بازندگان جنگ اطلاعرسانی
کاهش مرجعیت رسانهها، جامعه را با چه مخاطراتی روبهرو میکند؟
آیا به رسانههای جریان اصلی اعتماد دارید؟ آیا معتقدید روزنامهنگاری عینی، بیطرف، مسوول و مستقل هنوز زنده است؟ اگر پاسختان منفی است چندان نگران نباشید. مردم در سراسر دنیا اعتماد خود را به رسانهها از دست دادهاند. پس از شکست رسانهها در انعکاس حقایق، افشای فساد، آگاه کردن مردم از عواقب برگزیت و پیامدهای روی کار آمدن رهبران پوپولیستی همچون ترامپ، کارکرد رسانه از نگاه جامعه زیر سوال رفته است.
آیا به رسانههای جریان اصلی اعتماد دارید؟ آیا معتقدید روزنامهنگاری عینی، بیطرف، مسوول و مستقل هنوز زنده است؟ اگر پاسختان منفی است چندان نگران نباشید. مردم در سراسر دنیا اعتماد خود را به رسانهها از دست دادهاند. پس از شکست رسانهها در انعکاس حقایق، افشای فساد، آگاه کردن مردم از عواقب برگزیت و پیامدهای روی کار آمدن رهبران پوپولیستی همچون ترامپ، کارکرد رسانه از نگاه جامعه زیر سوال رفته است. مردم در بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیدهاند که رسانه دیگر مجموعهای از افراد و اندیشههای مستقل که میکوشند تا سیستم را پاسخگو و افکار عمومی را آگاه نگه دارند، نیست؛ خود به یکی از اجزای این سیستم نخبهمحور تکصدایی تبدیل شده است.
فکر نکنید فقط روشنفکران و صاحبان اندیشه سیاسی به این نتیجه رسیدهاند. مطالعات نشان میدهد رسانههای جریان اصلی در میان مردم عادی هم اعتبار و مقبولیت خود را از دست دادهاند. گزارش «بارومتر اعتماد 2017» که موسسه ارتباطاتی اِدلمن منتشر کرده نشان میدهد میزان اعتماد اهالی بریتانیا به رسانههای این کشور از 36 درصد در سال 2015 به 24 درصد در 2017 کاهش پیدا کرده است. گزارش رویترز هم میگوید تنها 41 درصد از انگلیسیها معتقدند رسانههای خبری در کمک به تشخیص واقعیت از دروغ و افسانه، نقش خود را درست ایفا میکنند. مطالعه گالوپ در همین سال نشان میدهد در ایالات متحده، اغلب رسانههای خبری در تفکیک خبر و نظر، صادقانه و عینی عمل نکردهاند.
این اعداد و ارقام گرچه همتای داخلی معتبری ندارند اما نشان میدهند حتی در مهد آزادی رسانهها، نقطه عطفی در حال شکلگیری است. رسانههای جریان اصلی که زمانی مهمترین و معتبرترین منبع کسب اطلاعات و اخبار بودند، کمکم دارند جایگاه خود را از دست میدهند. مردمی که در نبود رسانههای کلاسیک، مجرای دیگری برای کسب اطلاعات و آگاهی نداشتند حالا به ابزارهای قدرتمندی مجهز شدهاند که حتی در جیبشان جا میشود. آنها به راحتی کانال تلویزیونی را که میپندارند دروغ میگوید، عوض میکنند و به تماشای کانال دیگری مینشینند. روزنامهای که مطالباتشان را نادیده میگیرد کنار میگذارند و به شبکههای اجتماعی پناه میبرند. مجلهای که صداقت، عینیت و بیطرفی را رعایت نمیکند دور میاندازند و سایت خبری دلخواهشان را میخوانند. سخت نیست تصور کنیم دست در جیب و آسوده، در بازار پیام قدم میزنند و هر چه میخواهند برمیگزینند و رسانههای انحصاری و تکصدایی و آنها که در رقابت با غولهای رسانهای جهان، ضعیف و ناتوان، عقبماندهاند، روی دست فروشندگان و عرضهکنندگانشان باد میکنند.
گفته میشود مرجعیت رسانهای تابعی از میزان اعتماد مخاطب، استقلال رسانه از قدرت و ثروت و در نهایت مقبولیت است. مقبولیت سازمانهای رسانهای نیز کاملاً بسته به آن است که تا چه اندازه به ارزشهای خبری، صحت، دقت، امانتداری و دیگر اصول حرفهای و اخلاقی پایبند هستند. وقتی رسانه در خلاف جهت ارزشهای روزنامهنگاری حرکت میکند بیتردید مرجعیت خود را از دست میدهد. در چنین شرایطی مردم به سرعت درمییابند که شیوه انتشار اخبار در رسانه عامدانه، گمراهکننده است و بر مبنای اولویتهایی شکل گرفته که هدف آن کنترل و تضعیف جامعه مدنی و شهروندان است. طبقه تحصیلکرده و روشنفکر، روزنامهنگاری را زرد، تابلویید و عوامگرایانه میدانند و طبقه متوسط و ضعیف نیز میپندارند که رسانه و رسانهداران آنها و مطالباتشان را نادیده میگیرند چراکه در خدمت قدرتاند. در نهایت هیچکس راضی نیست.
نمیتوان انکار کرد که بخشی از این مرجعیتزدایی و از دست رفتن اعتبار رسانههای داخلی ناشی از سیاستهای نادرستی است که فرصت رشد و نمو و بالیدن روزنامهنگاری حرفهای، عینی و مستقل در قالب سازمانهای رسانهای توانمند و دارای استقلال را گرفته است. اما این تمام ماجرا نیست. ما با جامعهای روبهرو هستیم که روزبهروز بر آگاهی آن افزوده میشود. ضمن آنکه تکنولوژی آن را به ابزارهای قدرتمندی برای کسب اطلاع و ابراز و بیان خود مجهز کرده است. لحظه به لحظه دشوارتر میشود که بخواهید روایتهای نادرست بیافرینید و مخاطبان خود را قانع کنید داستانی که برایشان ساختهاید عینی و واقعی است. آنها خیلی زود دستتان را میخوانند!
بیاعتمادی به رسانه و تهدید دموکراسی
این روزها، در صدر فهرست بازندگان اعتماد میتوان نام رسانههای جریان اصلی -به ویژه آنها که سالهاست آویزان جیب و بودجه دولت ماندهاند- را مشاهده کرد. این گزاره را نمیتوان ساده انگاشت. میخواهم با اطمینان بگویم کاهش اعتماد به روزنامهنگاری و رسانههای داخلی میتواند بیش از آنچه هر دشمنی خارج از این مرز و بوم آرزویش را دارد به جامعه لطمه بزند. بیاعتمادی به روزنامهنگاری شوخی نیست. چه بر سر دموکراسی میآید وقتی مردم، ناآگاه یا مبتنی بر اطلاعات نادرست، دستکاریشده یا سوگیرانه بخواهند تصمیمات درست بگیرند؟ وقتی شهروندان ناآگاه یا گمراه شدهاند چه انتظاری دارید جز فروپاشی دموکراسی؟
تا همین اواخر، مردم به تعداد محدودی از منابع خبری اعتماد میکردند؛ منابعی که تامینکننده «دانایی جمعی» جامعه بودند. جامعه نیز مبتنی بر این دانش، بر سر مجموعهای از ارزشهای جمعی اشتراک نظر داشت. حالا صدها (و اگر شبکههای اجتماعی را به آن بیفزاییم، هزاران) منبع خبری وجود دارد که مخاطبان آنها را انتخاب و مصرف میکنند. روزنامهنگاری شهروندی هم خودش اتاقهای خبری درست کرده که میتواند به سرعت و به دور از نظارت و کنترل در افکار عمومی موجآفرینی کند. ممکن است یک استادیوم پر از جمعیت را تصور کنید که در آن همه با هم در حال فریاد زدن هستند. بیراه نرفتهاید. در میان این همه صدا، صدای کسی که میخواهد در خروجی را خیرخواهانه به دیگران نشان دهد گم میشود. پیامد بدخیم دیگر کاهش مرجعیت رسانهها، درهمآمیختگی خبر و نظر و روزنامهنگاری مدافعهجویانه و پروپاگانداست. این «نظرنویسان» به ظاهر معتبر، جای سرمقالهنویسان و ستوننویسان و گزارشگران معتبر و واقعی رسانه را گرفتهاند. در نهایت، این «عینیت» است که رو به نابودی است. همه اینها اما، روی کمتر ترسناک داستان است. ترسناکتر آنکه، کسانی که خواسته یا ناخواسته با سیاستگذاریهای نادرست و بگیر و ببند به انحصار برخی رسانهها دامن زدند و سایرین را تضعیف کردند احتمالاً نمیدانستند کاهش اعتماد به رسانههای داخلی، آب را برای ماهی گرفتن رسانههای خارجی گلآلود میکند. وقتی خودیها در را به روی واقعیت میبندند، مردم درهای دیگری را میکوبند تا حقیقت را بشنوند. اگر نگران مردم هستید باید بدانید معلوم نیست پشت این در یک فرشته صادق در انتظارشان است یا یک شیطان دروغگو!
روزنامه و روزنامهنگاری؛ در خطر
گرچه بیشتر تحلیلگران و منتقدان این روزها با از دست رفتن مرجعیت رسانهها نگران جامعهای هستند که به دست جریان رسانههای خارجی یا مخالف یا شبکههای اجتماعی آشفته حال سپرده میشود، اما من به عنوان یک روزنامهنگار نگران همکاران خودم هستم. به خبرنگاران، گزارشگران، نویسندگان و مجریان و تهیهکنندگانی فکر میکنم که سالهاست بخشی از صنعت رسانهای کشور هستند و عمرشان را پای حرفهشان گذاشتهاند. شک نکنید بسیاری از این افراد روزنامهنگاران حرفهای، آزاداندیش و مستقلی هستند که شرافت کاری خود را حفظ کردهاند و مسوولیت اجتماعی خود را در ایفای نقش راهنما و نگهبان جامعه هرگز فراموش نکردهاند. حالا، در این وانفسای از دست رفتن مرجعیت و افت مخاطب و ورشکستگی بنگاههای رسانهای، آنها هم درماندهاند که چگونه و با چه اعتباری به فعالیت خود ادامه دهند. آنها نمیخواهند یک قطعه بیجان و کور و کر از ماشین پروپاگاندا باشند. نمیتوانند سرشان را زیر برف کنند و دستورالعملهای دیکتهشده را بپذیرند. اما چه راهی پیش پایشان مانده؟
گزارشگری تحقیقی جای خود را به گزارشنویسی عافیتطلب و دستوری داده که هزینه کمتری برای خبرنگاران دارد. گزارشگری مبتنی بر مشاهده عینی هم رفتهرفته رو به فراموشی است، در عوض جایش را روایتهای دستچین شده و انتخابی که در اتاقهای فکر شکل میگیرد و از گزارشهای رسمی بیرون میآید پر کرده. چه بلایی بر سر روزنامهنگاری میآید اگر به کسانی که قطعات پازل واقعیت را کنار هم میگذارند گفته شود دست نگه دارند، سخن نگویند، تحقیقات خود را پی نگیرند و به آسانی آنچه دیکته شده را تکرار کنند. دیر یا زود باید منتظر مرگ چنین رسانهای باشیم، اگر پنجرهای برای تنفس دوبارهاش باز نکنیم. رسانههای دولتی، حکومتی، انحصاری، و «سرکوبشده»، در جنگ اطلاعرسانی این دوران، اگر نمیرند، بیتردید بازندهاند.