پیششرط تبدیل تکنیک به تکنولوژی
موسی غنینژاد درباره تبعات توصیه به مداخله دولت در کار استارتآپها هشدار میدهد
«تکنولوژیها محصول آزادانه فعالیتهای رقابتی کارآفرینها (Entrepreneur) هستند.» این جمله را موسی غنینژاد در تشریح شیوه شکلگیری تکنولوژیها بیان میکند. این اقتصاددان درباره نقش دولتها در توسعه علم و فناوری توضیح میدهد: در کشورهای پیشرفته صنعتی، پس از اینکه دولتها هزینههای تحقیق و توسعه را پرداختند و کارهایی در این عرصه انجام شد، بخش خصوصی در واقع سوار یک علم پایه مجانی میشود و آن را اقتصادی میکند یعنی تکنیک را به تکنولوژی تبدیل میکند.
«تکنولوژیها محصول آزادانه فعالیتهای رقابتی کارآفرینها (Entrepreneur) هستند.» این جمله را موسی غنینژاد در تشریح شیوه شکلگیری تکنولوژیها بیان میکند. این اقتصاددان درباره نقش دولتها در توسعه علم و فناوری توضیح میدهد: در کشورهای پیشرفته صنعتی، پس از اینکه دولتها هزینههای تحقیق و توسعه را پرداختند و کارهایی در این عرصه انجام شد، بخش خصوصی در واقع سوار یک علم پایه مجانی میشود و آن را اقتصادی میکند یعنی تکنیک را به تکنولوژی تبدیل میکند. او میگوید: در آمریکا پیشرفت علوم پایه و پیشرفتهای فنی را در اختیار عامه قرار دادند و بعد مردم عادی؛ بخش خصوصی با استفاده از آن علوم، تکنولوژیهای جدید آفریدند. غنینژاد با مقایسه هزینه کردن دولتهای شوروی و آمریکا برای تحقیق و توسعه در علوم پایه نتیجهگیری میکند که شوروی به این سبب هیچوقت نتوانست پیشرفت کند که تکنیکهای پیشرفتهای که به آنها دست مییافت به تکنولوژی تبدیل نمیشد به این علت که اقتصاد رقابتی و آزادی اقتصادی نداشت و کارآفرینها (Entrepreneur) نمیتوانستند ابداعات آزادانه کنند. غنینژاد با یادآوری اینکه در شوروی «بازار» وجود نداشت، میگوید: باید بازار باشد تا شما رقابت کنید و بعد بفهمید چه تکنیکی را به چه صورتی میتوان به یک تکنولوژی باصرفه و تجاری تبدیل کرد.
♦♦♦
آیا اثرگذاری دولتها در توسعه علم و فناوری، میتواند مجوزی برای مداخله دولت در کسبوکارهای فناوریمحور باشد؟
در کشورهای پیشرفته صنعتی، دولتها نقش مهمی در توسعه فناوریهای جدید داشتهاند، اما باید توجه کرد که این نقش به چه صورت بوده است. هزینههایی که این دولتها صرف تحقیق و توسعه علمی کردهاند، در واقع در فرآیند بعدی رشد تکنولوژیها تاثیر زیادی داشته است. مثلاً در آمریکا نقش دولت بیشتر در زمینه تحقیق و توسعه در علوم پایه و تکنولوژیهای نظامی است. سابقه بسیاری از تکنولوژیهای پیشرفته که به ساخت لوازم خانگی الکترونیکی و کامپیوترها منتهی شده، به هزینههای تحقیق و توسعه پایهای برمیگردد که دولت آمریکا در صنایع نظامی کرده است. هزینه کردن در زمینه علوم پایه و صنایع نظامی برای بنگاههای اقتصادی بهصرفه نیست. به همین دلیل دولت آمریکا خود در این زمینه سرمایهگذاریهای بزرگی کرد که مبنای پیشرفت تکنولوژیهای بعدی در حوزههای مختلف شد. اما توجه کنید که همزمان با سرمایهگذاریهای عظیم دولت آمریکا در علوم پایه، صنایع نظامی و فضایی، شوروی نیز در علوم پایه و علوم فضایی سرمایهگذاری میکرد و در برخی زمینهها از آمریکاییها هم جلوتر بود، اما بعد چه شد؟ چرا پیشرفتهای بزرگ تکنولوژیک و صنعتی که در آمریکا و اروپای غربی رخ داد، در شوروی حاصل نشد؟ نکته اصلی اینجاست. پیشرفت علوم پایه صرفاً باعث شناخت بهتر درباره شیوه کار کامپیوتر و لوازم الکترونیکی میشود، اما برای شکلگیری تکنولوژی باید این پیشرفت علمی به صورت اقتصادی و تجاری دربیاید، وگرنه تکنولوژی نمیشود و در سطح علوم پایه باقی میماند یا حداکثر بر یک شاخه خاص متمرکز میشود مثل همان صنایع دفاعی و فضایی شوروی. آنچه در آمریکا رخ داد این بود که پیشرفت علوم پایه و پیشرفتهای فنی را در اختیار عامه قرار دادند و بعد مردم عادی؛ بخش خصوصی با استفاده از آن علوم، تکنولوژیهای جدید آفریدند. تکنولوژیها محصول آزادانه فعالیتهای رقابتی کارآفرینها (Entrepreneur) هستند.
اخیراً یکی از معاونان وزیر ارتباطات، در یادداشتی، اظهار کردهاند که چون نوآوری بر پایه دیدگاههای شومپیتر است، مکتب نئوکلاسیک قابلیت آن را ندارد که نوآوری و سیستم نوآوری را تحلیل کند. به نظر شما چنین ادعایی چگونه از تئوری «تخریب خلاق» شومپیتر استنباط میشود؟
شومپیتر در هاروارد، استاد ساموئلسون، رابرت سولو و بسیاری از نئوکلاسیکها بود. او علم بسیار جامع و فراگیری داشت ولی برای بحث ما درباره استارتآپها، نظریه کارآفرینی (Entrepreneurship Theory) شومپیتر مهم است. شومپیتر برای اولین بار با الهام از نظریات ریشار کانتیون، مفهوم کارآفرین (Entrepreneur) را گسترد و نظریه تخریب خلاق (Creative Destruction) را مطرح کرد. شومپیتر این ایده را در چارچوب نظریه کارآفرینی (Entrepreneurship Theory) در کتاب «تئوری توسعه اقتصادی» خود که سال 1911 به زبان آلمانی نوشته و بعد به انگلیسی ترجمه شده مطرح میکند. نظریه شومپیتر توضیح چگونگی توسعه اقتصاد صنعتی در غرب و توضیح دورههای تجاری است. شومپیتر در تعریف کارآفرینها (Entrepreneur) میگوید کارآفرین غیر از مدیر یک بنگاه است؛ کارآفرین نوآور است. او نوآوری را در تکنولوژی از دو منظر توضیح میدهد؛ یکی نوآوری در شیوه تولید کالاها و دیگری نوآوری در خود کالاها؛ یعنی تولید کالایی که پیش از این وجود نداشته است. نظریه شومپیتر این است که نوآوری باعث ایجاد یک سود فوقالعاده برای کارآفرین میشود که به آن میگوید سود کارآفرینی. این سود فوقالعاده در مرحله اول از سود نرمال دیگران بسیار بیشتر است. بهتبع رشد سود کارآفرین (Entrepreneur) کل اقتصاد با ظهور مشاغل جدید و بنگاههای جانبی رشد زیادی میکند. نظریه توسعه اقتصادی شومپیتر میگوید این رشد در واقع یک موج کارآفرینی یا تکنولوژی جدید مثل موج دریاست که ابتدا بسیار بلند است و ارتفاع زیادی دارد، اما رفتهرفته کوتاهتر میشود و بعد از بین میرود. به چه صورت از بین میرود؟ از طریق رقابت؛ بنگاههای دیگر میآیند از کارآفرین (Entrepreneur) تقلید میکنند، با استفاده از تکنولوژی مشابه کالاهای مشابه تولید میکنند و در نتیجه سود کارآفرینی به تدریج کم میشود. بعد اقتصاد به تعبیر شومپیتر به حالت تعادل شبهرکودی میرسد تا یک ابداع جدید دوباره یک موج جدید ایجاد کند. شومپیتر در این تئوری درباره دورههای تجاری نیز میگوید هر رونقی در سایه یک پیشرفت تکنولوژیک ایجاد میشود مثل رونقهای بزرگی که در آمریکا در سایه گسترش راهآهن و بعد اتومبیل شکل گرفت. بر اساس این تئوری وقتی رونق ایجادشده فروکش میکند، رکود فرامیرسد و برای اینکه دوباره رونقی تازه ایجاد شود باید یک نوآوری جدید رخ دهد. این تئوری شومپیتر هم توضیح پدیده کارآفرینی (Entrepreneurship)، هم توضیح توسعه صنعتی غرب و هم توضیح دورههای تجاری است. این آرای شومپیتر است. این تئوری به حرفهایی که معاون وزیر ارتباطات مطرح کرده چه ارتباطی دارد؟ این حضرات وقتی به مقامی حتی در سطح معاونت وزیر میرسند، تصور میکنند دانشمند شدهاند و از خواندن بینیاز هستند.
ادعای دیگر این است که نئوکلاسیکها بر مقرراتزدایی تاکید دارند و نهادگرایان بر رگولاتوری. آیا رگولاتوری مدنظر آقایان با مقرراتزدایی تناقضی دارد؟
این افراد افکار بسیار آشفتهای دارند. آقایان نقش دولتها در تحقیقات علوم پایه و تاثیر آنها بر پیشرفت تکنولوژی را با نقش رگولاتوری اشتباه میگیرند. درحالیکه اینها اصلاً به هم ربطی ندارند. همانطور که در ابتدای بحث توضیح دادم، در کشورهای پیشرفته صنعتی، پس از اینکه دولتها هزینههای تحقیق و توسعه را پرداختند و کارهایی در این عرصه انجام شد، بخش خصوصی در واقع سوار یک علم پایه مجانی میشود و آن را اقتصادی میکند یعنی تکنیک را به تکنولوژی تبدیل میکند. تفاوت تکنیک و فن با تکنولوژی همین است. ممکن است تکنیک وجود داشته باشد، اما تکنولوژی به این معناست که آن تکنیک را در دسترس عموم قرار دهند و تجاری کنند. مثلاً آلمانیها در جنگ جهانی دوم به تکنیک تولید نفت از زغالسنگ دست یافته بودند و چون نفت نداشتند از این تکنیک برای سوخت هواپیما و مصارف دیگر استفاده میکردند، اما این کار بسیار پرهزینه بود و بعد از جنگ هم دیگر کسی به سراغ آن نرفت. وقتی میتوان با قیمت بسیار پایینتر نفت استخراج و تصفیه کرد، استفاده از آن تکنیک معنی ندارد، ولی اگر روزی بشود همان کار را با قیمت ارزان انجام داد طوری که تجاری شود، آن تکنیک به تکنولوژی تبدیل میشود. فعلاً هنوز آن تکنیک تجاری نشده است. موارد متعددی از چنین مثالهایی وجود دارد. علت اینکه شوروی هیچوقت نمیتوانست پیشرفت کند همین بود که تکنیکهای پیشرفتهای که به آنها دست مییافت به تکنولوژی تبدیل نمیشد.
فقدان اقتصاد بازار آزاد و رقابتی در شوروی مانع این پیشرفت بود؟
علت آن همین بود که اقتصاد رقابتی و آزادی اقتصادی نبود، کارآفرینها (Entrepreneur) نمیتوانستند ابداعات آزادانه کنند چون اصلاً آنجا بازار وجود نداشت. باید بازار باشد تا شما رقابت کنید و بعد بفهمید چه تکنیکی را به چه صورتی میتوان به یک تکنولوژی باصرفه و تجاری تبدیل کرد. اینها به رگولاتوری ربطی ندارد. اتفاقاً آزادی فعالیتهای اقتصادی باعث رشد تکنولوژیها میشود و علت اینکه مرکز پیشرفتهای تکنولوژیک در آمریکا و اروپای غربی بوده آزادی اقتصادی این کشورهاست. اما موضوع «رگولاتوری» یک بحث جدید و اساساً یک موضوع دیگر است. موضوع رگولاتوری که اقتصاددانان مدرن مطرح کردهاند مربوط به بحثهایی درباره «طراحی بازار» است. زمانی که انحصاری ایجاد شده و میخواهند منافع آن انحصار، اجتماعی شود، بازاری طراحی میکنند که آن بازار را به بازار رقابتی شبیهسازی میکنند و «رگولاتوری» اینجا معنی دارد. آقایان اصلاً متوجه این مفهوم نشدهاند. البته توضیح من درباره رگولاتوری به این معنی نیست که من با آن موافقم، بلکه میخواهم بگویم معنی آن چیست. رگولاتوری به معنای مقررات گذاشتن برای بستن دست و پای فعالان اقتصادی و کارآفرینها (Entrepreneur) نیست. مشکلی که ما در ایران داریم وجود مقررات متعدد از مجوزها تا قیمتگذاریهای مختلف است که برای کار استارتآپها مانعتراشی میکند. بحث ما این است که باید این موانع را رفع کنیم تا کسبوکارها رشد کنند. تصور نادرستی که ایجاد شده این است که بعضی از استارتآپها در ایران رشد کردهاند و بعداً دولت وارد شده است و حالا چون این استارتآپها در فضای بدون مقررات کارشان را شروع کردهاند دولت باید مقررات بگذارد. توجیه دولت این است که میخواهیم به استارتآپها کمک کنیم، در حالی که بسیاری از مدیران این استارتآپها که با من صحبت کردهاند میگویند خواسته ما از دولت این است که از ما حمایت نکند چون اگر شروع به حمایت از ما کند، دردسرهای ما شروع میشود. هیچ جای دنیا هم از استارتآپها حمایت نمیکنند. کار در این فضا مراحل و منطقی دارد. کسانی که مبدع اولیه استارتآپها هستند، احتمالاً مدیران اقتصادی خوبی نیستند به همین دلیل آنها فقط کار را شروع میکنند، به جایی میرسانند، بعد آن را میفروشند و کسانی که استعداد بیشتری در تجاری کردن و کارآفرینی دارند و میتوانند تکنیک را به تکنولوژی تبدیل کنند کار را به دست میگیرند. در همه جای دنیا همینطور است. اینها به رگولاتوری و دخالت دولت هیچ ربطی ندارد. اتفاقاً وقتی دولت دخالت کند این استارتآپها مثل بقیه کسبوکارها دچار مشکل میشوند. بهتر است دولت تا زمانی که این استارتآپها در چارچوب قانون عمل میکنند برایشان مزاحمت ایجاد نکند و مقررات جدید وضع نکند. ضمن اینکه اگر هم جایی استارتآپی قانون را نقض کند، لازم نیست دولت وارد شود، قوه قضائیه و دادستان باید وارد شوند. دولت کجای کار است؟
دقیقاً دولت در فضای کار استارتآپها کجای کار است؟ از دولت چه کاری برای استارتآپها برمیآید؟
دولت دقیقاً باید مزاحم کار استارتآپها نشود. اولین مزاحمت حمایت است. وقتی دولت میگوید من میخواهم از این استارتآپها که خوب رشد میکنند حمایت کنم، اولین گام را برای نابودی همین استارتآپها برداشته است. وظیفه دولت حمایت از حقوق مالکیت شهروندان، تضمین اجرای قانون، قراردادها و نیز ایجاد آرامش و ثبات در جامعه است. تلاطم ارزی و جهشهای تورمی به همه فعالان اقتصادی از جمله به استارتآپها لطمه وارد میکند. اگر دولت میخواهد در حوزه اقتصادی کار و کمکی کند باید به فضای اقتصاد کلان آرامش دهد. وظیفه دولت ایجاد آرامش در فضای اقتصاد کلان است نه مداخله در فعالیت کارآفرینان به بهانه حمایت که تنها نتیجه آن فساد، انحصار و از بین رفتن ابتکار است. امروز در اقتصاد ایران تنها جایی که ابتکارها میتوانند به نتیجه برسند فعلاً فضای استارتآپهاست که در حوزههای مختلف موفق شدهاند. چرا برای کار آنها مانع ایجاد میکنید؟ رگولاتوری اینجا چه معنایی دارد؟ چه نیازی به رگولاتوری داریم؟
اگر یک کارآفرین یا استارتآپ سود فوقالعاده به دست میآورد، دولت تصور میکند باید رگولاتوری کند، در حالی که اصلاً لازم نیست دولت وارد شود. هیچ انحصاری در دنیا پایدار نمیماند مگر اینکه یک قدرت سیاسی و دولتی از آن حمایت کند. وقتی بازار را آزاد کنید، هیچ انحصاری پایدار نمیماند. دولت باید اجازه دهد هر کس خواست با آن استارتآپ موفق رقابت کند. وقتی رقابت شکل بگیرد طبق همان تئوری شومپیتر انحصار از بین میرود.
شرکتهایی که در دهه 40 شکل گرفتند در آن زمان نوآور و خلاق بودند، یکی از مثالها «مهرام» است که محصول جدید سس مایونز را وارد بازار و سفرههای ایرانی کرد. بنگاههای دهه 40 زیر بار فشار انواع دخالتهای دولت، در معرض نابودی قرار گرفتند. آدرس غلط دادن درباره نوآوری و توصیه به دخالت دولت ممکن است استارتآپهای ایرانی را هم به سرنوشت شرکتهای سنتی دچار کند؟
شرکتهایی که در دهه 40 شکل گرفتند بسیار شبیه به استارتآپهای امروز بودند. «استارتآپ» یک اصطلاح جدید است، اما مفهوم جدیدی نیست. کارآفرین (Entrepreneur) کسی است که تکنیک را به تکنولوژی قابل تجارت تبدیل میکند. کاری که شرکت «مهرام» با تولید سس مایونز انجام داد، همان ایده شومپیتری است؛ ایده را از خارج گرفت و در ایران پیاده کرد. احتمالاً عده دیگری هم از مهرام تقلید کردند و بنگاههای دیگری هم به وجود آمد. در دهه 40 موارد متعددی از این قبیل بنگاهها داشتیم که کارآفرینان (Entrepreneur) آنها را بنیان گذاشتند؛ بنگاههای ایروانیها، خیامیها، لاجوردیها، رضاییها و... همه استارتآپهای زمان خودشان بودند، اما با دخالت و «حمایت» دولت در دهه 50 دچار مشکل شدند. در دهه 40 تنها حمایتی که آقای عالیخانی از اینها داشت این بود که به واردکنندگان توصیه کرد همان کالاهای وارداتی را خود تولید کنند با این وعده که دولت مزاحم کارشان نشود، معافیت مالیاتی وضع کند و توصیه کند به آنها وام بانکی -نه یارانه- بدهند. بسیاری از آن واردکنندگان موافقت کردند و آن موج شکل گرفت. فضای مناسب اینطور شکل گرفت نه با رگولاتوری و مقرراتگذاری. مقرراتگذاری در دهه 50 شروع شد؛ زمانی که درآمدهای نفتی بالا رفت و شاه احساس کرد محدودیت مالی حل شده و میتوان هر کاری کرد. بدبختی از آنجا شروع شد. دولت به علت تعجیلی که برای توسعه اقتصادی داشت، درآمدهای ارزی را به صورت بیرویهای به اقتصاد ملی تزریق کرد، در نتیجه حجم پول بالا رفت و تورم ایجاد شد. در دهه 40 تورم زیر پنج و چهار درصد داشتیم، ناگهان تورم دورقمی شد و در اوجش به 25 درصد رسید. با ایجاد تورم دولت نگران نارضایتی مردم شد. این تصور غلط که برای جلوگیری از تورم دولت باید قیمتها را سرکوب کند از آنجا آغاز شده و تا امروز ادامه پیدا کرده است. مداخلات دولت تشدید شد و جلوی کارآفرینان از دو طریق گرفته شد؛ یکی با سرکوب قیمتهای بازار و مقرراتگذاری و قیمتگذاری، دیگری با بیماری هلندی که بهشدت به تولیدکنندگان آسیب زد؛ با پایین نگه داشتن نرخ ارز واردات بسیار ارزان تمام میشد و تولیدکنندگان به این نتیجه رسیدند که واردات به جای تولید به نفعشان است، یعنی دقیقاً برعکس شرایط دهه 40. استارتآپهای اولیه، کارآفرینان و بنگاههای موفق ما به این شکل لطمه دیدند و تیر خلاصشان هم با مصادره اموالشان در ابتدای انقلاب شلیک شد. این داستان آن موقع است که شباهتهایی با وضعیت امروز هم دارد.
خطری که امروز مداخلههای دولتی برای استارتآپها دارند چیست؟
دولت در هر حوزهای که بخواهد حمایت کند، به اقتصاد لطمه وارد میکند. اگر دولت به بهانههای مختلف که تحت عنوان حمایت یا رگولاتوری انجام میشود وارد این فضا شود، مطمئناً استارتآپها لطمه میبینند. لطمهای هم که احتمالاً خواهند دید دو وجه دارد؛ یکی این است که دیگر استارتآپ جدیدی ایجاد نمیشود، جلوی کار آنها گرفته میشود و انگیزهها محدود میشود. دوم اینکه استارتآپهای موفق امروز هم به نوعی به وابستگان دولت و خصولتیها تبدیل میشوند؛ مشابه آنچه در جریان خصوصیسازیها با آن مواجه بودیم و دیدیم که اقدامات دولتمردان در نهایت به خصولتیشدن اقتصاد، فساد، رانت و تیولداری منجر شد.