توزیع جهانی تالیف
چرا مقالههای اقتصاددانان کشورهای در حال توسعه، کمتر در ژورنالهای معتبر منتشر میشود؟
از عصر ویکتوریا تاکنون، علم اقتصاد همواره دچار تغییرات بنیادین است. علم کلاسیک، اقتصاد را نظامی عقلانی، ماشینواره و اساساً در حال تعادل میانگاشت. حالا معیارها و تعینگرها متفاوت شدهاند. همگام با دوره پسامدرن و به موازات تحولات حوزههایی مانند اطلاعات و فناوری، امروزه اقتصاد به چشم یک سامانه پیچیده، ناکامل، دور از تعادل و در حال تکامل دائمی نگریسته میشود. در اقتصاد کنونی، اطلاعات، قدرت است و این قدرت، شرطِ لازمِ توسعه و اقتصاد بیوزنی؛ تا بدانجا که مونوپولی آن میتواند ثروت بیافریند یا نابرابری برایش بیاعتمادی بسازد. در این اقتصاد، فرآیندهای ساختیابی، چندلایهای و چندسنجهای است و به اشکال گوناگون در سطوح مختلف عمل میکنند: اقتصادی (تولید، مصرف، مبادله)، فناوری، محیطی، اطلاعاتی و سیاسی-نظامی. به علاوه، این فرآیندها شامل روابط جنسیتی هستند که روابط قابل سنجش قدرت را در ساختاری فراگیر بنیان مینهند. این فرآیندهای چندلایهایِ ساختیابی به تولید اشکال معینی نیز میانجامند که هر کدام از آنها به تولید یا بازتولید یا به چالش کشیدن روابط قدرت در سطح نهادها و گفتمانها منتهی میشود. کمااینکه این روابط دربرگیرنده تنظیماتی پیچیده میان سطوح مختلف، اعم از رویه و نهادهاست: جهانی، ملی، محلی و شخصی. از اینرو چون این ساختیابی چندوجهی است، چالشهای تحلیلگرایانه را هم به سمت شناخت ویژگی روابط قدرت «همان اطلاعات» در مقیاسهای اجتماعی-اقتصادی، پیامدهای ساختارمند و اثرگذاری سوئیچرها و ایدئولوگها در دیدگاههای التقاطی اطلاعات-ارتباطات معطوف خواهد داشت. آنگونه که مانوئل کاستلز آن را چالشهای «جبرگرای فنشناختی» مبتنی بر پارادایمهای همگرا با اطلاعات و ارتباطات خودانگیز و همافزا با خلاقیت، نوآوری و انگارههای ذهنیِ علمی میداند. آلبرت هیرشمن، بدان قدرت گزینههای «خروج» و «اعتراض» نام میدهد؛ و جوزف استیگلیتز، اقتصاددان آمریکایی، آن را پیشزمینهای برای طرح نظریه اقتصادِ اطلاعات و البته تغییری اساسی در شاخص پیچیدگی اقتصادی میداند: «پیچیدگی اقتصادی کنونی معیاری برای محاسبه دانش و مهارت در یک جامعه و تایید این ایدئولوژی است که محصولات رد پای اطلاعات محققان و تولیدات پژوهشی است. به همین جهت، شاخص پیچیدگی اقتصادی چون برای بیان میزان توانایی کشورها در تولید کالاهای پیچیده از رهگذر فراهم ساختن ساختارهای مناسب برای تعامل در جهت انباشت دانشهای مولد پراکنده و کاربردیسازی آن بهکار میرود، محاسبهاش میتواند بستری برای شناسایی موفقیت در میزان تجاریسازی تولیدات و توزیع تالیفهای علمی یک کشور در سطوح ملی و جهانی باشد.» دلیلی که در سالهای اخیر، شناسایی، تقویت زمینههای تولید و بهکارگیری علم و فناوری در جوامع به ویژه کشورهای توسعهیافته را اساساً از کارکرد «پشت ویترین گذاشته شدن» به اتاقهای فکر و دروازهبانیِ مستقل از سناریوهای لیبرال، محافظهکار یا میانهرو کشانده و به باور اسپیلینگ، رهبر منطقهای موسسه مطالعاتی-آموزشی «NIFU» گاه آن را به یک فراخوان هنجاری برای چیره شدن بر موانع و بازشناسی راههای اقتصادی معطوف به فرجام کاربردی و تجاریسازی تالیفات مبدل کرده است. بنابر توضیحات اسپیلینگ، در مقاله «تجزیه و تحلیل تاثیر منطقهای طرح مشوق مالیاتی تحقیق و توسعه «Skattefunn» در نروژ» و فصل چهارم کتاب «قابلیتهای تراکمی، شبکهای و کارآفرینی در توسعه اقتصادیِ محلی و بومی»، «در ادبیات مطالعاتی جغرافیای اقتصادی و نوآوری، و همچنین رویکرد تخصصی هوشمند اتحادیه اروپا، سیاستهای عمومی در انسجامبخشی به دانشهای مولدِ پراکنده ساخت مزیت اقتصادی، صنعتی و رقابتی دیگر کافی نیستند مگر اینکه انتشارات و مقالههای علمی به فناوری تبدیل و برای صنعت کاربردی و تجاریسازی اقتصادی شوند. کاری که در سالهای 2002 تا 2013 برای 24 هزار پروژه در نروژ انجام شد و نشان داد توزیع دادههای پژوهشی مقالات و تالیفها، برای توضیح سطح توانایی توسعهای و صنعتی با لحاظ کردن متغیر جغرافیا حتی برای کشورهایی با ترکیب غیرمعمول از تحقیق و توسعه پایین و عملکرد اقتصادی قوی که اساساً مبین یک «پارادوکس» در اقتصاد توسعه است، اثربخشی دارد و به پیشنهاد من حتی میتواند به غیر از بعد جغرافیا از حیث شاخصههای دیگر در جوامع مختلف واکاوی شده و اثربخشیهای مشابه آن سنجیده شود». پیشنهادی که جیکوب گرینسپون و دنی رودریک، با توسعه پژوهش ماگدا فونتانا و همکارانش درباره «موضوعات و توزیع جغرافیایی دانش در مجلات برتر اقتصادی» انجام دادند و به دستاوردهای قابل توجهی در حوزه توزیع جهانی تالیف و نمایهسازی آنها در مجلات اقتصادی دست یافتند.
نابرابری اقتصاد اطلاعاتی، سهمبَریشمالیها
گرینسپون و رودریک، در پژوهششان «توزیع جهانی تالیف در مجلات اقتصادی» که با وجود اجماع نسبی بررسی پارامترها و متغیرهای اثرگذار، آن را متواضعانه یک یادداشت تلقی میکنند، توضیح میدهند: «اقتصاد یک علم زمینهای است. این علم، تلاش میکند واقعیتهای اجتماعی وابسته به شرایط محلی و متغیر را درک کند. طبیعتاً زمانی هم غنیتر میشود که فعالان آن بتوانند جهان را با تمامی ابعادش ببینند و تجزیه و تحلیل کنند. یعنی باور کنند وقتی تنوع عوامل نزدیک یا پیوندخورده با پدیدههای اقتصادی به صورت جامع در نظر گرفته شده و خِرد دریافتی با رفتار یا نتایج «غیرعادی» در محیطهای ناآشناتر لحاظ شود، نتایج هم دقیقتر خواهد بود.» کمااینکه، ادعاهای استیگلیتز و هیرشمن هم گواهی صادق بر این موضوع است. استیگلیتز، چه در سالهای نخست زندگی خود در کنیا و چه وقتی که در سال 2011، آکادمی سلطنتی علوم سوئد تصمیم گرفت جایزه نوبل اقتصاد را مشترکاً به او، جرج آکرلف و مایکل اسپنس بدهد، تاکید داشت: «اقتصادِ اطلاعات تغییری اساسی در پارادایم غالب در اقتصاد ایجاد خواهد کرد اگر نگاه به مشکلات اقتصادی و درک ما از آنها، بازار و حتی اقتصاد سیاسی تغییر کند.» در حقیقت او عمیقاً باور کرده بود «دیدن اقتصادی که از بسیاری جهات، کاملاً متفاوت با آن عناصری است که در درون آن اقتصاد رشد کرده و بر خود اقتصاد اثر میگذارد، به تبلور و تبیین بهتر مسائل کمک خواهد کرد». مثالش هم برای اثبات این باور بسیار ساده بود: «افراد وقتی در محیطهایی زندگی میکنند که بدان وابسته شده و نمایی از تفاوتهای جامعهشان با دیگر جوامع ندارند، خب طبیعی است که بسیاری از اتفاقات را هم بدیهی قلمداد کنند بدون اینکه نیازی باشد از آنها بپرسیم چرا اوضاع اینچنین یا آنچنان است؟!» همانگونه که مثال هیرشمن در کتاب «خروج، اعتراض و وفاداری: پاسخهایی به کاهش نیروی کار در بنگاهها، سازمانها و دولتها»، به همین سادگی بود و در عین حال بافتی عمیق داشت. او زمانی که با قطار در نیجریه و در مسافرتِ اعصابخردکنی به سر میبرد، در واکاوی رفتارها دید «راهآهن نیجریه به این دلیل درست کار نمیکند که مسافران این کشور، از جاده استفاده میکنند؛ در حالی که اگر آن مسافران یا مسوولان در این کشور نگاهی جامعتر و دانشمحور داشتند، بیتردید با پاهای خودشان از این معرکه فرار میکردند (خروج) یا آنکه به صورت جدی میایستادند و با روند موجود مخالفت میکردند (اعتراض)؛ چون میفهمیدند نگرش اقتصادی مبتنی بر علم و برآمده از نتایج پژوهشی و کاربردی «اقتصاد توسعه و اطلاعات» در صورت جامعیت چگونه میتواند حال و آینده آنها را دگرگون کند و در عین حال رفاه بیشتری به آنها بدهد». از اینرو ما نیز با ابتنا به اینکه نتایج دقیقتر مستلزم واکاوی جامع و گستردهتر است، به دادههای فونتانا و همکاران (2019) رجوع کرده و آنها را با دخیل کردن متغیرهای بیشتر توسعه دادیم. فونتانا و همکارانش، با استفاده از اطلاعات«ISI Web of Science» و کتابخانه دیجیتال «JSTOR»، پایگاه دادهای مشتمل بر 322 هزار و 279 مقاله، اطلاعات 215 هزار و 203 نویسنده مطرح و بیش از 10 هزار مجله طی سالهای 2016-1985 را ساخته بودند. البته با این توضیح که این پایگاه صرفاً بر خلاصهای از توزیع جغرافیایی تالیفها و فقط بر هفت مجله برتر تمرکز داشت. تجزیه و تحلیلها شامل مقالات منتشرشده تا سال 2012 بود. اطلاعات تفکیکشده کشوری یا منطقهای در آن وجود نداشت و نتایج حاکی از آن بود که از سال 1985 تا 2012، سهم انتشارات ایالات متحده در هفت مجله اقتصادی برتر از 75 به 64 درصد کاهش یافته، علت آن بیارتباط با افزایش مقالات منتشرشده از سوی نویسندگان اروپایی نبوده و این یافتهها با پژوهشهای محققان دیگر دارای همسویی است. برای مثال، ایک و هنرکسون (2019) در پژوهش «جغرافیا و تمرکز نویسندگان در پنج مجله برتر: پیامدهایی برای اقتصاد اروپا»، به این نتیجه رسیده بودند که سهم نویسندگان در این پنج مجله برتر که جغرافیای توزیعشان در ایالات متحده و کانادا بود از 82 درصد در سال 1994 به 65 درصد در سال 2017 کاهش یافته، در حالی که سهم نویسندگان اروپایی در این مدت دو برابر شده و به 30 درصد رسیده است. همچنین سهم نویسندگان آسیایی با آنکه بیشتر شده ولی فقط پنج درصد از سهم مقالات این پنج مجله برتر به آنها اختصاص یافته که این سهم ولو اندک میتواند ناشی از افزایش همکاری نویسندگان خارج از ایالات متحده با محققان آمریکایی بوده باشد. همانگونه که اورازبایف (2017) در تحقیق «کاوش در دنیای اقتصاد از طریق مقالات پژوهشی اقتصادی»، نیز با استناد به اطلاعات پایگاه تحقیقاتی اقتصادی (RePEc) دریافته بود در آثار مشترک بین محققان، سهم نویسندگان کشورهای توسعهیافته بیشتر است؛ و آمارانته و همکارانش (2021) در پژوهش «عدم حضور محققان کشورهای در حال توسعه در تحقیقات توسعهای»، نشان داده بودند در اقتصاد و سیاستهای توسعهای، با توجه به پیکرهبندی سطح اثرگذاری یا اثرپذیری جریانهای اطلاعاتی، تقسیمبندی کشورهای شمال و جنوب و البته در سه حوزه تحقیقاتی «ارائه کنفرانس، مقاله در مجلات و استناددهی»، بخش عمدهای از تحقیقات در جنوب اما به وسیله محققان کشورهای شمالی انجام میشود؛ دانشگاههای جنوب 9 درصد از مجریان کنفرانسهای علمی و بینالمللی را تشکیل میدهند، در حالی که 57 درصد از مجریان این کنفرانس از دانشگاههای شمال هستند. همچنین کمتر از یک مقاله از شش مقاله منتشرشده در 20 مجله اقتصادی برتر از سال 1990 تا 2019 از آنِ محققان جنوبی و نزدیک به سهچهارم در انحصار محققان شمالی و 11 درصد باقیمانده به صورت اشتراکی بوده است. علاوه بر این، استنادهای کمتری به مقالات نویسندگان جنوبی نسبت به مقالات نویسندگان شمالی شده است و این یعنی توزیع تالیفها در میان جوامع پیشرفته و کمتر توسعهیافته نابرابری دارد. بدینسان و چون همسویی نتایج نشان میداد که توزیع تالیفها قابلیت واکاوی از ابعاد مختلف را دارد، پس از رجوع به پایگاه دادهای فونتانا و همکارانش، چند اصل را معیار قرار داده و بر مبنای آنها پرسیدیم: سطوح و روندهای توزیع جهانی تالیف چگونه با اندازه اقتصادی مناطق یا گروههای مختلف کشورها میتواند مقایسه شود؟ چرا توزیع جهانی تالیف بر اساس کیفیت مجله متفاوت است؟ و آیا تفاوتهای قابل توجهی در گرایش و دستهبندی مجلات بر اساس رشتههای تخصصی وجود دارد؟
بیتقارنی در تولید و رتبهبندی
سطوح و روند توزیع جهانی نویسندگی و تالیف در مجلات اقتصادی قرار بود با تفکیک کشور، منطقه، کیفیت نشریه و زمینههای تخصصی آن در کنار تجزیه، تحلیل و عدم تعادلها، بررسی شود؛ به همین منظور برای پاسخ به این سوالات و مستندسازی علمی، پایگاه دادهای منسجمی ایجاد و یک نمونه آماری 606 هزار و 727 موردی در آن جمعآوری شد که ترکیبی متفاوت از نویسندگان و مقالات با سطح ارزشی مشخص بود. بدیننحو که برای مقالهای با یک نویسنده عدد یک، برای مقالهای با دو نویسنده عدد 5 /0و برای مقالهای با سه نویسنده عدد 33 /0 را معیار قرار داده و این توالی ارزشگذاری حفظ شد و ادامه یافت. علاوه بر آن چون این پژوهش به دادهها و نتایج تحقیق فونتانا و همکاران او، استناددهی داشت و بازه زمانی مورد تحلیل آنها تا سال 2012 بدون لحاظ وابستگی نویسنده و کشور آن بود، 22 درصد از دادههای مرتبط با نویسندگان و مقالاتی که اطلاعاتی درباره کشور نویسنده در آن وجود نداشت حذف و 22 هزار موردی که وابستگی بین نویسنده مقاله و کشور آن تنها منوط به آدرس دانشگاه یا موسسه فرد بود نیز برای کم کردن سوگیریهای منطقهای تفکیک و لحاظ شد. در انتها آنچه به دست آمد با شاخص رتبهبندی (SCImago) که معیاری برای سنجش تاثیر و کیفیت علمی مجلات از حیث تعداد استنادها و رنکینگ اعتبار و امتیازهاست، طبقهبندی و در مرحله نخست 10 مجله برتر طی سالهای 2016-2012 منتخب شدند. توزیع منطقهای نویسندگی در این نشریات نشان داد ایالات متحده و سایر کشورهای ثروتمند در مجموع سهمی 95درصدی از تعداد نویسندگان مقالات علمی دارند و موسسات تحقیقاتی در کشورهای توسعهیافته و غنی، بخش عمدهای از تحقیقات بینالمللی را تولید میکنند. بر مبنای شاخص توزیع جهانی رشد و تولید اقتصادی (GDP) نیز، ایالات متحده 69 درصد از بازده تحقیقاتی را در 10 مجله برتر دارد، سهم آن از تولید جهانی تنها 16 درصد است، بازده تحقیقاتی کشورهای در حال توسعه بسیار کمتر از وزن اقتصادی آنها در اقتصاد جهانی است و این عدم توازن برای تمامی مناطق کشورهای در حال توسعه قابلیت تعمیم دارد به جز یک استثنا برای شرق و جنوب آسیا. در حالی که نویسندگان مستقر در چین بهطور پیوسته مشارکت خود را در مجلات برتر افزایش دادهاند، بازنمایی آنها به مراتب کمتر از سهم چین در اقتصاد جهانی است و 5 /1 در مقابل 16 درصد است. اما آیا این دادهها برای مجلاتی با رتبههای پایینتر هم قابلیت تعمیم دارد؟ برای پاسخ به این سوال و بررسی تفاوت در روند تمرکز جغرافیایی و کیفیت، در مرحله دوم، مجلات موجود در پایگاه دادهای ساختهشده به پنج دسته تقسیم شدند: «10مجله برتر»، «11 تا 25 مجله برتر»، «26 تا 50 مجله برتر»، «51 تا 100مجله برتر» و «مجلاتی با رتبههای زیر 100»؛ و نتایج، تفاوتهای جالبی را از حیث سطح و بازه زمانی در این دستهها نشان داد. برای مثال در آخرین بازه زمانی مورد بررسی (2012 تا 2016)، سهم غیرآمریکاییها در مجلاتی که رتبه 50 یا پایینتر داشتند بهطور قابل توجهی بالا و حدود 70 درصد و در دو دسته برتر بعدی به ترتیب 31 درصد و 39 درصد و در رده متوسط مجلات 56 درصد بود. به عبارتی، هرچه رتبه کیفی یک مجله پایینتر میآمد، سهم غیرآمریکاییها بالاتر میرفت تا بدانجا که حتی با تقسیمبندی غیرآمریکاییها بر مبنای پیشرفته یا در حال توسعه بودن کشورهایشان نتایج تغییر زیادی نداشت. در اقتصادهای پیشرفته غیرآمریکایی «اروپا با بالاترین میزان» عموماً در همه گروههای مجلهای دستهبندیشده دارای رتبه، سهم بیشتری داشت و این یعنی پیشرفت کشورهای در حال توسعه نیز محدود به مجلات کمتر معتبر، با رتبه پایین است و با در نظر گرفتن شاخص نوع مجله و محوریت موضوعی مقالات، این یافته همچنان سندیت دارد. طبق بررسیها، محققان کشورهای پیشرفته غیرآمریکایی با آنکه در زمینه توسعه، اقتصادسنجی، محیطزیست، انرژی، موضوعات منطقهای و تئوری، 50 درصد مقالات را تولید میکنند اما باز هم مقالات آنها در مجلاتی با رتبه پایین، دامنه انتشار بیشتری دارد و چنانچه رشدی هم باشد صرفاً دستاورد کشورهای شرق آسیاست که به صورت علمی بر موضوعاتی چون کسبوکار، محیط زیست، انرژی و امور مالی متمرکز شدهاند؛ و دیگر مناطق بهطور کلی در رشتههای بررسیشده سهم رشد ندارند؛ حتی روند توزیع در موضوع توسعه برای جنوب آسیا و در مقولات بینالمللی، عمومی، منطقهای و تئوریک برای خاورمیانه و آفریقا به طرز چشمگیری کاهشی است. از اینرو، در یک جمعبندی کلی، در حالی که نویسندگان اروپای غربی و شمالی، دستاوردهای قابل توجهی در حوزه تالیف و نمایهسازی آن دارند، برای نویسندگان کشورهای کمدرآمد اینگونه نیست. البته مقالات و نشریاتی که به مثابه نماینده کشورهای در حال توسعهاند، در مجلاتی با رتبه 100 یا پایینتر سرعت انتشار و توزیع بیشتری دارند، در حالی که در مجلات دارای رتبه 25 به بالاتر این روند کند است. پیرامون موضوعات مورد تالیف و پژوهش نیز در حوزههایی مانند بینالملل یا اقتصادِ توسعه با آنکه تصور میشود دامنه توزیع و گستره نگارشی بیشتری باشد اما، افزایش چندانی بهخصوص از حوزه کشورهای در حال توسعه دیده نمیشود و این نتایج با افزایش کلی در عرضه نسبی تحقیقات در مابقی کشورهای جهان هم مطابقت دارد. کمااینکه یافتههای این پژوهش نشان داد، نویسندگان کشورهای در حال توسعه شانس کمتری برای انتشار پژوهشهای خود در مجلاتی با رتبه بالا دارند و عملاً کنار گذاشته میشوند؛ و موضوعاتی چون کیفیت تحقیق، موانع دسترسی مانند اطلاعات نامتقارن یا شیوههای حذفی میتواند دلیل آن باشد که البته نیازمند بررسیهای دقیقتر برای رسیدن به پاسخهای مفیدتر است.