شناسه خبر : 48614 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

درس‌هایی از بحران

چگونه بحران‌ها، مهارت‌های غیرشناختی را در کودکان تقویت می‌کند؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

76تاب‌آوری کودکان و نوجوانان در مواجهه با چالش‌های زندگی در کشورهای در حال توسعه یکی از موضوعات کلیدی در مطالعات اقتصادی و اجتماعی است. این مفهوم به توانایی این گروه‌های آسیب‌پذیر برای سازگاری، غلبه بر مشکلات و حتی رشد در شرایط دشوار اشاره دارد. در مناطقی که فقر، نابرابری و بلایای طبیعی به‌طور مکرر زندگی کودکان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، تاب‌آوری به‌عنوان یک ویژگی اساسی و ضروری برای بقا و پیشرفت نمایان می‌شود. این موضوع نه‌تنها به بعد فردی محدود نمی‌شود، بلکه تاثیرات گسترده‌ای بر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی دارد. در جوامعی که کودکان و نوجوانان به دلیل شرایط سخت زندگی توانسته‌اند تاب‌آوری خود را تقویت کنند، شاهد ایجاد نسل‌هایی هستیم که می‌توانند به شکلی موثرتر با مشکلات جمعی، مانند بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، روبه‌رو شوند. تاب‌آوری در این زمینه به معنای صرفاً «تحمل سختی‌ها» نیست، بلکه به توانایی برای یادگیری، سازگاری و یافتن راه‌حل‌های خلاقانه برای مشکلات اشاره دارد. برای مثال، کودکی که در مواجهه با خشکسالی یاد می‌گیرد چگونه به خانواده خود کمک کند، نه‌تنها مهارت‌های کاربردی زندگی را کسب می‌کند، بلکه به ویژگی‌های شخصیتی مهمی مانند اعتمادبه‌نفس، انگیزه درونی و توانایی مدیریت استرس دست می‌یابد. این مهارت‌ها در آینده برای موفقیت در تحصیل، شغل و زندگی اجتماعی اهمیت بسزایی دارند. از سوی دیگر، اهمیت تاب‌آوری کودکان در مطالعات اقتصادی و اجتماعی، سیاست‌گذاران و پژوهشگران را به سمت بازاندیشی در مورد روش‌های مداخله و سرمایه‌گذاری برای حمایت از این گروه‌ها سوق داده است. به جای تمرکز صرف بر کاهش آسیب‌های ناشی از بحران‌ها، رویکردهای جدید تلاش می‌کنند تا از ظرفیت‌های نهفته کودکان برای رشد در شرایط دشوار بهره‌برداری کنند. این تغییر نگرش می‌تواند نتایج بلندمدتی در بهبود شاخص‌های انسانی، مانند آموزش، بهداشت و رفاه اقتصادی، به همراه داشته باشد. به همین دلیل، بررسی تاب‌آوری کودکان و عوامل موثر بر توسعه آن، نه‌تنها به درک بهتری از نحوه تعامل انسان‌ها با محیط‌های چالش‌برانگیز منجر می‌شود، بلکه می‌تواند به طراحی سیاست‌ها و برنامه‌هایی که به بهبود کیفیت زندگی در جوامع آسیب‌پذیر کمک می‌کنند، بینجامد. در حقیقت، تاب‌آوری کودکان نه‌تنها موضوعی برای مطالعه، بلکه یک ابزار قدرتمند برای تغییرات اجتماعی مثبت است.

مقاله چه می‌گوید؟

یکی از حوزه‌هایی که اخیراً توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده، توسعه مهارت‌های غیرشناختی در کودکان و نوجوانان در شرایط دشوار است. برخلاف مهارت‌های شناختی که عمدتاً در محیط‌های آموزشی رسمی و از طریق سرمایه‌گذاری‌های والدین تقویت می‌شوند، مهارت‌های غیرشناختی مانند خودکارآمدی، عزت‌نفس و کنترل درونی از طریق تعامل کودکان با محیط اطرافشان و تجربیات عملی آنها توسعه می‌یابند. این مهارت‌ها نه‌تنها در موفقیت تحصیلی و شغلی نقش دارند، بلکه در مقابله با بحران‌های آینده نیز به آنها کمک می‌کنند. شواهد نشان می‌دهد که در مواجهه با بحران‌ها، کودکان اغلب به عاملیت و نقش فعال‌تری دست می‌یابند و از طریق مشارکت در حل مشکلات خانواده و جامعه خود، مهارت‌های کلیدی را یاد می‌گیرند. برای مثال، در شرایط خشکسالی، نوجوانان ممکن است مسئولیت‌های جدیدی مانند کار در مزرعه یا مراقبت از اعضای خانواده را بر عهده بگیرند. این تجربیات می‌تواند توانایی‌های اجتماعی، اعتمادبه‌نفس و تاب‌آوری آنها را تقویت کند. در همین راستا، گروهی از پژوهشگران اقتصادی در مقاله‌ای با استفاده از داده‌های طولی از اتیوپی، به بررسی این مسئله پرداخته و سه یافته کلیدی را ارائه می‌دهند. نخست، نشان می‌دهند که برخلاف مهارت‌های شناختی، توسعه مهارت‌های غیرشناختی همبستگی ضعیفی با ثروت والدین دارد. دوم، نشان می‌دهند که شوک‌های آب‌وهوایی، مانند خشکسالی، تاثیر منفی اندکی بر مهارت‌های شناختی دارند، اما به‌طور قابل توجهی باعث تقویت مهارت‌های غیرشناختی می‌شوند. سوم، یافته‌های آنها حاکی از آن است که تجربه شوک‌های اقتصادی و طبیعی در دوران نوجوانی با سلامت روانی بهتر در دوران همه‌گیری کووید ۱۹ ارتباط دارد. این مقاله با ارائه یک الگوی نظری که در آن عاملیت کودکان نقشی محوری دارد، به توضیح این یافته‌ها می‌پردازد. در این الگو، کودکان در مواجهه با شوک‌های اقتصادی، تلاش بیشتری برای غلبه بر مشکلات انجام می‌دهند و این تلاش‌ها به‌طور ضمنی مهارت‌های غیرشناختی آنها را تقویت می‌کند. الگوی مذکور همچنین نشان می‌دهد که مهارت‌های شناختی بیشتر تحت تاثیر سرمایه‌گذاری والدین قرار می‌گیرند، در حالی که مهارت‌های غیرشناختی عمدتاً از طریق تلاش‌های شخصی کودکان و یادگیری از تجربیات آنها شکل می‌گیرد. مقدمه این مقاله به ما یادآوری می‌کند که در مواجهه با چالش‌های بزرگ، کودکان و نوجوانان تنها قربانی نیستند، بلکه می‌توانند به‌عنوان عاملان فعال تغییر و رشد در جوامع خود عمل کنند. این یافته‌ها نه‌تنها اهمیت سرمایه‌گذاری در توانمندسازی کودکان را برجسته می‌کند، بلکه به سیاست‌گذاران گوشزد می‌کند که باید به عاملیت و نقش فعال کودکان در حل مشکلات زندگی بیشتر توجه شود. این تغییر رویکرد می‌تواند راه را برای طراحی سیاست‌هایی باز کند که به رشد و تاب‌آوری بهتر کودکان در جوامع مختلف کمک کند. در ادامه خلاصه‌ای از این مقاله ارائه می‌شود.

یافته‌های مقاله

این مقاله تلاش می‌کند تا نقش تاب‌آوری کودکان و نوجوانان را در برابر چالش‌های اقتصادی و طبیعی بررسی کرده و اهمیت توسعه مهارت‌های غیرشناختی در دوران کودکی و نوجوانی را نشان دهد. در دنیای در حال توسعه، کودکان و نوجوانان به‌طور مستمر با مشکلاتی همچون بلایای طبیعی، ناآرامی‌های سیاسی، درگیری‌ها و تغییرات اقتصادی مواجه می‌شوند. با این حال، بسیاری از آنها نه‌تنها از این چالش‌ها جان سالم به در می‌برند، بلکه توانایی رشد و پیشرفت را نیز نشان می‌دهند. داستان‌هایی از تاب‌آوری این کودکان تنها به روایات شخصی محدود نمی‌شود، بلکه در سطح ملی نیز قابل مشاهده است. برای مثال، کشور بوروندی با وجود تولید ناخالص داخلی بسیار پایین‌تر نسبت به کشورهایی مانند اکوادور و کلمبیا، در برخی شاخص‌های آموزشی نتایجی مشابه یا حتی بهتر از این کشورها دارد. این موارد نشان می‌دهد که کودکان قادر به توسعه مهارت‌های اساسی حتی در شرایط محدودیت‌های اقتصادی هستند.

این مقاله با نقل داستانی از یک نوجوان ۱۹ساله به نام «مسیح» آغاز می‌شود که تجربه سختی‌های دوران خشکسالی را عاملی برای تقویت تلاش و استقامت خود می‌داند. داستان این نوجوان ۱۹ساله که تجربه دوران خشکسالی را پشت سر گذاشته، نمونه‌ای ملموس از تاب‌آوری انسانی است که می‌تواند الهام‌بخش تفکری تازه در مورد مواجهه با بحران‌ها باشد. مسیح از شرایطی سخن می‌گوید که خشکسالی نه‌تنها او را وادار به تلاش بیشتر کرد، بلکه به او آموخت چگونه از چالش‌ها به‌عنوان فرصتی برای تقویت شخصیت و مهارت‌های خود استفاده کند. این تجربه نشان می‌دهد که سختی‌ها، به‌‌رغم تاثیرات منفی اولیه، می‌توانند به بستری برای رشد تبدیل شوند. داستان مسیح، همانند بسیاری از کودکان دیگر در کشورهای در حال توسعه، نشان می‌دهد که چگونه شرایط نامساعد مانند خشکسالی، فقر یا بحران‌های اقتصادی، به جای نابود کردن انگیزه و اراده، توانایی‌های نهفته در افراد را فعال می‌کند. در اینجا، مسیح تنها یک فرد نیست؛ بلکه نماینده‌ای است از نسلی که در برابر بحران‌ها به جای تسلیم، مقاومت می‌کند و توانایی‌های جدیدی را در خود کشف می‌کند. این روایت‌ها از سخت‌کوشی، استقامت و امید به آینده نه‌تنها به سطح فردی محدود نمی‌شود، بلکه گواهی بر ظرفیت اجتماعی جوامع برای مقابله با چالش‌هاست.

نویسندگان مقاله نیز به این نکته می‌پردازند که آیا می‌توان چالش‌ها و مشکلات را نه‌تنها به‌عنوان موانع، بلکه به‌عنوان فرصتی برای توسعه برخی از مهارت‌های کلیدی مانند اعتمادبه‌نفس، امید و تاب‌آوری در نظر گرفت. این مهارت‌ها که تحت عنوان مهارت‌های غیرشناختی یا مهارت‌های نرم نیز شناخته می‌شوند، در موفقیت تحصیلی، شغلی و زندگی فردی اهمیت ویژه‌ای دارند. با وجود اهمیت روزافزون مهارت‌های غیرشناختی در ادبیات اقتصادی و همچنین تاثیر آنها بر افزایش درآمد و اشتغال، شواهد محدودی درباره نحوه شکل‌گیری و توسعه این مهارت‌ها وجود دارد. مقاله حاضر تلاش می‌کند تا با استفاده از داده‌های طولی از اتیوپی، به این پرسش پاسخ دهد. یافته‌های اصلی این پژوهش نشان می‌دهد که اول، در میان نوجوانان، همبستگی قابل توجهی بین ثروت والدین و مهارت‌های شناختی مشاهده می‌شود، اما این همبستگی برای مهارت‌های غیرشناختی بسیار ضعیف است. دوم، شوک‌های آب‌وهوایی به کاهش جزئی در مهارت‌های شناختی منجر می‌شوند، اما تاثیر مثبت قابل توجهی بر توسعه مهارت‌های غیرشناختی دارند. نوجوانانی که با شوک‌های آب‌وهوایی مواجه شده‌اند، از نظر خودکارآمدی عمومی، عزت‌نفس و کنترل درونی در وضعیت بهتری قرار دارند. سوم، تجربه شوک‌های آب‌وهوایی در دوران نوجوانی با سلامت روانی بهتر در طول پاندمی کووید ۱۹ مرتبط است.

مقاله به بررسی سازوکار‌هایی که موجب توسعه مهارت‌های غیرشناختی در دوران شوک‌های اقتصادی می‌شوند می‌پردازد. یکی از این سازوکارها این است که نوجوانان در واکنش به شوک‌های آب‌وهوایی اغلب مسئولیت‌های جدیدی مانند کار در مزرعه یا کارهای خارج از خانه را بر عهده می‌گیرند تا به تامین مالی خانواده کمک کنند. این در حالی است که آنها همچنان در مدرسه باقی می‌مانند. همچنین روابط قوی‌تر نوجوانان با والدین و همسالان خود در این شرایط به تقویت مهارت‌های غیرشناختی کمک می‌کند. جالب اینکه استراتژی‌های مقابله‌ای والدین در واکنش به شوک‌ها تاثیر قابل توجهی بر توسعه مهارت‌های کودکان ندارد. این یافته‌ها نشان می‌دهد که توسعه مهارت‌های غیرشناختی در دوران شوک‌های اقتصادی بیشتر از طریق عاملیت و مشارکت فعال نوجوانان صورت می‌گیرد و نقش سرمایه‌گذاری والدین ثانویه است. نویسندگان این نتایج را با استفاده از یک الگوی نظری توضیح می‌دهند که در آن عاملیت کودکان نقشی محوری دارد. در این مدل، مهارت‌های شناختی اغلب از طریق آموزش و تصمیمات والدین توسعه می‌یابند، در حالی که مهارت‌های غیرشناختی از طریق «یادگیری عملی» و تلاش کودکان برای حل مشکلات تقویت می‌شوند. در طول شوک‌های اقتصادی، کودکان برای بهبود مصرف فوری خود تلاش بیشتری می‌کنند و این تلاش به‌طور ضمنی به توسعه مهارت‌های غیرشناختی مانند اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس منجر می‌شود. الگوی پیشنهادی همچنین نشان می‌دهد که مهارت‌های شناختی به‌شدت با ثروت خانواده مرتبط هستند، اما این ارتباط برای مهارت‌های غیرشناختی ضعیف‌تر یا حتی گاهی نامشخص است؛ زیرا کودکان در خانواده‌های ثروتمند ممکن است به دلیل حمایت‌های بیش از حد فرصت‌های کمتری برای یادگیری و آزمایش داشته باشند.

این یافته‌ها اهمیت تاب‌آوری نوجوانان اتیوپیایی را برجسته می‌کند که در مواجهه با شوک‌های آب‌وهوایی نه‌تنها به استراتژی‌های مقابله‌ای خانواده کمک می‌کنند، بلکه مهارت‌های حیاتی زندگی را نیز کسب می‌کنند. به‌طور غیرمنتظره‌ای، این پژوهش نشان می‌دهد که بحران‌ها می‌توانند به‌عنوان بستری برای یادگیری و تقویت تاب‌آوری عمل کنند. نویسندگان مقاله از این بینش‌ها استفاده می‌کنند تا بر لزوم تغییر رویکرد نسبت به کودکان و نوجوانان تاکید کنند. به جای تمرکز صرف بر آسیب‌پذیری‌های آنها، باید به پتانسیل رشد و سازگاری آنها در مواجهه با چالش‌ها نیز توجه کرد. این تغییر رویکرد به معنای نادیده گرفتن مشکلات کودکان یا افزایش بار مسئولیت آنها نیست، بلکه نشان‌دهنده اهمیت سیاست‌هایی است که به توانمندسازی کودکان و افزایش عاملیت آنها کمک می‌کند. چنین سیاست‌هایی می‌توانند تاب‌آوری را در میان نوجوانان از گروه‌های مختلف، از جمله کودکان بازمانده از تحصیل یا مهاجران، تقویت کنند و آنها را برای تطبیق و موفقیت در محیط‌های جدید آماده کنند. در نهایت، این مقاله به ما یادآوری می‌کند که کودکان نه‌تنها قربانی چالش‌های اقتصادی و اجتماعی نیستند، بلکه می‌توانند به‌عنوان عاملان فعال تغییر و رشد در جوامع خود عمل کنند.

پرده پایانی

نویسندگان این مقاله تصویری جامع از چالش‌های پیش‌روی کودکان و نوجوانان در کشورهای در حال توسعه ارائه می‌دهند و بر اهمیت بازنگری در رویکردهای فعلی تاکید می‌کنند. در حالی که اغلب پژوهش‌ها بر کمبودها و آسیب‌پذیری‌های این گروه تمرکز دارند، این مقاله نشان می‌دهد که چنین دیدگاهی نمی‌تواند به‌طور کامل ظرفیت‌های واقعی کودکان را نشان دهد. بحران‌هایی نظیر شوک‌های خانوادگی، همه‌گیری کووید 19 و خشونت‌های منطقه‌ای، دسترسی کودکان به آموزش و توسعه مهارت‌ها را به‌شدت محدود کرده است. این موانع به‌ویژه برای کودکان پناهنده و بازمانده از تحصیل که با عدم اطمینان طولانی‌مدت مواجه‌اند، جدی‌تر است. آمارها حاکی از آن است که ۴۰ درصد از آوارگان جهان کودکان زیر ۱۸ سال هستند و بیش از ۲۵۰ میلیون کودک و نوجوان در سن تحصیل از مدرسه بازمانده‌اند. این بحران جهانی نه‌تنها فرصت‌های فردی کودکان را محدود می‌کند، بلکه پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بلندمدتی در سطح ملی و بین‌المللی دارد. این مقاله به‌درستی هشدار می‌دهد که تمرکز صرف بر معیارهای سنتی همچون نمرات آزمون‌های استاندارد نمی‌تواند نشان‌دهنده توانایی‌های کامل این کودکان باشد. آزمون‌های استاندارد عمدتاً بر مهارت‌های شناختی تمرکز دارند و بسیاری از مهارت‌های غیرشناختی را نظیر تاب‌آوری، خلاقیت و بلوغ که برای موفقیت در زندگی حیاتی‌اند، نادیده می‌گیرند.

مقاله به چالش‌های مرتبط با اندازه‌گیری مهارت‌های غیرشناختی می‌پردازد و تاکید می‌کند که اگر این مهارت‌ها به‌درستی شناسایی و ارزیابی شوند، می‌توان فرصت‌های بهتری برای توسعه فردی و حرفه‌ای کودکان فراهم کرد. در واقع، شناسایی و ارزیابی دقیق‌تر این مهارت‌ها می‌تواند به طراحی سیاست‌ها و برنامه‌هایی منجر شود که به جای تمرکز صرف بر محافظت اجتماعی، بر توانمندسازی کودکان و نوجوانان تاکید کنند. برای مثال، توانایی اندازه‌گیری دقیق مهارت‌های غیرشناختی به افراد اجازه می‌دهد توانایی‌های خود را به کارفرمایان نشان دهند و در نتیجه فرصت‌های بیشتری در بازار کار به دست آورند. نویسندگان مقاله همچنین به اهمیت توانایی کودکان در تصمیم‌گیری مستقل و استفاده از فرصت‌های موجود اشاره می‌کنند. در شرایط دشوار، بسیاری از کودکان به دلیل نیازهای مالی خانواده به کار روی می‌آورند. هرچند این شرایط چالش‌برانگیز است، اما در عین حال می‌تواند زمینه‌ساز توسعه مهارت‌های عملی مانند مدیریت زمان، حل مسئله و افزایش اعتمادبه‌نفس باشد. بر همین اساس، سیاست‌هایی که موانع موجود در مسیر آموزش و اشتغال جوانان را کاهش دهند، می‌توانند اثرات مثبت بلندمدتی در رشد فردی و اجتماعی آنها داشته باشند. یکی از نکات برجسته مقاله، توجه به موانع ساختاری پیش‌روی کودکان در جوامع بحران‌زده است. بیش از ۵۵ درصد از پناهندگان در کشورهایی زندگی می‌کنند که دسترسی به اشتغال رسمی برای آنها به‌شدت محدود است. همچنین، بیش از شش میلیون دختر نوجوان باردار یا دارای فرزند، به دلیل این محدودیت‌ها از سیستم آموزشی خارج شده‌اند. این وضعیت نه‌تنها چرخه فقر را برای این افراد ادامه می‌دهد، بلکه از منظر کلان اقتصادی نیز باعث هدررفت سرمایه انسانی و کاهش بهره‌وری ملی می‌شود.

دراین پرونده بخوانید ...