ققنوس امید
آیا جامعه ایران از دل تهدیدها و ناامیدیها سربلند بیرون میآید؟
هفت ماه چگونه گذشت؟
هفت ماه گذشته، مقطع عجیبی از تاریخ ایران است. بارها گفتهام وضعیت ما در ایران مثل کسی است که روی بند راه میرود، و هر لحظه ممکن است که سقوط کند و یا میتواند با حفظ تعادل خودش به سمت جلو برود و در نهایت این بند و دره زیر آن را رد کند. در واقع بینندگان و کسی که روی بند حرکت میکند در یک وضعیت اضطرابی هستند.
بعد از بحران 1401 جنگ غزه شروع شد. بعد از آن هم تنشی که هر لحظه انتظار میرود که به بقیه منطقه خاورمیانه و بویژه ایران سرایت کند. سقوط هلیکوپتر حامل رئیس جمهوری و همراهان مساله دیگری بود که مردم شاهد آن بودند. سپس انتخاب آقای پزشکیان به عنوان رئیس جمهور جدید اتفاق افتاد که امیدی جدید ولو محدود را در جامعه ایجاد کرد. اما در روز تحلیف رئیس جمهور، اسماعیل هنیه که میهمان ایران بود در تهران ترور شد. این اتفاقات پشت سر هم ادامه پیدا کرد تا اینکه به تقابل بیشتر رسید و در آخرین اتفاق صبح شنبه 5 آبان ماه اسرائیل به شکل جدی به ایران حمله کرد. ما در طول این مدت همواره در یک وضعیت خوف و رجا بودهایم. همیشه نشانههای مثبتی میبینیم در عین حال که با اوضاع نا امید کنندهای مواجه هستیم. این وضعیت ادامه دارد تا اینکه ببنیم آیا میتوانیم از این بحران عبور کنیم یا خیر؟
واقعیت این است که به نظرم هیچ چشمانداز قطعی و تضمین شدهای برای ما وجود ندارد و تنها امید ما این است که به یک توافق و نوعی تفاهم و وفاق جمعی در داخل برسیم و هم در داخل ساختار حکومت و هم میان ساختار قدرت و مردم این وفاق شکل بگیرد و امید به این داشته باشیم که بتوانیم از این مرحله و از این بحران عظیم عبور کنیم.
چشمانداز دولت پزشکیان
آینده دولت چهاردهم چیزی است که ما باید بسازیم. این اتفاق طوری نیست که به تنهایی خودش ساخته شود. بنابراین باید کوشش کنیم به شکلی که میتوانیم آن را بسازیم. البته همه امکانات در اختیار ما نیست. بخشی در اختیار نیروهای اصلاحطلب است. بخشی از امکانات در اختیار نیروهای حکومت است. بخشی از امکانات در اختیار اپوزسیون است و بخش مهمی از امکانات موجود در اختیار نیروهای خارجی یا کشورهای دیگر است. هیچ تضمینی هم وجود ندارد که بتوانیم بفهمیم در این میان چه اتفاقی در نهایت رخ میدهد. ما تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که افکار و رویکردهای خودمان را به نحوی مثبت و موثر سازماندهیم. ما باید افکار، عقاید و رفتارهایمان را در یک قالب منطقی و کم هزینه مدیریت کنیم و به سمت بهبود شرایط پیش برویم. من شخصا امید دارم که این اتفاق دیر یا زود و با سرعتی حتی اندک رخ دهد.
تهدیدهایی که جامعه با آن روبروست
وضعیت جغرافیایی ایران به گونهای است که همیشه مشکلات خارجی داشته و در ادامه نیز خواهد داشت. اما واقعیت این است که جامعه ایران بیش از هر چیز متاثر از تهدیدها و اختلافات داخلی است و اینها بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارند. ما اگر به وفاق داخلی هم در ساختار قدرت و هم بین ساختار قدرت و مردم دست پیدا کنیم، بخش بزرگی از تهدیدات خارجی یا وجود نخواهد داشت یا اینکه خنثی میشود. بنابراین از دید من کمابیش مساله اصلی درون کشور و درون جامعه ایران است.
این وفاق به معنای به رسمیت شناختن یکدیگر و احترام گذاشتن به سبک زندگی و عقاید و افکار یکدیگر و ایجاد یک محور کلی با هدف تامین منافع ملی ایران است، و مهمترین اتفاقی است که باید رخ دهد و باید به آن توجه کنیم. بقیه مسائل و تهدیدهای دیگر در ذیل این تهدید رنگ میبازند. اگر این تهدید از بین برود و حل شود بقیه تهدیدها نیز موثر نیستند و مشکلات حل میشوند.
آیا امید جان میگیرد؟
سرچشمههای امید همیشه جوشان است. امید چیزی نیست که بتوان آن را از ملت گرفت. به هر حال ما فراز و فرودهایی داشتیم و پیشتر نیز برای جامعه ما از این اتفاقات افتاده است. این کشور در مقاطعی مثلا جنگ جهانی اول را دیده است. جنگ جهانی دوم را گذرانده است. کودتای 28 مرداد را تجربه کرده است. جنگ عراق را از سر گذرانده و مسائل دیگری را در طول این دههها دیده است. کشورهای دیگر و مردم کشورهای دیگر نیز کمابیش تجربیات مشابهی را داشتهاند. مجبوریم که نسبت به آینده امیدوار باشیم تا بلکه خودمان را بازسازی کنیم.
اینکه مردم چقدر موفق میشوند که خود را بازیابند مساله دیگری است. من معتقدم ما محکوم به امید هستیم. انتخاب ما هم جز این نیست. ما وقتی از امید حرف میزنیم در واقع امیدمان به یک امر بیرون از خودمان نیست. بلکه امری است درون خود ما. اینکه بتوانیم از این خاکستر که از ما برجای مانده ققنوسوار برخیزیم و سربلند بیرون بیایم و دوباره زنده شویم. من تصور میکنم چارهای نیست جز اینکه امیدوار باشیم.
درست است که جوانانی به خاطر نا امیدی از بهبود اوضاع کشور را ترک و مهاجرت میکنند ولی آن طرف ماجرا را هم میبنیم که بخش قابل توجهی از جامعه امیدوار و فعال هستند و نگاه رو به آینده دارند. من کاملا امیدوار هستم و فکر میکنم از پس این وضعیت برخواهیم آمد.
چشمانداز رفاه؛ آیا جامعه ایران روی رفاه را میبیند؟
من نمی دانم منظور از رفاه، اینجا چه سطحی از زندگی است. تعریف روشنی وجود ندارد. ولی آنچه که میدانم این است که اگر امید داشته باشیم و جامعه را بهبود ببخشیم، همین سطح از اقتصاد ما میتواند بالندگی بسیار قابل توجهی داشته باشد. با همین سطح هم میتوان به سرعت حدی از خوراک، امنیت، آموزش و بهداشت و آزادی را برای مردم تامین کرد، به نحوی که حس کنند عضوی از جامعه هستند و حس کنند جامعه متعلق به آنهاست و رضایت خاطر داشته باشند. من معتقد هستم در کوتاه مدت چنین چیزی امکانپذیر است و اگر مشکلی هم وجود دارد، همین موانعی است که در داخل به آن درگیر هستیم. وگرنه ما به لحاظ ظرفیتهای انسانی (سرمایه انسانی) منابع مادی و حتی ساختارهای اقتصادی و تولیدی برای تحقق این اهداف چیزی کم نداریم تا به این نقطه برسیم که چشمانداز حداقلی از رفاه را روشن نشان میدهد.
وضع مدیریت محیطزیست
واقعیت این است که دولتها عوامل مختلف تولید را به نحو بهینهای استفاده نکردهاند. از میان عوامل سرمایه، شامل نیروی انسانی و زمین و منابع طبیعی؛ نظام حکمرانی ما به جای آنکه تاکیدش بر بکارگیری بیشتر سرمایه و نیروی انسانی، افزایش بهره وری و کیفیت نیروی انسانی و مدیریت بالا باشد، بیشترین فشار را بر استخراج منابع طبیعی گذاشته است. یعنی زمین و محیطزیست را مصرف کرده است. بنابراین بخشی از رفاهی که برای جامعه ایران به دست آمده محصول این نگرش و سیاستگذاری است.
اما نکتهای که در مورد این بخش وجود دارد، بر خلاف سرمایه و نیروی انسانی که معمولا پایان ناپذیر است و میتواند بیشتر شود و بهبود پیدا کند، منابع طبیعی این ویژگی را ندارد. به همین دلیل استفاده از منابع طبیعی به حدی رسیده که دیگر ظرفیت کافی ندارد و نمی توان بیش از این از آن بهره برداری کرد. این نحوه بهره برداری از منابع طبیعی و محیطزیست ما را با چالشهای عمیقی مواجه کرده است.
بنابراین محیطزیست ایران به معنای عام قضیه شامل آب، هوا و زمین و دیگر منابع طبیعی در اغلب موارد به بنبست و پایان بهرهبرداری بیرویه نزدیک میشوند. این بن بست به سیستم سیاسی و نظام حکمرانی ایران فشار میآورد که خود را به سمت استفاده از سرمایه و مدیریت بالا و نیروی انسانی کارامد متمایل کند. وگرنه این نوع مصرف منابع، امکان ندارد که ادامه یابد.
بنابراین من فکر میکنم منابع طبیعی و محیطزیست و به طور مشخص انرژی در ایران در وضعیتی قرار گرفته است که سیاستهای اصلاحی را به کل ساختار سیاسی ایران تحمیل میکند. انجام اصلاحات در سیاست انرژی و بهره برداری از منابع طبیعی به طور قطع مستلزم آن است که در سیاستهای دیگر به خصوص در حوزه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و از همه مهمتر در سیاست خارجی تجدیدنظر صورت بگیرد و تغییراتی را بپذیرد.
آیا چیزی در این صد روز تغییر کرده است؟
اگر از مردم سوال شود که در طول صد روز گذشته آیا در کشور چیز ملموسی که ناشی از عملکرد دولت باشد تغییر کرده است؟ اغلب پاسخ میدهند؛ خیر! آنها میگویند هنوز اتفاق ملموسی برای ما رخ نداده است. بخش دیگری که موافق این دولت هستند خواهند گفت که، اتفاقات مهمی در این دوره رخ داده. از دید من هر دو گروه حرف درستی میزنند. معتقدم که، اگر اتفاقاتی هم که در این سه ماه و پس از انتخاب آقای پزشکیان رخ داده، رخ نمیداد، تغییر چندانی در وضعیت امروز رخ نمیداد.
اما من از یک زاویه دیگری هم نگاه میکنم؟ مگر ما چه کردهایم که انتظار داریم که در این فاصله کوتاه اتفاقات بزرگی رخ داده و همه چیز زیر و رو شده باشد. ما کار شاقی انجام ندادهایم. سیستم سیاسی در ایران لیستی را جلوی ما گذاشت. ما دو راه بیشتر نداشتیم. یکی اینکه در انتخابات شرکت نکنیم و بگوییم ما اساسا با شما کاری نداریم. مثل انتخابات قبل هر کاری دوست دارید انجام دهید. یا به این نتیجه برسیم که در این فهرست که جلوی ما است، ارزش آن را دارد که وقتی صرف کنیم و برویم پای صندوق رای و یکی از اینها را به دیگری ترجیح دهیم.
من معتقد هستم که اولی مناسب نبود. چرا که شرکت نکردن در انتخابات منجر به انتخاب کسانی میشد که امروز ما غصه میخوردیم که چرا به پزشکیان رای ندادیم. خوشبختانه این اتفاق نیفتاده است. ولی عقل عرفی ما میگوید اگر در انتخابات شرکت نمیکردیم، جلیلی رئیسجمهور میشد و وقتی او رئیسجمهور میشد میتوانیم حدس بزنیم چه اتفاقات وحشتناکی میتوانست علیه ایران رخ دهد. اما چون بخشی از جامعه راه دوم را انتخاب کرد و کوشش کرد که آقای پزشکیان انتخاب شود، اتفاقاتی که حدس میزدیم رخ نداده است و این اولین دستاورد است.
آقای پزشکیان از طرف ما معرفی نشد. او یک نماینده مجلس بود که سوابق قابل قبولی داشت و نامزد شد و حکومت به هر دلیلی او را تایید کرد. برخی را هم تایید نکرد. ما در این انتخابات 26 روز فعالیت کردیم. از 20 خرداد تا 15 تیرماه تلاش کردیم. به نظر من دوره سیاسی لذتبخش و خوبی بود. فضای سیاسی سازندهای وجود داشت و ما توانستیم صحبت کنیم و نظر خود را بیان کردیم و مسائلی را مطرح کردیم و رقابتی شکل گرفت و بدون هیچ دردسری عدهای هم رای دادند و در نهایت آقای پزشکیان انتخاب شدند.
ما اینجا چه آوردهای داشتیم؟ آورده ما رای و انتخاب آقای پزشکیان در درون این سیستم بود. از نظر خودم من در روز 16 تیر ماه تمام سرمایهای که آوردم را با سود معنوی و سیاسی بالا به دست آوردم و توقع بیشتری هم ندارم. از آن به بعد نیز انتظار نداشتم اتفاق بسیار ویژهای رخ دهد. چون نه انقلاب شده بود و نه یک جنبش عظیمی اتفاق افتاد. 50 درصد جامعه هم اساسا رای ندادند و در طول این انتخابات اتفاقا آنها هم حرف خود را زدند.
پس پیام این انتخابات چه بود؟
این انتخابات 8 و 15 تیر از این نظر خیلی مهم بود که حامل دو پیام روشن روشن برای سیستم سیاسی ایران شد. پیام ۵۰ درصد عدم شرکت و پیام حدود ۳۰ درصد دیگر رای به نامزد منتقد جدی وضع موجود. اگر دولت و حکومت کار مثبتی نکنند این ارقام بدتر خواهد شد. بنابراین همه اینها دستآورد محسوب میشوند.
اگر برخی تصور میکنند که دولت آقای پزشکیان دولت اصلاحطلب است(اصلاح طلبی به عنوان یک صفت منظورم نیست، بلکه جناح سیاسی منظورم است) این یک تصور اشتباه است. نه آقای پزشکیان چنین ادعایی دارد و نه راهبرد روشنی و مبتنی بر این ادعا وجود دارد. آقای پزشکیان قرار نیست اصلاحطلبان را بر سر کار بیاورد. هیچگاه من هم چنین چیزی را در طول تبلیغات انتخاباتی نگفتهام که قرار است جریان اصلاحطلبان بر سر کار بیاید. اصولاً پزشکیان نامزد اول آنان هم نبود. اگرچه بعضی از نیروهای اصلاحطلب بر سر کار آمدند اما افراد دیگری نیز در دولت هستند.
شعار اصلی آقای پزشکیان روشن است. شعار وفاق. این شعار چند وجه دارد. یکی اینکه درون ساختار نمیخواهیم دعوا کنیم و میخواهیم وفاق داشته باشیم. دیگری اینکه کسانی که به ما رای دادند به حرفهایشان و مطالباتشان گوش میکنیم ومتعهدیم و کسانی که رای ندادند و مشارکت نکردند را نیز باید حرفهایشان را بشنویم و آنها را هم مورد توجه قرار دهیم. وفاق یعنی همین.
در این میان مشکلی وجود دارد. بخش اول وفاق که قرار است درون سیستم اتفاق بیفتد مشکل اصلی است. این بخش فوقالعاده سخت است. بخش عمده اصلاحطلبان اساسا به این بخش توجهی ندارند. به همین دلیل فکر میکنند باید با مردم وفاق کنند و گروه دیگر را کنار بگذارند. شاید ظاهر امر خوب باشد اما نتیجه بر عکس است. بعدها احتمالا آن گروه اصلاحطلبان را کنار میگذارند. وقتی شکست خوردید دیگر کسی نمیگوید شما دلتان برای مردم میسوخت و بیگناهی. شما به عنوان جریان ناتوان شناخته میشوید.
آقای پزشکیان تلاش دارد وفاق درون سیستمی را تثبیت و حفظ کنند. بنابراین تعدادی از افراد نسبت به برخی از انتصابات او انتقاد دارند. اما واقعیت این است که بدون تحقق وفاق درون ساختاری، نه آقای پزشکیان و نه هیچ کس دیگری نمیتواند کاری بکند. بنابراین معتقد هستم تا اینجا اتفاقات مثبت بوده است و ما باید خوشحال باشیم که این انتخاب را انجام دادیم و از اینکه کنار نکشیدیم تا امثال آقای جلیلی عنان کشور را در دست بگیرند، ما باید خوشحال باشیم.
کسانی اکنون در سیستم هستند که آمادگی این را دارند که در دوران تغییرات و تحولات احتمالی آینده، بر خلاف جریان پایداری و اقای جلیلی، رویکردهای مثبتتری از خودشان نشان میدهند. در نتیجه من روند را مثبت ارزیابی میکنم و ربطی هم به صد روز و ... ندارد.
البته این همه حرف من نیست تا کنون چند بار گفتهام اگر آقای پزشکیان نتواند در 5 حوزه مشخص تغییرات ملموسی ایجاد کند این حمایتها به طور کامل از بین میرود. آن موقع سیستم سیاسی درون کشور ایران شکست میخورد. من آقای پزشکیان را فقط نماینده این طرف(مردم و اصلاحطلبان ومنتقدان) نمیدانم او نماینده حکومت هم هست و مردم او را قبول کردهاند و اقای پزشکیان نیز طرف مردم را گرفته است در عین حال که دارد با سیستم همکاری میکند. اگر او شکست بخورد کل سیستم شکست میخورد.