فقدان حکمرانی مطلوب
علیاصغر سعیدی از تصویر ایران در گزارش لگاتوم میگوید
گزارش سال 2020 لگاتوم که کشورها را بر اساس شاخصهای مرتبط با رفاه نمرهگذاری میکند ایران را در رده 120 از 167 کشور دنیا قرار داده است. جز آموزش، ایران در هیچ زمینه دیگری نسبت به سالهای قبل پیشرفتی نداشته است. علیاصغر سعیدی جامعهشناس معتقد است؛ دلایل زیادی در شکلدهی به مساله رفاه دخیل است اما حکمرانی نقش تعیینکنندهای دارد.
از سویی مساله آزادیهای فردی و سرمایه اجتماعی در ایران یا وجود ندارد یا روبهکاهش است. بنابراین طبیعی است که ایران در زمینه رفاه شرایط مطلوبی ندارد.
♦♦♦
بر اساس مطالعه موسسه لگاتوم دنیا در بهترین حالت رفاه خود به سر میبرد اما ایران در رتبه 120 در میان 167 کشور دنیا قرار دارد. این موسسه شاخص رفاه را بر اساس چه دادههایی اندازهگیری میکند و چرا ایران در این موقعیت قرار دارد؟
در کشورهای غربی مساله سیاستگذاری اجتماعی مسالهای است که محور سیاست و اقتصاد است. آن طرف سکه، دولتهای رفاهی هستند و اقتصاد آنها نیز در مرز اقتصاد بخش خصوصی است. آزادی افراد در حوزه اقتصاد بخش خصوصی به رسمیت شناخته میشود. به عبارتی میتوان گفت آن روی سکه سیاستگذاری اجتماعی، سیاستگذاری اقتصادی است. از اینرو وقتی نگاه میکنید میبینید مجموعهای از شاخصهای آموزش، بهداشت، محیط زیست، اقتصاد و سرمایه اجتماعی و رقابتپذیری، توانمندسازی افراد و... وجود دارد. در مدل علم سیاستگذاری اجتماعی همه این شاخصها جای میگیرند. ما یکسری مقولات در سیاستگذاری اجتماعی از جمله آموزش، بهداشت، مسکن، اشتغال و... داریم که برخلاف تصور آنکه اقتصادی هستند، کاملاً اجتماعی هستند. مثلاً در جامعه ما اشتغال یک امر اقتصادی در نظر گرفته میشود حال آنکه در کشورهای توسعهیافته اشتغال یک مساله اجتماعی است. برخلاف این نگرش، چندی پیش وزیر رفاه کشور در واکنش به پرسشهایی درباره اشتغال گفته بود که مساله اشتغال به ما مربوط نیست و بیکاری به ما مربوط است. او گفته بود اشتغال مسالهای است که در حوزه برنامه و بودجه باید به آن پاسخ داد. حال آنکه این نگرش اساساً نگرش غلطی است. وقتی در یک جامعه، اقتصاد کار نکند و افراد آزادانه فعالیت اقتصادی نکنند، چطور میتوانند به دولت مالیات بدهند؟ دولت چگونه میتواند هزینه آموزش و بهداشت و مسکن و... را بدهد؟ وقتی به جایگاه کشورها در گزارش لگاتوم نگاه میکنید، میبینید کشورهایی بالا هستند که اقتصادشان مثل اقتصاد آمریکا بزرگ نیست اما توازنی بین اقتصاد کالاهای خصوصی و کالاهای عمومی برقرار است. حتی سوسیالدموکراتهایی که از این اندیشه دست کشیدهاند و معتقدند باید برای استمرار دولت رفاه به سمت اقتصاد آزاد رفت، نوستالژی به دولت رفاه دارند و الگوهای آنها همین کشورهای نوردیک اروپای شمالی است که در گزارش لگاتوم رتبههای اول را دارند. در کشورهایی مثل فنلاند، نروژ، دانمارک، سوئد و... از این جهت میتوان گفت، این شاخصها، شاخصهای سیاستگذاری اجتماعی است که در حقیقت هدف آن کاهش نابرابری و افزایش همبستگی اجتماعی و مسائلی از این دست است.
نقش نظامهای حکمرانی در شکلدهی به این شاخصها چیست و چرا ایران از کیفیت پایینی در نظام ارزشگذاری رفاه برخوردار است؟
نظام حکمرانی خیلی اهمیت دارد و یکی از مشکلات ماست. باید گفت در کشور ما بسیاری از نهادها، آدمها و شاخصها سر جای خودشان نیستند. اما وقتی به مدل کشورهای با نظام حکمرانی مطلوب نگاه میکنید، میبینید اقتصاد دست بخش خصوصی است و کالای عمومی دست بخش دولتی است و مکانیسمی هم که این رابطه را برقرار میکند مالیات است. این یک بعد حکمرانی است که اگر خوب کار نکند، چالشهای اساسی به وجود میآید و باید دید آیا سیستم مالیاتی سیستم عادلانهای است یا خیر، آیا این سیستم کارایی دارد یا نه و آیا سرمایهها را از کشور فراری نمیدهد! این یک بخش از حکمرانی است و بخش دیگر آن نیز به خود این سازمان رفاهی برمیگردد. در تمامی مقولات رفاهی بخشی به نام سازمان رفاهی وجود دارد که کار حکمرانی را انجام میدهد. مثلاً در بخش آموزش، بهداشت، مسکن و... در همه اینها یک سازمان حکمرانی وجود دارد. این سازمانها دو بعد مهم دارند. یک بعد بوروکراتیک و یک بعد حرفهای است. اینها به نحوی سازماندهی میشوند که بتوانند آن هدف نظام آموزشی را تامین کنند. مثلاً مساله آموزش در کشور فنلاند کار یک مدیر آموزش و پرورشی نیست. یعنی مدیر آموزش و پرورش برنامه آموزشی نمیدهد بلکه انجمن معلمان هستند که برنامه میدهند. در این حکمرانی آموزشی در فنلاند شما نوعی استقلال در ساختار آموزشی میبینید و به نوعی یک تمایز بین نقش حرفهایها و نقش بوروکراتها وجود دارد. مثلاً بوروکراتها بیشتر به سازوکار بودجهای آن نگاه میکنند و حرفهایها کار خودشان را میکنند. در کشور ما نهتنها در حکمرانی مقولات رفاهی مشکل داریم بلکه در حکمرانی خود دولت هم مشکل داریم. مثلاً بین دو وزارتخانه رفاه و بهداشت بر سر بیمه سازمان ملی بهداشت اختلاف است. این چقدر بر حکمرانی تاثیر میگذارد. به نظر من این مساله باعث میشود همان میزان منابعی که داریم به صورت بهینه مصرف نشود. بنابراین حکمرانی بحث اساسی است و باید سطوح آن را مشخص کرد.
تفاوت ایران با کشورهای نوردیک که آنها در صدر رقابت موسسه لگاتوم قرار دارند و ما در ذیل این گزارش هستیم در چیست؟ آیا این تفاوت تنها به نحوه حکمرانی برمیگردد یا تفاوت در ساختارهای دیگر هم وجود دارد؟
حقیقتاً عوامل زیادی علاوه بر حکمرانی در تفاوت میان ایران و کشورهای نوردیک دخیل است. یکی از عوامل که خیلی اهمیت دارد و از زمانی که آنجا درس میخواندم و کار میکردم توجهم را جلب میکرد و حالا به آن فکر میکنم، بحث آزادی فردی و سرمایه اجتماعی است. بعضی فکر میکنند عدالت مقدم بر آزادی فردی است. در صورتی که آزادی فردی بخشی از حقوق مدنی و حق آزادی است که یک فرد برای فعالیت اقتصادی دارد. با این حال فرد این حق را ندارد که بقیه را از مواهب رفاهی محروم کند. بنابراین باید مالیات خود را پرداخت کند. چیزی که بیش از هر چیز دیگری مهم است و باید به آن پرداخت این است که اگر به ریشههای تاریخی رفاه در کشورهای توسعهیافته و کشورهای نوردیک نگاه کنید، متوجه خواهید شد که این کشورها عمدتاً این بحثها را از درون بحثهای روشنفکری بیرون دادهاند. یعنی این بحثها را از درون ارزشها و ایدئولوژیها خود نشان دادهاند. بنابراین اکنون یک گفتمان رسمی وجود دارد که معتقد است دولتها وظیفه دارند در سیاست به رفاه بپردازند و از سویی جامعه نیز یک وظیفه دارد و آن هم اینکه برای دولت تعیین تکلیف کند. یعنی اندیشههایی که منتشر میشود برای ایجاد گفتمان مردمی و تعیین تکلیف برای دولت است. در آلمان یک جریان فکری وجود دارد به نام سنت سبز! این جریان فکری به محیط زیست خیلی اهمیت میدهد و این تفکر بانفوذ تا جایی پیش رفته که ارزشهای محیطزیستی را برای دولت آلمان به عنوان یک اولویت تعیین کردند. باید دقت کرد که این سیاست سبزاندیشی کار دولت آلمان نبود بلکه اندیشه متفکران و روشنفکران بود که دولت را موظف کرد در این چارچوب عمل کند و حتی این اندیشه اکنون به بقیه دنیا نیز دارد سرایت پیدا میکند. بنابراین در حوزه بهداشت و آموزش و... نیز چنین است و روشنفکران با طوفانهای فکری دولتها را موظف میکنند که این حوزهها را با بهترین کیفیت پوشش دهند. در بحث کرونا اگر مدیریت بدی میشود، این وظیفه روشنفکران است که باید بحثهای بهبود کیفیت مدیریت و رعایت پروتکلها را عمومیسازی و تبدیل به مطالبه کنند و دولتها نیز موظف هستند آنچه مطالبه مردمی است را اجرایی کنند. متاسفانه در کشور ما روشنفکران فکر میکنند از طریق حقوق مدنی و حقوق سیاسی است که میتوانند به مطالبات خود در حوزه حقوق اجتماعی یا رفاه برسند. مثلاً در بحث زنان و مباحثی شبیه به این شاهد چنین رویکردهایی هستیم. در ایران روشنفکران معتقد هستند تا کشور توسعه سیاسی پیدا نکند این روندها اصلاح نمیشوند حال آنکه این گفتمان منطقی نیست و کشورهای زیادی در جهان در حال توسعه بودهاند که از طریق گسترش رفاه به توسعه سیاسی رسیدهاند. کشورهایی مثل سنگاپور و کره جنوبی و... از این دست کشورها هستند. روشنفکران فکر میکنند باید همان راهی را بروند که کشورهای توسعهیافته رفتهاند. در صورتی که این روش ممکن است شدنی نباشد. یکی از مشکلات ما به این برمیگردد که مسائل مرتبط با رفاه در سطح جامعه از دید روشنفکران نادیده گرفته میشود.
تهدید اقتصاد به سبب ضعف حکمرانی و تحدید آزادیهای شخصی در کشورهایی مثل ایران نشانه چیست؟ چرا ایران در حوزه آزادیهای فردی پایینترین رتبه را به خود اختصاص داده است؟
آزادی اقتصادی به معنی مالکیت خصوصی و اینکه شخصی مورد احترام واقع شود، تقریباً در ایران وجود ندارد. ما حدی از آزادی فردی اقتصادی داریم و این حد، مشخص نیست. قانون تعریف نکرده است و رویههای قانونی هم طوری نیست که بتوان حد این آزادی شخصی و فردی را برای فعالیت اقتصادی پیدا کرد. شما اگر پنج سکه یا صد سکه یا هزار سکه آزادانه بخرید ممکن است برای هر کدامش سلطان سکه لقب بگیرید. این خود مشخص نمیکند اما مکانیسم آزادی شخصی و آزادی مدنی در اکثر کشورها پایه و اساس رشد سرمایهداری در این کشورهاست و حد این را انگیزههای سرمایهگذاری و قراردادهای اجتماعی تعیین میکند. وقتی یک شرکت بزرگ مالیات پرداخت میکند یعنی مالیات را به عنوان یک قرارداد اجتماعی در مقابل حفاظت از امنیت سرمایه و سرمایهگذاری میبیند. اما وقتی امنیت برای فرد سرمایهگذار وجود ندارد، او خود را مثل یک فرد عادی میبیند، بنابراین تقاضای یارانه میکند و این خود به نظر من نشان میدهد آزادی فردی در سطح جوامع توسعهیافته با آنچه در ایران داریم فرق دارد. چراکه آزادی فردی به فرد این اجازه را میدهد که دیگران را از سرمایه خود محروم کند. در این کشورها حداقل سطوح آن مشخص است. مثلاً من یک زمین دارم که سطوح آن مشخص است و من حقوقی دارم، بنابراین میتوانم تعیین کنم و اجازه بدهم که مترو از زیر زمین من رد شود یا نشود. اینها حدودی است که در بحث آزادی فردی بهخصوص در بحث اقتصادی کاملاً مشخص است.
گزارش امسال لگاتوم همزمان با همهگیری کرونا در دنیا بود. آیا ایران بر اساس آنچه مطالعه امسال گزارش لگاتوم توصیه میکند میتواند خود را از شرایط کرونایی برهاند و به سمت رفاه بیشتر برود؟
کشورها بر اساس سابقهای که دارند از شرایط همهگیری کرونا هم عبور میکنند. ایران نیز دارای یک سابقه تمدنی است و بنابراین از این شرایط نیز عبور خواهد کرد اما مساله این است که با چه هزینهای از کرونا گذر میکند. حداقل الان در نوع حکمرانی کرونا میتوان دید که چه نوع مدیریتی دارد اعمال میشود. حکمرانی بسیار ضعیف بوده و اساساً مشخص نیست که چه مدیریتی برای کرونا در کشور در نظر گرفته شده است. باید به کرونا به عنوان یک مساله اورژانسی نگاه کرد که یکباره اتفاق افتاده است. مثلاً اتفاقی را که در انگلستان اتفاق افتاده، در نظر بگیرید. شیوه حکمرانی در این کشور چگونه است؟ پدیدهای اتفاق افتاد و دائم دارند برنامهریزی میکنند و روزبهروز برنامه مدیریتی را سختتر میکنند و همه هم ملزم هستند آن را اجرا کنند. اما در مورد آلودگی هوا در ایران نگاه کنید. 17 سازمان مسوول مدیریت آلودگی هوا هستند اما نمیتوانند با همدیگر هماهنگی لازم را انجام دهند و ما نمیدانیم پاسخگوی نهایی کیست و چه کسی باید دیگران را ملزم به رعایت حفاظت از آب و هوا کند؟ در مورد کرونا نیز چنین است. من هنوز متوجه نشدهام اعضای ستاد مدیریت کرونا شامل چه نهادها و افرادی هستند. آیا همه ملزم هستند که از این قوانین و دستورالعمل حمایت کنند؟ آیا این دستورات با رویکرد سیاسی اتخاذ میشود و... اینها یک بخش کار است. بخش دیگر پیامدهای آن است. هزینه از دست رفتن نیروی انسانی متخصص مساله مهمی است که باید به آن توجه شود. باید دید از دست رفتن پزشکان و پرستاران چه هزینهای برای کشور دارد. پیش از آن باید به اهمیت جان انسانها پرداخت. آیا این شیوه مدیریت توانسته از جان انسانها و بعد نیروی انسانی متخصص و تاثیرگذار جامعه حفاظت کند؟ این شرایط به ساختار تعبیهشده برای سلامت و جامعه پزشکی ایران آسیب جدی وارد کرده و خواهد کرد. ساختار منسجم بهداشت و درمان از دستاوردهای مهم ایران است که بعد از انقلاب بسیار رشد کرد. ما توانستهایم بیماریهای همهگیر را در کشور کنترل کنیم. توقف مرگومیر کودکان بسیار مهم است و ما در این زمینهها رکورد بسیار خوبی داشتهایم. این سازماندهی بهداشتی را سازمان بهداشت جهانی نیز تایید کرده است. اما باید پذیرفت شیوع همهگیری کرونا به این ساختار منسجم آسیب زده است. آن چیزی که خیلی مهم است و کمتر به آن توجه شده است، بحث مدیریت کروناست که بیش از آنچه مساله پزشکی باشد یک مساله مدیریتی است اما الان پزشکان ما دارند مساله مدیریت کرونا را انجام میدهند و در این زمینه خسارت هم میبینند. از سویی همین رویه میتواند در پایان خسارات کرونا منجر به افزایش قدرت پزشکان در جامعه شود. البته اکنون پزشکان در جامعه ما قدرت زیادی دارند؛ بسیاری از مسائل اجتماعی را در حوزه پزشکی تعریف میکنند؛ مثلاً اعتیاد را باید یک امر پزشکی تعریف کرد. در صورتی که اعتیاد هم در حوزه قضایی قابل بحث است، هم مباحث اجتماعی و هم سیاستگذاری و از سویی یک بیماری محسوب میشود که به اهمیت جامعه پزشکی ارجاع میدهد. ما معتاد را بیمار میدانیم و این بیمار دانستن معتاد قدرت پزشکی را با تخصیص بودجهها افزایش داده است. اینجا نیز یکی از پیامدها بعد از پایان کرونا میتواند افزایش قدرت پزشکان در جامعه و حتی نظام حکمرانی و ساخت سیاسی و تصمیمگیری کشورها باشد. از اینرو ممکن است هر پزشکی بگوید چون من توانستم در دوران کرونا جامعه را نجات دهم بنابراین میتوانم کشور را مدیریت کنم. دقیقاً مثل اتفاقی که در حوزه ورود نظامیان به سیاست دارد صورت میگیرد. آنها خود را محق میدانند، چون در دورهای توانستند کشور را در جنگ مدیریت کنند.
به نظر میرسد سرمایه اجتماعی در ایران در حال کاهش است. چرا سرمایه اجتماعی شاخص مهمی در گزارش رفاه کشورهاست؟
مشکلی که با طرح مساله اجتماعی داریم این است که آن را یک مقوله جدا از سرمایه فرهنگی و سرمایه فیزیکی به شمار میآوریم. تئوریسینها اما این سه سرمایه را در ارتباط با هم تعریف میکنند. به نظر من وقتی آزادی فردی را در نظر نگیریم خودبهخود به کاهش سرمایه اجتماعی دامن زدهایم. بحث رکود اقتصادی نیز بسیار مهم است و این خود یکی از عوامل کاهش سرمایه اجتماعی است. وقتی در جامعهای امکان سرمایهگذاری فردی و حفظ و احترام به مالکیت خصوصی، قراردادها و... وجود نداشته باشد، خودبهخود نهادهای رشد بازار وجود ندارد. بنابراین سرمایه اجتماعی نیز در این میان صدمه میبیند. اکنون اگر بنگاههای صنعتی را نگاه کنید متوجه میشوید که این بنگاهها برای توسعه خود حتی سرمایه اجتماعی خود را نیز توسعه دادهاند. چون سرمایه اجتماعی را باید در درون بنگاه دید. یکی از شاخصهای مهم رشد اقتصادی بررسی کیفیت بنگاههاست. در نهایت به نظر من افت سرمایه اجتماعی به این برمیگردد که این سرمایه به تنهایی اهمیت ندارد و سرمایه اجتماعی باید به سرمایه اقتصادی تبدیل شود. کسی که درس خوانده و برای خودش سرمایه اجتماعی ایجاد کرده ولی نمیتواند این توان را به سرمایه اقتصادی تبدیل کند، جای پرسش دارد. بنابراین مساله اصلی تا اندازه زیادی به آزادی فردی و اقتصادی ربط دارد. وقتی این سرمایهها افت میکنند سرمایه اجتماعی نیز افت میکند و افراد اعتماد کمتری به همدیگر دارند و رابطهها به جای آنکه بهبود پیدا کنند، به سمت بدتر شدن میروند.