فقدان نظارت محیط زیست
ایمان معماریان از دلایل مدیریت بد و حیوانآزاری در باغوحشهای ایران میگوید
باغوحشها در ایران تعریفی ندارند. نه مکانی برای فرهنگسازی در مورد حیوانات هستند، نه جایی برای آموزش و آگاهیبخشی درباره حیات وحش به نسل جدید و نه مکانی برای حفاظت و تکثیر و بازیابی گونههای در معرض خطر. باغوحش در ایران سالن کشتار و زجرکش کردن حیوانات و گرسنگی دادن و خندیدن و سنگ زدن است. ایمان معماریان، دامپزشک و آشنا به حیات وحش معتقد است؛ راهحل این نیست که باغوحشها بسته شوند بلکه باید یک روش جدید مدیریتی برای بهبود کیفیت مدیریت و هدفگذاری صحیح برای باغوحشهای ایران ایجاد شود.
♦♦♦
انتشار تصاویر نگهداری حیوانات، بیماری و گرسنگی آنها در باغوحشهای مختلف کشور هرچندوقت یکبار فضای رسانهای و افکار عمومی کشور را تحت تاثیر قرار میدهد. انتشار تصاویر باغوحشها که حیوانات را نزار و زخمی و بیمار و گرسنه نشان میدهد، نشانه چیست؟
مهمترین نکته این است که اسم مکانهایی که حیوانات را با این شیوه نگهداری میکنند باغوحش است ولی در عمل باغوحش نیستند. این تصاویر وقتی منتشر میشود ما با اطمینان بیشتری میدانیم که نظارت درستی بر این مراکز وجود ندارد. هدفگذاری مناسبی برای تاسیس و ادامه فعالیتشان نیست. چشماندازی که باید به عنوان یک مرکز برای فرهنگسازی، آموزش و حفظ گونههای حیات وحش باشد در این باغوحشها دیگر وجود ندارد. شرایط نگهداری مناسب حیوانات در این مکانها مطلقاً وجود ندارد. این چیزی است که سالهاست وجود داشته است. دلیل استمرار این وضعیت هم این است که هدفگذاری درستی از سوی سازمان حفاظت از محیط زیست از ابتدا برای مدیریت این مراکز در مورد حفاظت از حیوانات و حفظ حقوق آنها صورت نگرفته است و هنوز هم این وضعیت ادامه دارد.
برداشتم از صحبتهای شما این است که گویی در بقیه دنیا یا لااقل در جاهایی که استانداردهای حفاظت از حیات وحش رعایت میشود، مراکزی برای آموزش و فرهنگسازی و حفاظت از گونهها وجود دارند که نسلهای جدید و کودکان و نوجوانان با گونههای حیات وحش آشنا میشوند اما در ایران چنین امکانی وجود ندارد. آیا چنین روشهایی در دنیا منسوخ نشده است که گونههایی را در قفس نگه دارند تا مردم با آنها آشنا شوند؟
مراکز نگهداری حیات وحش در دنیا به شکلهای مختلف وجود دارد. برخی از این مراکز برای تکثیر است و برخی بازپروری و برخی نیز باغوحشهای استاندارد هستند. اغلب این مراکز هدفگذاریهای درست دارند. هدف از استقرار آنها آموزش، فرهنگسازی یا تولید علم است. تولید علم در حوزه حفاظت از حیات وحش در نهایت میتواند به این منجر شود که حفاظت از حیات وحش به یک اصل تبدیل شود. حفظ گونههای در خطر انقراض یکی از اهداف مهم مراکز باغوحش است که تجربههای موفقی هم داشتهاند. مثلاً گونههای منقرضشده یا در خطر انقراضی بوده که جمعیت آنها به شدت کاهش پیدا کرده و در نهایت در این مراکز بازپروری و احیا شده و حتی به طبیعت برگردانده شدهاند. نمونههای متعددی وجود دارد مثل گونه اوریکس عربی، سیاهگوش آیبریایی، اسب پرزوالسکی، کندور کالیفرنیایی، گرگ مکزیکی و... که مراکز نگهداری حیات وحش یا حتی باغوحشهای استاندارد در دنیا توانستهاند به احیای آنها کمک کنند. باغوحشهای استاندارد شرایط نگهداری درستی دارند. یعنی اساساً چون هدفگذاری درستی صورت گرفته است این مراکز باغوحش نیز بازخورد مناسبی میگیرند و آنچه از آنها توقع میرود را رعایت میکنند. مثلاً حفظ حیات وحش، آموزش، نگهداری و حتی احیای گونهها برای حضور در طبیعت در این مراکز اتفاق میافتد. برعکس اگر یک باغوحش یا یک مرکز نگهداری حیات وحش این هدفگذاری را نداشته باشد علاوه بر اینکه این اتفاقات در آن نمیافتد، خودش میشود مرکز قاچاق حیات وحش، خرید و فروش گونهها اتفاق میافتد و آن حیواناتی که آنجا نگهداری میشوند، شرایط مناسبی نخواهند داشت.
به مثالهایی از احیای گونههای منقرضشده یا در معرض انقراض در مراکز نگهداری یا باغوحشهای مختلف اشاره کردید. آیا گوزن زرد ایرانی که حدود صد سال پیش از ایران برده شده و در آلمان تکثیر و پرورش پیدا کرد و سپس به ایران بازگردانده شد در همین مدل گونههای احیاشده قرار میگیرد؟
کاملاً درست است. اما متاسفانه در ایران ما نتوانستیم این گونه را بعد از اینکه سالهای سال وارد ایران شدند به طبیعت برگردانیم. این گونه در دستههای مختلف در اسارت نگهداری میشوند و ما موفق نشدیم آنها را به طبیعت بازگردانیم. در حالی که اواخر دهه 50 تعدادی از همین گونه را اسرائیلیها از ایران بردند و تعدادی نیز از آلمان آوردند و توانستند آن را به طبیعت معرفی کنند. تنها کشوری که گوزن زرد ایرانی را به طبیعت معرفی کرده اسرائیل است. البته گوزن زرد ایرانی تا فلسطین هم زیستگاهش بوده و این منطقه بهطور گسترده زیستگاه این گونه محسوب میشود. باغوحشهایی که استاندارد هستند میتوانند گونهها را احیا کنند و شرایط را بهبود ببخشند. همین اسبهای پرزوالسکی که در مغولستان احیا شدند در باغوحشهای اروپایی و آمریکایی تکثیر شدند و نگهداری و دوباره به منطقه معرفی شدند. آنچه سبب میشود در این کشورها گونههای از بینرفته یا در معرض خطر توانایی احیا و بازیابی پیدا کند، دانش است. دانش ساخت جایگاه، دانش مرتبط با علوم دامپزشکی و حیات وحش که شوربختانه در ایران هیچکدام از اینها به شکلی که مطلوب و استاندارد باشد، مورد توجه قرار نگرفته است.
یوزپلنگ ایرانی گونه در آستانه انقراض است. ما هر بار خبرهایی از پیدا شدن تولههای یوز یا تلف شدن برخی از آنها در مراکز نگهداری و تکثیر میشنویم و بهطور کلی مساله تکثیر در مراکز در اسارت مطرح است. آیا میتوان امیدوار بود که الگویی طراحی شود تا یوزپلنگ ایرانی بتواند به بقای خود ادامه دهد و مخاطراتی که وجود دارد از بین برود؟
چرا گوزن زرد ایرانی که سالهاست در اسارت در ایران وجود دارد نمیتواند به طبیعت معرفی شود؟ به خاطر اینکه معرفی به طبیعت در برخی از گونهها کار آسانی است ولی در برخی از گونهها مطلقاً آسان نیست. یوزپلنگ خیلی گونه خاص و متفاوتی برای همه دنیاست، بنابراین به این راحتی هم نمیتوان آن را در اسارت تکثیر و به طبیعت معرفی کرد. در مورد یوزپلنگ اگر در اسارت تکثیر شده باشد معرفی مجدد آن به طبیعت تقریباً از بین میرود چرا که بازگشت آن به طبیعت نزدیک به صفر است. اگرچه نمونههای کمی در دنیا وجود دارد که به طبیعت برگشتهاند اما نمیتوان روی آن حساب کرد. دلیل اینکه ما در بحث گوزن زرد ایرانی موفق نبودیم به این خاطر بوده که حفاظت از زیستگاه، مناسب نبوده است. یعنی ما زیستگاهی را درست مدیریت نکردیم که گوزن زرد ایرانی بتواند در آن زندگی کند. در مورد یوزپلنگ نیز وضعیت همین است. اگر تمرکز از حفاظت از زیستگاه برداشته شود و به سمت تکثیر در اسارت برود، میتواند خیلی خطرناک باشد. البته متاسفانه چنین ذهنیتی در بخشی از نگرشهای مدیریت محیط زیست کشور وجود دارد. ما تنها یک زیستگاه بارور در ایران برای یوزپلنگ داریم که یوز آنجا دارد زادوولد میکند. وقتی در این زیستگاه سالم یک یوز نر بالغ را از طبیعت زندهگیری کرده و وارد فنس میکنند تا با یک یوز در اسارت جفتگیری کند اوج بیخردی است. این بزرگترین ضربه به بقای یوزپلنگ آسیایی است و روند انقراض این گونه را جلو میاندازد. با توجه به دانش کمی که ما داریم نتیجه این عمل را هم در سزارین معروف چند وقت پیش یوز مادر در ایران دیدیم. دو توله از سه توله مردند. یک توله به زور نجات یافت. شیرخشک مناسب نداشتیم. حتی دستکش استریل در لحظه سزارین نبود. اگر همه اینها حتی با روند درستی در پیش گرفته شود معرفی درست آنها به طبیعت کار غیرممکنی است. در نتیجه این کار کمکی به نسل آنها در طبیعت نخواهد کرد. این موضوع منافاتی با این مساله ندارد که ما تعدادی یوز را که به اجبار نمیتوانستهاند در طبیعت باشند، در اسارت مورد آزمایش قرار دهیم و بتوانیم نسل آنها را بهبود ببخشیم. نه اینکه برویم یوز سالم از طبیعت زندهگیری کنیم و به اسارت بیاوریم. باید بهترین امکانات برای این شرایط فراهم شود تا بتوان بهترین استفاده را از تکثیر این گونه داشت چرا که حفظ نمونههای ژنتیکی یوز برای ما بسیار باارزش است که نسلهای آینده بتوانند این میراث را در اختیار داشته باشند. متاسفانه این اتفاق هم در ایران به شکل بدی رخ داد. این در حالی است که ما در ایران امکانات دامپزشکی خیلی خوبی داریم. حتی امکانات نگهداری مناسبی نیز در اختیار داریم. حتی میتوانستیم از نیروهای خارجی برای کمک به این پروژه دعوت کنیم و آنها با کمال میل حاضر هستند بیایند. با همه اینها ما برای مهمترین گونه حیات وحش کشور که برای دنیا هم ارزش بالایی دارد هیچ کاری نکردهایم و از امکانات داخلی نیز به خوبی استفاده نشده است.
به نظر میرسد در باغوحشهای ایران از ساری، مشهد، شیراز تا حتی همین باغوحش ارم تهران، بیشتر شاهد حیوانآزاری هستیم. آیا راهحل مدیریت باغوحشها در ایران بستن این باغوحشها نیست؟
من هیچوقت موافق بستن باغوحشها به عنوان یک راهحل نیستم. این پاک کردن صورت مساله است. باید راهحل درست اتخاذ شود. اگر این باغوحشها بسته شوند حیوانات آنها کجا میروند؟ این باغوحشها کوچکترین استانداردی ندارند. شرایط نگهداری حیوانات را رعایت نمیکنند. دلیل آن هم این است که هدف از وجود این باغوحشها تفریح است، نه آموزش و فرهنگسازی و احیای گونهها. هدف این است که یکی دو نفر بیایند و چهار تا سنگ داخل قفس بیندازند و بخندند و فکر کنند حیوان از نزدیک دیدهاند. این بدترین هدف است که در کنار این تفریح سود مالی و قاچاق و خرید و فروش و تولهکشی و... اتفاق بیفتد. خبرهای باغوحشها هم در رسانهها بازخورد دارد که بله تولهشیر سفید به دنیا آمده است! تولد تولهشیر سفید فاقد کمترین ارزش محیط زیستی است. اینها همه برای قاچاق تولید میشوند. قرار نیست کار حفاظت از حیات وحش رخ دهد. تولد تولهشیرها هیچ کمکی به حیات وحش نمیکند. چون شیر راحت تکثیر میشود و حتی در شرایط بد نگهداری در اسارت نیز شیرها تولیدمثل دارند و این فقط به کار قاچاق حیوانات رونق میدهد. آن هدف اصلی که در دنیا بر آن تاکید میشود، در ایران وجود ندارد اما با این حال راهحل بستن این مراکز و باغوحشها نیست. راهحل اصلاح است. ما سالها داریم تلاش میکنیم باغوحش تهران را اصلاح کنیم. حتی تهران کاندیدای عضویت باغوحشهای اروپا نیز شد. بازرسان اروپایی آمدند و بازرسی کردند ولی دقیقاً همین داستان قاچاق و خرید و فروش حیوانات باعث شد آن روند کلاً متوقف شود و به شرایط قبلی خود برگردد. اصلاح این روند کار سختی نیست. باید سازمان محیط زیست و کارشناسان و بازرسان آنها برای بررسی هر مرکزی از جمله تکثیر، نگهداری یا بازپروری حیات وحش آموزش ببینند و این مراکز را به رعایت استانداردهای حفاظت ملزم کنند. اما واقعیت این است که همین اصل ساده نظارت و ارزیابی که وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست است انجام نمیشود. یعنی سازمان حفاظت محیط زیست یا نمیتواند یا نمیخواهد در طول این چند دهه مسوولیت خود را در قبال باغوحشها اجرایی کند و کنترل و نظارت درستی بر شیوه غلط مدیریت باغوحشها داشته باشد. به همین خاطر است که وضعیت روزبهروز در باغوحشها بد و بدتر میشود و هیچ پیشرفتی در هیچ باغوحشی نمیبینید. مثلاً بیست سال پیش شرایط باغوحشهای ایران همانطوری بود که الان است. هیچ فرقی وجود ندارد. انگار هیچ پیشرفتی حاصل نشده است.
شما اشاره کردید که دانش دامپزشکی در ایران دانش کمی نیست. از طرفی به وجود امکانات مناسب هم اشاره کردید. اما به هر حال ما شاهد وضعیت بد حیات وحش در باغوحشهای ایران هستیم. چرا دامپزشک متخصص حیات وحش در ایران نداریم؟ آیا برای هیچ نهاد آموزشی یا حفاظتی این اصل اساسی مهم نبوده است؟ آیا اقتصاد دامپزشکی حیات وحش سبب نشده این رشته مهجور بماند؟
متاسفانه همینطور است. دامپزشکانی که در سازمان حفاظت از محیط زیست شاغل هستند، بیشتر به عنوان یک کارمند از آنها استفاده میشود. آدمهای پشت میزنشینی هستند که سمت کارشناس دارند. دو علت برای اینکه ما دامپزشک حیات وحش در ایران نداریم وجود دارد؛ یکی، با اعلام شرمندگی از همه همکارانم، این است که درصد بالایی از دامپزشکان دوست داشتند پزشک یا دندانپزشک یا داروساز شوند اما رتبه کنکورشان به دامپزشکی خورده و دامپزشک شدهاند. در بخشهای مختلف دامپزشکی اینکه از پایه به این رشته و کار علاقهمند باشید بسیار اهمیت دارد و لازم است. در مورد دامپزشکی حیات وحش این علاقه نهتنها اهمیت دارد و لازم است بلکه واجب است. چرا که در بخشهای بالینی دامپزشکی مثل دامهای بزرگ یا دامهای کوچک و طیور شما با یکی دو گونه سروکار دارید. مثلاً با سگ و گربه یا گاو و گوسفند و اسب سروکار دارید. اما در دامپزشکی حیات وحش شما با یک تنوع بسیار عجیبی از یک بندپا یا دوزیست تا یک پستاندار بزرگ سروکار دارید که نیاز به اطلاعات و دانش و آگاهی بسیار بیشتری دارید. کار سختتری است و حقیقتاً علاقهمندی خیلی بیشتری میخواهد. آدمهایی که به این کار علاقهمند باشند کم هستند. از طرفی در نظر بگیرید کسی با وجود همه این سختیها این رشته را انتخاب کرده باشد و خارج از کشور هم دوره دیده و تلاش کرده که در ایران کاری پیدا کند، متوجه میشود که برای رشته دامپزشکی حیات وحش اساساً کاری وجود ندارد. یعنی تعریفی در این زمینه وجود نداشته است و احساس نیاز نشده است. از قبل کارشناسان محیط زیست خود کارهای دامپزشکی را انجام میدادهاند. یکسری اطلاعات غالباً بیاهمیت و غلط به کارمندان محیط زیست به شکل سازمانیافته یاد میدادهاند و اصلاً احساس نیاز به یک متخصص دامپزشک حیات وحش نبوده است. این بزرگترین خطایی است که وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. چون فکر میکردند دامپزشکان نمیتوانند چنین کاری بکنند پس باید خودشان این کارها را یاد بگیرند. با این وضعیت طبیعی است که مساله سلامت حیات وحش حتی در باغوحشها نیز مورد توجه نبوده است و شاهد این وضعیت بد هستیم.