ثروت کشورها
رشد کشورها تا چه اندازه به نیروی کار آن مربوط است؟
پیر شدن جمعیت (Population aging) فرآیندی است که طی آن سهم افراد مسنتر (معمولاً افراد بالای 65 سال) در جمعیت کل یک کشور یا منطقه افزایش مییابد. این پدیده معمولاً به دلیل دو عامل اصلی روی میدهد: کاهش نرخ باروری و افزایش امید به زندگی. وقتی زنان کمتری تمایل به به دنیا آوردن کودک دارند، نسل جدید جوانهای کمتری نسبت به نسلهای قبلی خواهد داشت و در نتیجه، سهم جوانترها در جمعیت کل کمتر میشود. علاوه بر این، با پیشرفتهای پزشکی و بهبود شرایط زندگی، افراد طولانیتر زندگی میکنند. این بدان معناست که تعداد افرادی که به سنین بالاتر میرسند، افزایش مییابد، که باعث پیر شدن جمعیت میشود. پیری جمعیت معمولاً به عنوان یک چالش اقتصادی و اجتماعی در نظر گرفته میشود، زیرا میتواند بر سیستمهای تامین اجتماعی، بازار کار، تقاضا برای خدمات بهداشتی و درمانی، سیاستهای مهاجرتی و سایر جنبههای اقتصادی و اجتماعی تاثیر بگذارد. دولتها و سازمانها باید برای مقابله با پیامدهای پیری جمعیت برنامهریزی کرده و اقداماتی را انجام دهند، مانند اصلاح سیستمهای بازنشستگی، تشویق به افزایش نرخ باروری، یا توسعه سیاستهایی برای جذب مهاجران جوانتر. از مهمترین اثرات اجتماعی پیری جمعیت میتوان به تغییرات خانوادگی، بار مراقبتی، مشارکت پایین اجتماعی، تغییر در خدمات عمومی و افزایش فشار بر نظامهای بازنشستگی و تامین اجتماعی اشاره کرد. با افزایش تعداد سالمندان، غالباً الگوی خانوادهها تغییر میکند. در خانوادهها نسل بزرگسال ممکن است فرزندان بیشتری را بزرگ کنند و مراقبت از والدین سالخورده میتواند به مسوولیت سنگینی تبدیل شود. از طرفی، افزایش جمعیت مسنتر به معنای نیاز به خدمات مراقبتی بیشتر است که میتواند فشار قابل توجهی بر خانوادهها و خدمات اجتماعی وارد کند. به همین دلیل، تقاضا برای خدمات متمرکز بر سالمندان، مانند مراقبتهای بهداشتی، حمایت اجتماعی و امکانات مسکونی مختص سالمندان افزایش مییابد. علاوه بر این، افزایش نسبت افراد مستمریبگیر به افراد در حال کار میتواند نظامهای بازنشستگی و تامین اجتماعی را به چالش بکشد و در طولانیمدت باعث بالا رفتن سن بازنشستگی و پایین آمدن سوبسیدها شود. همانطور که انتظار میرود، سالمندان اغلب تمایل به مشارکت کمتری در فعالیتهای اجتماعی، آموزشی و اقتصادی دارند که میتواند بر ساختار و پویایی جوامع تاثیر بگذارد و همچنین به این دلیل که سالمندان ممکن است ارزشها، تجربیات و دیدگاههای مختلفی نسبت به جوانان داشته باشند، میتوانند بر فرهنگ جامعه و روابط بین نسلها تاثیر بسزایی بگذارند. علاوه بر اینها، پیری جمعیت میتواند تاثیرات عمیقی بر روی اقتصاد کشورها داشته باشد. با افزایش سن جمعیت، تعداد افراد در سن کار (معمولاً بین 15 تا 64 سال) کاهش مییابد. این موضوع میتواند باعث کمبود دستاندرکاران و متخصصان در بازار کار و کاهش نیروی کار فعال شود. از طرف دیگر دولتها ممکن است به خاطر افزایش سن جمعیت تحت فشار قرار گیرند تا خدمات بیشتری مانند مراقبتهای بهداشتی و تامین اجتماعی ارائه دهند، که این موضوع میتواند بر بودجه و منابع دولتی فشار وارد کند. یکی دیگر از اثرات اقتصادی مسن شدن جمعیت، تغییرات در الگوهای مصرف است. افراد مسن ممکن است الگوهای مصرف متفاوتی نسبت به جوانان داشته باشند. به عنوان مثال، تقاضا برای خدمات بهداشتی و محصولات مرتبط با سنین بالا افزایش مییابد، در حالی که تقاضا برای کالاهایی مانند املاک و خودرو ممکن است کاهش یابد. همچنین سالمندان ممکن است گرایش بیشتری به پسانداز و سرمایهگذاری در داراییهای کمریسک داشته باشند، که میتواند روی نرخهای بهره و رشد اقتصادی تاثیر بگذارد. راهکارهای متفاوتی برای مقابله با اثرات پیری جمعیت وجود دارد، مانند افزایش سن بازنشستگی، ترغیب نرخ باروری، اصلاحات سیستمهای بازنشستگی و استفاده از مهاجرت به منظور جبران کمبود نیروی کار. این تغییرات میتواند به ایجاد تعادل بیشتری در ساختار جمعیتی و حفظ پایداری اقتصادی کمک کند. اما پیری جمعیت در میان بسیاری از اقتصادهای پیشرفته در چند دهه گذشته تاثیرات مختلفی داشته است. کشورهایی که عملکرد سرانه تولید ناخالص داخلی آنها ضعیف بوده، مانند ژاپن، به طرز شگفتانگیزی با پیر شدن جمعیت از نظر رشد تولید ناخالص داخلی عملکرد خوبی داشتهاند. در واقع، از سال 1998 تا 2019، ژاپن سریعتر از آمریکا رشد کرده است. علاوه بر این، به نظر میرسد بسیاری از اقتصادهای پیشرفته بهرغم تفاوتهای زیاد در سطح تولید داخلی، در مسیرهای رشد متعادل و موازی قرار داشتهاند. این مشاهدات، انگیزه خوبی برای بررسی اثر رشد جمعیت بالغ بر روی اقتصاد کشورها ایجاد میکند. خسوس فرناندز-ویلاورده، گوستاوو ونتورا و ون یائو در مقالهای تحت عنوان «ثروت کشورهای کاری» به بررسی این موضوع در چهارچوب اقتصاد نئوکلاسیک میپردازند. نتایج آنها نشان میدهد که رفتار رشد اقتصادهای درگیر پیری جمعیت از منظر نظری شباهت زیادی به یکدیگر دارد. در ادامه خلاصهای از این مقاله ارائه میشود.
مقاله چه میگوید؟
با افزایش سن جمعیت اقتصادهای پیشرفته، رشد تولید سرانه در حال تبدیل شدن به یک شاخص گمراهکننده در زمینه نظریه رشد است. تغییرات در جمعیت در سن کار به قدری بزرگ شده است که میتواند تغییرات مهم مربوط به تولید را پنهان کند، موضوعی که باید از منظر تئوری به بررسی آن پرداخت. نمونه این تغییرات مهم که مفهوم رشد تولید سرانه را تا حدی گمراهکننده کرده، ژاپن است. بین سالهای 1990 و 2019، تولید ناخالص داخلی ژاپن با نرخ سالانه 93 /0 درصد رشد کرد که بسیار کمتر از 49 /2 درصد آمریکا بود. این عملکرد به ظاهر ناامیدکننده ژاپن، انگیزه بسیاری از کتابها و مقالات آکادمیک شد تا ریشههای رشد ضعیف ژاپن را تجزیه و تحلیل و راهحلهایی برای آن ارائه کنند. پسک (2014) که اصطلاح «ژاپنی شدن» را رایج کرد، به عنوان یک مثال در میان بسیاری از این مقالات مینویسد: «...در این کتاب من آنچه جهان میتواند از اشتباهات اقتصادی ژاپنی بیاموزد که بیش از 20سال پیش آغاز شد و هرگز واقعاً به پایان نرسیده است بررسی میکنم. این به معنای پیدا کردن این است که ژاپن کجا اشتباه کرد، چگونه زیر بار غرور سیاسی غرق شد و فرصتهای خود را یکی بعد از دیگری برای کنار گذاشتن اشتباهاتی همچون سرمایهگذاری بیش از حد، رشد صادراتی و بدهیهای بیش از حد از دست داد.» البته اگر به جای تولید ناخالص داخلی این کشور به تولید ناخالص داخلی به ازای هر بزرگسال در سن کار نگاه کنیم، قضیه کاملاً متفاوت خواهد شد. طبق این معیار، ژاپن با نرخ سالانه 44 /1 درصد رشد کرده، در حالی که آمریکا با نرخ مشابه 56 /1 درصد رشد کرده است. در واقع، از سال 1998 تا 2019، ژاپن در این معیار کمی سریعتر از آمریکا نیز رشد کرده است که باعث شده نرخ رشد انباشته آن به 9 /31 درصد برسد در حالی که نرخ رشد انباشته آمریکا 5 /29 درصد است. جالبتر از آن این است که اگر بر روی دوره 2008 تا 2019 تمرکز کنیم (یعنی پس از شیوع بحران مالی)، ژاپن بالاترین نرخ رشد را به ازای هر فرد بالغ در سن کار در میان نمونه کشورهای گروه هفت (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا و آمریکا) به اضافه اسپانیا دارد. در این مقاله با استفاده از چهارچوبهای نئوکلاسیک مشخص میشود که هیچ چیز عجیب و غریبی در مورد رشد کل تولید ناخالص داخلی ژاپن وجود ندارد.
روششناسی و یافتههای مقاله
برای مستندسازی سیستماتیکتر مشاهدات قبلی، در این مقاله از دادههای مربوط به رشد تولید ناخالص داخلی و جمعیت برای مجموعهای از اقتصادهای توسعهیافته در چند دهه گذشته استفاده میشود. این پژوهشگران بر روی کشورهای عضو گروه 7 به اضافه اسپانیا تمرکز کرده و با انجام این کار، تصویر بزرگی از روند رشد همراه با تغییر جمعیتشناسی ارائه میکنند. با این بررسیها مشخص میشود که جمعیت بزرگسال کانادا و آمریکا بین سالهای 1990 تا 2019 حدود 30 درصد رشد کرده، در حالی که جمعیت بزرگسال در سن کار ایتالیا و آلمان حدوداً دو درصد کاهش یافته است. در همین حال، جمعیت بالغ در سن کار ژاپن حدود 14 درصد کاهش یافته است. با این حال، تولید به ازای هر فرد بالغ در سن کار در طول زمان برای همه اقتصادها به جز ایتالیا رفتار کاملاً مشابهی داشته است. بین سالهای 1990 و 2019، نرخ رشد سالانه تولید به ازای هر فرد بالغ در سن کار بهطور متوسط بین 3 /1 درصد (فرانسه) و 56 /1 درصد (آمریکا) بوده است. اما این معیار برای ایتالیا بهطور میانگین 8 /0 درصد بود. طبق این مشاهدات، به نظر میرسد که همه اقتصادها به جز ایتالیا در روندهای موازی قرار دارند که شبیه مسیرهای رشد متعادل در الگوهای رشدی است که در کتابهای درسی آموزش داده میشود. اندازه جمعیت در سن کار مطابق با دادههای هر اقتصاد متفاوت است. این سوال پیش میآید که الگوهای رشد مشاهدهشده اقتصادهای توسعهیافته تا چه حد با پیشبینیهای تئوری پایه سازگار است. منطق مدل ساده است. اقتصاد در امتداد یک مسیر رشد حرکت میکند که عمدتاً بهوسیله رشد برونزای فناوری و رشد کل جمعیت تعیین میشود، همانطور که در کتاب درسی مدل رشد نئوکلاسیک با رشد جمعیت برونزا و پیشرفت تکنولوژیک گفته میشود. با این حال، از آنجا که تابع تولید به نیروی کار بستگی دارد، نه کل جمعیت، تغییرات در نسبت نیروی کار به کل جمعیت، شیب مسیر رشد را به سمت بالا یا پایین تغییر میدهد و پویاییهای انتقالی را القا میکند. از نظر معادله اویلر که رفتار تعادلی اقتصاد را مشخص میکند، داشتن نسبت «نیروی کار به جمعیت» کمتر، معادل داشتن یک شوک تکنولوژیک منفی در یک مدل چرخه تجاری واقعی استاندارد (با همان اثرات پایدار) است. این موضوع نشان میدهد بینش کلیدی این مقاله این است که پیری جمعیت، نسبت بزرگسالان در سن کار را به کل جمعیت تغییر میدهد. در درازمدت، از آنجا که پیامدهای کاهش نرخ باروری و امید به زندگی طولانیتر از طریق هرم جمعیت بررسی میشود، ممکن است به وضعیتی برگردیم که نسبت کار به جمعیت تثبیت شود. در آن لحظه، رشد تولید سرانه و تولید به ازای هر فرد بالغ در سن کار دوباره تقریباً یکسان خواهد شد. در این مقاله نشان داده میشود که رفتار مشاهدهشده اقتصادهای بالغ و پیر آنقدری که تصور میشود هم گیجکننده نیست. در واقع، مسیرهای رشد مشاهدهشده با پیشبینی ساده چهارچوب نظری مربوط به تغییرات آهسته اندازه نیروی کار این کشورها مطابقت دارد. در یکی از بخشهای مقاله، این پژوهشگران نمونه خود را گسترش دادند و دو اقتصاد بزرگ در حال رشد را که در بحبوحه تحول ساختاری هستند، مورد بحث قرار دادند: چین و هند. در چین، ترکیب رشد اقتصادی بسیار سریع و نرخ رشد متوسط در جمعیت و جمعیت مشغول به کار بین سالهای 1980 و 2019، باعث شده بررسی رشد تولید ناخالص داخلی، رشد سرانه تولید ناخالص داخلی و رشد تولید ناخالص داخلی به ازای هر فرد بزرگسال در سن کار، اطلاعات خوبی را در اختیار ما بگذارد. نتیجه تقریباً مشابه کشورهای گروه 7 بود. بنابراین، چین این روزها تجسم مدرنی از نوع رفتار رایج در اقتصادهای پیشرفتهتر در دهه 1960 یا 1970 است که طبق تئوری رشد مدرن توسعه یافته است. با وجود این، با افزایش سن در چین در دو دهه آینده، شکافی میان رشد تولید ناخالص داخلی سرانه و رشد تولید ناخالص داخلی به ازای افراد در سن کار ظاهر خواهد شد. در مقابل، هند تجسمی از ژاپن است: رشد بسیار سریع جمعیت بزرگسال در سن کار به این معنی است که نرخ رشد کل تولید ناخالص داخلی بالا به ازای هر فرد در سن کار کمتر به چشم میآید.
پیامدهای سیاست
در مورد اینکه یافته این مقاله چگونه باید بر سیاستهای اقتصادی تاثیر بگذارد، نیاز به تامل وجود دارد. اول اینکه جمعیت بالغ در سن کار یک کشور فرآیندی برونزا نیست و میتواند تحت تاثیر سیاستهای مهاجرت و باروری (مستقیم، به عنوان مثال، اعتبار مالیاتی کودکان و غیرمستقیم، به عنوان مثال، نرخ پایین باروری ناشی از بیکاری بالای جوانان) قرار گیرد. در واقع، مهاجرت به چندین کشور گروه 7 و اسپانیا یک سازوکار مهم در دادهها برای محاسبه رشد نسبتاً سریع جمعیت در کشورهایی مانند کانادا و آمریکاست. در نگاه اول، به نظر میرسد که ارتباط کمی میان مهاجرت و رشد تولید به ازای هر فرد بالغ در سن کار وجود دارد، به عنوان مثال در ژاپن، کشوری با مهاجرپذیری پایین، رشد تولید بهتر از کانادا، کشوری با مهاجرت بالاست. در حالی که این مشاهدات تاثیر مثبت مهاجرت را بر رشد بازده به ازای هر فرد بزرگسال در حال کار رد نمیکند، نشان میدهد که چنین تاثیر مثبتی از آن چیزی که گاهی اوقات فرض میشود سختتر است. مساله دوم این است که تمرکز بر روی رشد تولید به ازای هر فرد بالغ در سن کار به عنوان یک مولفه کلیدی در نظریه رشد به این معنا نیست که سایر مولفهها مانند رشد کل تولید یا رشد سرانه تولید، مرتبط نیستند. برای مثال، رشد کل تولید برای بدهی عمومی و پایداری امنیت اجتماعی اهمیت دارد. بهطور کلی، نرخ رشد تولید سرانه به ما این حس را میدهد که میانگین منابع موجود برای هر یک از ساکنان یک اقتصاد با چه سرعتی در حال تغییر است. بحث این مقاله، این است که اگر پژوهشگری بخواهد تاثیر سیاستهای مالی و پولی (یا سایر سیاستهای اقتصادی) را ارزیابی کند، باید آنها را در چهارچوب تحول جمعیتی یک اقتصاد، به ویژه پس از دهه 1990، که پیری جمعیت در بسیاری از اقتصادهای بالغ به شدت احساس میشود، قضاوت کرد. قضاوت درباره سیاست پولی ژاپن از سال 1990 تا 2019 به عنوان یک شکست به دلیل اینکه نتوانست رشد سرانه تولید سریعتری داشته باشد، با این چالش اساسی روبهرو است که سیاست پولی تقریباً نمیتواند در مورد نیروهای جمعیتی اقدامی بلندمدت انجام دهد. با توجه به اینکه رشد تولید ژاپن و آمریکا به ازای هر فرد بالغ در سن کار تقریباً بین سالهای 1990 و 2019 یکسان بوده، دشوار است ببینیم بانک ژاپن چه کارهای دیگری میتوانست انجام دهد. نکته مهم این است که از آنجا که حال جمعیتی ژاپن، آینده بسیاری از اقتصادهای پیشرفته دیگر است، اقتصاددانان باید یاد بگیرند تجربیات رشد را با استفاده از واحدهای اندازهگیری مناسب قضاوت کنند. این مقاله از اهمیت بازده به ازای هر بزرگسال در سن کار به عنوان معیاری مهم در عملکرد رشد استفاده کرده است.
فکر کردن به رشد اقتصادی یک کشور به معیارهای مناسب نیاز دارد. از لحاظ تاریخی، اقتصاددانان برای ارزیابی عملکرد اقتصاد و آزمایش تئوریهای رشد (و چرخه تجاری) خود، به نرخ رشد کل و سرانه تولید نگاه کردهاند. نویسندگان این مقاله استدلال میکنند که با افزایش سن جمعیت، نرخ رشد کل و سرانه تولید از اوایل دهه 1990 بهطور فزایندهای گمراهکننده شده است. واضحترین مثال ژاپن است: زمانی که پیری جمعیت را با تمرکز بر نرخ رشد تولید به ازای هر فرد بزرگسال در سن کار تصحیح کنیم، ژاپن بهعنوان یک اقتصاد قوی در 25 سال گذشته ظاهر میشود که از سایر کشورهای گروه 7 و اسپانیا بهتر عمل کرده است. مسلماً، نگاه به نرخ رشد تولید به ازای هر فرد بالغ در سن کار بدون مشکل نیست: افراد مسن بیشتری در نیروی کار باقی میمانند و این روند احتمالاً در دهههای آینده ادامه خواهد داشت. با این حال، برای این مقاله، این روند خیلی مهم نیست. با توجه به نرخ اشتغال افراد 65 سال و بالاتر در کشورهای گروه7 و اسپانیا در سالهای 2019-1980، هرگونه تعریف مجدد از سن کار تقریباً همان نتایج را به ما میداد.