نوآوری حقیقی
چه تفکری منجر به نوآوری میشود؟
در این پرونده قصد داریم نظریه اقتصاددانان نئوکلاسیک مشهور را در ارتباط با نوآوری و خلاقیت بررسی کنیم. همچنین بر اساس اتفاقات کنونی کشورهای توسعهیافته بررسی کنیم که کدامیک از این نظریهها و دیدگاهها در عمل امروز دیده میشود و موجب پیشرفت اقتصاد کشورها شده است.
حامد زرندی: بر اساس مباحث علمی اقتصادی، دیدگاهها و مکاتب نظری اقتصاد به دو بخش اصلی تقسیم میشود:
جریان اقتصاد متعارف یا ارتدوکس که به آن اقتصاد مرسوم یا اقتصاد جریان اصلی گفته میشود. این جریان بر پایه پیوند «عقلانیت- فردگرایی- تعادل» استوار است. مباحث اصلی در این مکتب اقتصادی سه بخش عمده اقتصاد خرد، اقتصاد کلان و اقتصادسنجی را دربر میگیرد. بر اساس روابط میان بنگاه و خانوار اقتصاد خرد شکل گرفته و اقتصاد کلان را روابط کلی اقتصادی و مسائل چرخه تجاری و تاثیرهای پولی و مالی بر اقتصاد شکل داده است. در اقتصادسنجی نیز بر تخمینهای آماری تجربی و جزئی و تا حدی آزمون مدلهای اقتصاد خرد و کلان بحث شده است.
بخش دیگر مکتب اقتصادی را اقتصاد پسامتعارف یا هترودکس میگویند. به این مکتب اقتصادی اقتصاد دگراندیش نیز گفته میشود که بر پایه «نهادها- تاریخ- ساختار اجتماعی» استوار است. در این جریان فکری به صورت موازی با و منتقد جریان متعارف بحث میشود.
اقتصاد نهادگرا، مکتب اتریشی، اقتصاد پساکینزی، اقتصاد سیاسی، اقتصاد اجتماعی، اقتصاد فمینیستی ذیل این جریان فکری قرار میگیرند. پیشفرض اصلی تمام اقتصادهای دگراندیش بر این اساس شکل گرفته است که نظام اجتماعی یک فرآیند است. به این دلیل این اعتقاد وجود دارد که واقعیت اجتماعی به تمام پدیدارهایی که حداقل به نوعی وجودشان به انسان گره خورده باشد وابسته است. در نتیجه اگر چنین باشد پس ذاتاً امری پویاست که به این معناست که یک فرآیند دگرگونی است.
در هر دو جریان اصلی اقتصاد، اقتصاددانهایی هستند که نوآوری و خلاقیت را ضرورت میدانند. هرچند اگر به دنبال جریانهای اصلی نوآوری و تفکر کارآفرینانه باشیم، باید آن را در نظریات شومپیتر و نظریه مشهور تخریب خلاق او جستوجو کنیم. اگر بخواهیم خیلی خلاصه شومپیتر را توصیف کنیم، باید گفت که او به نوعی بزرگترین شارح نظام سرمایهداری در قرن بیستم است.
تلاشهای او و جریان فکری او در چهار کلمه نوآوری، کارآفرینی، استراتژی کسبوکار و تخریب خلاقانه توصیف میشود. او شخصاً واژه تخریب خلاق را در توصیف پویایی سرمایهداری ابداع کرد.
در این پرونده قصد داریم نظریه اقتصاددانان نئوکلاسیک مشهور را در ارتباط با نوآوری و خلاقیت بررسی کنیم. همچنین بر اساس اتفاقات کنونی کشورهای توسعهیافته بررسی کنیم که کدامیک از این نظریهها و دیدگاهها در عمل امروز دیده میشود و موجب پیشرفت اقتصاد کشورها شده است.
نقش و کارکرد دولت در اقتصاد متعارف
در اقتصاد متعارف برای تبیین نقش دولت و رابطهاش با بازار گرایش اصلی فکری به سمت بازار آزاد است. مکتب کلاسیک به طور افراطی معتقد بود دخالت دولت، سرمایه و صنعت را در مجاری با بازدهی کمتر میاندازد. بنابراین، دولت نباید هیچ دخالتی در اقتصاد داشته باشد. یعنی اقتصاد را باید به حال خودش گذاشت تا سطح دستمزدها کاهش یابد و بیکاری از بین برود. از طرف دیگر کینزینها معتقد بودند اقتصاد رقابتی سرمایهداری باید تبدیل به اقتصاد مختلط شود تا بخش دولتی و بخش بانکی به بخش خصوصی در ایجاد اشتغال کامل کمک کنند.
نئوکلاسیکها نظریات دولتگرای توسعه (اقتصاد کینزی و تاریخی) را مورد انتقاد قرار دادند و ایده سازماندهی فعالیتهای اقتصادی در چارچوب دولت حداقلی و اقتصاد آزاد را مورد تاکید قرار دادند. نئوکلاسیکها معتقدند نقش دولت صرفاً به جنبههای پولی و مالی برمیگردد و به طور کلی دولت باید وظایفی را به عهده بگیرد که از عهده بازار ساخته نیست.
دیدگاههای اقتصاددانان نئوکلاسیک
اقتصاددانان نئوکلاسیک در دیدگاههای خود در ارتباط با نوآوری و خلاقیت بحثهایی را مطرح کردهاند که قصد داریم آنها را در ابتدا با یکدیگر مرور کنیم، سپس بررسی کنیم که چطور این بحثها هرکدام امروزه توانستهاند نقش مهمی در اقتصاد کشورهای توسعهیافته بازی کنند. آلفرد مارشال (Alfred Marshall) اقتصاددان مشهور انگلستانی در سال 1891 در اثر خود با عنوان «اصول علم اقتصاد» نشان میدهد که تغییر وضعیت را به عنوان یک ویژگی
ذاتی کسبوکارهای بزرگ و دارای مدیریت مستقل تلقی کرده است. او معتقد بوده است که آن صفات عمومی که ویژگی دستاندرکاران کسبوکارهای جدید است، باعث گسترش ابعاد کسبوکار میشود.
بیایید کاملاً موردی تغییر وضعیت در کسبوکارهای بزرگ را با یکدیگر بررسی کنیم. معروف است که عقیده مهم و اصلی بنیانگذار خودروسازی پورش بر آن بوده است که ماشین باید اصطلاحاً دو در داشته باشد و موتور آن در جلو قرار گرفته باشد. اما امروزه اگر به این خودروها نگاه کنید، انواع مختلفی از آن را در کلاسهای متنوعی میبینید. بعد از سال 2000 به دلیل تغییر شرایط بازار این خودروسازی تصمیم میگیرد وضعیت خودش را تغییر دهد و کلاسهای جدیدی را به این برند مشهور اضافه کند.
از آن طرف بیایید چند مورد داخلی در ارتباط با تغییر وضعیت کسبوکارهای بزرگمان را در نظر بگیریم. تا قبل از آنکه ایرانسل خطوط همراهش را وارد بازار نکرده بود، عملاً مخابرات هیچ تغییری در وضعیت خودش ایجاد نکرد. به دلیل آنکه بازار نه رقیبی داشته است، نه پتانسیلی برای رقابت. بلکه دولت به صورت مستقیم در این حوزه بازار را کنترل میکرده است.
اگر کمی جلوتر بیاییم، همچنان دخالت مجلس و دولت را در این حوزه مشاهده میکنیم. زمانی که همچنان بازار به صورت انحصاری در دستان همراه اول و ایرانسل قرار داشت، سرویسهای شبکههای اجتماعی محبوبیت بسیار زیادی کسب کرد. در آن سالها وایبر بسیار مشهور شد و برای اولینبار به صورت گسترده در کشور مردم بر روی گوشیهای همراهشان میتوانستند به صورت رایگان با یکدیگر پیام رد و بدل کنند.
محبوبیت وایبر باعث شد که درآمد سرویسهای اپراتوری کشور بهطور چشمگیری کاهش یابد. اما به جای آنکه بازار را برای رقابت آماده کنند، تصمیم گرفتند در روند سرویس وایبر دخالت کنند تا اپراتورهای کشور زمان داشته باشند خودشان را با شرایط وفق دهند. شما نمیتوانید یک کارآفرین باانگیزه باشید و در این وضعیت بازار امیدی برای رشد بسیار داشته باشید. اگر به روند زندگی جف بزوس نگاه کنید، متوجه میشوید که چطور یک فرد با ایدههایش و ارزشآفرینی میتواند در یک اقتصاد سالم به سرعت تبدیل به ثروتمندترین فرد دنیا شود. اما در کشورمان به دلیل آنکه همیشه نگرانی تغییر وضعیت برای کسبوکارهای بزرگ وجود دارد که اغلب این کسبوکارها به نوعی به سازمانهای دولتی گره خوردهاند، یک فرد نمیتواند با ایدهها و ارزشآفرینیهایش تبدیل به نفر اول آن صنعت یا کشور شود.
ردپای نوآوری و تغییر
اگر به نظریات اقتصاددانان نئوکلاسیک دیگر نگاه کنیم، باز هم ردپایی را پیدا میکنیم که چطور نوآوری و تغییر را در پیشرفت اقتصاد لازم میدانند.
ویلیام بارنت (William A. Barnett) اقتصاددان 77ساله آمریکایی میگوید بسیاری از موفقیتهای تاریخی به خاطر کارآفرینانی است که دید متفاوتی نسبت به بقیه دارند. او جمله معروفی دارد که میگوید «If you want to find a unicorn,” he says, “listen for the buzz and run the other way.» یعنی اگر به دنبال یک اسب تکشاخ هستید، به همهمههای مردم گوش بدهید و از مسیر دیگری راهتان را ادامه دهید. به نظر شما این جمله چطور در واقعیت برای کارآفرینان بزرگ اتفاق افتاده است.
اگر به زندگی بسیاری از کارآفرینان بزرگ نگاه کنید، آنها عملاً این جمله را در دفعات متعدد و در تصمیمگیریهای مهمشان به کار بردهاند. به کنارهگیری مارک زاکربرگ و استیو جابز از دانشگاه دقت کنید. یا بسیاری از کارآفرینهای دیگر به همین صورت در مقطع مهمی از زندگیشان برخلاف جریان رایج زندگی عموم قدم برداشتهاند و توانستهاند به دستاوردهای بزرگی دست پیدا کنند.
همچنین ویلیام بارنت در بخش دیگری از صحبتهایش عنوان کرده است اگرچه مردم در پیشبینی آینده بد عمل میکنند، اما میتوانند بررسی کنند که چطور یک کسبوکار یا محصول شکست خورده یا به موفقیت رسیده است. اگر به کسبوکارهای بزرگ دنیا نگاه کنید، آنها صرفاً برای خودشان ماموریت تعیین میکنند و چندان نسبت به تولید کالاهای مشخص تعصب ندارند.
علت آن این مساله است که آنها با توجه به شرایط بازار، رقبا و مشتری برای آینده خود تصمیم میگیرند. آنها میتوانند به میزان موفقیت کسبوکار خودشان در گذشته و رقبا نگاهی دقیق داشته باشند و به همین صورت هر زمانی که نیاز بود دست به تغییرات اساسی در تولید کالاهایشان بزنند.
به عنوان مثال اگر به کسبوکار مایکروسافت نگاه کنید، متوجه میشوید که آنها در طول سالیان اخیر چندینبار محصولات جدیدی را به بازار عرضه کردهاند و بر اساس واکنش بازار و مشتریان نسبت به تولید آن محصول اقدام کردهاند. یا شرکت بزرگی همچون IBM جریان درآمدیشان را در سالهای اخیر بارها تغییر دادهاند و وارد خدمات و محصولات جدیدی شدهاند. امروز در بازار تکنولوژی پیشبینیهای نسبتاً مهمی بر اساس اتفاقات گذشته انجام شده است.
امروزه پیشبینی میشود که همچنان نقش تلفنهای همراه در زندگی مردم افزایش پیدا میکند به نحوی که تمام وسایل دیگر افراد از جمله لپتاپ به نوعی وسیلههای جانبی موبایل محسوب میشوند. نکتهای که بسیار اهمیت دارد این است که درک کنیم این شرکتها و کارآفرینان بزرگ در دنیا با چه پشتوانهای اینگونه به بازار نگاه میکنند.
اگر همین مساله را در کشور خودمان نگاه کنیم، با کسبوکارهای زیادی روبهرو میشویم که به دلیل مداخله دولتها در زمانهای مختلف نتوانستهاند بازیگر اصلی بازار شوند و همیشه مجبور بودهاند نیمنگاهی به تصمیمهای مستقیم افراد تاثیرگذار بر بازار داشته باشند تا اینکه بازار را به صورت مطلق تحلیل کنند.
به مجموعه ارج نگاه کنید که چگونه در طی حدود 50 سال اخیر دائماً با دخالت مستقیم دولت در بازار نتوانست دوام بیاورد و ورشکستگی خودش را چند سال قبل اعلام کرد. یا مثالهای دیگری وجود دارد که نشان میدهد چطور وجود یک رقیب دولتی یا نیمهدولتی باعث میشود کارآفرینان بخش خصوصی دچار چالشهای غیرقابل پیشبینی شوند. به طور مثال سایت ورزشی طرفداری وجود دارد که به دست چند جوان دانشجو در دانشگاههای معروف کشور در سالهای گذشته تاسیس شد. در مقطعی آنها تصمیم گرفتند با تبلیغات در صدا و سیما نسبت به حضور بیشتر در بازار اقدام کنند. اما از آنجا که یک رقیب مستقیم در صدا و سیما داشتند، نتوانستند مجوزهای تبلیغ را کسب کنند. این مثالها مسائلی است که پیشبینیهای یک کارآفرین را بیارزش میکند. آنها نمیتوانند فقط بازار و مشتری و رقیب را رصد کنند. بلکه همواره باید نگران اتفاقات پیشآمده در ادارات دولتی و حکومتی باشند.
مثال دیگری هم در سالهای اخیر وجود دارد که نشان میدهد چطور یک رقیب دولتی باعث بر هم زدن تعادل بازار میشود. بعد از آنکه سیستمعامل اندروید توانست بخش زیادی از بازار را تصاحب کند و به دلیل مشکلات تحریمی که در کشورمان وجود داشت، استفاده از خدمات گوگل پلی دشواریهای خودش را پیدا کرده بود، عدهای دانشجو اپلیکیشنی را راهاندازی کردند که در ابتدا اپلیکیشنهای مهم گوگلی پلی را میشد از آن دانلود کرد و در سالهای بعد نیز تبدیل به بنگاهی برای خرید و فروش اپلیکیشنهای ایرانی و غیرایرانی شد. این گروه پیشرفت بسیار زیادی کردند و درآمد بسیار خوبی کسب کردند. اما در همین شرایط یک سازمان دولتی با هزینه بسیار زیاد وارد این بازار میشود و با استفاده از قدرتاش سعی در جذب مشتریان میکند. آنها حتی برای افزایش مخاطبانشان قوانین اولیه حرفهای این صنعت را نیز اجرا نکردند تا بتوانند سریعتر بخشی از سهم بازار را پیدا کنند. این مثال هم مانند مثال قبلی نشان میدهد که چطور ورود سازمانهای دولتی و استفاده آنها از رانتهایشان باعث از بین رفتن قدرت پیشبینی کارآفرینان میشود. کارآفرین هرچقدر ریسکپذیر، اهل بررسی بازار و آگاه به شرایط باشد، باز هم با مداخلههای اینچنینی نخواهد توانست پیشبینی صحیحی از شرایط بازار داشته باشد.
حتی تحلیل موفقیت و شکست کسبوکارهای گذشته هم به ایدهپردازی و نوآوری افراد در شرایط کشور ما کمک زیادی نخواهد کرد.
به دلیل آنکه همیشه گمان آن وجود دارد که بخشی از علت اصلی شکست کسبوکارها به دخالتهای دولت و تنظیم مقررات یکطرفه ارگانهای دولتی و حکومتی برمیگردد. حتی گاهی اوقات به موفقیتهای کسبوکارها باید دقیق نگاه کرد. به دلیل آنکه احتمال دارد دلیل موفقیت اصلی آنها به شرایط بازار و مشتریان ارتباطی نداشته باشد، بلکه صرفاً بستری که دولت ساخته بوده برای آنها مناسب بوده است. اینها را گفتیم تا نشان دهیم اگر قصد داریم توانایی رصد خردمندانه گذشته را به کارآفرین دهیم، باید نسبت به جریان بازار دخالتهای تاثیرگذار نداشته باشیم تا بازار بتواند خودش مسیر را طی کند و برای کارآفرینان و افراد قابل پیشبینی باشد.
ارتباط با نوآوری
این بحث را با یکی از نظریههای اقتصاددان نئوکلاسیک به نام کنت ارو (Kenneth Arrow) ادامه میدهیم. او در بخشی از صحبتهایش در ارتباط با نوآوری عنوان میکند که معنای اطلاعات به طور مختصر و کوتاه عبارت است از کاهش در عدم قطعیت. او میگوید اطلاعات، کاربر را قادر میسازد تا در مورد چیزی شناخت پیدا کند و از آن دانایی برای برقراری ارتباط، یادگیری، تفکر، تصمیمگیری و نوآوری در مواقع نیاز استفاده کند.
به نظر شما در چه کشورهایی امروزه اطلاعات به کاهش عدم قطعیتشان کمک میکند؟ این بحث کاملاً با بحث قبلیمان مرتبط است. به دلیل آنکه اطلاعات در کشورمان تنها بخشی از موارد مورد نیاز برای تصمیمگیری و نوآوری است. در وضعیت فعلی مهمتر از اطلاعات، آگاه شدن نسبت به تصمیم دولتمردان است.
به دلیل آنکه شما ممکن است بهترین ایده را برای رقابت با کالایی مرغوب داشته باشید و بتوانید آن را تولید کنید، اما وجود تعرفههای وضعشده باعث میشود تمام ایدههایتان ارزش رقابتیاش را از دست بدهد. مثلاً مواردی وجود دارد که نشان میدهد مواد اولیه با تعرفه آزاد وارد کشور میشود، اما همان محصول نهایی با تعرفه ارز 4200تومانی وارد کشور میشود.
اگر به صورت دقیق به نظر ارو بنگریم، یکی از شرایطی که برای نوآوری نیاز است، زمانی است که عدم قطعیت در گروه دریافت اطلاعات به وجود میآید.
این شرایط اختصاص به اقتصادهای آزاد دارد. یعنی در اقتصادی اطلاعات چنین ارزشی را پیدا میکند که بتوان با آن قدرت پیشبینی پیدا کرد و نسبت به شرایط گذشته قدرت تحلیل خردمندانهای را در اختیار افراد قرار داد.
سود کارآفرینانه
جان بیتس کلارک (John Bates Clark) اقتصاددان مشهور آمریکایی نیز به نوآوری توجه داشته است. او اولین فردی بوده که میان سود کارآفرینانه و مازاد بر بهره و کاربرد موفقیتآمیز پیشرفتهای فناوری، بازرگانی یا تشکیلاتی در فرآیند اقتصادی، ارتباط برقرار کرده است.
در دیدگاههای کلارک جدایی مالکیت بنگاه و مدیریت، سبب شد تا مطالعه کارآفرین به گونهای متمایز از نقش صاحب سرمایه و مالک صورت گیرد. همانطور که مشخص است، کلارک برای کارآفرین جایگاه ویژهای در نظر گرفته است.
برقراری ارتباط بین سود کارآفرینانه و مازاد بر بهره (و اجاره) نیز بسیار تاثیرگذار است. سود مازاد و کارآفرینانه به اندازهای اهمیت دارد که بسیاری از کسبوکارهای پیشرو دنیا، بخشی از مزیت رقابتیشان در بازار را با ایجاد سود مازاد رقم زدهاند.
اگر بخواهیم خیلی خلاصه مفهوم سود مازاد را بیان کنیم، بهتر است به نحوه ایجاد سود مازاد شرکت اپل در بازار اشاره کنیم. شرکت اپل برای تعیین قیمتگذاری محصولاتش همیشه تیمی را راهی بازار میکند که با توجه به شرایط و پتانسیل بازار بالاترین قیمت ممکن را برای محصولاتشان تعیین کنند. این مجموعه با برندسازی که در سالهای اخیر انجام داده است، باعث محبوبیت زیادی در سطح بازار شده است.
با نگاهی به مدل کسبوکار محصولات این مجموعه متوجه میشویم که اپل بخش مهمی از مشتریانش را عاشقان اپل (Apple lovers) نامگذاری میکند. یعنی معتقد است افرادی وجود دارند که محصولات اپل را به خاطر علاقهای که به آن دارند خریداری میکنند.
چنین محبوبیتی نیز باعث شده است که این کمپانی در مقایسه با کمپانی رقیبش سامسونگ بتواند نسبت به هزینههای تمامشدهاش در بازار مبلغ بیشتری را برای محصولاتش در نظر بگیرد.
به عنوان مثال، اگر قیمت تمامشده یک محصول مشابه سامسونگ و اپل را یک واحد در نظر بگیریم و سود آنها را 2 واحد، باید قیمت تمامشده محصول حدود 3 واحد برای هرکدام از آنها تمام شود. اما محبوبیت اپل و پتانسیل بازار برای محصولات این برند، باعث شده است که در قیمتگذاری نهایی آنها همیشه مبلغی را مازاد بر سود خودشان افزایش میدهند و به عنوان مثال قیمت تمامشده محصول را 4 واحد در نظر میگیرند که یک واحد از قیمت سامسونگ بیشتر است. همین یک واحد سود مازاد اپل است.
اپل با این سود مازاد میتواند بر روی نیروی انسانی و بسیاری از نیازهایش تمرکز کند که باعث میشود در بازار رقابتی وضعیت بهتری پیدا کند. مثالهای متعددی را میتوانیم برای سود مازاد پیدا کنیم. مثالهایی که امروزه باعث شده است بسیاری از شرکتهای ارزشآفرین با استفاده از این سود به سمت افزایش رونق کسبوکارشان حرکت کنند. به طور مثال مایکروسافت در سالهای گذشته بخشی از درآمدش را از طریق patentها و موارد ثبت حق اختراع کسب کرده است.
وجود این ظرفیتها باعث میشود که کسبوکارها همواره به دنبال راهحلهای نوآورانهای باشند که بتوانند سودهایی علاوه بر سودهای متعارف بازار کسب کنند که قدرت رقابتی آنها را در بازار افزایش دهد. نکتهای که باید در این خصوص در نظر بگیریم این است که سود مازاد یا سود کارآفرینانه در چه بازارها و اقتصادهایی بیشتر توانایی بروز پیدا کردن دارد؟ اگر به اقتصاد خودمان نگاه کنیم، متوجه میشویم که اقتصاد نابسامان کشورمان باعث شده است بخشی از کارآفرینان کشور به جای آنکه به دنبال افزایش سودشان از طریق سود کارآفرینانه یا سود مازاد باشند،
به دنبال استفاده از شرایط بازار هستند تا با خرید کالاهای تعرفه دولتی و صادرات برخی دیگر از کالاها به سودهای زیادی دست پیدا کنند.
سودهایی که هیچ ارتباطی به سود کارآفرینانه یا مازاد ندارد. به دلیل آنکه برای کسب این سودها نوآوری و ارزشآفرینی اتفاق نیفتاده است.
رشد درونزا
فرانسیس یسیدرو اجورث (Francis Ysidro Edgeworth) اقتصاددان بنام ایرلندی نظریه مشهوری به نام رشد درونزا دارد. این نظریه می گوید سیاستهایی که از اقتصاد باز، بازار رقابتی و ابتکارات حمایت میکنند، منجر به رشد میشوند.
در ادامه این نظریه همچنین اشاره میشود که در مقابل سیاستهای محدودکننده یا کاهش نوآوری و حمایت از صنایعی که چندان خلاق نیستند، در بلندمدت رشد اقتصادی را کند میکند. با اینکه این نظریه قدمت بسیاری دارد، اما اگر به آن دقیق نگاه کنید، میتوانید نمونههای آن را در اقتصاد کشورهای مختلف ببینید. برای آنکه ببینیم چطور اقتصاد آزاد و بازار رقابتی موجب نوآوری میشود، به زندگینامه ایلان ماسک (Elon Musk) کارآفرین مشهور آمریکایی نگاهی بیندازیم.
زندگی ایلان ماسک پر از فراز و نشیبهایی است که میتوان درسهای زیادی از رقابتهای او و نوآوریهایی که ارزشآفرین هستند، گرفت. احتمالاً اولین جایی که شروع جدی ایلان ماسک در کسبوکارش است به سال 1999 و تاسیس سرویسدهنده مالی و شرکت پرداخت ایمیلی پیپال برمیگردد.
او خاطرات مهمی را از بازار رقابتی آن روزها بیان میکند که برای کسبوکارها آموزنده است. به طور مثال آنها در ابتدای کار متوجه شدند که اگر بخواهند با شرایط عادی در بازار رقابت کنند، باید هزینه زیادی برای جذب مشتریان و رقابت با کسبوکارهایی همچون ویزا کارت بپردازند.
به همین دلیل به دنبال راهحلی خلاقانه بودند. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که رقابت به این شیوه هزینه زیادی را به آنها تحمیل میکند. در نتیجه تصمیم گرفتند روی قشر خاصی از مردم و سرویسهای مشخصی تمرکز کنند. همین استراتژی به سرعت آنها را به سوددهی رساند.
ایلان ماسک در این شرایط رقابت با کسبوکارهای بزرگ را به خوبی فراگرفت. در ادامه نیز بلندپروازیهای ایلان ماسک خود را به خوبی نشان داد.
او در سال 2002 اسپیس ایکس را بنیان نهاد. این فکر از ایده کاهش هزینههای حملونقل فضایی برای ترغیب مردم به مهاجرت و ساکن شدن بر روی مریخ نشات گرفت. ایدهپردازیهای فوقالعاده او باعث شد که در 12 فوریه سال 2015 فالکون 9 را به مدار بفرستد و این راکت را سالم روی زمین بنشاند. در این ماموریت ناسا و نیروی هوایی آمریکا نیز اسپیس ایکس را همراهی کردند.
ایلان ماسک گفته است که در حدود 10 تا 20 سال آینده هر داستان علمی تخیلیای به واقعیت میپیوندد. اما بلندپروازیهای ماسک به همینجا ختم نمیشود. او در سال 2004 روی تسلاموتورز سرمایهگذاری کرد. این خودروها که تماماً برقی است تا به امروز پیشرفت زیادی کرده است. اما در راستای پیشبرد اهداف ایلان ماسک در پروژه تسلاموتورز با موارد شگفتانگیز دیگری روبهرو میشویم. پروژه عظیم گیگافاکتوری، یکی از بینظیرترین کارهای او در این راستاست.
این کارخانه که وظیفه تولید باتریهای خودروهای تسلا را بر عهده دارد، در صورت تکمیل تمام فازهای این مجموعه تا سال 2020، بعد از بوئینگ تبدیل به بزرگترین ساختمان روی زمین از لحاظ مساحت خواهد شد. گیگافاکتوری با کاهش 30درصدی قیمت باتریها برای تسلا و تمامی شرکتها در آینده بسیار مفید خواهد بود. اما ایلان ماسک در کنار اهداف فوقالعاده و بشردوستانهاش، کسبوکار بزرگ دیگری به نام سولارسیتی را نیز در اختیار دارد. انگیزه اصلی او از سرمایهگذاری در این کسبوکار، مبارزه با گرمایش جهانی از طریق تولید انرژی پاک و تجدیدپذیر است.
توصیه کارآفرینان
سولارسیتی در حال حاضر بزرگترین تامینکننده انرژی خورشیدی در آمریکاست. ایلان ماسک در یک خانواده اشرافی زندگی نکرده و هیچ کمکی نیز از بزرگترهایش دریافت نکرده است. او در آفریقای جنوبی بزرگ شده و تا پایان دبیرستان در آنجا زندگی کرده است. بعد از اتمام دبیرستان تصمیم میگیرد به تنهایی به ایالات متحده مهاجرت کند. زندگی فوقالعاده ایلان ماسک نشان میدهد که یک اقتصاد صحیح چطور باعث رشد فکرهای ارزشمند و نوآور میشود.
اگر به توصیهها و دغدغههای کارآفرینان موفق در اقتصادهای بزرگ دنیا نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که آنها هیچگاه در دغدغههایشان توصیهای در ارتباط با نحوه برخورد با مراکز دولتی و حکومتی ندارند. در صورتی که اگر پای درد دل کارآفرینان ایرانی بنشینید، از پنج توصیه آنها احتمالاً یکی دو مورد مربوط به نحوه برخورد در ادارات دولتی و چطور کار کردن به صورت چراغ خاموش است. به طور مثال بیل گیتس کارآفرین موفق آمریکایی که شهرت اصلی خودش را با مایکروسافت به دست آورده است 10 توصیه به کارآفرینان میکند.
او در ابتدا توصیه میکند که اهداف والا و بزرگ داشته باشید. همچنان که در مباحث داشتیم داشتن اهداف بزرگ نیاز به رصد بازار در گذشته و توانایی پیشبینی اتفاقات پیشرو دارد. او همچنین توصیه میکند که همیشه نگاه رو به جلو داشته باشید. در ادامه میگوید اجازه ندهید موفقیت، حواس شما را پرت کند که از مسیر دور شوید. توصیه بعدی او این است که قدر زمانی را که دارید بدانید. شاید این توصیه برای کسانی که در کشورمان مشغول کار هستند آنچنان مفید نباشد. به دلیل اینکه گاهی اوقات مداخلههای دولت تمام دستاورد زمانی یک کارآفرین را به سرعت از بین میبرد. یک کارآفرین در کشورمان بیشتر از آنکه نگران گذشت زمان باشد، باید نگاهش را به تصمیمهای دولتمردان معطوف کند که با توجه به رویکرد آنها روند تصمیمگیریهایش را شکل دهد. بیل گیتس در ادامه توصیههایش به کارآفرینان تذکر میدهد که کنترل کیفیت را جدی بگیرند. همچنین او توصیه میکند که یک کارآفرین باید ایدههای انقلابیاش را به مرحله اجرایی درآورد و فقط در مرحله ایدهپردازی آنها را باقی نگذارد. او همچنین در ادامه توصیههایش عنوان میکند که دیدگاههای خودتان را با افراد تیمتان به اشتراک بگذارید. همچنین معتقد است که یک کارآفرین باید از مشتریان ناراضیاش یاد بگیرد.
او در نهایت توصیه میکند که با توجه به موقعیت خود میتوانید عقبنشینی نیز داشته باشید. این ایده را بیشتر در ارتباط با کارهایی عنوان میکند که افراد کارآفرین همیشه به دنبال آن بودهاند، اما در نهایت نتوانستهاند آن را عملی کنند. او میگوید باید آمادگی داشته باشید تا از مشغلههای کسبوکارتان زمانی خارج شوید و به دنبال آن ایدهها بروید و در نهایت توصیه میکند که بسیار مطالعه کنید. اگر این 10 توصیه را به دقت بررسی کنیم، متوجه میشویم که بیل گیتس تمام عوامل موفقیت یک کارآفرین را به نحوه عملکرد و تلاش خودش نسبت میدهد. یعنی بیل گیتس معتقد است اگر فردی تمام تلاشش را به صورت اثربخش بهکار گیرد، میتواند به اهداف بزرگی که در سر دارد برسد. اما اگر به توصیههای کارآفرینان داخل کشورمان گوش کنید، تمام بحثهایشان متمرکز بر ایدهپردازی و خلاقیت و تلاش کارآفرین نمیشود. آنها همیشه توصیههایی در ارتباط با دنبال کردن قوانین و مقررات دارند. به دلیل آنکه تجربههای سختی در ارتباط با وضع قوانین به صورت ناگهانی دارند.
در نهایت، اگر به تاریخ رجوع کنیم و به کسبوکارهای موفق گذشته و کنونی در دنیا به خوبی دقت کنیم، احتمالاً نکات مشترکی را در آنها پیدا میکنیم. متوجه میشویم که آنها همیشه در یک رقابت سالم و بدون دغدغه نسبت به مداخلههای دولت اهدافشان را دنبال کردهاند. اگر قصد داریم نوآوری و خلاقیت را در کسبوکارهای کشورمان رونق دهیم، بهتر است به دقت اقتصادهای موفق کنونی جهان را مشاهده کنیم و بدانیم که نیاز نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم.