دخالت نابجا
مداخلههایی که اقتصاد را دچار بحران کردند
در بخش قبل به نظریههای اقتصاددانان نئوکلاسیک در ارتباط با نوآوری و خلاقیت اشاره کردیم. آنها به دفعات متعدد و با دیدگاههای مختلف به سراغ نوآوری و کارآفرینی رفتهاند. اما نکتهای که اساس تمام این خروجیها و دستاوردها خواهد بود، در ابتدا ایجاد اقتصاد آزاد است.
در بخش قبل به نظریههای اقتصاددانان نئوکلاسیک در ارتباط با نوآوری و خلاقیت اشاره کردیم. آنها به دفعات متعدد و با دیدگاههای مختلف به سراغ نوآوری و کارآفرینی رفتهاند. اما نکتهای که اساس تمام این خروجیها و دستاوردها خواهد بود، در ابتدا ایجاد اقتصاد آزاد است.
در این مطلب قصد داریم بررسی کنیم که چه کسبوکارهایی به خاطر مداخلههای دولت به مشکل برخورد کردند. از آن طرف به سراغ اقتصاد هند خواهیم رفت و بررسی میکنیم که از سال 1990 به بعد چه اتفاقی برای این اقتصاد افتاد که رشد اقتصادی آنها آغاز شد و امروزه آنها در صنعتهای نرمافزاری جزو کشورهای قدرتمند به حساب میآیند.
بگذارید در ابتدای متن مثالی بسیار آشنا از اتفاقات ساده اخیر در کشورمان داشته باشم. اگر به سراغ اینستاگرام وزیر ارتباطات بروید متوجه مسائل جالبی میشوید. یکی از این مسائل بحث بررسی تعرفههای اپراتورهاست. هرچند وقت یکبار یکی از مردم به دلیلی از تعرفههای موجود شکایت میکند و از آنطرف وزیر نیز قول پیگیری میدهد.
بعد از مدتی وزیر اعلام میکند که پیگیریها را انجام داده است و اخطاری برای اپراتورها به انجام رسانده است. اما به نظر شما این راهحل صحیحی است؟ اینکه بدون در نظر گرفتن شرایط رقابتی و وضعیت تقاضا و بازار خودمان تعیینکننده قیمت باشیم؟ به نظر میرسد اگر بسترهای رقابتی به صورت صحیح فراهم شود، نیازی به تعیین قیمت و کنترل قیمت نخواهد بود.
در تمام دولتها این مشکل وجود داشته است. یعنی زمانی دولت برای کنترل قیمتها وارد شده است و قیمت را تعیین کرده است. بدون آنکه وضعیت ارز و نگرانی واردکنندهها برای تامین کالا در آینده را در نظر بگیرد.
اگر این مشکل را دنبال کنیم، متوجه میشویم تاریخچه این دخالتها به سالهای بسیار گذشته برمیگردد. دخالتهایی که روند تعادلی بازار را تغییر میدهد. اگر مطلب قبلی در ارتباط با دغدغههای کارآفرین را که مصاحبهای با دکتر سعیدی بوده است دنبال کرده باشید، ایشان در ارتباط با دخالتهای نابجای دولت به خاطرهای از مرحوم آقای علی خسروشاهی بنیانگذار گروه صنعتی مینو اشاره کردند که گفته بودند بهترین لحظه برای تبریزیها زمانی بوده است که نیروهای پیشهوری از تبریز رفته بودند و هنوز ارتش به آنجا ورود نکرده بود.
همانطور که در مطلب قبل اشاره کردم، جنس توصیههای یک کارآفرین ایرانی و آمریکایی را متفاوت مییابید. به دلیل اینکه همیشه کارآفرین ایرانی نگرانی بابت دخالت نابجای دولت در روند کاری و بازار احساس میکند. اگر به دهه 40 بازگردیم، زمانی که دکتر عالیخانی وزیر وقت بودند و در آن زمان حکومت نسبت به کارهای وزیر و بازار دخالت انجام نمیداد، متوجه ثبات کشور در دوره بیش از هفت سال با تورم کمتر از پنج درصد میشویم.
یکی از تواناییها و خردمندیهای دکتر عالیخانی در آرام کردن وضعیت روانی بازار و قابل پیشبینی کردن وضعیت بازار بوده است.
او به این شکل عمل میکرده است که برای جلب اعتماد تجار و بازاریها و اعتمادی که تا آن زمان سلب شده بوده است، تصمیمات سریع و یکدفعهای گرفته نمیشد. آنها شرایط را طوری ترتیب داده بودند که بازار چشمانداز سرمایهگذاری کمخطری را در پیش داشته باشد. به همین منظور ایشان در زمان وزارت سالی یکبار مقرارت صادرات و واردات وضع میکرد و در طول سال این مقررات به هیچ عنوان تغییر نمیکرد.
اما اگر به اواخر دهه 40 نگاهی بیندازیم و دخالتهای مستقیم حکومت را بر بازار ببینیم، متوجه میشویم که این ثبات و اعتماد چگونه از بین رفته است.
یکی از کسبوکارهایی که به طور غمانگیزی در طول تاریخ نسبت به تصمیمهای دولت ضربه خورده است، شرکت ارج است. آقای مهدی آگاه نسبت به اتفاقاتی که در سال 1352 رخ داده است، مطالب قابل تاملی را بیان میکند.
او میگوید بعد از آنکه مدیریت بخش صادرات را بر عهده گرفته است، طبق برنامهای برای ملاقات با نمایندگان ارج در خاورمیانه برای افزایش فروش در این منطقه برنامهریزی شده بوده است.
این سفر و برنامه در سال 1352 به انجام میرسد و حدود دو هزار محصول کارخانه در هفت کشور منطقه به قرارداد قطعی منجر میشود که بسیار موجب مسرت و خوشحالی بوده است. هنگام برگشت از سفر ایشان متوجه میشود که بخش بازرگانی تایید این قراردادها را به تاخیر میاندازد.
در آن زمان فشار مشتریان برای تعهدات کارخانه افزایش پیدا میکند در حالی که آقای آگاه همزمان مشغول پیگیری مجوزها و آموزش تعمیرکاران برای خدمات محصولات بودهاند. اما با گذشت زمان هیچکدام از محصولها ارسال نمیشود. مدیر بازرگانی مجموعه روزی ایشان را به دفتر خودشان فرامیخواند و میگوید که شرکت ارج قصد دارد واحد صادرات خودش را تعطیل کند و قراردادها قابل انجام نیست.
ایشان زمانی که علت این مساله را جویا میشود، متوجه میشود که به علت اختلال صادرات نفت در کشورهای عربی، قیمت نفت افزایش چشمگیر از بشکهای سه دلار به 12 دلار داشته است که همین مساله باعث شده است که شاه تصمیم بگیرد میزان استخراج نفت را افزایش دهد و با تجدیدنظر در برنامه بودجه در مسائل زیربنایی و تولیدی سرمایهگذاری زیادی را انجام دهد.
به همین ترتیب شاه به حرف کارشناسان گوش نمیدهد و درآمدهای نفتیاش را به اقتصاد تزریق میکند که در کوتاهمدت رضایت نسبی را به ارمغان میآورد، اما در نهایت باعث ایجاد تورم میشود. احتمالاً این داستان بسیار برای شما آشناست. در دهه 80 شمسی نیز زمانی که نفت افزایش چشمگیری پیدا کرد، دولت تصمیمات اینچنینی گرفت و پولهای نفت را در واردات هزینه کرد و به این ترتیب بسیاری از تولیدکنندگان و کارآفرینان کشور تلاشهایشان نابود شد و ورشکسته شدند.
مثالهای مداخله مستقیم بر روند کارها را در کشورهای دیگر میبینیم. به عنوان مثال در سالهای گذشته در ایالات متحده و در ایالت تگزاس دولت سعی کرد با مجبور کردن شرکتهای بیمه برای استفاده از فرم مشترک برای ارائه بیمه مالکان به مصرفکنندگان کمک کند.
فرمی که به صورت معمول استفاده میشد به راحتی قابل درک و در حال انجام بود. همهچیز در حال جلو رفتن بود تا اینکه دادگاه تصمیم گرفت اعلام کند فرمها به خوبی شفاف نیستند و به درستی آگاهی نمیرسانند.
به سرعت تگزاس دچار بحران شد. افراد خیلی سریع نسبت به فرمهایی که پر کرده بودند دچار ترس شدند و تهدیدی را برای خانههایشان که بیمه شده بودند احساس کردند. آنقدر این مساله سریع پخش شد که حق بیمه افزایش زیادی پیدا کرد.
چند سال بعد، در نهایت به کمپانیها اجازه داده شد که از فرمهای خودشان استفاده کنند که به این ترتیب بحران به پایان رسید. اما در همین مدت حدود 900 میلیون دلار افزایش حق بیمه پرداختشده اتفاق افتاده بود که عددی بسیار بالا بود. این داستان نکتهای ظریف را نشان میدهد، اینکه مهم نیست چقدر مداخلهکنندگان باهوش باشند یا خیر. گاهی اوقات مداخلهها آنچنان تاثیر شدیدی بر وضعیت میگذارد که به سرعت میتواند شرایط را به سمت بحران هدایت کند.
اگر به دنبال اتفاقات 30 سال اخیر باشیم، احتمالاً تغییر وضعیت هند بسیار برای ما جالب خواهد بود. اینکه چطور از دهه 90 میلادی به بعد این کشور با در پیش گرفتن اقتصاد آزاد، رشد اقتصادی را در کشورش شاهد بوده است، عبرتهایی را برای کشورهای دیگری مانند ایران خواهد داشت. تا سال 1990 و 1991 فلسفه اقتصادی که در هند وجود داشت برگرفته از فلسفه اقتصادی شوروی، سوسیالیسم و کنترل دولت بود.
هندیها اصطلاح معروفی را در آن زمان بین خودشان رواج داده بودند که معتقد بودند دولت باید از نظر صنعتی و بانکی و حملونقل هوایی و راهآهن در قله فرماندهی (Commanding height) باشد. قبل از اصلاحات اتفاق افتاده در هند بالاترین تعرفه در این کشور حدود 200 درصد بود. این تعرفهها به طور متوسط بر کالاهای واسطه در حدود 110 درصد و بر روی مواد اولیه در حدود 95 درصد بود.
واردات مواد مصرفی در کشور هند به طور کل ممنوع بود. حتی این سختگیریها در حدی اعمال میشد که اگر فردی وارد هند میشد تمام چمدانهایش را بیرون میریختند تا مبادا کالای مصرفی در آنها باشد.
در سال 1994 بالاترین نرخ تعرفه کاهش پیدا کرد که در حدود 65 درصد قرار گرفت. تعرفه کالاهای واسطه به 30 درصد و کالاهای سرمایهای به 35 درصد رسید. یکی از مهمترین اتفاقاتی که در این دوره رخ داد این بود که در ابتدا دولت هند به هیچ عنوان به ذینفعان اعتبار مانند گروههای صنعتی، اجازه تاسیس بانک نمیداده است و فقط حرفهایها اجازه اخذ مجوز تاسیس بانک را دریافت میکردند.
اما بعد از اصطلاحات به بانکهای دولتی گفته شده بود که از این پس باید با بانکهای خصوصی رقابت کنند و برای منابع مورد نیازشان باید افزایش سرمایه را از طریق بازار پیگیری کنند. به این ترتیب بانکهای دولتی به تدریج به سمت خصوصی شدن حرکت کردند.
اگر به گذشته این کشور برگردید، علت مشکلات بانکیشان را میتوانید پیدا کنید. حدود 20 سال قبل از 1980 که راجیو گاندی پس از کشته شدن مادرش به نخستوزیری رسیده بود، یک سیستم بانکی کاملاً مطلق در این کشور پیادهسازی شده بود. مادر راجیو گاندی عقیده داشت که بانکها به اندازه کافی به بخشهای کشاورزی و ضعیف اعتبار نمیدهند در نتیجه برای غلبه بر آن شرایط باید تمام بانکها دولتی شوند. اگر به شرایط آن زمان در هند نگاه دقیقتری داشته باشیم به نکات جالبی دست پیدا میکنیم که احتمالاً برای ما نیز بسیار آشناست. ریشههای فکری در آن زمان در بین روشنفکران هندی که تمایلات چپگرایانه داشتند رواج داشت. در مقابل، طرفداران اقتصاد آزاد صدای بلندی در آن کشور نداشتند. به همین ترتیب اتفاقی که در حال رخ دادن بود، سر و صدای زیاد پوپولیستها بود. این افکار تماماً اعلام میکردند که باید به گروههای مختلف پول داده شود.
آنها میگفتند که کود شیمیایی باید یارانهای شود و همچنین برق برای کشاورزی باید شامل یارانه باشد. از دیگر چالشها و مشکلاتی که در آن زمان در هند وجود داشت سیاست صنعتی هند بود. به دلیل اینکه به غیر از شرکتهای خیلیخیلی کوچک در بخش غیررسمی، برای هر کار دیگری در این حوزه نیاز بود که از وزارت صنایع و دیگر نهادها مجوزی اخذ شود.
مجوزها طوری بود که نهتنها برای احداث کارخانه باید مجوز میگرفتید، بلکه برای گسترش کارخانهتان باید مجوز دوبارهای اخذ میکردید. غیر از سیستم کمونیستی که از هم پاشیده است و بعد از کوبا و کره شمالی، نظام اقتصادی هند در آن زمان کنترلشدهترین سیستم اقتصادی دنیا بود.
علت اصلی گشایشی که در هند اتفاق افتاد و هندیها توانستند مسیر اقتصاد کشورشان را تغییر دهند آن بود که هند ورشکسته شد. عملاً این کشور در اواسط سال 1991 ورشکسته شد. در آن زمان به اندازه یک هفته هم برای واردات در ذخایر ارزیشان پول نداشتند.
پولها بیرون رفته بودند و چیزی جایگزین آنها نشده بود. در آن زمان با کمک ژاپن و بانک جهانی و چند کشور دیگر به اقتصاد هند کمک شد تا انتخابات این کشور برگزار شود. دولت جدیدی در آن زمان انتخاب شد.
این دولت در اختیار آقای رئو بود. او کار جدیدی در آن زمان انجام داد که انتخاب یک وزیر اقتصاد بدون پیشینه سیاسی بود. در این دولت یک اتفاق بسیار مهم انتصاب آقای مانموهان سینگ به عنوان وزیر دارایی دولت بود. این فرد را معمار اقتصاد جدید هند مینامند.
در این زمان آزادسازی سرمایهگذاری در صنعت و سرمایهگذاری خارجی در هند سرعت گرفت. به طوری که در سال 1990 فقط 73 میلیون دلار پروژه برای سرمایهگذاری خارجی در این کشور تصویب شده بود در حالی که سه سال بعد یعنی در سال 1993 این مبلغ به 2 /4 میلیارد دلار یعنی حدود 30 برابر افزایش پیدا کرده بود. از جمله تغییراتی که در آن زمان رخ داد آن بود که سرمایهگذار خارجی نمیتوانست بیشتر از 49 درصد در یک بنگاه سرمایهگذاری کند اما رفتهرفته این سرمایهگذاریها تا صد درصد هم افزایش پیدا کرد. درس مهمی که از این حرکت میتوان گرفت این است که شاید برخیها بگویند برای آنکه تمام صنایع از بین نرود باید برای اصطلاحات کامل بحث کرد.
اما باید توجه داشته باشیم که لزوم ایجاد اعتماد و سرمایهگذاری این است که قدمهای بزرگ برداشته شود تا مردم متوجه شوند وضع چگونه تغییر کرده است. در 10 سال بعد از پیاده کردن برنامه حذف مجوز صنعتی و سرمایهگذاری خارجی، رشد بخش صنعتی هندوستان به طور متوسط شش و هفت درصد بود. یعنی کسی نمیتواند بگوید این اقدامات اصلاحی باعث شده است صنعت هند از بین برود. به صورت طبیعی رقابت باعث فشار بر روی برخی کارخانهها شد، اما باز هم رشد اقتصادی این کشور را میتوانیم در مجموع مشاهده کنیم.
نیازی نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم. کافی است به خوبی مطالعه کنیم و به دنبال اتفاقات و تجارب کشورهای موفق باشیم. امروز آنقدر مثالهای متنوعی در اقتصادهای منجر به رشد و نوآوری وجود دارد که بحثهای کوچک و حاشیهای تنها میتواند کشور را از ریل پیشرفت اقتصادیاش دور کند.