نظرسنجیهای انتخاباتی از جدی شدن خطر شکست حسن روحانی در انتخابات خبر دادند، او و تیم تبلیغاتیاش استراتژی خود را تغییر دادند، از فاز دفاع محض خارج شدند و آرایش تهاجمی به خود گرفتند.
کمپین روحانی که تا این مقطع تلاش میکرد به طور کلی بر غیرواقعی بودن وعدههای طرف مقابل تاکید کند، از اینجا به بعد به طور جزئی وارد مجادله بر سر وعدههای یارانه و کارانه شد. همزمان، دولت یازدهم از برنامههایی رونمایی کرد که گفته میشد از مدتها قبل در پروسه تصویب و اجرا قرار داشته است. این برنامهها اگرچه از حیث پشتوانه کارشناسی و برنامهریزی در وضعیت بهتری به نظر میرسید، اما از نظر کارکرد تبلیغاتی مشابهتهای زیادی با وعدههای رویاگونه رقبای اصولگرای او داشت. تبلیغات گسترده کمپین روحانی درباره سامانه کارورزی (که از نظر برخی از مردم شبیه طرح کارانه قالیباف به نظر میآمد) و مطرح کردن امکان ایجاد 950 هزار شغل در سال (در مقابل وعده ایجاد سالانه یک میلیون و 250 هزار شغل رقبا) از جمله رویکردهای تازه کمپین حسن روحانی بود که از سوی شماری از ناظران به نشانه افتادن او در دام رقابت بر سر وعدههای پوپولیستی اصولگرایان تعبیر شد. دامی که درس اول انتخابات 1396 را میآموخت: فضای سیاسی-اجتماعی ایران هنوز برای پذیرش وعدههای پوپولیستی آماده است و هنوز تا نجات از این فضا راه درازی در پیش است.
از سوی دیگر، همزمان با تشدید حملات کمپین قالیباف و رئیسی به کارنامه دولت روحانی و مطرح کردن شائبه برخورداری دولتمردان از رانتهای غیرقانونی، کمپین روحانی برگه دیگری رو کرد. هر قدر قالیباف و رئیسی بیشتر بر شکاف فقیر و غنی دمیدند و روحانی را رئیس دولت «4درصدی زالوصفت» معرفی کردند، روحانی بر سوابق آن دو تاکید کرد و آنها را نماد تندروی، خشونتورزی، افراطیگری و در نهایت بازگشت به دوران محمود احمدینژاد برشمرد و در این کار از اغراق نیز فروگذار نکرد: «شما آنها را نمیشناسید؛ من آنها را میشناسم. آنها روزی در جلسهای تصمیم گرفتند که در تهران در پیادهروها دیوار بکشند. آنها میخواستند پیادهرو زنانه و مردانه ایجاد کنند.»3
بدین ترتیب اگرچه آغازگر راه دوقطبیسازی جامعه در انتخابات ریاستجمهوری 1396 نامزدهای اصولگرایان بودند که بر طبل دوقطبی فقیر و غنی کوفتند، اما در ادامه راه نامزد اصلاحطلبان هم در این دام افتاد و بر آتش قطببندی دیگری دمید تا از این رهگذر بر آرای خود بیفزاید. از آنچه در این مسیر رخ داد، میتوان به دومین درس انتخابات ریاستجمهوری امسال رسید: سیاستمداران هنوز دوقطبیسازی جامعه را ابزاری کارآمد برای جلب رای مردم میدانند و فرقی نمیکند چه کسی این بازی را شروع کند؛ در نهایت همه به دام آن میافتند.
معصومیت از دست رفته
اما تلخترین درس این انتخابات احتمالاً هیچ یک از اینها نیست. هر شش نامزد تایید صلاحیتشده انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم از مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی ایران طی 38 سال اخیر بودند. با این حال در روزهای پایانی رقابتهای انتخاباتی چندان به افشاگری و اتهامزنی علیه یکدیگر پرداختند که گویی هر یک از دنیای دیگری آمده بودند. ماجرای این افشاگریها البته از هفته اول تبلیغات شروع شده بود4، اما در دو مناظره آخر اوج بیشتری گرفت. در این مناظرهها بود که قالیباف، هم روحانی و هم جهانگیری را به دروغگویی و برخورداری از رانت املاک نجومی (دریافت زمین در شهرک غرب و میدان ونک تهران در دهه 60 و 70) متهم کرد؛ روحانی از «پرونده سال 84» قالیباف سخن گفت، از او خواست درباره نقش بستگانش در زمینخواری «طرقبه» پاسخگو باشد و در نهایت او را «ریاکار» و ایدهپرداز «لوله کردن دانشجویان» خواند؛ رئیسی به روحانی اتهام زد که مانع از رسیدگی به پرونده فساد اقتصادی یکی از نزدیکان خود شده است؛ روحانی هم رئیسی را به سوءاستفاده از جایگاه و امکاناتش در مقام تولیت آستان قدس رضوی متهم کرد و از او درباره پروندهای 12 هزار میلیاردی توضیح خواست که یک مقام سابق دولتی فعال در ستاد انتخاباتی رئیسی در آن نقش داشته است.
جالب آنکه هر یک از نامزدها قبل از مطرح کردن این اتهامات خطاب به یکدیگر تاکید میکردند که «نمیخواستم اینها را بگویم» اما در نهایت با تمام قوا دست به افشاگری علیه طرف مقابل میزدند.
افشاگریهایی از این قسم اگرچه در تاریخ انتخابات ایران بیسابقه نبود و در سال 1388 هم تجربه شده بود، اما این بار تفاوت در آن بود که هیچ یک از دو جناح در مقابل دیگری پا پس نکشیدند و اتهامزنی را با اتهامزنی متقابل پاسخ دادند؛ گویی که 29 اردیبهشت 1396 آخرین روز زندگی سیاسی آنهاست. غافل از آنکه چنین اتهاماتی ممکن است به این نتیجهگیری بینجامد که فساد اداری و اقتصادی بسیار فراگیر شده است و در نتیجه اعتماد مردم به کارآمدی و پاکدستی مسوولان و مدیران متزلزل شود.
با این ملاحظات- فارغ از اعلام نام هر یک از کاندیداها به عنوان رئیسجمهور منتخب- به نظر میرسد نظام سیاسی ایران در انتخابات 29 اردیبهشت با جفای بزرگی نسبت به سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به سلامت و کارآمدیاش مواجه شده باشد و هر کس در مردادماه امسال سوگند ریاستجمهوری دوازدهم را یاد کند، باید بازسازی این اعتماد خدشهدارشده را به عنوان یکی از اصلیترین برنامههای خود در حوزه سیاسی و اجتماعی مد نظر قرار دهد. تجربه تلخی بود، اما شاید بتوان امیدوار بود که درسآموز شده باشد.