پسران پدران شجاع
چه کسانی آینده اقتصاد جهان را میسازند؟
من یک ژنرالم. میلیونری خودساخته؛ اما شبیه هیچکدام از شماها نیستم؛ به خصوص شبیه شما تنبلها. ایلان ماسک را قبول ندارم. روتینِ استیو جابز، مزخرفی بیش نیست. با خزعبلات اینستاگرامی مافیای روسی، ذهنم را فریب نمیدهم. مانند 70 میلیون بیکارِ دنیا هر یکشنبه در لابهلای موعظههای جول اوستین، همان کشیشِ خندان لیکوود، برای خدایی که همیشه با من است ولی گویا دیگران آن را ندارند، عمرم را هدر نمیدهم. با سخنرانیهای تیدیجیکس یا وینفری هم قصد ندارم جایزه گلدن گلوب را بگیرم یا با حرف زدن پولدار شوم. راهِ من همیشه روشن بوده و هست؛ چون خودم راهدار و جادهسازم. زمانی که بیشتر شماها در خانه نشسته بودید و گیمربودن نهایت افتخارتان بود، من برای بازیهایتان برنامه مینوشتم و از کدها پول درمیآوردم. شاید باورتان نشود یا حتی به منزوی بودن محکومم کنید، اما من هیچوقت مهمانی نرفتم. کسی من را در هیچ پارتی و نایتکلابی ندیده است. بزرگترین تفریحم، توسعه مهارتهایم بوده است و زمان استراحتم، 10 دقیقه غذا خوردنم. حتی گاهی شبها را هم به صبحها وصل کردهام تا در فداکاری برای هدفهایم، کوتاهی نکرده باشم. همیشه هم تنها نقطه اتکایم همانی بوده که هر صبح در آینه به او سلام دادهام؛ برای همین، هر چیزی را بهتنهایی تجربه کردهام، بهتنهایی یاد گرفتهام و به خاطر وسعت رویاهایم از خیلی چیزها دوری کردهام، مثل کلاسهای درس. من تا به یاد دارم از مدرسه فراری بودهام. هیچوقت به کتابهای درسیِ محدود به دیدگاههای یک یا چند نفر، اعتقادی نداشتهام؛ به تئوریها و آموزشهای یکسانی که نورِ خلاقیت را از ذهن میگیرند. من در همه سالهای گذشته فقط جسمم را در کلاسهای درس نشاندم تا از تنبیه پدر و مادرم برای اینکه قرار نبود پزشک یا وکیل شوم، در امان بمانم؛ اما در همان ساعات حضور فیزیکیام، با گوگل، معلم مورد علاقهام و یوتیوب، همکلاسی دانشمندم، تجارت الکترونیک را یاد گرفتم. اولین شرکت خودم را با نام «Nuclear Node» در کلاس هشتم راه انداختم. در ساعات بیکاری در رستوران خانوادگیمان به صورت حرفهای مشغول به کار شدم. مهارتهای فردیام را حتی در کلینیکهای زیبایی سنجیدم و آنها را توسعه دادم؛ تا اینکه، در 11سالگی بر کدنویسی و دراپ شیپینگ، به صورت کاملاً حرفهای مسلط شدم. توجه کارآفرین افسانهای دنیا، کایل باکنر را به دست آوردم؛ فراتر از آن، حامی او شدم و با این حمایت و قیومیت، در 18سالگی، موجودی حساب بانکیام به 100 هزار و در 20سالگی به یک میلیون دلار رسید و حالا با درآمد سالیانه 750 هزار دلار، من «اندی کونگ»، یک میلیونر 21 ساله و بنیانگذار، مبدع و افسر ارشد فناوریِ 20 کمپانی از جمله شرکتهای مدیریت تجارت الکترونیک «وایفای پروجکت»، نرمافزار «دراپشیپینگ» مبتنی بر هوش مصنوعی «Alqen» و مرکز داده و استخراج کریپتو آکادمی نظامی بلک واتر هستم. یک ژنرال پایبند به نظمِ خلق ثروت که حالا عاشق سفرهای دریایی، خودروهای اسپرت فانتزی و به رخ کشیدن غنیمتهای حاصل از تلاشهایم هستم اما باز هم برای توسعه پروژههای بزرگ با افراد نجیب میجنگم؛ جنگی که دو میلیارد و 80 میلیون زومرِ این سیاره برای عقب نماندن از آلفاهای در راه، گاماهای دیجیتالیشده و دلتاهای هوشمند به آن نیاز دارند و البته میانبری هم برای آنها نیست؛ مگر آنکه همه ما در بازتعریف و بازبینی هویتی هزارهها و زومرها، به کدشناسهایی منعطف تبدیل شویم و به این پرسش پاسخ دهیم که بومیان دیجیتالی جهان، چگونه زندگی فناورانه را آموختند و اولویتهای بزرگترین نسل بشری، چگونه جهان انسانی را تغییر خواهد داد؟! پرسشی که پاسخ اندی کونگ به آن طبق بزرگترین پژوهش تاریخ در شرکت برسون-مارستلز (BCW)، «شناخت پارادوکس جهانبینی زومرهاست». جهانبینی پیچیدهای که پروفسور مت لوبلی از دانشگاه تحقیقات عمومی اکستر انگلستان1 نیز آن را تحلیل کرده و پیچیدگی آن را توضیح داده است.
نسلِ بیحوصله
بر اساس نظریه ارزشهای اساسی انسانی پروفسور شالوم شوارتز و کتاب «ژن Z توضیح داده شد»، تفاوت جهانبینی زومرها، به عنوان بزرگترین گروه زیستی زمین، در تنیدگی تکنولوژیک و آمیختگی زندگی آنها با دنیای آنلاین و آفلاین نهفته است. این نهفتگی، فلسفه زندگی کردن در دنیای دیجیتال را به رخ میکشد. در واقع، اثبات میکند این نسل که اینک 23 درصدِ جمعیت دنیا را به خود اختصاص داده، چگونه به هنر اصلاح جنبههای شکسته دنیای انسانی دست یافته است، یا ژنرالهای آن چطور در حال مبارزه با نوآوریها، شکستها و تضادهایی هستند که بسیاری از آنها از نیمه دوم قرن بیستم به ارث رسیده است، تناقض و شکافها را ساخته و آنها را مجبور کرده تا این پارادوکسها و شکستهای سیستمی را با ابزارهای جدید دیجیتالی هدایت و کنترل کنند. کاری که به تعبیر پروفسور لوبلی، اصلاح هویتی، الگوسازی جایگزینی و کنار آمدن با ایدهآلسازی وراثتی هزارهها و حتی ژنرالهایی است که در سال 1995 متولد شدند؛ همان سالی که اولین مرورگرها به بازار جهانی راه پیدا کردند. جهان با وبسایتها و پلتفرمهای آنلاین منفجر شد. آمازون نخستین کتاب خود را به صورت آنلاین فروخت. دستگاههای دیجیتال توسعه یافتند. جوزف کمپبل، روزنامهنگار و مورخ با تحلیل تاثیر «لحظههای لولایی» در جامعه آمریکایی، سال 1995 را «سال آغاز آینده» نامید و زومرهایی را که شناختی از زندگی بدون اینترنت نداشتند از بزرگانشان، یعنی هزارهها جدا و این مرز را تا قبل از دوران پاندمی حفظ کرد؛ هر چند این جداسازی باز روی یک مرز خاکستری ایستاد و به تضاد رسید. در طول قرنطینه سال 2020، بسیاری از آنهایی که مدتها قبل از راهاندازی اینترنت به دنیا آمده بودند، به تفکیک فعالیتهای فیزیکی و مجازی عادت داشتند و حتی جرأت نمیکردند در سالهای جوانی بعد از ساعت 9 شب به دوستانشان زنگ بزنند، مانند پستهزارهها، شروع به تجربه زندگی آنلاین / آفلاین کردند. به واقع، نسلهای قدیمیتر مجبور به استفاده از دستگاههای دیجیتال برای فعالیتها و ارتباطات مختلف روزمره شدند، محو شدن مرز میان زندگی آنلاین و آفلاین را درک کردند و همهگیری، سکوی پرتاب نسل Y به دنیای زومرهایی شد که زندگی بدون فناوری و رسانه را بلد نبودند و حتی نمیخواستند بدون آنها زندگی کنند، چرا که کدهای رفتاریشان با استفاده از رسانه و ارتباطات شکل گرفته و تدوام یافته بود. به معنایی دیگر، با پاندمی، نسل Z، آنهایی که بین سالهای 1996 تا 2010 متولد شده بودند و مسنترین آنها در حال ترک دانشگاه، ورود به بازار کار /مصرف و تشکیل خانواده بود در حالی که جوانترینشان در مدارس ابتدایی درس میخواند، با جمعیتی مواجه شد که نیاز به یادگیری مهارتهای ارتباطی، دیجیتالی و تکنولوژیک بالا داشت، اما در عین حال و در مقابل، خود بومیان دیجیتالی که از ابتدا در تشخیص، توسعه و کاربرد کدهای اجتماعی آنلاین در فضاهای فیزیکی هم مشکل داشتند و باید مثلاً برای ایجاد ارتباطات غیرمجازی از مراسم رسمی مانند عروسی گرفته تا رویدادهای غیررسمی چون ملاقات با پدربزرگ و مادربزرگ، مهارت پیدا میکردند و یاد میگرفتند که چگونه وقتی از یک مکان، فعالیت یا زمینهای به مکان دیگری میروند، کدهای ذهنی، رفتاری و اجتماعیشان را تغییر دهند و تعاملاتشان تسهیل شود، به تضادهای گیجکنندهای رسیدند. نسلی که عادت داشت فقط نزدیکترین دوستانش را در میمها تگ کند، حالا باید با کاربران مسن و نابلدی ارتباط میگرفت که کوچکترین گاف اینترنتیشان، استفاده از یک پاراگراف طولانی از هشتگهای اینستاگرامی بود و بعضاً استاد نوشتن ایمیلهای بهشدت رسمی بودند. به نحوی که گاه یک ایمیل از طرف آنها پر از علائم نگارشی، تاکید بر کلمات، استفاده از گیومه و تکرار حروف کوچک و بزرگ و... به مثابه طوماری رسمی از چند صدسال پیش تلقی میشد که دانشجوهای قدیمی نسل Z -والدین ژنرالهای فعلی- با تلفنهای قبل از بلکبری یا سامسونگ و آیفونهای مجهز به صفحهنمایش لمسی، فقط بلد بودند (یا به بیان بهتر، عادت کرده بودند) با زبان عامیانه و پیامکی «TEXTSPEAK»، چون «cul8r»، بعداً میبینمت؛ «gr8»، عالیه؛ «2mrw»، فردا؛ و یا شکلکها چون «(» و «:- /»، کلمات را کوتاه کنند و جواب یک ایمیل رسمی را در چند کلمه بدهند؛ و مخففتر از آنها، دانشجوهایی همگامشده با هوش مصنوعی و کدهای اجتماعی تکاملیافته، ژنرالهای فعلی بودند که حتی به والدین خود یاد دادند و برایشان شخصیسازی کردند که اگر در پاسخ پیامهایشان نوشتند: «kk» به معنای خوب یا اوکی است و مفهومی مثبت و شاد دارد. اگر «k» فرستادند یعنی عصبانی یا ناامید شدهاند یا میخواهند به مکالمه پایان دهند و پیامشان مفهومی سرد و انکاری و حتی گاهی مواقع بیادبانه دارد یا اگر از «LOL» استفاده کردند به معنای با صدای بلند خندیدن است و خنده طولانی و کِشدار آنها را نشان میدهد و از بابتش خوشحال باشند. رویکرد تعاملی که البته حالا برای یک زومر پنجساله بهشدت متفاوتتر است. پنجسالهها، معلمها یا کسانی را که از آنها یاد میگیرند یک «الکسای انسانی»، ارائهدهنده اطلاعاتی مشابه اکو آمازون (الکسا)، هوم پاد اپل (سیری) یا گوگل هوم (دستیار گوگل) میبینند، بسیار رُک، مستقیم و صریح پاسخ میدهند و از فناوری میخواهند تا آشفتگی گفتاری آنها را اصلاح کند. رفتار و کاربردی که به زعم بسیاری از زبانشناسان و حتی انسانشناسان اجتماعی صحیح نیست؛ اما زبان و گفتار هم همه چیز نیست و میتوان یک نقص را با چند مزیت پوشش داد.
خانه یوتیوبرهای همکار
نسل Z، برخلاف صبر اندکش در ارتباطات نوشتاری و محاورهای، علاوه بر احترام برای پسانداز زمان، میل زیادی به روشهای مشارکتی در بازارهای کار، جوامع دانشگاهی و حل مساله گروهی دارد. زومرها، دوست دارند برای حل مشکلات با هم همکاری کنند و از فناوریهای دیجیتالی در جهتبخشی به فعالیتهای مشارکتی کاملاً موثر بهره ببرند. پستهزارهها با کار گروهی راحتترند و بسیاری از آنها از سنین پایین، کار با نرمافزار و وبسایتهایی را که تلاشهای تیمی جمعی را ترویج میدهند، یاد گرفتهاند. همه آنها، به استفاده از ابزارهای دیجیتالی مانند گروپمی، گوگل داکس، آفیس، فیسبوک مسنجر و اسکایپ برای ایجاد اسناد مشترک، شرکت در چتهای گروهی و اشتراکگذاری عادت دارند و بیشترشان با مفاهیمی چون «انبوهسپاری /برونسپاری» و «تامین مالی جمعی» به صورت تئوری و کاربردی آشنا هستند، بهگونهای که میتوانند از طریق وبسایت و نرمافزارهایی چون پلتفرم تامین مالی جمعی کیکاستارتر، پاترئون، چنج اورگ، ایندیگوگو، تُرک مکانیکی آمازون یا GoFundMe و Zooniverse، انواع سرفینگ و سازماندهی اجتماعی را توسعه دهند و ایدههای اشتراکگذاری را تقویت کنند؛ چون این نسل درک کرده است که همکاریها میتواند به نتایج هیجانانگیزی منجر شود. کمااینکه، خود اینترنت و ویکیهای مختلف، نقش پروژههای مشترکی را دارند که با انعطافپذیری بالا ایجاد میشوند. فناوریهای بلاکچین، از طریق اجماع شکل میگیرد. نرمافزارهای منبع باز، دقیقاً به این دلیل ارزش دارند که از طریق تعداد زیادی از توسعهدهندگان داوطلب در سراسر جهان اصلاح میشوند. شرکتهای کارآفرین سیلیکونولی، مهماند چون انعکاسی از یک سازمان مسطح را دارند یا برخی از استارتآپها موفقترند چون قبل از اینکه فعال شوند، به عنوان پروژههای جمعسپاری یا سرمایهگذاری جمعی شکل گرفتهاند؛ و همه اینها به خودی خود بستری را فراهم میکند تا وقتی زومرها، پای اصطلاحاتی چون «تعامل»، «روزهای همکاری» و «خانههای مشارکتی» را برای نشان دادن دامنه مشارکتشان در برنامهها و تولید محتوای اثرگذار به میان میکشند یا یوتیوبرهای بزرگ، خانههای معروف تولید محتوای مشارکتی چون «Clout House» و «Hype House» را میسازند و بسیاری بدون دستمزد در آنها مشغول به کار میشوند، اثبات کنند توانایی شرکت در کار جمعی جدید و ارزشمند بهقدری برای آنها رضایتبخش است که اگر در ادوار دیگر هم متولد شده بودند باز این انتظار فرهنگی را شکل میدادند که بدون چشمداشت کار کنند، اما سهم هر فرد را به رسمیت بشناسند. عیناً مانند کاری که اعضای شرکت فناوری اطلاعات کانادایی«واتپد» آن را به عنوان نمونهای مدرن انجام دادند و اینک جامعه جهانی و 65 میلیون خواننده و نویسنده را هر ماه از طریق قدرت داستان به هم متصل میکنند تا رماننویسان از این فضا، برای پیشنهاد افکار و ایدههای بزرگ استفاده کنند، کاربران، توصیههایشان را در مورد چگونگی توسعه طرحها و کاراکترها به نویسندگان ارائه دهند، خوانندگان، تخیل را به یک عرصه خلاقانه مهم تبدیل کنند، ماهیت نویسندگی را تغییر دهند و البته باعث شوند طرفداران داستانها و رمانها، از یک مصرفکننده منفعلِ صِرف به یک مخاطب منتقدِ فعال، آگاه و اثرگذار تبدیل شوند و مانند یک کارآفرین مستقل درآمد کسب کنند. کارآفرینهای جوانی چون طرفداران داستانهای هفتگانه هریپاتر در سایت «HarryPotterFanFiction» که از شخصیتها و خط روایی 85 هزار داستانِ این وبسایت، استفاده کردند تا فرنچایز محبوب «هری پاتر» را بازسازی کنند و از آن سود ببرند. کاری که در نمونه متفاوتتر آن، طراحان دیجیتالی سایت «دریبببل» انجام میدهند. آنها کارهای خود را به صورت آنلاین به اشتراک میگذارند تا دیگران از آنها و خودشان از نگاه بصری و خلاقیت تبلیغی و گرافیکی دیگر طراحان، الهام بگیرند، مهارتهای خود را بهبود ببخشند و قدرت اقتصادی صنعت طراحی دیجیتال را افزایش دهند. دیدگاه اقتصادی و توسعهای که در بازی شبیهسازی کراس پلتفرم «Simutrans» هم عیناً وجود دارد و به توسعه صنعت حملونقل کمک کرده است. در این بازی که مانند «OpenTTD» یک بازی حملونقل منبع باز است، گیمرها با ساخت و مدیریت سیستمهای حملونقل مسافران، پست و کالا از طریق زمین، هوا و آب تلاش میکنند تا یک سیستم حملونقل موفق را در ابعادی وسیع اجرایی کنند. آنها تصاویر کوچکی از قطارها و اتوبوسها را میکشند و به بازی متصل میکنند تا بزرگترین بازی در مقیاس جهانی شکل بگیرد و افراد زیادی از آن به سرمایه برسند. کاری هدفمند که برخلاف رسانههای اجتماعی و گروههای میم، منبع الهامبخشی برای بسیاری از کشورها چون عربستان و امارات بدون پرداخت هزینهای برای طرح ایده شده است؛ و حتی نظر کارآفرینان جهانی را به خود جلب کرده و به خاطر مدولار بودن و انعطافپذیری به عنوان جنبههای مهم این کار اشتراکی معاصر، باعث شده تا بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی با کسب تجربه در مسیر در شرکتهای فناوری بزرگ استخدام شوند و محل کارشان، نمونهای دیگر از سیلیکونولی، با ساختارهای منعطفی باشد که میتواند گروههای کاری مدولار را پشتیبانی کند و انعطافپذیری و ثبات را در معنایی واقعی با هم آشتی دهد. یک پیوندسازی زنجیرهای فعال که در پسزمینههای حاشیهای، سیاسی، مذهبی، قومی و ملیتی زومرها هم قابل مشاهده است و میتوان برای آن مصداق عینی آورد.
دشمنان دولتهای احمق
در بهار 2016، ائتلافی از دانشجویان استنفورد، سندی را با مجموعهای از خواستهها برای مدیران دانشگاه ارسال و از آنها درخواست کردند که استخدامهای اعضای هیات علمی آینده و برنامههای درسی منعکسکننده تجربیات آنها باشد که این روش جنبشی، مدیران دانشگاه را شگفتزده کرد، زیرا شیوه کار آنها با روشهای قبلی فعالان دانشجویی چه در بعد اعتراضی و چه در سطح پیشنهاد متفاوت بود. دانشجوها اینبار، تمام خواستههایشان را به صورت آنلاین از طریق یک سند در گوگل با عنوان «چه کسی به ما آموزش خواهد داد؟» و به صورت مخفف با نام «WTU» به اشتراک گذاشته بودند، هیچ رهبری این جنبش را هدایت نمیکرد و هر یک از اعضا خودش یک رهبر بالفعل بود. علاوه بر آن، هنگامی نیز که جلسات حضوری بین دانشجویان، استادان و مدیران گروهها برگزار میشد، هر بار دانشجوهای مختلفی در نشستها شرکت میکردند و این روند چرخشی و سیال را ادامه میدادند، به گونهای که مدیریت در تلاش برای مذاکره به نتیجهای که همه را راضی میکند، برسد و مضاف بر آن، به مدیران این احساس را بدهد که سند مطالبات دانشجویی یک سند نیازمند تحقق و رفتار آنها «تسلیمناپذیری مسالمتآمیز» است. موضوعی که برای دانشجویان نسل Z، کاملاً طبیعی بود. آنها میدانستند شیوههای کار و سازماندهیشان با محدودیتها یا کمبودها در بستر فناوری شکل گرفته و در همان بستر نیز نتیجه را تعیین میکند. همچنین، همکاریهای آنلاین آنان میتواند به فعالیتهای آفلاینشان شکل دهد، با سرعت، مقیاس و دامنه شبکهای و ابزارهای دیجیتال تقویت شود و منعکسکننده نگرشهای جدید زومرها در مورد چگونگی انجام کارها باشد؛ چیزی که برای نسلهای قدیمیتر و مدیران دانشگاه، این ساختار، در ابتدا گیجکننده و در ادامه فرآیند فرسایشی بود اما جواب داد و در بسیاری از جنبشهای اعتراضی دنیا نیز تعمیم یافت. سالهاست فعالان بینالمللی جنبش غیرمتمرکز مردمی «زندگی سیاهپوستان مهم است» (BLM) از این شیوه مشارکتی برای مبارزه با نژادپرستی و خشونت علیه سیاهپوستان، بهویژه در قالب خشونت پلیس استفاده میکنند. آنها بدون اینکه رهبری آشکار ملی داشته باشند، به بنیاد شبکه جهانی زندگی سیاهپوستان تا حدودی وابستهاند و آنگونه که اوپال تومتی، کنشگر و نویسنده اهل ایالاتمتحده آمریکا تایید میکند، راهپیمایی و اعتراضات ملی اعضای این جنبش علیه خشونت پلیس بعد از قتل جرج فلوید، احمد آربری و برونا تیلور از سال 2020 تاکنون توانسته خط حمایت از «BLM» را در امتداد وابستگیهای سیاسی و خطوط نژادی یا قومی بشکند، افکار عمومی را به نفع این جنبش هدایت کند و در عین حال توجه گسترده جهانی را به مشکل نژادپرستی ریشهدار در جامعه آمریکا جلب کند، به نحوی که اینک ترامپ منتقد شدید آنهاست. بایدن، راه اعتراضی آنها را در قالب یک پلتفرم ترویجی برای نظم و قانون پذیرفته است. هائیتی نائومی اوزاکا، ستاره تنیس از ژاپن، حامی سرسخت آنهاست و میکا جی واتسون، دانشیار و مدیر بخش سیاست، فلسفه و اقتصاد دانشگاه کالوین، باور دارد، این چنین جنبشها و روندهای سیاسی نسل Z میتواند خط سیاسی بسیاری از کشورها را تغییر دهد. به اعتقاد واتسون، چون این نسل، دو قطبیشدن سیاسی والدین خود را در دوران انتخابات ترامپ و بایدن از نزدیک دیده است، میداند دموکراتها چگونه اشتباه میکنند، جمهوریخواهان چطور به مردم آسیب میزنند و دولتهای احمق چطور مردم را به نابودی میکشانند، بیشتر به این میاندیشد که چطور سیر و خط سیاسی کشور و جهان خود را تغییر دهد تا سیاست عرصه معناداری برای تغییر و حذف شر باشد. به همین خاطر، زومرهایی که شکست سیاسی والدین و ترس آنها از بیان دیدگاههای خود را دیدهاند، همانگونه که نظرسنجی جدید موسسه امریکن اینترپرایز (AEI) و تجزیهوتحلیل مایکل اورام پودهورزر، مدیر سیاسی سابق AFL-CIO از دادههای انتخاباتی منتشرنشده قبلی از «Catalist» هم تایید میکنند، با آنکه تاثیرشان مطمئناً در سال 2024 بر روندهای انتخاباتی دنیا افزایش خواهد یافت، چون بسیاری از آنها به سن رای خواهند رسید و مثلاً سهم آنها به 13 درصد در آمریکا میرسد که بسته به میزان مشارکت، میتواند به معنای حدود هشت میلیون رایدهنده بیشتر از نسل Z در سال آینده و جمعیت 20 میلیوننفری آنها باشد، اما امکان حضور و مشارکت آنها در انتخابات کاهش مییابد. چون آنها مانند نسلهای x یا y یا حتی والدین مسن خود، نگاه تکبعدی به سیاست ندارند. تکتک ابعاد یک موضوع را میسنجند، در یک ماز سیاسی گیر نمیافتند و با این نگرش که هیچ نامزد انتخاباتی کامل نیست، قابلیتها و نقاط ضعف کاندیداها را زیرورو میکنند و ارزشهای آنها را میسنجند. کمااینکه نظرسنجی اخیر NPR /PBS NewsHour /Marist، در آمریکا نشان میدهد، 50 درصد از زومرها و هزارهها، در یک تغییر بهشدت بیسابقه اکنون در پی صلح هستند، با مردم فلسطین بیشتر همدردی میکنند تا اسرائیلیها، خط قرمز آنها بیعدالتی است و همچنین از هر 10 زومر، شش نفر آنها به رهبران سیاسی بیاعتمادند، ژنرالهایی که بین سالهای 1997 تا 2012 متولد شدهاند، با سطوح بالایی از بدبینی و سطح پایینی از اعتماد سیاسی به تمامی بدنه حاکمیتی و بیزاری سیاسی مواجهاند. مردان جوان این نسل از آینده سیاسی عمیقاً ترس دارند. آنها، نگران تحلیل نهادهای دموکراتیک، نابودی ارزشهای مذهبی، قومی، نژادی و جنسیتیاند و ترجیح میدهند راه سیاسیشان از گفتوگوهای مدنی، اخلاقی و صلح بگذرد؛ چیزی که بسیاری از سیاستمداران دنیا و آمریکا آن را ندارند چون سرگرم بازیهای نظامیاند و این تغییر نسلی را نمیبینند. یک «نابینایی سیاسی» که روبرتا کاتز، انسانشناس فرهنگی و محقق ارشد تحقیقاتی اقتصاد رفتاری مرکز مطالعات پیشرفته استنفورد، مشابه آن را نیز در اقتصاد و کارآفرینی تایید میکند و معتقد است، اگر دنیا به ژنرالهای سیاستمدار نیاز نداشته باشد اما قطعاً، به اقتصاددانان ژنرال و کارآفرینان ثروتمند از نسل Z نیازمند است و نباید تعصبات هزارهای یا نسلهای قبلترِ آن، تکاپوی اقتصادی را از این نسل اثرگذار، خودران و خالق ثروت بگیرد. دیدگاهی که اقتصاددانان زیادی با آن همسو هستند و دفاعیههای زیادی از آنها در کنفرانسها و نشستهای اقتصادی جهانی ثبت شده است.
جورابهای سخنگو
لاول آر. ریکتز، دانشمند داده موسسه عدالت اقتصادی بانک فدرالرزرو سنت لوئیس، یکی از این اقتصاددانان است. او که قدرت اقتصادی نسل Z را «سیل ثروت برای جبران طوفان نابرابری» میداند، معتقد است این نسل میتواند جهان آینده را از فقر، بیعدالتی و ورشکستگی نجات دهد. به استدلال او، نسلی که فقط ارزش خالص داراییهای 15 نفر آنها طبق رتبهبندی فوربس، امسال بالغ بر 64 میلیارد دلار بوده است، در دهه آینده قدرت اقتصادیشان، 400 درصد رشد میکند و به 33 تریلیون دلار میرسد، تا سال 2030 بیش از یکچهارم درآمد جهانی را در اختیار دارند و هفت سالِ بعد از آن، 30 درصدِ نیروی کارِ جهان را از آن خود خواهند کرد، قطعاً نسل غیرمستقل یا کوچکی نیست؛ کمااینکه وقتی 91 درصد آنها فقط با فناوری و 97 درصدشان با شبکههای اجتماعی میتوانند چرخه انتخاب شغل و مهارت در بازارهای کار جهانی را تغییر دهند. هر نفر از آنها این قابلیت را دارد که در طول عمر خود، 18 شغل جدید در شش گروه شغلی ایجاد کند و توانایی مالی 15 خانوار را تغییر دهد یا جزو 40 درصد مصرفکننده محصولاتی شوند که اقتصاد جهان به خاطر رشد 5 تا 43برابری قدرت خرید 143 میلیارددلاری اکنون آنها طی یک دهه آینده، شاید مجبور شود جنگ اقتصادی برای تصاحب زومرها راه بیندازد، جهان و کارآفرینان دنیا حق ندارند چشم از آنها بردارند. ریکتز، با بیان اینکه، 88 درصد ژنرالهای Z، برای محیطهای کاریِ مثبت، ارزش زیادی قائلاند و تنوع را عامل اصلی پیشرفت شغلی میدانند، باور دارد که خیلی سریع باید دیدگاهها و نگرشهای آنها نسبت به کار و کارآفرینی -که برخی از آنها «20 سال پیش، موضوع فعالان اجتماعی بودند»- از «پیرامون به مرکز» حرکت کند و بخشهای منابع انسانی دیدگاههای این نسل جوان را نادیده نگیرند؛ و چهبسا، درک کنند که برای ساختن تیمها و شرکتهای چندنسلی موفق، مهم است که تفاوتهای نسلی مورد توجه قرار بگیرند، زبان متفاوت زومرها در قالب دورههای ضمن خدمت به هزارهها یا قدیمیترهای نسل بومیان دیجیتال، آموزش داده شود، فناوری و ابزارهای هوشمند برای آنها نه به عنوان یک مزیت یا خدمت که به عنوان میز کار و پایه فعالیتهایشان در نظر گرفته شود و عدالت شغلی، برابری درآمد، توامانی فرصتهای افقی و عمومی یادگیری /توسعهای، تفکیک شخصیت شغلی و غیرشغلی نسل Z و ذات کارآفرین بودن آنها، در اولویت ارتباطی با این نسل قرار بگیرد تا زومرها بتوانند نردبان اسطورهای توسعه شرکتی و اقتصادی جهان بمانند. موضوعی که اکنون آسیاییها بهخوبی به آن توجه کردهاند و در حال بهرهبرداری از توانمندی زومرهای کارآفرینی هستند که خلق ثروت میکنند. نسل Z، در آسیا، حداقل یکچهارم جمعیت کشورهای این منطقه را به خود اختصاص داده که تقریباً بیشتر از سهم کنونی هزارهها در آن است. از سویی، طبق شاخص امسال میلیاردرهای بلومبرگ، اکنون فقط 11 زومر از ثروتمندترین خانوادههای چینی، بیش از 120 میلیارد دلار دارایی را در اختیار گرفتهاند و نقشهای بزرگی را در خودروسازی، داروسازی، بیوتکنولوژی و انرژیهای جدید ایفا میکنند و البته این فقط یک قله از سلسله کوههای ثروت و توسعه شغلی ژنرالهای چینی است که در حال رونق ثروت چین هستند و قصد دارند رکورد یک تریلیوندلاری ثروت شرکتهای چینی 40 سال قبل را زودتر از حد معمول و برای اطمینان از ثبات چشمانداز دومین اقتصاد بزرگ جهان، بشکنند و آن را چندده یا چندصد برابر کنند. اقدامی که استارت آن را از صنعت خردهفروشی آنلاین زدهاند. صنعتی که طبق برآورد پژوهش «Uniquely Gen Z» از شرکت آیبیام که به عنوان یک مطالعه جهانی سهبخشی، ترجیحات فناوری ژنرال Z، درایت سایبری و اقتصادی را بررسی کرده، آغاز خوبی است؛ چراکه خردهفروشی دیجیتالی برای 75 درصد نسل زومرها که بیش از 95 درصدشان صاحب گوشی هوشمند و 83 درصدشان دارای لپتاپ هستند و حداقل بین 5 تا 9 ساعت از زمان خود را به اطلاعات شبکههای مجازی و اقتصاد دیجیتال اختصاص میدهند، صنعتی مهم است. مضاف بر آن، این نسل در حال حاضر بالغ بر 143 میلیارد دلار قدرت خرید مستقیم دارد. 48 درصد آنها به دنبال خردهفروشانی هستند که برای میزان قدرت خرید آنها ارزش قائل هستند و در ازای کمترین توانایی مالی محصول باکیفیت ارائه میکنند و در عین حال، محصولات خود را طبقهبندی جنسیتی نمیکنند، سبک زندگی سالم و اقتصاد سبز را توسعه میدهند و به موضوعاتی چون تلاش آگاهانه برای تاثیر مثبت بر محیط زیست توجه دارند. مقولاتی که 78 تا 99 درصد زومرها، به خاطر آن محیطهای تعاملی را شکل میدهند، 45 درصدشان کمپین راه میاندازند، بین 36 تا 73 درصد آنها محصولات را بررسی و مسابقات قهرمانان برند را برگزار میکنند و بینش آنها در ترجیح مارک و برند، باعث میشود حداقل در چین و ژاپن، بسیاری از برندها با زومرها، 3 /1 تا 5 /1 برابر بیشتر از هزارهها، فرصت تمایز، برتری و سود اقتصادی پیدا کنند و علاوه بر آن، 85 درصد زومرها در مالزی، 50 درصد آنها در چین و 15 درصد این نسل در هند، از خریداران آنلاین به خریداران حضوری تبدیل شوند. به نحوی که 82 درصد ثروتمندان آنها طبق آخرین مطالعه کردیت سوئیس، در تولید و عرضه کالاها و محصولات پایدار و سازگار با محیطزیست، سرمایهگذاری میکنند یا حداقل یک روایت داستانی تاثیرگذار قوی در راستای حمایت از آنها را در شبکههای مجازی خود انتشار میدهند؛ مانند جورابهای سخنگوی (Talking Toes) سنگاپور که به لطف حمایتهای زومرهای آنلاین، نماد گفتوگوهای معنادار و القای مثبت و شادی به مصرفکنندگان در هنگام پوشیدن جوراب شده و بهنوعی خودران بودن، مشارکتپذیری، کار گروهی، انعطاف، اصالت و رهبری غیر سلسلهمراتبی زومرها را برجستهتر کرده است. و البته یا شاید بر اضطراب و سرخوردگی آنها سرپوش گذاشته است. پارادوکسی که به زعم لیندا وودهد، جامعهشناس دانشگاه لنکستر، پرترهای خوشبینانه و ظریف از نسلی را که میتواند در مورد نحوه زندگی و همکاری در دنیای دیجیتال به ما بیاموزد مخدوش میکند.
جنگیدن برای انسانیت
به استدلال لیندا وودهد، جامعهشناس و یکی از نویسندگان کتاب «هنر زندگی در عصر دیجیتال»، جامعه امروز ما با سرمایهداری نظارتی، تهدیدات استبدادی و پوپولیستی برای دموکراسی، تمرکز ثروت جهانی، تغییرات آبوهوایی، پیامدهای هوش مصنوعی و خطرات مهندسی ژنتیک روبهرو است که همگی در عصر دیجیتال ایجاد یا تشدید شدهاند. از سویی میدانیم که آینده همیشه نامشخص است، اما به دلیل انقلاب دیجیتال و انتظارمان برای حضور آلفاهای تندرو، حالا نامشخصتر از همیشه هم به نظر میرسد. ولی چیزی که ما از انقلاب تکنولوژیک اخیر یاد گرفتهایم این است که نباید از آشفتگی اجتماعی که در آن قرار داریم شگفتزده شویم، حتی زمانهایی که برایمان آزاردهنده میشوند. بلکه باید هنر زندگی کردن در این آشفتگی و پارادوکسها را بیاموزیم. کاری که زومرها و بچههای نسل Z بهخوبی انجام دادند و راه تحمل دردهای تولد یک دوره اجتماعی جدید را یاد گرفتند. کاری که گاه برخی به غلط با برچسبهای منفی این نسل را مورد هجوم قرار میدهند، در صورتی که اگر تفاوتهای شخصی آنها نبود، ما هزارهها یا حتی آلفاهایی که در راهاند، نمیتوانستیم بقا داشته باشیم. بنابراین با استناد به 120 مصاحبه کیفی از سه دانشگاه مطرح دنیا، الگوی اسمشناسی استنفورد و آکسفورد، بررسی بیش از هزار مقاله و تحلیل همه کتابهایی که از سال 1995 تا سال 2018 درباره نسل Z و انقلاب آنها، منتشر شده بود، تاکید میکنم ما جهان آینده را مدیون زومرهایی هستیم که خودراناند اما به دیگران اهمیت میدهند. درک بیشتری از خانواده (اعضای واقعی خانواده خود)، (Fam، خانوادهای که با انتخاب خود میسازند) و دوستانشان دارند و در جوامع هویتیشان عمیقاً سرمایهگذاری میکنند. علاوه بر آن، اعتقاد ژنرالها مبنی بر آزادی فردی، هویتی، اجتماعی و جهانی، نشان از آن دارد که برای ایجاد یک جامعه متنوع سرمایهگذاری میکنند و به همین خاطر بیش از نیمی از زومرها تا یک دهه آینده غیرسفیدپوست، غیرآمریکایی و بریتانیایی خواهند بود و دنیایی از نهادهای اجتماعی با جمعیت ترکیبی از اقلیت-اکثریت را میسازند. مهمتر آنکه، زومرها صادق و با اصالتترین نسل انسانیاند. آنها در دنیای تبلیغات فراگیر و فریبنده بزرگ شدند، اما سواد رسانهای و تفکر انتقادی بالایی برای عبور از ادعاهای کذب دارند و هویتشان را نمیفروشند. همانگونه که در عین گرایش به ساختارهای مدولار و سیال و رفتارهای مشارکتی و اجتماعی، با بررسی الگوهای توافقی رهبری، از اقتدار اقتصادی، خلق ثروت، کارآفرینی، سرمایهگذاری استارتآپی و نوآوری خانوادگی، نمیگذرند، همواره در حال هدایت جهان به سمت اقتصادی جدید و کاملاً پویا هستند و با وجود سرخوردگی از گذشته خود و داشتن نگرش غیرمعمولی نسبت به زمان حال، با شوخطبعی هیجانانگیز در میمها، آرامشهای کمدی مجازی و تعلقات دنیای آنلاین، به صورت جدی، به خروج از شکست فکر میکنند تا نسل بعد از آنها وارث رفاه، عدالت و صلح باشد و از نژادپرستی، ریاکاری دولتی، زنستیزی، خشونت و جنگ آب و غذا در امان بماند. تمام ویژگیهایی که من آنها را «جنگیدن زومرها برای انسانیت» مینامم و معتقدم به جای انتقاد از آنها به خاطر شکست، باید با گفتمان، چالشهای آنها را با وضوح بیشتری ببینیم و قبول کنیم که هنوز آینده ساخته نشده است و این زومرها هستند که جهان بعدی ما را میسازند.
پینوشت:
1- پروفسور لوبلی در این پژوهش راهنمای ما در تبیین ابعاد هویتی نسل Z بوده است.