اشتغال حرفهای
چرا زنان از بازار کار جا میمانند؟
نرخ اشتغال و مشارکت برای زنان ایالاتمتحده در سنین اولیه در نیمه دوم قرن بیستم بهطور پیوسته افزایش یافت. با این حال، در 30 سال گذشته، این نرخها ثابت ماندند، حتی با ادامه افزایش نرخ اشتغال و مشارکت زنان در سایر کشورهای صنعتی. این مقاله در مورد نقش تغییرات در ساختار درآمد و موانع نهادی مداوم، مانند سرمایهگذاری محدود در سیاستهای خانواده که ممکن است مانع از اشتغال در میان زنان آمریکایی امروزی شود، بحث میکند. همهگیری کووید19 اشتغال زنان را بیشتر از مردان کاهش داد و بهدلیل بیشتر شدن مسوولیتهای مراقبت از کودکان در این دوره، موانع را برای مشارکت زنان افزایش داد. با این حال، کار از راه دور و کار ترکیبی از نتایج آن ممکن است برای مشارکت زنان در درازمدت مفید باشد، حتی اگر رشد اشتغال مردان و زنان پس از بیماری همهگیر تاکنون بهشدت با دسترسی به گزینههای کار از راه دور مرتبط باشد.
افزایش چشمگیر مشارکت زنان در بازار کار یکی از برجستهترین پدیدههای اقتصادی نیمه دوم قرن بیستم است. اشتغال زنان در بیشتر اقتصادهای پیشرفته افزایش یافته است و با همگرایی جنسیتی تدریجی در دستمزدها و درآمدها و ورود زنان به مشاغل سنتی مردانه همراه بوده است. مجموعه قابل توجهی از کار برای مطالعه تغییر نقش اقتصادی زنان و نیروهای محرک زیربنایی پدیدار شده است (گلدین، 2006). مشارکت زنان در ایالاتمتحده افزایش یافت و در سال 1997 به 59درصد رسید و تا رکود 2009-2007 در همین سطح باقی ماند. شکاف زن و مرد در نرخ مشارکت نیروی کار در سال 1997، 15 واحد درصد بود و تا سال 2021 به 9 واحد درصد کاهش یافت که نتیجه کاهش بیشتر مشارکت نیروی کار مردان در آن دوره بود. این یک پیشرفت گیجکننده با توجه به افزایش مستمر پیشرفت تحصیلی زنان نسبت به مردان و ورود آنها به مشاغل حرفهای با درآمد بالاست (گلدین، کاتز و کوزیمکو، 2006). مشارکت نیروی کار زنان در کشورهای دیگر همچنان در حال افزایش است. در سال 1990 در جدول مشارکت نیروی کار برای مردان و زنان در کشورهای منتخب OECD، ایالاتمتحده رتبه 5 را از 22 در مشارکت زنان کسب کرد، درحالیکه تا سال 2019، رتبه ایالاتمتحده به 21 کاهش یافت.
چرا ایالاتمتحده در مشارکت زنان از کشورهای مشابه عقب افتاده است؟ درحالیکه ادبیات گستردهای در مورد افزایش مشارکت زنان وجود دارد، توجه کمتری به کندی آن شده است. این مقاله دو عامل را بررسی میکند که نقش برجستهای دارند. اولین مورد تغییرات در ساختار درآمد است. دهه 1990 شاهد افزایش سریع درآمدهای بالای مردان تحصیلکرده دانشگاهی و افزایش شکاف دستمزد جنسیتی برای کارکنان دانشگاه بود. مشاغل حرفهای و مدیریتی پردرآمد نیز جریمههای زیادی برای ساعات کمتر و هر نوع انعطاف در محل کار دارند (گلدین و کاتز، 2011b). این به یک اثر درآمد منفی از افزایش درآمد همسر و اصطکاک به پیشرفت شغلی منجر شد که ممکن است باعث کاهش عرضه نیروی کار برای زنان متاهل تحصیلکرده دانشگاهی شود. بهرغم سرمایهگذاریهای آموزشی قابل توجه آنها برخی از آنها کار را متوقف کردند و برخی دیگر ساعت کاری خود را کاهش دادند. دومین عامل مهمی که احتمالاً به توقف افزایش مستمر مشارکت زنان کمک میکند، عدم پیشرفت در سیاستهای خانواده است. درحالیکه در اکثر کشورها در 40 سال گذشته در دسترس بودن سیاستهای خانواده افزایش یافته است، هیچ پیشرفتی در این زمینه در سطح فدرال در ایالاتمتحده حاصل نشده است. قانون مرخصی خانواده و پزشکی در سال 1993 مرخصی حفاظتشده شغلی بدون حقوق را به دلایل خاص خانوادگی و پزشکی معرفی کرد. بلاو و کان (2013) دریافتند 28 درصد از این تفاوت را میتوان به تفاوت در سیاستهای خانواده نسبت داد، چرا که استحقاق مرخصی والدین با حقوق، به کارمندان این امتیاز را میدهد که کارشان را به برنامه نیمهوقت تغییر دهند و خدمات مراقبت از کودکان بهطور عمومی ارائه شود. این مقاله یک چهارچوب مفهومی ارائه میدهد که نشان میدهد چگونه تغییرات در ساختار دستمزد ممکن است بر مشارکت زنان تاثیر بگذارد و شواهد مربوط به رابطه بین تغییرات در ساختار دستمزد و کندی مشارکت زنان در ایالاتمتحده را مورد بحث قرار میدهد. سپس ایالاتمتحده را با کشورهای مشابه در ارائه سیاستهای خانواده مقایسه میکند و رابطه میان تنوع در سیاستهای خانواده و اشتغال و درآمد زنان را ارزیابی میکند. ظهور کووید19 شوک بزرگی به بازارهای کار در سال 2020 وارد کرد، بهویژه برای زنانی که اشتغال آنها بیشتر از مردان کاهش یافته است. این موضوع عمدتاً به خاطر حضور بیش از حد زنان در مشاغل خدماتی بود که از همهگیری آسیب دیده بود، مانند مسوولیتهای مراقبتی، مراکز نگهداری از کودکان و مدارس بسته یا مجازی. بااینحال، در بهبود پس از همهگیری، اشتغال زنان با سرعت بیشتری نسبت به مردان رشد کرد. این مقاله تنوع بهبود اشتغال برای مردان و زنان پس از کووید19 را بررسی میکند و عواملی را که بازار کار پس از همهگیری شکل دادهاند، بررسی میکند.
روند کند در مشارکت زنان
مشارکت زنان در نیروی کار در ایالاتمتحده در دهه 1990 شروع به کاهش کرد. این مقاله روی دو عامل احتمالی که به این امر کمک کرد، تمرکز میکند. مورد اول تغییرات در ساختار درآمد است. در طول دهههای 1970 و 1980، ایالاتمتحده و سایر کشورهای ثروتمند افزایش قابل توجهی در حق بیمه کارمندان دانشگاهی تجربه کردند (کاتز و مورفی، 1992). کاهش مرتبط در دستمزد کارمندان بدون مدرک دانشگاهی یکی از عواملی است که کاهش مشارکت مردان را در 50 سال گذشته تعیین کرده است (کروگر، 2017). بااینحال، زنان عمدتاً از افزایش حق بیمه دانشگاهی بهرهمند شدند، زیرا آنها دستاوردهای آموزشی و تجربه به دست آوردند و افزایش دستمزد دانشگاه به افزایش وابستگی آنها به بازار کار در این دوره کمک کرد. با شروع دهه 1990، شتابی در رشد نابرابری درآمد وجود داشت که ناشی از پراکندگی فزاینده در درآمدهای بالا بود. رشد در سطح و پراکندگی درآمدهای برتر ناشی از تغییر در ساختار درآمد مشاغل حرفهای و مدیریتی است که تا حدی در نتیجه افزایش دستمزد عملکرد است. لیموکس، مکلود و پرنت (2009) نشان میدهند که رشد استفاده از دستمزد عملکرد بهطور قابل توجهی به افزایش نابرابری درآمد برای مردان از دهه 1990 کمک کرد. درحالیکه چنین مطالعاتی در مورد زنان وجود ندارد، آلبانزی و اولیوتی (2009) نشان میدهند که زنان دستمزد عملکرد کمتری دریافت میکنند و این عامل اصلی شکاف جنسیتی در دستمزد است. علاوهبراین، آلبانزی، اولیوتی و پرادوس (2015) نشان میدهند که مدیران ارشد زن حقوق عملکرد کمتری نسبت به مدیران ارشد مرد دریافت میکنند و این تفاوت، بیشتر شکاف جنسیتی در درآمد این گروه از متخصصان را تشکیل میدهد. تغییر دیگری در ساختار درآمد که ممکن است به افزایش شکاف جنسیتی در درآمد کمک کند، غیرخطی بودن دستمزد بهعنوان تابعی از ساعت در بسیاری از مشاغل حرفهای است (گلدین، 2014). تفاوتهای کوچک در ساعات کار ممکن است به تفاوتهای بزرگ در درآمد منجر شود -با توجه به حق بیمه زیاد برای ساعات طولانی کار- و این باعث پراکندگی قابل توجهی در دستمزد و درآمد در بین مشاغل میشود. از آنجا که زنان از دهه 1980 وارد مشاغل حرفهای و مدیریتی شدند، این تغییرات در ساختار دستمزد ممکن است بر بازگشت آنها به شغل و بنابراین تمایل آنها برای مشارکت در نیروی کار تاثیر منفی بگذارد. دومین عامل مهم تاثیرگذار بر توانایی زنان برای مشارکت در نیروی کار، سیاستهای خانواده است، یعنی سیاستهایی که با ساختار خانواده، رفاه فرزندان یا نتایج والدین در تعامل است. در حالی که مرخصی استحقاقی والدین و حمایت از آموزش زودهنگام و مراقبت از کودکان مستقیمترین شکل کمکهای عمومی به خانوادهها هستند، مالیات با ساختار خانواده به گونهای در تعامل است که بر مردان و زنان و والدین تاثیر میگذارد. در نهایت، تنظیم بازار کار میتواند وضعیت کاری را مساعد کند که انعطافپذیری را برای کارکنان افزایش دهد. بلاو و کان (2013) دریافتند گسترش مرخصی والدین و سایر حمایتها از خانوادههای خارج از ایالاتمتحده، عوامل مهمی در رشد ضعیفتر اشتغال زنان در ایالاتمتحده از اوایل دهه 1990 نسبت به سایر کشورهای OECD است. در حالی که آلبانسی، اولویتی و پترونگولو (2023) نشان میدهند ایالاتمتحده بهطورکلی کمتر در سیاستهای خانواده سرمایهگذاری میکند. این چهارچوب مفهومی چگونه با رابطه تجربی بین کاهش رشد مشارکت زنان و تغییرات در ساختار درآمد در دهه 1990 مرتبط است؟ اول اینکه، کاهش سرعت مشارکت فقط برای زنان متاهل رخ داده است، این کاهش برای زنان دارای مدرک دانشگاهی و برای زنانی که با شوهران با مدرک دانشگاهی ازدواج کردهاند، بیشتر است. همزمان با کاهش سرعت مشارکت زنان متاهل در نیروی کار، شاهد کاهش نرخ همگرایی دستمزد مردان و زنان متاهل با مدرک دانشگاهی هستیم. تغییرات در ساختار درآمد که در دهه 1990 رخ داد، بهطور موثری انعطافپذیری در عرضه نیروی کار را برای افراد حرفهای کاهش داد، زیرا آنها هزینه ساعات کار کمتر را افزایش دادند که راهی برای به دست آوردن انعطافپذیری است. درحالیکه در میان مشاغل تفاوتهایی وجود دارد، علاوه بر جریمه برای ساعات کمتر، مشاغل حرفهای و مدیریتی جریمههایی را برای انعطافپذیری در برنامههای کاری برای تعداد ساعات کاری معین نشان میدهند (گلدین و کاتز، 2011a). این تغییرات بر کارکنان دانشگاهی تاثیر میگذارد. برای کسانی که مدرک دانشگاهی ندارند، یک چالش جدیدتر افزایش برنامهریزی بهموقع در دهه 2000 است که به ساعات کاری ناکافی و غیرقابل پیشبینی منجر میشود. ناتوانی در داشتن برنامههای قابل پیشبینی ممکن است برای والدین و بهویژه مادران مشکلاتی ایجاد کند و ترتیب و پرداخت هزینههای مراقبت از کودک را دشوار کند. این کاهش در انعطافپذیری ساعات کار، نقش مداخلات عمومی را افزایش میدهد که برای کاهش محدودیتهای عرضه نیروی کار بر مادران و سایر افراد دارای مسوولیت مراقبت طراحی شدهاند.
سیاستهای خانواده
اکنون با هدف مقایسه ایالاتمتحده با سایر کشورهای ثروتمند و بحث در مورد رابطه اقتصادی بین سیاستهای خانواده و نتایج بازار کار برای زنان، به سیاستهای خانواده پرداخته میشود. برای این تحلیل، به پایگاه داده سیاست مالیاتی OECD و سیاستهای کار و خانواده تکیه شده و بر مالیات، حمایت از مراقبت از کودکان، مرخصی والدین و انعطافپذیری محل کار تمرکز میشود. این مقاله بر چهارچوب مفهومی تکیه میکند تا تاثیرات بالقوه آنها را نشان دهد و شواهد تجربی را در مورد ارتباط آنها با نتایج بازار کار زنان بهطور خلاصه ارائه کند. قبل از پرداختن به سیاستهای خاص، آموزنده است که هزینههای مربوط به سیاستهای خانواده در کشورهای مختلف مقایسه شود. بررسی مخارج اجتماعی عمومی بهعنوان کسری از تولید ناخالص داخلی و ترکیب آن نشان میدهد که کل مخارج به مخارج کمکهای نقدی برای خانوادهها، هزینههای خدمات و مزایای غیرنقدی و مخارج معافیتهای مالیاتی برای خانوادهها تقسیم میشود. نمونه تقریباً به دو گروه تقسیم میشود، کشورهایی با کل هزینههای اجتماعی عمومی زیر 5 /2 درصد تولید ناخالص داخلی، شامل یونان، ایالاتمتحده، اسپانیا، کانادا، ایتالیا و هلند و سایر کشورها. اکثر کشورهایی که در گروه هزینههای کل بالا هستند، سهم زیادی از هزینههای خود را به کمکهای نقدی برای خانوادهها اختصاص میدهند. فنلاند، نروژ، سوئد و دانمارک بیشترین سهم را در هزینه خدمات و مزایای غیرنقدی دارند. ایالاتمتحده به دلیل نقش بزرگی که در معافیتهای مالیاتی برای خانوادهها دارد و میزان تقریبی 5 /0 درصد تولید ناخالص داخلی و هزینههای بسیار کم برای کمکهای نقدی به خانوادهها متمایز است.
درسهایی از کووید 19
همهگیری کووید 19 از دیدگاه تقاضای نیروی کار و عرضه نیروی کار، شوک بزرگی برای بازار کار بود. تغییر در سبک زندگی مرتبط با ظهور بیماری همهگیر، زنجیره تامین را مختل کرد و یک تخصیص مجدد ساختاری ایجاد کرد (باررو، بلوم و دیویس، 2020) که هنوز در حال وقوع است. نیاز به فاصلهگذاری و کاهش خطر عفونت باعث تغییر شغل از راه دور برای مشاغلی شد که این ترتیب در آنها امکانپذیر است. علاوهبراین، بیشتر مدارس به مراکز آموزش از راه دور و مهدکودک روی آوردند و امکانات آموزش اولیه برای مدتی در دسترس نبود که به چالشهای بزرگی برای والدین شاغل، بهویژه مادران منجر شد. تاثیر بازار کار همهگیری کووید 19 بهطور نامتناسبی بر زنان کاهش یافت. آلبانسی و کیم (2021) نشان میدهند که مشاغل با تماس بالا، یعنی مشاغلی که در آنها دوری از مشتریان و همکاران غیرممکن است و مشاغل انعطافناپذیر که در آنها کار از راه دور دشوار است، بهطور نامتناسبی زنانه بوده و بیشترین کاهش را در استخدام تجربه کردهاند. درعینحال، در اکثر مشاغل، اشتغال برای زنان بیشتر از مردان کاهش یافته است و توزیع شغلی تنها میتواند حدود یکسوم کاهش اضافی در زنان را در مقایسه با اشتغال مردان و مشارکت نیروی کار تشکیل دهد. در طول سال 2020 و سهماهه اول 2021، شکاف جنسیتی در کاهش اشتغال و مشارکت نیروی کار برای والدین مجرد و والدین متاهل، مشروط به سن، تحصیلات و شغل، بیشترین میزان را داشته است. گلدین (2022) استدلال میکند که افزایش کار از راه دور ممکن است مادران با تحصیلات عالی و فرزندان خردسال را در طول همهگیری کمک کرده باشد و بسیاری از آنها ممکن است بتوانند به کار خود ادامه دهند، در حالی که ممکن است بدون این شوک اینطور نبوده باشد. در حالی که آلبانسی و کیم (2021) نشان میدهند که بهطورکلی، مادران مجرد و متاهل کاهش بیشتری در اشتغال و عدم مشارکت در مقایسه با پدران تجربه کردند، آلبانسی (2022) نشان میدهد که بیشتر افزایش عدم مشارکت برای مادران در طول همهگیری از بیکاری سرچشمه میگیرد. این نشان میدهد که عمدتاً مادرانی هستند که شغل خود را از دست دادهاند در طول همهگیری از نیروی کار خارج شدهاند، در حالی که آنهایی که اخراج نشدهاند، موفق به ادامه کار شدهاند.
چه بینشهایی میتوانیم برای چشمانداز آینده اشتغال زنان به دست آوریم؟
تغییرات در ساختار درآمدی که به کاهش رشد مشارکت زنان در 30 سال گذشته کمک کرد، احتمالاً ادامه خواهد داشت. با این حال، برای نیروی کار حرفهای ممکن است با افزایش انعطافپذیری برنامههای کاری مرتبط با افزایش کار از راه دور و ترکیبی، کاهش یابد. این واقعیت که به نظر میرسد مردان و زنان هر دو جذب گزینههای کار از راه دور میشوند، درجهای را که دورکاری ممکن است، خوار شمرده شود و مجازاتی برای پیشرفت شغلی در نظر گرفته شود، محدود میکند. با این حال، کار از راه دور و انعطافپذیری آن در اکثر موارد فقط در اختیار نیروی کار مشاغل مدیریتی و حرفهای است. بهبود در دسترسی به سیاستهای خانواده، بهویژه سیاستهایی که هزینههای مراقبت از کودکان را کاهش میدهد و تغییر در مالیات بر درآمد نیروی کار که مالیاتهای نهایی را برای افراد ثانویه و برای زوجهای دارای فرزند کاهش میدهد، میتواند در تسطیح زمین بازی در بازار کار مردان و زنان موثر باشد.