سودای کوچ
بررسی عوامل علاقه طبقه متوسط به مهاجرت در گفتوگو با شهلا کاظمیپور
طبقه متوسط ایرانی که در دهه گذشته بیوقفه باریکتر شده، راه نجات خود را در مهاجرت یافته است. مهاجرت به کشورهایی که میپندارد آرزوهایش را آنجا خواهد یافت. اما آیا واقعاً مهاجرت آنها را به خواستههایشان میرساند؟ پاسخ به این سوال دشوار است. دستکم مطالعاتی که در این خصوص انجام شده تایید نمیکند که مهاجرت برای مهاجران دلخسته از مبدأ رهاییبخش باشد. با این حال همچنان در ایران مهاجرت پرطرفدار است و برای بسیاری یک آرزو. در این زمینه شهلا کاظمیپور، جامعهشناس و پژوهشگر، معتقد است مهاجرت طبقه متوسط به ویژه از سوی جوانان آنها، عمدتاً به این دلیل است که آنها باور دارند در کشورهای دیگر افرادی که تحصیلات دارند و زبان انگلیسی بلدند از امتیازات بیشتری برخوردارند، در نتیجه برایشان بهتر است که به دلیل قابلیتهایی که با کسب علم و دانش به دست آوردهاند در کشورهایی زندگی کنند که مهارتها و توانمندیهایشان مورد توجه قرار میگیرد. به گفته وی البته در میان این افراد هستند گروههایی که مهاجرت میکنند ولی هرگز به آمال خود نمیرسند. به عبارتی از اینجا رانده و از آنجا مانده میشوند. به این ترتیب که مهاجرت میکنند و پس از تجربه ناکامی دیگر یا برمیگردند یا چون به دلیل نگاه جامعه توان برگشت ندارند، در جامعه مقصد در حاشیه به سر میبرند.
♦♦♦
جواد صالحیاصفهانی در گفتوگو با تجارت فردا اظهار کرده که راهکاری که طبقه متوسط در ایران برای مواجهه با تحریمهای اقتصادی برگزیده مهاجرت است. به این ترتیب که بخش قابل توجهی از افراد متعلق به این طبقه به این نتیجه رسیدهاند که آرزوهایشان در ایران قابل تحقق نیست، بنابراین تلاش میکنند که خود یا فرزندانشان به کشورهایی توسعهیافته مهاجرت کنند که در آنجا احتمال زندگی بهتری برایشان متصور است. چه تحلیلی دارید؟ مهاجرت طبقه متوسط چه دلایلی دارد؟ بیشتر اقتصادی است یا به دلایل دیگری مرتبط است.
طبق بررسیهایی که انجام دادم از حدود 100 سال پیش مهاجرت خارجی یا مهاجرت بینالمللی در میان تحصیلکردگان و دانشمندان برای کسب دانش رایج بوده است. در زمان پهلوی اول هم عدهای از دارالفنون برای تحصیلات عالی به خارج فرستاده شدند. با این حال مردم عادی بسیار به ندرت با جهان خارج ارتباط داشتند و میتوانستند سفر کنند. اما به مرور زمان، مهاجرت افزایش پیدا کرد. باز هم افزایش مهاجرت در راستای ادامه تحصیل بود. به این ترتیب که خانوادههای طبقه بالا و مرفه فرزندانشان را برای تحصیل به خارج از کشور میفرستادند. بعد انقلاب هم تعدادی به خاطر مسائل امنیتی از کشور خارج شدند. اما در دهه 60 شاهد پدیده مهاجرت بودیم که به آن مهاجرت شغلی میگفتند. عدهای به ژاپن، چین و کره و حتی به امارات و کویت مهاجرت میکردند. به این ترتیب مهاجرت از آن مقطع به سطح لایههای پایینتر جامعه رسید. کسی که برای کسب درآمد و شغل از کشور خارج میشود، به گروهی تعلق دارد که یا فاقد شغل است یا درآمدی که از این شغل دارد برای مخارج زندگی افاقه نمیکند. در نتیجه خود را به آب و آتش میزند و با رفتن به خارج از کشور تلاش میکند مشکلات خود را حل کند. بسیاری به این فکر میکنند که در خارج از ایران فرصتی برای درآمد دلاری داشتن وجود دارد. در دهه 60 بسیاری این مسیر را طی کردند. حتی برخی که به کشوری مثل ژاپن مهاجرت کرده بودند ناگزیر به مشاغل پست هم تن دادند ولی این امید را داشتند که با رفتن به خارج از ایران و کسب درآمد بتوانند دوباره به ایران برگردند و برای خود زندگی بسازند.
بعد هم مهاجرت فرزندان طبقه متوسط به خارج از ایران شروع شد. تعدادی از آنها فرزندانشان را با ویزاهایی که کشورهای خارجی به فرزندان ایرانیان میدادند به آن کشورها فرستادند. بنابراین دیگر مهاجرت در انحصار خانوادههای ثروتمند و طبقات بالای جامعه قرار نداشت بلکه طبقات فرودست و متوسط جامعه هم توانستند به طرق مختلف جهت تحصیل، یافتن شغل و... مهاجرت کنند. برخی کشورها مانند کانادا، استرالیا و... در سالهای گذشته سیاستهای مربوط به تعدیل ساختار جمعیتی کشورشان را پیگیری میکردند. اینها اغلب کشورهایی بودند که جمعیتشان به سمتوسوی سالخوردگی میرفت و برای تعدیل ساختار جمعیتی خود از کشورهای دیگر نیروی کار جذب میکردند. سیاست کشوری مثل کانادا هم این بود که نیروهای جوانی را از میان تحصیلکردگان جذب کند. بنابراین در حالی که در ایران عدهای متمایل به مهاجرت از کشور بودند در مقابل نیز تعدادی از کشورهای خارجی بودند که بنابر سیاستهای خود به دنبال جذب نیروی انسانی بودند. همین موضوع به رایج شدن پدیده مهاجرت در 20 یا 30 سال گذشته منجر شده است.
در دهه اخیر بار دیگر عمدتاً به دلایل سیاسی مهاجرت و عموماً از جانب طبقه متوسط قوت گرفت. آنچه به عنوان فرار مغزها از آن یاد میشود و هرسال آمارهای غیررسمی حیرتآوری پیرامون آن منتشر میشود حاکی از آن است که مهاجرت افراد از طبقه متوسط شتاب بیشتری گرفته است. چه نظری دارید؟
در سالهای اخیر به خاطر اعمال تحریمهای گسترده علیه اقتصاد ایران، برای گروههای مختلف جامعه احساس عدم امنیت اقتصادی ایجاد شد. به این ترتیب که افزایش تورم به افزایش شکاف طبقاتی در جامعه منجر شد و فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر شدند. همان ثروتمندانی که در گذشته فرزندان خود را به خارج از کشور میفرستادند اکنون به نظرشان میآید که مهاجرت به خارج از کشور برایشان مقرونبهصرفه نیست. طبق تحقیقاتی که انجام دادیم متوجه شدیم که مهاجرت برای فرزندان ثروتمندان در دوره جدید جذابیتی ندارد. اغلب معتقدند که رفتن به خارج از ایران و درس خواندن برایشان نفعی ندارد. آنها میتوانند در شرایط کنونی اقتصاد ایران برای خود ثروت فراهم کنند بدون اینکه نیاز به مهاجرت داشته باشند. با این فاصله طبقاتی ایجادشده در ایران طبقه ثروتمند خود را در موقعیت مطلوبی میبیند و همچنان برای به دست آوردن ثروت بیشتر و بیشتر تلاش میکند. در عین حال خانوادههای فقیر هم به این دلیل که در سالهای اخیر فقیرتر شدهاند عمدتاً به دنبال به دست آوردن یک لقمه نان هستند و به ندرت ممکن است که خود و خانوادهشان به فکر رفتن به سفر خارج بیفتند. با این حال طبقه متوسط تحصیلکرده که در اثر تحریمها و تورم بیشترین آسیب را در یکی، دو دهه اخیر دیدهاند، آن دسته از افراد تحصیلکردهای که به دنبال علم و دانش بودند و درآمد را اولویت دوم خود قرار داده بودند و اکنون درآمدشان کفاف زندگیشان را نمیدهد، به ذهنشان میرسد که بهتر است برای کسب فرصتهای بهتر زندگی از گزینه مهاجرت استفاده کنند. آنها بر این باورند که در کشورهای دیگر افرادی که تحصیلات دارند و زبان انگلیسی بلدند از امتیازاتی برخوردارند، در نتیجه برایشان بهتر است که به دلیل قابلیتهایی که با کسب علم و دانش به دست آوردهاند در کشورهایی زندگی کنند که مهارتها و توانمندیهایشان مورد توجه قرار میگیرد. البته در میان این افراد هستند گروههایی که مهاجرت میکنند ولی هرگز به آمال خود نمیرسند. به عبارتی از اینجا رانده و از آنجا مانده میشوند. به این ترتیب که مهاجرت میکنند و پس از تجربه ناکامی دیگر یا برمیگردند یا چون به دلیل نگاه جامعه توان برگشت ندارند، در جامعه مقصد در حاشیه به سر میبرند.
همانطور که شما هم اشاره کردید و برخی مطالعات دیگر هم نشان میدهد، لزوماً مهاجران در کشور مقصد رضایت از زندگی بالایی تجربه نمیکنند. بسیاری از آنها لزوماً اوضاع اقتصادی بهتری نخواهند داشت. با این حال همچنان عطش مهاجرت بسیار بالاست. چرا؟
بین افرادی که مهاجرت را برمیگزینند تفاوت وجود دارد. غالباً افرادی که به دلیل جاذبههای مقصد مهاجرت را برمیگزینند، و دنبال این هستند که بورس تحصیلی گرفته و شغلی منطبق با تحصیلات و مهارتهایشان بیابند، با انتخابهای مثبت مهاجرت کرده و عمدتاً افراد موفقتری هستند اما بسیاری هم هستند که به دلیل عوامل داخلی مبدأ مهاجرت میکنند، این افراد معمولاً از انتخابهای منفی برخوردارند. افرادی که در کشور خود فقیر بوده یا تحصیلات و مهارتهایشان در سطح نازلی قرار دارد یا با مشکلات امنیتی مواجه هستند. قصد این افراد از مهاجرت عوامل دافعه مبدأ است. این افراد عموماً در مقصد هم دچار مشکل میشوند. بنابراین بسیاری از افرادی که با ویزای مهاجرت و تحصیلی و شغلی به سمت کشور مقصد میروند در آینده احتمال اینکه بتوانند در مسیر مورد نظر خود پیش بروند و به موفقیتهایی دست یابند بیشتر است. اما بسیاری میروند که صرفاً از ایران رفته باشند و بعضاً با ویزای توریستی میروند و حتی برای پناهندگی اقدام میکنند. تجربه نشان داده است این افراد با مشکلات بسیاری روبهرو میشوند و کمتر میتوان امید داشت که وضعیتشان در کشور مقصد بهتر از کشور مبدأ باشد.
اخیراً مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران نتایج یک نظرسنجی را منتشر کرده که نشان میدهد حدود ۵۹ درصد شهروندان امیدی برای بهتر شدن وضعیت آینده کشور ندارند. در این نظرسنجی، 8 /28 درصد معتقد بودند وضعیت کشور در سال آینده نسبت به الان بدتر میشود. با توجه به اینکه رضایت از زندگی را یکی از شاخصهای مهم برای عزم به مهاجرت میدانند، چه تحلیلی بر افق ایران در زمینه مهاجرت دارید؟ آیا میرویم که مهاجرت بیشتری از ایرانیان را تجربه کنیم؟
حتماً رابطه وجود دارد. ابهام در آینده کشور و دلسردی نسبت به روزهای پیشرو باعث میشود بسیاری ناامید شوند. اکنون بسیاری از جوانان کشور به این فکر میکنند که زحماتشان مدام در حال به هدر رفتن است. هرچه تلاش میکنند با کسب تحصیل و مهارت درآمد خود را افزایش دهند و درآمد حاصل از کار خود را پسانداز کنند باز چشمانداز روشنی پیشروی آنها نیست. تورمی که هر سال دارد به خانوار ایرانی تحمیل میشود، برنامهریزی آنها را مختل کرده است. یک جوان ایرانی خرید یک خانه و حتی یک خودرو را هم در مواردی بسیار دور از دسترس میبیند. همه این موارد دلسردی ایجاد میکند. تورم اقتصاد ایران برای افراد عدم امنیت اقتصادی ایجاد کرده است. در عین حال همین تورم منجر به آن شده است که افراد بسیاری یکشبه به ثروت بسیاری برسند. جوانان مدام در حال مقایسه خود با افرادی هستند که بدون تلاش چندانی به ثروت فراوان دست یافتهاند. طبیعی است که در چنین شرایطی وقتی امیدی هم به بهبود شرایط خود نداشته باشند راه مهاجرت را برمیگزینند.
طبقه متوسطی وجود دارد که آینده خود را بیرون از مرزهای جغرافیایی این کشور میجوید. در حالی که میدانیم پیشبرندگان رشد و توسعه اقتصادی در دنیا افراد طبقه متوسط هر کشوری هستند. در چنین شرایطی چه آیندهای میبینید برای کشوری که افراد طبقه آن بیوقفه در صدد ترک آن کشور هستند؟
درست است. در همه دنیا این افراد متعلق به طبقه متوسط هستند که به عنوان نیروی کار فکری و سازنده به کار میروند. طبقات فرودست جامعه اغلب مشغول به مشاغل خدماتی هستند و طبقات ثروتمند هم چندان نیروی مولدی برای جامعه به حساب نمیآیند چرا که عمدتاً مشغول زندگیهای پرزرق و برقاند. عملاً این طبقه متوسط است که با تحصیل و تلاش و سختکوشی زیربناهای جامعه را میسازد. طبیعی است که وقتی کشور جوانان این طبقه و نیازها و آرزوهایش را درنمییابد، آنها هم سودای رفتن در سر میپرورانند و رشد کشور را تحت تاثیر منفی قرار میدهند. در نظر داشته باشید که بسیاری از کشورها در تلاشاند که نیروهای جوان تحصیلکرده را از کشورهای دیگر بقاپند. با این حال ما با سیاستهایی که اعمال میکنیم نیروهای خود را دودستی تقدیم دیگران میکنیم. اکنون دغدغه کاهش باروری در ایران وجود دارد. بسیاری به صورت جدی به دنبال افزایش نرخ باروری هستند. با این حال من معتقدم گرچه باید به فکر کاهش نرخ باروری هم بود اولویت مهمتر این است که فرزندان این جامعه را که در همین کشور به دنیا آمدهاند و برای تحصیلات آنها هزینه شده است، بتوانیم در کشور نگه داریم. به عبارت دیگر مهمتر این است که بتوانیم جوانانی را که در مملکت هستند و میتوانند برای کشور رشد و شکوفایی به همراه بیاورند، حفظ کنیم. متاسفانه در داخل کشور از استعدادهای نیروی جوان به درستی استفاده نمیشود.
تاثیر خروج طبقه متوسط را در جامعه و سیاست چگونه ارزیابی میکنید؟ به هر حال افراد این طبقه نیروهای بالنده تغییرات مثبت سیاسی و اجتماعی هستند.
جوامع مختلف معمولاً به فکر این هستند که بر تعداد طبقه متوسط بیفزایند چون آنها را نیروهای سازنده میدانند با این حال در شرایطی که در جامعه ما در اثر تورم به وجود آمده است، فاصله طبقاتی افزایش یافته است و تعداد زیادی از افراد حاضر در این طبقه به پایین ریزش کردهاند. افرادی که ریزش میکنند دیگر شرایط پیشین را ندارند چرا که دغدغه آنها از سازندگی تغییر کرده و صرفاً به دنبال نان خواهند بود.
چرا بهرغم توصیههایی که به نظام تصمیمگیری میشود درباره ضرورت بازنگری در سیاستگذاریها مثلاً همین رویکردش در برابر طبقه متوسط، باز همچنان تکرار اشتباهات گذشته را میبینیم؟ اخیراً آقای نعمتالله فاضلی سخنانی مطرح کردند درباره اینکه گفتمان دانشگاهی در ایران با بنبست مواجه شده است. سالها گفته شده و نتیجه حاصل نشده است، چه نظری دارید؟
بین اهالی دانشگاه و سیاستمداران در ایران فاصله وجود دارد. و نمیشود با صحبت و توصیه این فاصله از بین برود. به نظر من بحث اساسی درباره این موضوع بحث شایستهسالاری است. افراد تحصیلکرده و فرهیخته باید بتوانند در جریان مدیریت و تصمیمگیریها اثرگذار باشند. بسیاری از افراد معتقدند که نباید این افراد پست مدیریتی بگیرند و در سیستم اجرایی وارد شوند. البته این موضوع میتواند درست باشد ولی مدیران و تصمیمگیران باید در کنار خود یک تیم تحقیقاتی هم داشته باشند که بتوانند به مسائل از زاویه علمی نگاه کنند و برای مسائل از همان طریق راهحل بیابند. باراک اوباما که رئیسجمهور آمریکا بود عالیترین مراکز تحقیقاتی آمریکا را به مشورت گرفته بود. باید حتماً در کنار مسوولان، محققان برجسته قرار بگیرند که بتوانند با آیندهنگری به تصمیمگیران مشورت ارائه دهند. بارها گفتم در ایران سیاستگذاران صرفاً مشغول امور روزمره هستند بدون اینکه ذرهای آیندهنگری داشته باشند. باید نیروهای موجود در کشور صرفاً تا 30 درصد در خدمت مسائل روز قرار گیرند، 70 درصد توان جامعه باید برای آینده هزینه شود. البته چنین رویکردی در ایران وجود ندارد. البته اگر همین موضوع را به مسوولان گوشزد کنید تلاش خواهند کرد با نام بردن از برنامههای توسعه، اینطور تلقین کنند که آیندهنگری داشتهاند اما اینطور نیست. این برنامهها همگی انشا هستند و شامل توصیههایی است. اینها برنامه نیستند.