زوال سبز
کشاورزی ایران در چهار هزار سال گذشته، چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟
نقش ایران به عنوان جناح شرقی تمدن خاور نزدیک، به قبل از نگارش تاریخ باز میگردد، زمانی که انقلاب نوسنگی شروع به دگرگونی پایه اقتصادی بشریت کرد. در پایان آخرین عصر یخبندان، 11700 سال پیش، در خاور نزدیک، نخستین گروه از انسانها به عنوان کشاورزان کمتحرک و کمتجربه شروع به سکونت کردند. ارتفاعات در شمال «هلال حاصلخیز»، شاهد رویش محصولاتی مانند گندم، جو و نخود بود. اما دورتر از شرق، در کوههای زاگرس در غرب ایران، شکلی از گلهداری با محوریت بزها به عنوان شکل غالب امرار معاش درست پس از عصر یخبندان پدیدار شد. این شیوههای فرهنگی در نهایت با هم ادغام شدند، همانطور که در کتاب مقدس عبری با درگیریهای میان کشاورزان و گلهداران در فلسطین باستان نشان داده شده است.
با توجه به گستردگی موضوع، در ادامه به بررسی روند چهار هزارساله تحولات کشاورزی در ایران، در برشهایی از تاریخ خواهیم پرداخت.
تمدنهای اولیه
حدود 4200 سال پیش، در کُنار صندل نزدیک جیرفت، یک جامعه «عصر مفرغ اولیه» وجود داشت، که به تدریج کشاورزی در آن رونق گرفته و یک مجموعه شهری نیز در آن شکل گرفت.
جویانتو روث، پروفسور دپارتمان مطالعات موضوعی در دانشگاه لینشوپینگ، میگوید: چیزی باعث فروپاشی این جامعه بسیار توسعهیافته عصر برنز شد و ما علاقهمند بودیم علت آن را بفهمیم. بنابراین تیمی از پژوهشگران بینالمللی نگاه دقیقتری به تغییرات احتمالی پوشش گیاهی و بارندگی در چهار هزار سال گذشته در جنوب شرقی ایران، نزدیک به محوطه باستانی کُنار صندل انداختند. آنها رسوبات را در یک هسته زغالسنگ نارس به طول 5 /2 متر بررسی کردند که حاوی لایهبهلایه موادی بود که در طول هزاران سال رسوب کرده بود. در غیاب شواهد تاریخی، ردیابی این سیگنالها میتواند سرنخهایی از اینکه «آیا مردم در آنجا زندگی میکردند»، «آیا چیزی کشت میکردند یا خیر»، و اگر چنین است «چه چیزی کشت میکردند»، ارائه دهد. با این اطلاعات، پژوهشگران توانستند گرم یا سرد، مرطوب یا خشک بودن آبوهوا را بازسازی کنند. در دورههای مرطوب، مردم بیشتر به کشاورزی میپرداختند، که غذای مردم را تامین میکرد و جامعه رونق میگرفت. در دورههای خشک نیز به سبک زندگی عشایری روی آورده و سکونتگاه را رها میکردند، اما با فرارسیدن شرایط مساعد بازمیگشتند.
یافتهها نشان داد این منطقه دورههای مرطوب و خشک متناوبی را تجربه کرده است. اولین ثبت گرده از گیاهان نوع Cerealia نشان میدهد که فعالیتهای کشاورزی فشرده حدود 3900 تا 3700 سال پیش آغاز شده است. این دوره همزمان با آبوهوای نسبتاً مرطوب در دره جیرفت است. در مقابل، 3300 تا 2900 سال پیش، آبوهوای دره جیرفت بسیار خشک و بادخیز بود؛ سطح گرده از نوع Cerealia بسیار کم بود، که نشان میدهد کشاورزی در آن زمان تقریباً متوقف شده است. خشکترین وضعیت در دره جیرفت، حدود 3200 سال پیش، مصادف با فروپاشی سکونتگاه اواخر عصر مفرغ در کنار صندل بود. حدود 600 سال بعد، امپراتوریهای ایران با دو پادشاهی قدرتمند در تاریخ اوراسیا پدید آمدند: امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی، که تقریباً با مرطوبترین دورهها در تاریخ رسوبها همزمان هستند. جویانتو روث میگوید: «ما میتوانیم از هسته زغالسنگ نارس خود دریابیم زمانی که امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی در اوج بودند، کشاورزی رونق داشت و آذوقه فراوان بود.» به گفته او، آبوهوا همیشه نقش اساسی در خاورمیانه داشته است.
امپراتوری هخامنشی
امپــراتــوری هخــامـنـشـی (The Achaemenid Empire) که به عنوان نخستین امپراتوری ایران نیز شناخته میشود، امپراتوری ایران باستان بود که کوروش بزرگ از سلسله هخامنشی در سال 550 قبل از میلاد تاسیس کرد. این امپراتوری که در ایران امروزی مستقر است، بزرگترین امپراتوری جهان در زمان خود بود که در مجموع 5 /5 میلیون کیلومترمربع وسعت داشت. این امپراتوری از بالکان و مصر در غرب، غرب آسیا به عنوان پایگاه، اکثریت آسیای مرکزی در شمال شرقی، و بخشهایی از جنوب آسیا (دره سند در شمال هند) گسترش داشت.
امپراتوری هخامنشی که از رود سند تا دریای اژه امتداد داشت، شامل کشورهای توسعهیافته اقتصادی مانند مصر، سوریه، فینیقیه، بابل، عیلام و آسیای صغیر بود. شکل غالب فعالیت اقتصادی در اکثر سرزمینهای تحت حکومت شاهنشاهی ایران، کشاورزی بود. اگرچه مردم شهرها در زمینه صنایع دستی فعال بودند، اما همچنان محور فعالیتشان کشاورزی بود و خود جمعیت شهری عمدتاً به کشاورزی مشغول بودند. جو پرمصرفترین غلاتی بود که در امپراتوری هخامنشی -در بابل، مصر، عیلام و ایران- کاشته میشد؛ در حالی که گندم و غلات دیگر کمتر کاشته میشدند. در فلسطین، گندم به همراه نخود، عدس و خردل غذای اصلی بود. در بابل جو، ارزن، کنجد، نخود، خردل، سیر، پیاز، خیار، سیب، انار و زردآلو کشت میشد. در بابل و عیلام، شراب، سرکه و عسل به همراه جو خوراک اصلی بودند. خرما نیز در آنجا مصرف میشد و نان از هسته خرما تولید میشد. تولید شراب (که ایران باستان به آن شهرت داشت) در سوریه، سلیسیا، ارمنستان و سغد (سرزمین باستانی در ماوراءالنهر که امروزه بخشی از جمهوریهای ازبکستان و تاجیکستان است) نیز توسعه یافت، در حالی که بابل و عیلام آبجو را از خرما و جو دم میکردند. مصر، بابل، فریگیه (یک پادشاهی در غرب بخش مرکزی آناتولی؛ واقع در ترکیه امروزی) و ایران از نظر دامپروری غنی بودند، اما محصولات لبنی، جایگاه ناچیزی را در رژیم غذایی مردم امپراتوری اشغال میکرد. طیور و ماهی نیز بخشی از غذای مصرفی را تشکیل میدادند.
سه بخش اصلی اقتصادی در کنار هم وجود داشتند: بخش سلطنتی که از سوی صدراعظم پادشاه اداره میشد، بخش تحت مالکیت و اداره معابد مذهبی و بخش خصوصی. هخامنشیان تغییرات چشمگیری در روابط ارضی سرزمینهای تحت فرمان خود ایجاد کردند. زمینهایی که به طور دقیق اندازهگیری شده بودند، مجدد توزیع شدند و بهترین بخشها را پادشاه، معابد، خانههای تجارت، نخبگان نظامی و کارمندان دولت سلطنتی و اداره معبد گرفتند. برخی از کانالهای آبیاری متعلق به معابد و افراد خصوصی بوده است. پادشاهان هخامنشی همچنین دارای سازههای آبیاری در امتداد رودخانه آکس (هریرود) در خراسان، جنگلهای سوریه، حق کسب درآمد از ماهیهای صیدشده در دریاچه موریس در مصر و همچنین باغها و قصرهای تفریحی در نقاط مختلف امپراتوری بودند.
شواهد موجود نشان میدهد که چندین نوع مالکیت عمده زمین در امپراتوری هخامنشی وجود داشته است: 1- لاتیفوندیا (به ویژه در بابل) که مالکان، زمینهای بزرگ را به مستاجران عمده اجاره میدادند، و آنها خود زمینهای کوچکتر را به کشاورزان اجاره میدادند؛ 2- زمینهای تحت مالکیت و کشت و زرع خردهمالکان؛ 3- اراضی متعلق به خاندان سلطنتی، یعنی دولت، معمولاً بهترین بخش از اراضی مصادرهشده از حاکمان و اشراف کشورهای فتحشده بود که از اطاعت در برابر هخامنشیان امتناع کرده بودند؛ و 4- زمینهای مصادرهشدهای که میان اعضای خانواده سلطنتی، دوستان و همراهان شاه و مانند آنها تقسیم میشد. در این داراییهای بزرگ، نیروی کار اجیرشده فعالیت و کشت و زرع میکردند که گاهی حتی از کشورهای همسایه وارد میشدند.
در نتیجه سیستم زمینداری که هخامنشیان معرفی کردند، حکومت سلطنتی سربازانی را با اقوام مختلف در اراضی دولتی اسکان داد. در تئوری، زمین به عنوان مالکیت سلطنتی در نظر گرفته میشد، زیرا هیچ مرزبندی واضحی میان اموال دولتی و سلطنتی وجود نداشت. سربازان در زمینهایی که به آنها اختصاص داده شده بود به صورت دستهجمعی کشت میکردند یا آنها را اجاره میدادند، دوره خدمت سربازی خود را سپری میکردند و مالیاتهای سلطنتی را به صورت نقره و... پرداخت میکردند. علاوه بر سربازان، گروههایی از صنعتگران سلطنتی، چوپانان، بازرگانان و... در زمینهای دولتی مستقر میشدند.
شهرهای فینیقی، با بازرگانانی که بر تجارت دریایی بینالمللی تا حد قابل توجهی نظارت میکردند، یک رنگ بنفش و ظروف شیشهای برای صادرات تولید میکردند. تولید لباس در میلتوس در آسیای صغیر و در شهرهای بابل و مصر توسعه یافت. بخش سلطنتی همچنین صاحب کارگاههای بزرگ در نقاط مختلف امپراتوری بود. در کارگاههای سلطنتی در آراخوسیا، ایران، بابل و مصر، صنعتگران برای نیازهای دربار پادشاه ظروف تولید میکردند.
شواهد مستند در مورد بخش اقتصادی تحت مالکیت و مدیریت معابد فقط برای بابل و تا حدی مصر فراوان است. در بابل، معابد دارای املاک بزرگ و مراکز تجاری و صنایع دستی بودند. معابد و دیگر زمینداران عمده بابلی نیز بخشی از زمینهای خود را اجاره میدادند، زیرا تعداد کافی کارگر کشاورز نداشتند. این نیروی کار اجارهای یا در تمام سال یا در طول برداشت محصول کار میکردند؛ آنها حتی از کشورهای همسایه (مانند عیلام) نیز اجیر میشدند؛ که در این صورت علاوه بر دستمزد، هزینه سفر به آنها پرداخت میشد. بخش سلطنتی بهرغم بزرگ بودن، اما جایگاه تعیینکنندهای در اقتصاد امپراتوری هخامنشی اشغال نمیکرد. منبع اصلی درآمد دولت مالیات بود که برای نگهداری ارتش، اداره کشور و تا حدی دربار سلطنتی استفاده میشد. بخش قابل توجهی از مالیات در خزانههای سلطنتی واقع در پاسارگاد، تخت جمشید، اکباتانا، شوش، بابل و جاهای دیگر کنار گذاشته میشد.
اطلاعات ما در مورد قیمتها در ایران هخامنشی اندک است. طبق اسناد تخت جمشید، در فاصله سالهای 509 تا 494 قبل از میلاد، یک گوسفند حدود 100 لیتر جو قیمت داشته، کنجد سه برابر جو بوده و غلات و انواع میوهها (انجیر، سیب و...) معادل یکدیگر بودند. قیمت یک الاغ نیز 500 لیتر جو یا میوه بوده است. برای دوره 492 تا 458 پیش از میلاد، اسناد تخت جمشید قیمتها را به نقره میدهد؛ بنابراین، یک گوسفند سه مثقال نقره و یک کوزه شراب با حجم ده لیتر، یک مثقال نقره است. البته این قیمتها به طور رسمی در بخش سلطنتی ایجاد شدهاند و احتمالاً میتوانند با قیمتهای موجود در بازار آزاد متفاوت باشند. در مقایسه با بابل، که شواهد مستند فراوانی در مورد قیمتها برای آن ثبت شده، غلات در ایران بسیار گرانتر، در حالی که شراب چندین برابر ارزانتر بود. قیمت سایر محصولات غذایی در هر دو کشور کموبیش یکسان بوده است.
ساسانیان
با هجوم اسکندر، کشاورزی ایران رو به زوال گذاشت و بسیاری از مزارع از بین رفت و این وضع تا زمان به حکومت رسیدن اردشیر بابکان ادامه یافت. ساسانیان به بازسازی قناتها و تشویق و گسترش کشاورزی، باغبانی و دامپروری پرداختند. پتروشفسکی در کتابش، به کشت انواع میوه مانند پرتقال، سیب، انگور، خرما، به، لیمو، انار، هلو، فندق، سنجد، بادام، توت، گلابی، پسته، زردآلو، گردو، شاهبلوط و نیز انواع سبزی و گل مانند تره تیزک، تره، گشنیز، خیار، نرگس، یاسمن، نسترن، لاله، بنفشه، همیشهبهار، گل سرخ و گل زعفران اشاره کرده است. کشاورزی فشرده آبی در دجله و فرات و شاخههای فرعی مانند دیاله و کارون، پایگاه اصلی منابع این امپراتوری را تشکیل میداد.
امپراتوری ساسانی در بزرگترین گستره سرزمینی خود، تمام ایران و عراق کنونی را دربر میگرفت و از شام تا شبهقاره هند و از عربستان جنوبی تا قفقاز و آسیای مرکزی امتداد داشت. در اواسط قرن ششم، امپراتوری ساسانی به وسیله خسرو اول به چهار بخش تقسیم شد. بخش غربی خواران نام داشت که محله نظامی امپراتوری ساسانیان بود و بیشتر عراق امروزی را دربر میگرفت و به استانهای مِشان، آسورستان، آدیابِنه و ماد تقسیم میشد.
اقتصاد ساسانی به دلیل دهقان بودن اکثریت ساکنان آن بر کشاورزی تکیه داشت و خوزستان و عراق مهمترین استانهای آن بودند. کانال نهروان یکی از بزرگترین نمونههای سیستمهای آبیاری ساسانی است که هنوز هم میتوان بسیاری از این موارد را در ایران یافت. در زمان امپراتوری ساسانی کوهها برای چوببرداری از سوی عشایر منطقه استفاده میشد و ماهیت متمرکز دولت ساسانی به آن اجازه میداد بر عشایر و ساکنان کوهها مالیات وضع کند. در زمان خسرو پرویز اول، سرزمینهای بیشتری تحت مدیریت متمرکز قرار گرفت.
در دوره ساسانیان از دو راه تجاری استفاده میشد: یکی در شمال، مسیر معروف ابریشم، و دیگری مسیر کمتر برجسته در سواحل جنوبی ساسانی. کارخانههای شوش، گوندیشاپور و شوشتر به تولید ابریشم معروف بودند و رقیب کارخانههای چینی محسوب میشدند. ساسانیان رواداری زیادی نسبت به ساکنان روستاها داشتند که به روستاییان اجازه میداد در صورت قحطی، غذا ذخیره کنند. صنعت ایرانی در زمان ساسانیان از شکل خانگی به شهری توسعه یافت. جادهها و پلهای خوب، کاروانهای دولتی و بازرگانی را قادر میکرد تیسفون را با تمام استانها پیوند دهند، و بندرهایی در خلیج فارس برای تسریع تجارت با هند ساخته شد. بازرگانان ساسانی دامنه وسیعی داشتند و به تدریج رومیان را از مسیرهای تجاری سودآور اقیانوس هند بیرون کردند. اکتشافات اخیر باستانشناسی این واقعیت جالب را نشان میدهد که ساسانیان از برچسبهای خاص (تجاری) بر روی کالاها به عنوان راهی برای تبلیغ برند خود و تمایز میان کیفیتهای مختلف استفاده میکردند.
خسرو پرویز اول شبکه تجاری گسترده پیشین را باز هم گسترش داد. دولت ساسانی در آن زمان به کنترل انحصاری تجارت گرایش داشت و کالاهای تجملی نسبت به گذشته نقش بسیار بیشتری در تجارت داشتند و فعالیت گسترده در ساخت بنادر، کاروانسراها، پلها و امثال آن با تجارت و شهرنشینی پیوند خورد. در زمان خسرو، ایرانیان بر تجارت بینالمللی چه در اقیانوس هند، چه در آسیای مرکزی و چه در جنوب روسیه تسلط داشتند، اگرچه رقابت با بیزانسیها گاهی شدید بود. سکونتگاههای ساسانی در عمان و یمن گواه اهمیت تجارت با هند است، اما تجارت ابریشم با چین عمدتاً در دست دستنشاندگان ساسانی و مردم ایران (سغدیان) بود.
عمده صادرات ساسانیان ابریشم، منسوجات پشمی و طلایی، فرش و موکت، پوست جانوران، چرم و مروارید از خلیج فارس بود. همچنین کالاهایی از چین (کاغذ و ابریشم) و هند (ادویهجات) ترانزیت میشد که دولت ساسانی بر آن مالیات وضع میکرد و دوباره از امپراتوری به اروپا صادر میشد.
همچنین آن زمان، زمان افزایش تولید اجزای فلزی بود، بنابراین ایران به عنوان «زرادخانه آسیا» شهرت یافت. بیشتر مراکز معدنی ساسانیان در حاشیه امپراتوری -در ارمنستان، قفقاز و بالاتر از همه، ماوراءالنهر- بود. ثروت معدنی خارقالعاده کوههای پامیر به افسانهای در میان تاجیکها بدل شد: زمانی که خداوند جهان را میآفرید، به پامیر رسید و کوزه مواد معدنی خود را به زمین انداخت که در سراسر منطقه پخش شد.
نفوذ امپراتوری ساسانی تا مدتها پس از سقوط نیز ادامه یافت. این امپراتوری به رنسانس ایرانی دست یافته بود که به نیروی محرکه تمدن دین تازهتاسیس اسلام تبدیل شد. در ایران امروزی و نواحی ایرانوسفر، دوره ساسانیان به عنوان یکی از نقاط اوج تمدن ایران به شمار میرود.
قرون وسطی (فتح ایران ازسوی اسلام)
فتح ایران به وسیله مسلمانان به امپراتوری ساسانیان پایان داد. پس از ساسانیان تا حمله مغول، کشاورزی ایران به تناوب دچار رکود شد. کشاورزی در ابتدای این دوران رو به زوال رفت. از عوامل تضعیف کشاورزی در این دوران میتوان به تخریب زیرساختهای آبیاری (که عموماً به دلیل عدم رسیدگی به تاسیسات نابود میشدند) و تخریب زمینهای کشاورزی (که معمولاً به خاطر چرای دامهای اعراب از بین میرفتند) اشاره کرد.
در دوره امویان از عمده دلایل زوال کشاورزی، تاثیر اعراب بر اقتصاد کشاورزی بود. با تسلط اعراب بر ایران، نظام اقتصادی که تا آن زمان بر ایران مسلط بود دگرگون شد، اعراب طبقات اجتماعی را تغییر دادند و با این تغییر ساختار موجب شدند افراد مالیات کمتری به دولت بپردازند و در نتیجه باعث کاهش درآمدهای دولت شدند. تاثیر دیگر حمله اعراب، مهاجرت گروههایی بود که اسلام را نپذیرفته بودند، این افراد به همراه خود امکانات مالی و تولیدی را که اندوخته بودند، بردند.
در دوره خلافت عباسیان و پس از آن در زمان حکومتهای محلی، کشاورزی پیشرفت کرد. طاهر ذوالیمینین از سلسله طاهریان، قانونی در جهت بهبود وضع آبیاری و افزایش محصولات کشاورزی تصویب کرد، ولی با مرگ او این دوران پایان یافت و به دلیل کوتاه بودن این دوره تغییرات مطلوبی ایجاد نشد. در دوره دیلمیان، باغبانی ایران به حداکثر گسترش خود رسید و برای نخستینبار پرورش مرکبات در اطراف دریای خزر آغاز شد. در این دوره برخی از انواع سبزی مثل مارچوبه و گل کلم به مقدار فراوان در ایران زراعت میشدند اما بعدها کشت آنها منسوخ شد.
سامانیان: امپراتوری سامانیان، یک امپراتوری مسلمان سنی پارسی، از ریشه دهقانی ایرانی بود. مرکز این امپراتوری خراسان و ماوراءالنهر بود و از سال 819 تا 999، ایران و آسیای مرکزی را در بیشترین حد خود دربر میگرفت. چهار برادر به نامهای نوح، احمد، یحیی و الیاس دولت سامانیان را تاسیس کردند که هر یک از آنها بر سرزمینهای تحت فرمانروایی عباسیان حکومت میکردند. در سال 892، اسماعیل سامانی دولت سامانیان را تحت یک حاکم متحد کرد و بدین ترتیب عملاً به سیستم فئودالی مورد استفاده سامانیان پایان داد. همچنین در زمان او بود که سامانیان از حکومت عباسیان مستقل شدند.
کشاورزی و تجارت پایههای اقتصادی دولت سامانیان بود. سامانیان به شدت درگیر تجارت با اروپا بودند. ماوراءالنهر و خراسان عمدتاً اراضی کشاورزی بودند. کشاورزی بیشتر مبتنی بر استفاده از آب وادیهای فصلی، چشمهها و کانالهای سطحی و زیرزمینی بود. در ماوراءالنهر سیستمهای آبیاری متعددی وجود داشت که قبلاً بهویژه در درههای زرافشان و فرغانه و تعدادی از مناطق دیگر ایجاد شده بودند. کانالهای جدیدی نیز از رودخانههای هریرود و هیرمند حفر شد. در زمینهای آبی، دهقانان گندم، جو، برنج، ارزن، حبوبات، دانههای روغنی و سایر محصولات را میکاشتند. پنبه نیز یک محصول کشاورزی بسیار مهم در تعدادی از مناطق بود. خربزههای بخارا و مرو از شهرت خاصی برخوردار بودند و در آن زمان به عنوان بهترین خربزههای جهان شناخته میشدند. نخل خرما در سیستان و نیشکر در ولایت بلخ کشت میشد. در ماوراءالنهر و خراسان و مناطق کوهستانی و استپی نیز، دامداری به ویژه پرورش گوسفند و اسب رواج داشت.
یورش مغول: حمله مغول به ایران در سال 1219 از سوی چنگیزخان آغاز شد. طی سالهای 1220 و 1221 بخارا، سمرقند، هرات، طوس و نیشابور با خاک یکسان و تمامی جمعیت سلاخی شدند. چنگیز قبل از مرگش در سال 1227 به آذربایجان غربی رسیده بود و پس از ورود از شمال شرق به ایران، شهرهای زیادی را در مسیر غارت کرده و سوزانده بود.
حمله مغول برای ایرانیان فاجعهآمیز بود. اگرچه مهاجمان مغول در نهایت به اسلام گرویدند و فرهنگ ایران را پذیرفتند، اما ویرانی مغول در ایران (به ویژه منطقه تاریخی خراسان) تغییر مسیر عمدهای را برای منطقه رقم زد. بسیاری از دانشها، فرهنگ و زیرساختهای شش قرن به دلیل تخریب شهرها، سوزاندن کتابخانهها و جایگزینی مساجد با معابد بودایی، ویران شد. مغولان بسیاری از غیرنظامیان ایرانی را کشتند. تخریب سیستمهای آبیاری قنات در شمال شرق ایران، الگوی سکونتگاههای نسبتاً پیوسته را از بین برد و شهرکهای متروکه زیادی بر جای گذاشت که از نظر آبیاری و کشاورزی نسبتاً خوب بودند.
در اثر یورش مغولها، باغبانی نیز از رونق افتاد و وضع بدین منوال بود تا آنکه غازانخان تیموری در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری قمری به توسعه کشاورزی پرداخت. در قلمرو او انواع درختان میوه و سبزیها در تمام نقاط کشت میشدند و باغبانی آنقدر رونق داشت که از اصفهان انواع میوه به هندوستان و آسیای صغیر و از کرمان خرما به سایر کشورها صادر میشد. در این دوره اقلید و سورمق مرکز تولید برگه زردآلو بود و خراسان ناحیه باارزشی برای پرورش انواع میوه بهشمار میآمد. از زمان غازانخان (حدود سال ۷۰۰ ه.ق.) کتابی به نام «در علم فلاحت و زراعت» که نویسنده آن ناشناس است باقی مانده که در آن درباره نگهداری بذرها، غلات و اینکه کدام درخت و گیاه از بذر میروید و کدام را باید به صورت نهال کاشت و همچنین خواص انگور، درختان میوهدار و بیثمر، انواع گیاهان زینتی و کود صحبت شده و به هر گیاهی، فصلی اختصاص یافته است. دانشمندان همچنین به امور کاملاً فنی نیز میپرداختند و دستگاههایی برای بهرهبرداری از آب تهیه دیدند که از آن جمله میتوان چرخ چاه خودکار را نام برد.
مغولها مالیات صنعتگران را کاهش دادند، کشاورزی را تشویق کردند، کارهای آبیاری را بازسازی کردند و گسترش دادند و ایمنی راههای تجاری را بهبود بخشیدند. در نتیجه، تجارت به طور چشمگیری افزایش یافت. اقلامی از هند، چین و ایران به راحتی از استپهای آسیایی عبور کردند و این روابط، ایران را از نظر فرهنگی غنی کرد. اما پس از مرگ غازانخان و حملات متعدد به ایران، پایگاه کشاورزی در کشور به مرور تضعیف شد.
امپراتوری صفوی
سلسله صفویه یکی از مهمترین سلسلههای حاکم بر ایران بود و «اغلب آن را سرآغاز تاریخ جدید ایران میدانند». صفویان از سال 1501 تا 1722 فرمانروایی کردند و در اوج خود، تمام ایران، آذربایجان و ارمنستان امروزی، بیشتر گرجستان، قفقاز شمالی، عراق، کویت، افغانستان و همچنین بخشهایی از ترکیه، سوریه، پاکستان، ترکمنستان و ازبکستان را تحت کنترل داشتند.
با آغاز فرمانروایی صفویان، بار دیگر کشاورزی در ایران رونق گرفت؛ هرچند با وجود تمام کوششها حتی در زمان شاهعباس نیز، به رونق پیش از حمله مغول نرسید. در این دوره در تمام ایران درختان میوه بهویژه زردآلو، به، انار، بادام و انگور کشت میشدند. کشت خرما در خوزستان، فارس، کرمان و سیستان انجام میشد و خرمای ایران به ویژه خرمای جهرم، بهترین خرمای جهان بهشمار میآمد و مقدار فراوانی از آن به هندوستان صادر میشد. کشت مرکبات و زیتون در مازندران و خوزستان معمول بود. در این دوره خرمای کرمان، پیاز خراسان، انار یزد و شیراز و نیز پرتقال مازندران به خارج صادر میشده است. از زمان صفویان نیز کتابهای کشاورزی متعددی باقی مانده که مهمترین آنها «ارشاد الزراعه» تالیف فاضل هروی در سال ۹۲۱ هجری قمری است.
زایندهرود برای پایتخت صفویان اهمیت حیاتی داشت و از نظام استانداردی پیروی میکرد که سالیان دراز ادامه داشت. البته مداخلات فراوانی نیز از سوی صفویان در سایر سرزمینهای امپراتوری خود انجام شد. این اصلاحات و مداخلات باعث بهبود نسبی وضعیت کشاورزی و افزایش تولیدات کشاورزی در آن دوره شد و تحول پایدار در سیستم آبیاری را به همراه داشت. در آذربایجان در کرانه خزر و در واحههای رودخانهای مانند اصفهان، هرات و برخی از شهرهای ماوراءالنهر، کشاورزی دیم یا آبیاری سطحی غالب بود. در بیشتر مناطق دیگر، قناتهای زیرزمینی (کاریز) آب را برای آبیاری تامین میکردند.
از افشاریان تا قاجار
تمامیت ارضی ایران یک بار دیگر به وسیله یک فرمانده جنگی ترک بومی ایران از خراسان، نادرشاه، احیا شد. او در سال 1736، توانست صفویان را خلع و خود به عنوان شاه، تاجگذاری کند. نادر یکی از آخرین فاتحان بزرگ آسیا بود و در زمان سلطنت او، ایران به بزرگترین وسعت خود از زمان امپراتوری ساسانیان رسید و کنترل ایران امروزی، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان، بحرین، ترکمنستان و ازبکستان و بخشهایی از عراق، پاکستان، ترکیه، امارات متحده عربی، عمان و قفقاز شمالی (داغستان) را در اختیار داشت.
پس از مرگ نادر، بیشتر امپراتوری او بین زندها، درانیها، گرجیها و خانات قفقاز تقسیم، و حکومت افشاریان به یک ایالت محلی کوچک در خراسان محدود شد. کریمخان زند تلاش خود را وقف احیای تجارت و کشاورزی در فارس و غرب ایران کرد. او شیراز را بازسازی کرده، قراردادهای تجاری با شرکت هند شرقی بریتانیا در بوشهر منعقد کرده و در سالهای 1775 تا 1779 بصره را در عراق عثمانی محاصره و اشغال کرد. سرانجام، سلسله افشاریان به وسیله آغامحمدخان قاجار در سال 1796 سرنگون شد و او یک سلسله بومی جدید ایرانی را تاسیس کرد و سلطه ایران را بر چندین منطقه فوق بازگرداند.
بعد از صفویان حکمرانان هر کدام بر حسب قدرت و ضعف خود اثراتی بر روی کشاورزی ایران داشتند که رویهمرفته اثرات منفی بیشتر بود. با این حال، به رغم رکود و افول کشاورزی در اوایل قاجار، نشانههایی از قوت اقتصادی وجود داشت که حداقل از لحاظ مقایسهای، ایران را از بسیاری از مناطق دیگر متمایز میکرد. صنایع و صنایع محلی نمونههای خوبی در این زمینه هستند. ایران هنوز پایگاه قوی صنایع دستی و فنون بومی داشت که در آن زمان در میان همسایگانش ارزشمند بود. اگرچه صنایع بزرگتر هنوز غایب بودند، اما تعداد بیشمار صنایع دستی و صنعتگران محلی در مقیاس کوچک، یک پایگاه قوی تولید محلی را تشکیل دادند که نهتنها نیازهای بازار داخلی، بلکه بازارهای خارجی خاص (مانند صادرات منسوجات به قفقاز و آسیای مرکزی تا اواخر قرن نوزدهم) را تامین میکرد. مراکز تولیدی اصلی آن دوره اصفهان، یزد، شیراز، کاشان، همدان و رشت بودند که اصفهان همچنان شهر اصلی تولید بود.
نخستین جنبش به سوی کشاورزی نوین در زمان صدارت امیرکبیر به وجود آمد. او با وارد کردن انواع بذرهای اصلاحشده، با کارشناسان خارجی قراردادهایی منعقد کرد و کشاورزی ایران را به سوی پیشرفت حرکت داد. در اوایل قرن چهاردهم ه.ق. با تاسیس اولین مدرسه کشاورزی ایران به نام «مدرسه فلاحت مظفری» و وارد کردن سیبزمینی و انواع نهالهای میوه به خصوص سیب و گیلاس از خارج باغبانی ایران گسترش بیشتری یافت؛ سپس با ایجاد مدارس متوسطه، عالی و دانشکدههای کشاورزی، اصلاح و تهیه بذر و نهال و... به وضع کنونی درآمد.
پهلوی اول و دوم
در دوره رضاشاه، پابهپای پیشرفتهای صنعتی، اجرای برنامههای گسترش بخش کشاورزی و دامداری ایران نیز انجام شد. کشاورزی سنتی ایران، برای نخستینبار مکانیزه شده و اصول کار وارد آن شد. شبکههای آبیاری، بندها و مهارسازی آب، کمک کرد تا سطح کشاورزی در همه نقاط ایران، به ویژه در استانهای آذربایجان، خراسان، کردستان، کرمانشاه، گرگان، گیلان، مازندران و اطراف تهران تا چندین برابر افزایش یابد. با استخدام کارشناسهای خارجی و خرید ماشینآلات کشاورزی، تولید محصولات وابسته در ایران، بیشتر و بهتر شد. صنایع وابسته به کشاورزی همانند بافندگی، برنجکوبی، پنبهپاککنی، کنفسازی، نخریسی، روغنکشی، لبنیات، کنسرو و کمپوتسازی، توتون و تنباکو، آبمیوه و شرابسازی و سیگار نیز ایجاد شدند که افزون بر مصرف درون ایران، بخشی نیز به کشورهایی چون آلمان صادر میشد. برای بخش آموزشی نیز، دانشکدههای کشاورزی، دامپروری و دامپزشکی بنیانگذاری شدند و نخستین سازمانهای وابسته در ایران، پدید آمدند. سازمانهای حفظ جنگل و حیوانات، پرورش و صید ماهی، دامداری، اصلاح بذر و... ایجاد شدند و در مدت کوتاهی انواع محصولات کشاورزی در ایران کشت شدند و میزان قابل توجهی نیز به صادرات اختصاص یافت. با تشکیل شدن سازمان شیلات و گسترش بخش وابسته به ابریشم، درآمد قابل توجهی نصیب ایران شد. در دوران رضاشاه، ایران دارای یک زیربنای صنعتی و کشاورزی واقعی شد و در تولید بیشتر مواد مصرفی و مواد خوراکی به خودکفایی رسید. این زیرساخت کمک کرد تا در دوران شاه بعدی نیز دستکم تا ابتدای دهه ۱۳۴۰، ایران واردکننده هیچگونه محصول کشاورزی نباشد و تمام غذای خود را، خودش به تولید میرساند.
در دوره پهلوی دوم، محمدرضاشاه تصمیم گرفت با اجرای اصلاحات ارضی تحولاتی به خصوص در زمینه کشاورزی پدید آورد. بر اساس این طرح مقرر شد تغییرات اساسی در میزان و نحوه مالکیت اراضی به ویژه اراضی کشاورزی و مراتع به منظور افزایش بهرهوری عمومی جامعه پدید آید و زمینهای کشاورزی بین ۱۸ هزار روستایی تقسیم شوند. نتایج نشان داد که اصلاحات داخلی نبوده و زیر فشار دولت و خارج از کشور انجام شده است. سرگردانی کشاورزان پس از اصلاحات ارضی موجب آنومی، یعنی فقدان هنجارهای عملکردی و چندپارگی جامعه شد. مهمترین پیامد اجتماعی این موضوع، مهاجرت کشاورزان از روستا به شهر بود که باعث فقر و وابستگی آنها به دولت شد. زمینهای کوچک و تکهتکهشده کشاورزان روستایی، کارایی مناسبی برای تامین آذوقه آنها نداشت. فعالیت غیراقتصادی کشاورزان در روستا و ازهمگسیختگی میان کشاورزان به یک آشفتگی اجتماعی منجر شده بود. مصرفگرایی، وابستگی به فرهنگ شهری، حاشیهنشینی، بیکاری و افزایش قیمت مسکن از پیامدهای دیگر این سیاست بودند.