شناسه خبر : 48043 لینک کوتاه

انزوا و حصر

جامعه ایران در برابر چه تهدیدهایی قرار دارد؟

 

حسین گنجی / روزنامه‌نگار اجتماعی 

هر بار که با این پرسش مواجه شده‌ام که «جامعه ایران در برابر چه تهدیدهایی قرار دارد؟» یا بهتر بگویم این جامعه با مشخصات و امکانات و قابلیت‌هایی که دارد، چرا توسعه‌ای که باید و شاید را به دست نمی‌آورد؟ و از آن وخیم‌تر چه چیزی باعث می‌شود که روزبه‌روز بر این تهدیدات افزوده شود و ما همچون کلافی سردرگم به جای حرکت به سمت توسعه و حل بحران‌ها و تهدیدها، به آنها دامن زده و 

مرتب از چاله به چاه ‌افتیم، ناخودآگاه به جای نفت و انرژی و منابع کانی و سرزمینی به فکر انسان و جامعه ایران می‌افتم و داشته‌های فرهنگی و ادبی و هنری که به کل گویا از دید سیاست‌گذار ما همچون مولفه‌ای خرد و دارایی کم‌ارزش، پنهان است.

دوره‌ای توسعه سیاسی هدف قرار گرفت و به دلایل درون‌زا و بیرون‌زای فراوانی آن‌طور که افتد و دانیم، تحقق پیدا نکرد و با موانع بسیاری روبه‌رو شد و دوره‌ای توسعه اقتصادی، و آن هم به سرنوشت توسعه سیاسی دچار شد و راه به نقطه مطلوب نبرد. برای مدتی کوتاه نظریه‌پردازان بر ساخت اجتماعی و ضعف‌های ساختاری جامعه ایرانی دست گذاشتند و عامل را تحقق رشد اجتماعی اعلام کردند که خوشبختانه به ساحت اجرا و سیاست‌گذاری نرسید، چون شاید فاجعه می‌آفرید و تهدیدات امروز را صدچندان می‌کرد. 

آنچه به نظر می‌رسد با وجود آنکه هر سه مدل توسعه تک‌عاملی مهم و زیربنایی هستند، این بود که یک تک‌عاملی دیده باشد و عوامل دیگر را به توازن مناسب کنار منوی اصلی انتخاب‌شده ندیدند و دوم اینکه نمی‌توانستند بدون بال اصلی رشد یک جامعه که همانا توسعه فرهنگی است، و زیربنایی‌تر نیز هست، راه به جایی ببرند. 

از موانع کوچک پیش‌روی عدم موفقیت همچون حسادت، تنگ‌نظری و تمامیت‌خواهی... بگیرید تا موانع بزرگ‌تر آموزشی همچون ناآگاهی، بی‌سوادی و عدم رشد فردی و اجتماعی همه نتیجه عدم توسعه‌یافتگی فرهنگی در یک جامعه است که هر کدام می‌تواند هر هدف‌گیری توسعه‌ای را در یک کشور زمین‌گیر کند. 

با وجود تجربه عمیق چهار دهه گذشته، به‌خصوص از سال 1376 به این‌سو، عجیب است که همچنان تا صحبت از موانع بزرگ پیش‌روی ایران می‌شود و تهدیدات مهمی که با آنها روبه‌رو هستیم، اندیشمندان، کارگزاران و کارپردازان بلافاصله به سراغ نمودها و نشانه‌های اقتصادی و سیاسی می‌روند و از حوزه فرهنگ به کل غافل هستند. درست است که رشد اقتصاد، می‌تواند بسیاری از حوزه‌های دیگر جامعه را به خودباوری برساند و دست آنها را بگیرد و بالا بکشد، ولی این رشد همان‌طور که در کشورهای بسیاری شاهدش بودیم درون‌زا، اصیل و ریشه‌ای نیست و با مدتی عدم رشد اقتصادی که عوامل بسیاری می‌تواند آن را به وجود بیاورد، متاسفانه از میان می‌رود، به گونه‌ای که انگارنه‌انگار برای مثال برای چند سال در این کشور، ما رشد اقتصادی بالایی هشت درصد را تجربه کردیم. 

در مورد توسعه سیاسی هم همین‌گونه است. یعنی در دوره‌ای تمامی ایران به رشد سیاسی بالای دست پیدا کردند، به مدد فعالیت‌های متعدد گروه‌ها و جریان‌ها و نشریات سیاسی به رشد سیاسی بالایی دست پیدا کردند، اما خیلی زود فروکش کردن و برخورد کردن با آنها، به افسردگی و یأس جمعی منجر شد و تو گویی هیچ‌گاه چنین رشد سیاسی وجود نداشته است. 

شاید توسعه اقتصادی و سیاسی در نهایت به توسعه فرهنگی یک جامعه کمک کند، ولی به جرات می‌توان گفت، هیچ توسعه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی پایداری، بدون توسعه فرهنگی نمی‌تواند امکان حیات و دوام و اثر ماندگار داشته باشد. 

نگاه کنید به جریان‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که در صد سال گذشته پدیدار شده‌اند. ما فراوان جرقه‌های رشدیافتگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را تجربه کردیم، ولی هیچ‌کدام به اندازه جریان‌های فرهنگی شکل‌گرفته، پایدار، منشأ اثر و برکات طولانی‌مدت نبوده‌اند. 

ما همچنان داریم از محل جنبش فرهنگی و ادبی و هنری شکل‌گرفته در دهه‌های 30 و 40 ایران ارتزاق می‌کنیم و همچنان به آن دوران و آنچه برای ما به‌جا گذاشته است، می‌بالیم. اما آیا به جریان‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی همان دوران هم این‌گونه نگاه می‌کنیم و از آن امکان استخراج و برداشتی داریم؟ جز درسی برای تاریخ که هرگز هم آن را سرلوحه خود قرار نداده و نمی‌دهیم. 

شاید اقتصاد و سیاست بتواند به رشد فرهنگی و جریان‌های ادبی و هنری کمک کند، ولی هیچ‌کس در برابر جریان‌های ادبی و هنری و فرهنگی نتوانسته تاب بیاورد و آنها را سرکوب کند. این موضوع آزموده شده است که وقتی جریان فرهنگی شکل می‌گیرد دیگر آثار آن با وجود هرچه سرکوب و سانسور به سادگی قابل حذف و حصر نیست و بر جامعه بزرگی از کشور اثرگذار خواهد بود و خواهد ماند. 

همان‌طور که ما امروز همچنان از شاهنامه فردوسی و بوستان و گلستان سعدی این معادن نامتناهی و این انبان‌های زبانی و ادبی و آموزشی و فرهنگی ارتزاق و برداشت و استفاده می‌کنیم. مگر می‌شود از جنبش شعر نو و هنر مدرن در چند دهه اخیر بی‌تاثیر و برداشت بوده باشیم. هنوز که هنوز است فکر می‌کنید چرا فروغ فرخزاد و نیما و شاملو پرفروش و پرمراجعه هستند و محصص و سپهری و تناولی محل ارجاع و الهام نسل‌های بعد از خود و چرا ما در توسعه‌های مقطعی دیگر چنین شخصیت‌ها و محل‌های اثری و ماندگاری و مراجعه‌ای نداریم.

این موضوع خاص ایران نیست، شما می‌توانید به کشوری مثل ژاپن نگاه کنید که چگونه از کشوری شکست‌خورده پس از جنگ جهانی دوم یا آلمان بعد از سال‌ها زندگی در میان جنگ و خون و دیوار، بازیگری اصلی در سطح جهان پدید آورد، تا جایی که قدرت‌های بزرگ جهانی هم بدان‌ها رشک بردند. اگر نبود بن‌مایه‌های فرهنگی و ارزش‌های اجتماعی که در آن جامعه تقویت شده و به آنها بها داده 

شده بود، چه چیزی می‌توانست آنها را از آن سقوط بزرگ به این صعود بزرگ برساند. یکی از آموزه‌های مهم پذیرش شکست است. 

اینکه ما به عنوان اقتصاددان، سیاستمدار، روشنفکر و حتی یک فرد عادی از این جامعه نمی‌پذیریم که شکست خورده‌ و اشتباه کرده‌ایم. اشتباهاتی بسیار. جای آن دارد که کتاب «پدر، مادر، ما متهمیم»، دکتر شریعتی به شکل دیگری بازنویسی شود؛ آقا، خانم، شما و ما اشتباه کردیم. صدالبته که پذیرش اشتباه در هر میزانی و برای هر کسی از یک سطح توسعه‌یافتگی فرهنگی وسیع برمی‌آید. 

ما تا در نگاهمان به انسان و جامعه و جهان بازنگری نکنیم راه به هیچ کجا که نمی‌بریم هیچ، هیچ تهدیدی را هم نمی‌توانیم برطرف کنیم و از این مجرا این مهم‌ترین تهدید پیش‌روی ماست. با تفکرات کهنه نمی‌توان جهان جدید را فهمید و درک کرد و در آن رفتار و اقدام کرد.

هر کسی در این جامعه به سهم خود و نقش خود به نظرم اشتباه کرده است و تهدید اول عدم پذیرش این امر است و تهدید دوم نداشتن رفتار متناسب برای عبور از تکرار اشتباه است. 

39

ما تا نپذیریم، مرتب اشتباه‌ها را تکرار می‌کنیم. تهدید مهم دیگر پیش‌روی ایران قدر ندانستن توسعه فرهنگی و از آن مهم‌تر هیچ انگاشتن ادبیات و هنر است. مهم‌ترین سرمایه ما نفت، مواد کانی و موقعیت جغرافیایی نیست که همه اینها در جای خود مهم هستند، ولی نه به اندازه فرهنگ و ادبیات و هنر ما که می‌توانست حرف‌های بسیاری برای گفتن داشته باشد و با هیچ‌انگاری دولتمردان و سیاست‌گذاران ما مواجه شده است. 

دولتمرد و سیاست‌گذار توسعه فرهنگی یک کشور را نمی‌بیند، وقتی آمار سوادآموزی، آمار دانش، آمار تولید هنری و بسیاری دیگر از مولفه‌های فرهنگی برایش مهم نیست و برای آنها در ردیف‌های بودجه رد و اثر درستی در نظر نمی‌گیرد.

ما با تهدید بی‌سوادی، تهدید گریز از مدرسه، تهدید بنگاه‌سازی از مدرسه و دانشگاه و تهدید بزرگ مدرک‌گرایی و تهدید مهیب فساد و بی‌اخلاقی، روبه‌رو هستیم. آیا در بودجه هر سال رد و نشانی در راستای برطرف کردن یا مقابله با این تهدیدات می‌بینید؟ سهم آنها نسبت به دیگر حوزه‌ها چقدر است. چقدر اهداف در بودجه که مهم‌ترین سند راهبردی یک کشور است و نشان‌دهنده نگاه و اجماع ملی است، درست و در این راستاست؟

 چند سال پیش گفته شده بود که ما ۲۵ سال است در صنعت نفت سرمایه‌گذاری جدی نکرده‌ و حتماً به بن‌بست خواهیم خورد. 

آیا این فقط شامل صنعت نفت می‌شود؟ امروز باید گفت ما در حوزه فرهنگ و هنر چند دهه است سرمایه‌گذاری نکرده‌ایم و این سرمایه‌گذاری نه فقط مالی، که فکری و اندیشگی است و نمی‌دانیم با جهان جدید چطور و چگونه باید مواجه شویم و حاضر به پذیرش اشتباهات بسیار خود نیز نیستیم.

یکی از مهم‌ترین تهدیدها ذیل عدم توسعه‌یافتگی فرهنگی پیش‌روی ایران کاهش سواد در مرتبه اول و سپس کاهش بینش و از دست رفتن فرهنگ عمومی از فرهنگ کار تا فرهنگ زندگی و زیست شهری به‌طور کلی در جامعه ایرانی است.

آمارها نشان می‌دهند که در یک دهه گذشته و به‌خصوص پس از کرونا بازماندگان از تحصیل عدد قابل توجهی را هر سال از آن خود می‌کنند.

آمار نزاع‌های دسته‌جمعی و گرایش به سمت موضوعاتی مثل خرافات و اعتیاد و فیک‌نیوز نشانگر این است که گوش‌ها و چشم‌های تربیت‌نشده از موسیقی و سینما گرفته تا نحوه کار و پس‌انداز و امور زندگی چگونه انتخاب می‌کند و چگونه تحت تاثیر قرار می‌گیرد و از کار توسعه‌بخش و جریان‌ساز دور می‌شود. تغییرات سریع در ارزش‌ها و هنرهای اجتماعی در نسل جوان، می‌تواند به تضادهایی با ارزش‌های سنتی منجر شود که صورت گرفته و ما نمی‌بینیم. 

فشارهای اجتماعی ناشی از انتظارات فرهنگی و مذهبی می‌تواند به تنش‌های اجتماعی و بحرانی منجر شود که منجر شده است و ما نمی‌بینیم.

علاوه بر آنچه گفته شد ما با تهدیدهای دیگری هم در حوزه فرهنگ و هنر به صورت اخص روبه‌رو هستیم که یکی از مهم‌ترین آنها مقوله آزادی بیان است. 

فشار بر هنرمندان و فعالان فرهنگی، به‌ویژه در زمینه‌های موسیقی، تئاتر و هنرهای تجسمی، می‌تواند خلاقیت و نوآوری را محدود کند و سانسور و محدودیت‌های قانونی می‌تواند مانع از بروز آثار هنری جدید و بیان آزادانه ایده‌ها شود. 

ایده‌هایی که می‌توانند جریان‌های توسعه‌بخش ایجاد کنند و فرهنگ یک کشور را ارتقا دهند و متناسب با شرایط امروز بازسازی کنند. تهدید دیگر در حوزه توسعه فرهنگی نارضایتی عمومی و اعتراضات اجتماعی است که می‌تواند بر روی هنر و فرهنگ تاثیر بگذارد. 

هنرمندان ممکن است به دلیل شرایط اجتماعی و سیاسی، نتوانند به راحتی آثار خود را تولید و منتشر کنند. فرار مغزها و مهاجرت هنرمندان به دلیل نبود فرصت‌های شغلی و آزادی‌های هنری، می‌تواند به کاهش تنوع و غنای فرهنگی در ایران منجر شود و این ما را برای دهه‌ها می‌تواند از توسعه دور کند.

نسل جوان با دسترسی به رسانه‌های جهانی و فرهنگ‌های مختلف، ممکن است به سمت هنر و فرهنگ‌های جدید گرایش پیدا کنند. این تغییرات می‌تواند به تضعیف هنرهای درون‌زا و هویتمند منجر شود. راه‌حل آن هم عموماً نه بستن که باز کردن و ایجاد مراوده و آزادی برای بیان و خلق اثر هنری است. 

با وجود این تهدیدها، فرصت‌هایی نیز برای آینده هنر و فرهنگ ایران وجود دارد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به تنوع و غنای فرهنگی ایران و تنوع قومیتی‌اش اشاره کرد که می‌تواند آثار هنری منحصربه‌فرد و جذابی از آن استخراج شود. فناوری‌های نوین، به‌ویژه در زمینه‌های دیجیتال و رسانه‌های اجتماعی، می‌توانند به هنرمندان کمک کنند تا آثار خود را به راحتی منتشر و با مخاطبان جهانی ارتباط برقرار کنند و تحقق این امر با رفع فیلترینگ امکان‌پذیر است. نباید ترسید. 

شاید مهم‌ترین تهدید ایران امروز بعد از عدم پذیرش اشتباه همین ترس از جهان باشد. ما برای مقابله حق نداریم خودمان را حبس کنیم، بلکه باید خود را آزاد بگذاریم. ما معادن بسیار و کشف‌نشده برای الهام از هنر محلی و سنتی داریم که هنوز به آن رشد نرسیده‌ایم که به سراغ آنها برویم. این در مراوده با جهان تحقق پیدا می‌کند. کمااینکه هنرمندان مدرن نسل قبل ما هر کدام که دانش‌آموخته کشورهای غربی بودند به ایران آمدند و با الهام از هنر سنتی و بومی خود دست به خلق آثار جدید زدند. آینده هنر و فرهنگ ایران با چالش‌ها و تهدیدهای متعددی روبه‌رو است، اما با توجه به غنای فرهنگی و پتانسیل‌های موجود، می‌توان امیدوار بود که هنر ایران همچنان به حیات خود ادامه دهد و به عنوان یک منبع الهام و خلاقیت در سطح جهانی شناخته شود. برای حفظ و توسعه هنر و فرهنگ، نیاز به حمایت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود دارد، ولی باید خود توسعه فرهنگی به عنوان یک فرصت و تهدید بزرگ شناخته‌ شود و در سطرسطر برنامه‌ریزی‌های کشور قرار بگیرد. این بدترین اتفاق در کشوری مثل ایران است که وزارت فرهنگ و وزارت آموزش و پرورش آن در مضیق‌ترین شرایط بودجه‌ای و اعتباری و امکانات و تجهیزات قرار داشته باشند. 

دراین پرونده بخوانید ...