اثر سوپراستار
بهرنگ کمالی از تبعات هجوم دانشآموزان به علوم تجربی میگوید
بهرنگ کمالی معتقد است متمرکز کردن نخبگان کشور در یک رشته خاص علاوه بر سرخوردگی آنها در آینده، موجبات بیکاری بالا در بین افراد بااستعداد را فراهم خواهد کرد. این اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف اعتقاد دارد مقوله بیکاری افراد بااستعداد بدترین ضرر را به تولید کشور میزند و باید از وقوع آن تا حد امکان جلوگیری کرد. چون هنگامی که تمام نخبگان کشور در یک جا متمرکز میشوند، جایگاه آنها در بازار کار آینده تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
بهرنگ کمالی معتقد است متمرکز کردن نخبگان کشور در یک رشته خاص علاوه بر سرخوردگی آنها در آینده، موجبات بیکاری بالا در بین افراد بااستعداد را فراهم خواهد کرد. این اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف اعتقاد دارد مقوله بیکاری افراد بااستعداد بدترین ضرر را به تولید کشور میزند و باید از وقوع آن تا حد امکان جلوگیری کرد. چون هنگامی که تمام نخبگان کشور در یک جا متمرکز میشوند، جایگاه آنها در بازار کار آینده تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
♦♦♦
آمار منتشرشده از کنکور 98 حاکی از ظرفیت خالی بالا در دو گروه علوم انسانی و ریاضی و از طرف دیگر ظرفیت بسیار پایین در گروه علوم تجربی نسبت به تعداد داوطلبان شرکتکننده آن است. به نحوی که تعداد شرکتکنندگان گروه تجربی بهتنهایی بیش از 63 درصد کل شرکتکنندگان را تشکیل میدهد. آیا وجود ظرفیت خالی بالا در دو رشته علوم انسانی و ریاضی ناشی از توجه بیش از اندازه به این دو رشته بوده یا آنکه دلیلی بر کماقبالی دانشآموزان به این رشتهها محسوب میشود؟
نکتهای که در این زمینه وجود دارد این است که باید در ابتدا ظرفیت کل دانشگاهها را به ظرفیتهای مختلفی که وجود دارد، بشکنیم و خرد کنیم. به نحوی که در نهایت بهطور مشخص ظرفیت دانشگاههای دولتی روزانه را به دست بیاوریم. چراکه این ظرفیت روزانه دانشگاههای دولتی است که از دید بسیاری از افراد جامعه ما، میزان موفقیت در کنکور را تعیین میکند. اگر بخواهیم این اعداد را مقایسه کنیم، مشاهده میکنیم که در گروه ریاضی حدود 144 هزار نفر شرکتکننده داریم اما ظرفیت روزانه دانشگاههای دولتی در این رشته حدود 40 هزار نفر است. یعنی در واقع در اینجا هم چندین ده هزار نفر وجود دارند که با تعریف موفقیت در جامعه ما که همان قبولی دانشگاه دولتی روزانه بوده، موفق نمیشوند. در گروه انسانی نیز چنین روندی حکمفرماست. بهطوری که مشاهده میکنیم ظرفیت روزانه این رشته فقط 23 هزار نفر است. در صورتی که بالای 200 هزار نفر شرکتکننده وجود دارد. ظرفیت کل گروه علوم انسانی نیز حدود 300 هزار نفر است. اما همانطور که گفتم با تعریفی که معمولاً در جامعه از موفق شدن در کنکور ارائه میدهند و آن صرفاً قبولی در دانشگاه دولتی روزانه بوده، فقط 23 هزار نفر این شانس را دارند. بنابراین سهم افرادی که با تعبیر جامعه موفق میشوند، حدود 11 یا 12 درصد است و چندان بالا نیست. این مساله در رشته تجربی بسیار شدیدتر است. به نحوی که حدود 640 هزار نفر شرکتکننده داریم، اما صرفاً 35 هزار نفر از آنها دانشگاه روزانه دولتی قبول میشوند که عدد قابل تاملی است. این اعداد و ارقام نشان میدهند تعداد بسیار زیادی از دانشآموزان در کنکور شرکت میکنند، اما نتیجهای را که دوست دارند به دست نمیآورند. اینکه این عدم موفقیت در آینده زندگی دانشآموزان چه تاثیری میگذارد، موضوع قابل تاملی بوده که باید بررسی شود. اگر شرایط به نحوی بود که موفق نشدن در آزمون کنکور باعث میشد تا شما به سمت فعالیتهای دیگری که به دانشگاه مرتبط نیست سوق پیدا کنید، آنگاه میتوانستیم بگوییم که چنین روشی اتفاقاً مزیت خاص خود را نیز دارد. اما اکنون شرایطی وجود دارد که در آن از طریق بالا بردن ظرفیت کل، افرادی نیز که دانشگاه روزانه دولتی قبول نشدهاند، جذب میشوند. در حالی که خود افراد نیز به این موضوع واقف هستند که بعد از چند سال تحصیل در دانشگاه، شغل مرتبط با رشته خود را پیدا نمیکنند. چراکه اساساً در همان ابتدا چندان بر اساس علاقه آن را انتخاب نکردهاند. به نظرم این موضوع بزرگترین عارضهای است که در این خصوص وجود دارد.
چه دلایلی برای اقبال گسترده داوطلبان به رشته علوم تجربی وجود دارد؟ آیا دلیل آن را باید در شهره بودن رشتههای علوم تجربی به پولسازی در چند سال اخیر جستوجو کرد؟ با توجه به اینکه میزان این استقبال تقریباً هرساله در حال افزایش بوده و از شرکتکنندگان سایر رشتهها به مرور کاسته میشود.
این مساله سه دلیل کلی دارد. ابتدا آنکه مردم در سطح جامعه مشاهداتی دارند و بر اساس آن مشاهدات دست به انتخاب و قضاوت میزنند. آنها مشاهده میکنند که موفق شدن در رشته پزشکی از موفق شدن در یک رشته مهندسی یا علوم انسانی حتی در یکی از دانشگاههای خوب کشور درآمد بسیار بیشتری دارد. بنابراین فرزندان خود را به انتخاب رشته علوم تجربی هدایت میکند و این امری طبیعی است. دلیل دومی نیز وجود دارد که اتفاقاً کمتر دیده میشود. به این صورت که ما در اقتصاد اثری به نام اثر سوپراستار داریم. به این معنی که افراد مختلف با اندکی تفاوت در توانایی به یک حرفه ورود پیدا میکنند. در برخی از حرفهها این اختلاف اندک در توانایی، باعث تفاوت چندینبرابری در دستمزد میشود. مثال بسیار شدید این موضوع در بحث فوتبالیستها وجود دارد. بهطوری که فوتبالیستی که سوپراستار بوده و درآمد بسیار بالایی دارد، با نفر بعد از خود چندان تفاوتی به لحاظ توانایی ندارد. اما تفاوت دستمزدی آنها بسیار زیاد است. یعنی ممکن است تفاوت توانایی آنها 10 درصد اما تفاوت درآمدی آنها 1000 درصد باشد. این موضوع را میتوان در رشتههای مختلف از جمله در هنر نیز مشاهده کرد. یعنی هنگامی که یک موسیقیدان یا یک خواننده تبدیل به سوپراستار شود، درآمد آن با نفرات دیگر آن حرفه اساساً قابل مقایسه نیست. متاسفانه اکنون این اثر سوپراستار در رشتههای پزشکی نیز اتفاق افتاده است. به گونهای که تکتک افراد جامعه میتوانند پزشکانی را مثال بزنند که از نظر مالی و شأن اجتماعی وضعیت بسیار مساعدی داشته و افراد موفقی از تمام جهات محسوب میشوند. در صورتی که در رشتههای علوم انسانی یا ریاضی این اثر بسیار کمتر دیده میشود. در واقع شما در سطح جامعه کمتر مهندس موفقی را میشناسید که از طریق علم و دانش خود به درآمد عجیب رسیده باشد. رشتههای علوم انسانی نیز به همین صورت بوده و شما کمتر کسی را میشناسید که از طریق تخصص خود به درآمدهای هنگفت رسیده باشد. این موضوع باعث شده که افراد به سمت رشته علوم تجربی گرایش پیدا کنند تا شانس خود را برای سوپراستار شدن امتحان کنند. اما دلیل سومی نیز وجود دارد و آن این است که بهطور کلی در جامعه ما یکسری مسائل از برخی سیکلهای نوسانی پیروی میکنند و مردم نیز معمولاً تاخیری را که در این سیکلها وجود دارد نمیبینند. این موضوع باعث میشود تصمیماتی بگیرند که به ضرر آنها تمام میشود. به عنوان مثال، در بحث مسکن میتوان این سیکلهای نوسانی قیمت را مشاهده کرد که در دورههای مختلف رخ داده است. در رشتههای علوم تجربی و ریاضی نیز تا حد قابلتوجهی این اتفاق افتاده است. به نحوی که حدود 10 سال قبل رشته ریاضی یک رشته بسیار بااهمیت در مدارس استعداد درخشان کشور محسوب میشد و بسیاری از افراد بااستعداد به انتخاب این رشته تمایل داشتند. اما کمتر کسی به این موضوع فکر کرد که وقتی تعداد مهندسان زیاد شود، درآمد آنها نیز کمتر میشود. اکنون که این اتفاق رخ داده و درآمد مهندسان افت پیدا کرده، اکثر افراد به سمت رشتههای تجربی رفتهاند. این در حالی است که به علت پیشرفت در فناوری و صادرات خدمات فنی مهندسی، اتفاقاً کمکم فضا برای بهبود بازار کار مهندسان در کشور بهتر میشود. از طرف دیگر، یکی از دلایل اصلی درآمد بالای پزشکان، تعداد ظرفیت پایین پذیرش آنها در دانشگاه بوده است. حال در چنین شرایطی اگر تعداد ظرفیت پزشکان را بیش از اندازه بالا ببرند و از سمت دیگر تعداد مهندسان به همین روال کاهش پیدا کند، ممکن است در چند سال آینده با شرایط کاملاً متفاوتی روبهرو شویم. یعنی از یک طرف، تعداد بسیار زیادی پزشک که از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند و بازار کار کافی برای آنها وجود ندارد. از طرف دیگر فضا برای رشد و موفقیت مهندسان در کشور بسیار مهیا باشد، اما به تعداد کافی مهندس تربیت نشده باشد.
در سالهای نهچندان دور، این رشته ریاضی بود که طرفداران زیادی در بین دانشآموزان داشت و ما شاهد بودیم که شرکتکنندگان این رشته در کنکور نیز بیشتر از سایر گروهها بودند. طی این سالها چه عواملی باعث شده تا داوطلبان رشته ریاضی به علوم تجربی شیفت پیدا کنند؟
مهمترین دلیل آن را همان سیکلی میبینم که از زمان انتخاب تا زمان مشاهده نتیجه انتخاب، یک تاخیر وجود دارد. یعنی افراد در 18سالگی رشته خود را انتخاب میکنند اما نتیجه آن را هنگام ورود به بازار کار در 25 یا 30سالگی میبینند. این تاخیر را عموماً مردم تشخیص نمیدهند، چراکه اکثراً افراد جامعه همانند یکدیگر این رفتار را از خود بروز میدهند. در همین رابطه میتوان به 10 سال قبل اشاره کرد که مهندسان در وضعیت خوبی به سر میبردند اما پزشکان همانند اکنون درآمد بسیار بالایی نداشتند و اثر سوپراستار آنها کمتر بود و پزشکی بیشتر یک علاقه محسوب میشد. حتی در مدارس ما تعداد دانشآموزان ریاضی بیشتر بود. بنابراین در آن زمان دانشآموزان ریاضی انتظار داشتند که بعد از 10 سال که وارد بازار کار شدند، درآمد بیشتری داشته باشند. معمولاً جوانان دهه 60 بیشتر به سمت رشته مهندسی رفتند اما بعد از ورود به بازار کار مشاهده کردند که درآمد مهندسی آنچنان زیاد نیست و بسیاری از افراد بیکار هستند. این مساله باعث شده که متولدین دهه 70 یا 80 علاقه شدیدی به سمت علوم تجربی داشته باشند که کاملاً نیز منطقی است. حتی اکنون بسیاری از دانشجویان کارشناسی یا کارشناسی ارشد رشتههای انسانی یا مهندسی این اعتقاد را دارند که اگر در چنین سنی اقدام به تحصیل در رشته تجربی کنند، باز هم به صرفه خواهد بود. چراکه آنها اعتقاد دارند 10 سال بعد درآمد بیشتری از مهندسی یا سایر رشتهها خواهند داشت. این نشان از یک عدم توازن دارد که باید در دهه 80 ظرفیت دانشگاهها را براساس نیاز جامعه و بازار کار متوازن میکردند. متاسفانه به جای این کار، یکسری ظرفیتها در دانشگاههای مختلف پیامنور و غیرانتفاعی ایجاد شد که هر فردی به سن 18سالگی رسید به دانشگاه برود. در حالی که این یک تصمیم نادرست بود و اکنون آثار آن را در سطح جامعه به صورت بیکاری گسترده و ناامیدی مشاهده میکنیم.
بسیاری بر این باور هستند که این والدین، معلمان و سایر بازیگران هستند که دانشآموزان را به سمت انتخاب رشته علوم تجربی هدایت میکنند. در واقع بسیاری از این دانشآموزان نه از روی علاقه بلکه از روی تبلیغات این افراد به سمت رشته تجربی میروند. نقش این عوامل به چه صورتی است؟
نقش این عوامل را بیشتر به عنوان افرادی میبینم که اطلاعات موجود در جامعه را به دانشآموزان منتقل میکنند. چون در زمان انتخاب رشته دبیرستان سن دانشآموزان پایین است معمولاً افراد دیگر به آنها خطمشی میدهند که از جمله آنها والدین، مدرسه و آشنایان هستند. این افراد مشاهده میکنند که بهترین مهندسی که در یک دانشگاه برتر تحصیل کرده، همچنان درآمد به مراتب کمتری از یک پزشک متوسط دارد. بنابراین در چنین شرایطی طبیعی است دانشآموزان را به سمت انتخاب رشته تجربی سوق دهند. به این امید که در آینده درآمد بهتری داشته باشند. معمولاً نیز اینگونه وانمود میکنند که بالاخره علاقه در بین دانشآموز ایجاد خواهد شد و در حال حاضر بحث علاقه چندان مهم نیست. از طرفی، معمولاً والدین یا سایر افراد اعتقاد دارند که تفاوت چندانی بین دروس ریاضی و تجربی در دبیرستان وجود ندارد و تنها یکی دو درس با یکدیگر اختلاف دارند. بنابراین معمولاً بر اساس علاقه دانشآموز تصمیم نمیگیرند و بیشتر این موضوع را ملاک قرار میدهند که درآمد آینده آن رشتهها چگونه است. در کنار تمام این عوامل معمولاً والدین نیز با همان اثر سوپراستار روبهرو میشوند. چراکه آنها تمایل دارند در آینده یک فرزند پزشک داشته باشند که درآمد بسیار بالایی داشته، از شأن اجتماعی خوبی برخوردار باشد و افراد زیادی برای ویزیت شدن مقابل در مطب او صف بکشند. این دلیل نیز تاثیر زیادی در علاقه والدین نسبت به تحصیل فرزندانشان در رشته تجربی داشته است.
با این اوصاف، چه راهکارهایی را میتوان برای این موضوع پیشنهاد کرد؟ آیا بحث افزایش ظرفیت رشتههای علوم تجربی که در چند وقت اخیر نیز مطرح شده میتواند به عنوان یک راهکار قابل قبول اجرا شود؟
ببینید نیاز به افزایش ظرفیت رشتهها در سه گروه ریاضی، تجربی و انسانی در دانشگاههای روزانه دولتی وجود دارد. همانطور که عرض کردم در بهترین شرایط در گروه ریاضی حدود 144 هزار نفر شرکتکننده داریم که تنها حدود 40 هزار نفر از آنها روزانه دولتی قبول میشوند و این موضوع برای علوم انسانی نیز صادق است. در خصوص علوم تجربی نیز این نیاز خصوصاً در شهرستانها وجود دارد که پزشکان متخصص در آنجا حضور داشته باشند. اما باید دقت کرد که این افزایش ظرفیت با نیاز جامعه همخوانی داشته باشد. چراکه در غیر این صورت چند سال بعد با شرایطی روبهرو میشویم که تعداد پزشکان بیش از حد شده و بنابراین متقاضیان مهندسی افزایش پیدا میکنند. در واقع نباید افزایش ظرفیت به نحوی باشد که با کاهش شدید درآمد پزشکان همراه باشد و باعث افزایش تعداد پزشکان بیکار شود. در چنین حالتی از جذب افراد بااستعداد در رشتههای پزشکی باز خواهیم ماند که باز خود ایجاد مشکل میکند.
سوق دادن دانشآموزان به رشته علوم تجربی بدون در نظر گرفتن استعدادهای آنها، چه تبعاتی ممکن است به لحاظ اقتصادی و اجتماعی در پی داشته باشد؟ به عنوان مثال، شاخصهای اقتصادی مرتبط از جمله نرخ بیکاری و اشتغال تا چه اندازه تحت تاثیر چنین موضوعاتی قرار خواهند گرفت؟
بهطور مشخص هنگامی که شما یکسری از افراد جامعه را به سمت یک رشته سوق میدهید، علاوه بر سرخوردگی و بیکاری باعث میشود که جامعه نیز درک درستی از برنامهریزی نداشته باشد. هنگامی که به مدت چندین سال اکثر استعدادهای کشور را به سمت رشته ریاضی سوق داده و مهندس تربیت میکنید، در حالی که ظرفیت کافی برای اشتغال این مهندسان وجود نداشته باشد، این اقدام یعنی یک تخصیص نامناسب حاصل شده و اکنون میبینیم که از استعداد و توان مهندسان استفاده کافی نمیشود. از طرف دیگر، اگر به علت کمبود پزشک به یکباره ظرفیت را بیش از حد بالا ببریم و تمام استعدادها به این سمت سوق پیدا کنند، با شرایطی روبهرو میشویم که این تعداد فارغالتحصیل پزشکی مورد نیاز جامعه نیست و بسیاری بیکار خواهند ماند. در این شرایط علاوه بر سرخوردگی این افراد نرخ بیکاری بالایی در بین افراد بااستعداد به وجود خواهد آمد. مقوله بیکاری افراد بااستعداد بدترین ضرر را به تولید کشور میزند و باید از وقوع آن تا حد امکان جلوگیری کرد. در واقع هنگامی که تمام نخبگان کشور در یک جا متمرکز میشوند، جایگاه آنها در بازار کار تحت تاثیر قرار میگیرد. طی سالیان گذشته بهجای آنکه برنامهریزی کنیم که چه تعداد مهندس، پزشک یا وکیل نیاز داریم، بیشتر بر جو حاکم بر جامعه تمرکز کرده و بر همان مبنا ظرفیت ایجاد کردهایم. طبیعی است در چنین شرایطی توانایی جامعه برای تولید کاهش پیدا میکند و بهجای رشد ششدرصدی، رشد دودرصدی را تجربه میکنیم. چراکه تمام افراد بااستعداد در یک نقطه و روی یک رشته متمرکز شدهاند. این احتمال میرود که در 10 یا 15 سال اخیر، مهندسان توانمند کمتری داشته باشیم. چنین موضوعی میتواند بر عملکرد کسبوکارهای نوپا و استارتآپها که اکنون نیز بسیار بر سر زبان هستند، تاثیر منفی بگذارد و آنها را دچار مشکل کند. بنابراین ممکن است فعالیت این کسبوکارها با یک وقفه چندساله روبهرو شود. چراکه تمام استعدادها به سمت پزشکی رفته است.