پای ثابت پوپولیسم
بررسی نقش اقتصاد در انتخابات ریاستجمهوری 1400 در میزگردی با حضور عباس عبدی و حسین عباسی
رضا طهماسبی: کمتر تردیدی وجود دارد که در شرایط کنونی مساله «اقتصاد» بیش از هر زمان دیگری برای مردم و جامعه ایران اهمیت پیدا کرده است؛ حتی مهمتر و پررنگتر از انتخابات سال 92 که در شرایطی نسبتاً مشابه، اقتصاد ایران درگیر تحریمهای سخت و فشارهای بینالمللی و بیثباتی و نوسان زیاد در بازارها بود. در آن دوره هم اگرچه نقش بازیهای سیاسی و مناظرههای انتخاباتی در نتیجه نهایی شاید تاثیری بیشتر از کلیت مسائل اقتصادی داشت اما طیف عموم رایدهندگان به این واسطه به نامزدی که با شعار بهبود سیاست خارجی به میدان آمده بود رای دادند که امید داشتند به این وسیله شرایط اقتصادی در نهایت رو به بهبود میگذارد و تحریمها لغو میشود. در انتخابات سال 1400 شرایط رفاهی و معیشتی مردم بدتر شده و شرایط نیز بهگونهای است که چشمانداز مثبتی ترسیم نمیشود. عباس عبدی، فعال سیاسی، و حسین عباسی، اقتصاددان، در میزگرد تجارت فردا با اشاره به مولفههایی چون بیاعتمادی عمومی و سیطره فضای ناامیدی بر جامعه، معتقدند که نمیتوان از انتخابات قطع امید کرد و اگر شرایط زمین بازی سیاست تغییر و تحولی جدی داشته باشد باز هم میتوان از این رهگذر به بهبود شرایط سیاسی و اقتصادی و بینالمللی کشور رسید. اما اگر زمین بازی مهیای رقابت نشود، بعید است که انتخابات رقابتی جذاب با مشارکتی بالا به خود ببیند. ضمن اینکه با وجود کاهش شدید درآمدهای نفتی و نبود منابع در اختیار، باز هم نامزدهای انتخابات با همان زبان همیشگی در قالب شعارهایی جدید، وعدههایی بسیار بزرگ مطرح خواهند کرد و اینبار همه توان تبلیغاتی خود را معطوف به مساله بهبود معیشت و رفاه مردم خواهند کرد و در این رقابت سعی خواهند داشت گوی سبقت را از هم بربایند و شعار هرچه بزرگتر، دلچسبتر اما دورتر از واقعیت.
♦♦♦
نقش اقتصاد حداقل در انتخابات دو دهه اخیر کشور اعم از ریاستجمهوری یا مجلس، مهم بوده و غالب جدالهای انتخاباتی نیز حول مساله اقتصاد و برنامهها و شعارهای اقتصادی بوده است. هرچند احتمالاً نتیجه نهایی فارغ از برنامه اقتصادی نامزدها و بیشتر تحت تاثیر مسائل سیاسی رقم خورده اما بلافاصله بعد از انتخابات مجدد مطالبات اقتصادی از نامزد منتخب پررنگ شده و مجادلههای سیاسی دوران انتخابات به سرعت رنگ باخته است. اکنون اقتصاد ایران در یکی از سختترین شرایط خود به سر میبرد و گرفتار تورم بالا و رکود سنگینی است که تحریمهای کمسابقه و سخت و کرونا اثرات آن را تشدید کرده است. در این شرایط آیا باز هم اقتصاد در انتخابات آینده مساله پررنگ خواهد بود و آیا میتواند خلاف دورههای قبلی انتخابات این بار اثرگذاری مشهودی بر نتیجه آن داشته باشد؟ در این شرایط سخت اقتصادی، نامزدها با چه شعارهایی ممکن است وارد عرصه انتخابات شوند؟
حسین عباسی: همانطور که اشاره کردید وضعیت اقتصاد کشور بسیار نابسامان است. چراکه نه فقط در سالهای گذشته که در واقع از اواسط دهه 1380 تاکنون و برای مدت بیش از 15 سال سیاستهای اقتصادی نامناسبی اتخاذ و کار بسته شد. تا زمانی که یک مدتی که پول در دسترس زیاد بود، مشکلات هم پوشیده میماند اما رئیسجمهور پیشین با کمال توانایی توانست اثر مثبتی را که نفت 120دلاری میتوانست بر اقتصاد ایران داشته باشد، با سیاستهای بسیار اشتباهش خنثی کند و آن ثروت را به باد بدهد؛ سیاستهایی برای ثبات نرخ ارز اسمی در پیش گرفته شد اگرچه آن زمان به دلیل نفت بالای ۱۰۰ دلار در ظاهر مشکلی ایجاد نکرد اما از درون و پنهانی به اقتصاد ضربه محکمی زد. همچنین اجرای قانون هدفمندی یارانهها که در تئوری و روی کاغذ خوب و قابل قبول بود آنقدر بد اجرا شد که ضربه دیگری بر پیکره اقتصاد کشور وارد کرد. تحلیل رفتن اقتصاد ایران، قدرت تولید و توان رقابتش از آنجا آغاز شد و با شدت ادامه یافت. شوکهای بعدی هم به تدریج وارد شد؛ از تحریم بگیرید تا سیاستهای اشتباه دولت دوازدهم که خب در صدر آن دلار 4200تومانی بود که یک فاجعه بزرگ در اقتصاد است. اگر بخواهیم شاخص همهفهم رفاه را در نظر بگیریم، همه مردم این را احساس میکنند که رفاهشان در حال کاهش مداوم است. در نتیجه از نظر من آنچه در انتخابات بعدی بسیار مورد بحث قرار میگیرد، مسابقهای است برای پیدا کردن کلمات و عباراتی که نشان دهد اوضاع فاجعهبار است. هر نامزدی هم که بیاید همین حرفها را خواهد زد که وضع مردم بد است، ثروت در اختیار یک گروه خاص است و بقیه مردم هیچ ندارند، نابرابری و بیعدالتی بیداد میکند، فساد گسترده وجود دارد، دولت ناکارآمدی بوده و از این قبیل شعارها. بهطور طبیعی این حرفها همراه با یکسری شعار و البته آمار و ارقام و اطلاعات است. نامزدها شاخصهایی از داخل ادبیات اقتصادی درخواهند آورد که وجهه علمی سخنانشان را قوی کنند و به احتمال بسیار زیاد یکسری سخنان پیامبرانه بیان میکنند که مثلاً ما برنامهای میریزیم که ایران در عرض 10 سال تبدیل به ژاپن منطقه خاورمیانه شود یا کاری میکنیم که انقلاب عظیم اقتصادی اتفاق بیفتد و از این دست صحبتها. به نظر من، در انتخابات بعدی ما با ترکیبی از نمایش دادن فاجعهای که هست و اتفاق افتاده و بدتر از آن وعدههای بسیار بسیار بزرگ، مواجه خواهیم بود.
عباس عبدی: بنده هم با کلیات مطالبی که آقای دکتر عباسی عنوان کردند، همدل و موافقم. سه نکته را به عنوان پیشفرض عرض میکنم. در نظرسنجیهایی که انجام میشود بدون تردید اقتصاد و مشکلات اقتصادی مساله اول مردم است. حتی در شرایط کنونی که کرونا حساسیت زیادی ایجاد کرده، باز هم اقتصاد و مسائل اقتصادی و نگرانی از موضوعات اقتصادی مانند تورم، بیکاری، درآمد و مانند اینها مساله اول مردم است. نکته دیگر اینکه در حال حاضر مردم امید اندکی نسبت به آینده دارند. انتخابات کارآمد همیشه این ویژگی را داشته که در جامعه امید ایجاد کرده است و برعکس. مثلاً انتخابات سال ۹۲ یا حتی 96 امید به تغییر و بهبود را در جامعه به وجود آورد. این مساله بسیار مهم و یک اینرسی سیاسی ارزشمند است که اگر انتخابات در ایجاد آن ناتوان باشد، صرفاً به محلی برای افزایش شکافهای موجود تبدیل میشود. مساله سوم از نظر من، بیاعتمادی است که در شرایط کنونی نسبت به حاکمیت تشدید شده است. برخی مسوولان حکومتی به اشتباه تصور میکنند مردم به یک عده از مسوولان بیاعتماد هستند و به آنها اعتماد دارند پس اگر سعی کنند آن بخش را بزنند، مشکلی ندارد و بخش خودشان سالم میماند. درحالیکه اساساً اینطور نیست. مردم حکومت را یک پدیده واحد میبینند چون نمیشود حکومت را به عناصر مجزا تجزیه کرد. بین اجزای مختلف حکومت تفاوت وجود دارد، اما نه آنقدر که کلیت آن را بتوان به دو موضوع کاملاً متفاوت تجزیه کرد.
با وجود این نکات و درگیری مردم با مساله «اقتصاد» باز هم از نظر من مساله اصلی در انتخابات «سیاست» و «اصلاحات سیاسی» است. آقای عباسی بهدرستی به عوارض منفی اقتصادی در سیاستهای دولت احمدینژاد اشاره کردند. اما من میخواهم بگویم که او علاوه بر اقتصاد، نهاد دیگری را خراب کرد که بسیار مهمتر از مشکلات اقتصادی بود، او «سیاست» را نابود کرد و به ابتذال کشاند که به نظر من عوارض آن بسیار زیاد است. بهطوری که برخی از نیروها و فعالان سیاسی تحت تاثیر چارچوب ادبیات و رفتار احمدینژاد قرار گرفتند. همین آقای قالیباف بلافاصله بعد از احمدینژاد همان کارها را انجام میدهد یا از همان نوع ادبیات استفاده میکند. سیاست در ایران به سطح نازلی کشیده شده و آن زمین بازی از بین رفته است و از اینرو با تخریب زمین سیاست، بازی اقتصاد، فرهنگ و بازیهای دیگر نمیتواند شکل بگیرد. البته ما همیشه در زمین سیاست مشکل داشتهایم، اما نه در این اندازه که هیچ گفتوگو یا تفاهمی شکل نمیگیرد. اگر از من بهعنوان یک شهروند سوال کنید که مهمترین مشکلت چیست؟، من هم مثل افراد دیگر مسائل اقتصادی را میگویم. اما وقتی بخواهم بهعنوان یک کنشگر و فعال سیاسی یا یک روزنامهنگار پاسخ دهم بلافاصله خواهم گفت که مساله اصلی «سیاست» است. حالا پرسش اصلی این است که آیا انتخابات آینده میتواند این مشکل را حل کند؟ به نظر من خود انتخابات به خودی خود قادر به حل این مساله نیست. آقای دکتر عباسی به درستی اشاره کردند که در زمان انتخابات نامزدها شعارهایی کلی خواهند دارد. تصور من حتی بیش از این است. اگر یادتان باشد در انتخابات 96 آقای قالیباف که 12 سال شهردار تهران بود و مدعای برنامهریزی و اجرایی بودن داشت، در برنامه تلویزیونیاش گفت من تعهد میدهم طی چهار سال ریاست جمهوری خودم اقتصاد ایران را 5 /2 برابر کنیم. قاعدتاً اینجا منظور 5 /2 برابر کردن اقتصاد به قیمت ثابت است چون به قیمت جاری که با تورم میتوان بیش از این هم انجام داد. برای رسیدن به چنین هدفی؛ اقتصاد رشدی حدود ۲۵ درصد در سال لازم دارد، در حالی که در تمامی برنامه اقتصادی سه دهه گذشته همه برنامهریزان و سیاستگذاران رشد اقتصاد سالانه هشت درصد را نوشته و تصویب کردهاند اما نهتنها هرگز به آن دست نیافتهاند بلکه نزدیک آن هم نشدهاند. وقتی نامزدی چنین مدعایی دارد یعنی اساساً درکی از اقتصاد ندارد. آقای قالیباف ادعا کرد که سالانه بیش از یک میلیون شغل ایجاد میکند در حالی که آقای احمدینژاد در هشت سال دولتش با آن همه منابع در نهایت خالص اشتغالش حدود صفر یا اندک بود. در این چارچوب من هم مانند آقای عباسی معتقدم که با ادامه وضع موجود سیاسی در انتخابات، شعارهای زیادی داده خواهد شد که نتیجه نهایی آن افزایش صددرصدی ناامیدی است؛ مگر ارادهای شکل بگیرد که میدان سیاست تغییر کند و نباید از آن ناامید بود. من بهعنوان یک شهروند نمیتوانم از شکلگیری چنین وضعی ناامید باشم ولو اینکه یک درصد به آن شانس بدهم. به نظر من تغییر بازی سیاست برای بهبود مسائل اقتصادی و رو به جلو رفتن کفایت میکند یا حداقل عوارض منفی کنونی را متوقف میکند تا بتوان در آینده گامهای بیشتری رو به جلو برداشت. اما اگر اراده برای اصلاحات سیاسی شکل نگیرد، با سابقهای که در ذهن ماست، فکر میکنم هیچ اتفاق مثبتی نمیافتد؛ نامزدها شعارهای کاملاً پوپولیستی خواهند داد. اگر در گذشته شعارهایی میدادند که مبتنی بر توزیع پول نفت است؛ اکنون دیگر پولی مانند سابق وجود ندارد و آنان مجبورند شعارهایی برای عدالت توزیعی دهند مثلاً گرفتن از طبقات بالا و پولدار و دادن به طبقات فقیر. واضح است که چنین شعارهایی ممکن است عدهای را خوشحال کند ولی طبقه متوسط و کارآفرین را ناامیدتر و اقتصاد را بدتر خواهد کرد.
آقای عباسی نفت همیشه در انتخابات نقش مهمی داشته چون همانطور که آقای عبدی اشاره کردند بخش عمدهای از شعارها و برنامههای نامزدها روی نفت استوار بوده است. حالا یا میخواستند نفت را سر سفره مردم بیاورند یا یارانه نقدی بدهند یا پروژه عمرانی تعریف میکردند. حالا که دیگر خبری از پول نفت نیست، نسبت نفت و انتخابات چه خواهد بود؟ آیا نامزدها همچنان روی حساب پول نفت، شعارهای پوپولیستی خواهند داد؟
عباسی: واقعیت این است که بین نداشتن پول نفت و مانور ندادن روی آن ربط منطقی وجود ندارد. آقای عبدی به درستی اشاره کردند که حتی نامزدی در اندازههای آقای قالیباف وعدهای میدهد که اساساً ناممکن است. نامزد دیگری خواهد گفت ایران بزرگی میسازیم که تمام منطقه خاورمیانه به چشم حسرت به ما نگاه کنند. وعدههای بزرگ و دروغ دادن مالیات ندارد؛ حداقل برای نامزدهای تاییدشده انتخابات ندارد. در نتیجه ممکن است اسم «نفت» تغییر کند و به «منابع»، «استعدادهای ما»، «ظرفیتهای ما» یا «موقعیت ما» تبدیل شود؛ هرچند به نظرم نفت همچنان در مباحث نامزدها خواهد بود. افرادی که وارد انتخابات میشوند همچنان مسابقهای در جهت ساختن بهشت با استفاده از ظرفیتها و استعدادهای موجود ترتیب خواهند داد.
فکر میکنید کدام یک از متغیرهای اقتصادی جای بازی بیشتری در زمین انتخابات داشته باشد؟
عباسی: فکر میکنم بیشترین تمرکز روی مساله «رفاه» باشد. وضع مردم بد است و نامزدها همه میآیند تا وضع مردم را خوب کنند. من فهرستی از حرفهای محتمل قبل از انتخابات را در ابتدای همین میزگرد گفتم مثل اینکه فساد گسترده است، وضع مردم بد است، یک گروه خاص همه چیز دارند و مردم ندارند، ما خبر داریم که مردم نان را نسیه میخرند و انتهای همه این شعارها این است که ما میآییم و وضع مردم را خوب میکنیم. این گزارهها همه درست است اما صرفاً شعارهایی است که به زبان نامزدها رانده میشود. زمانی آقای احمدینژاد آمدند گفتند نفت را سر سفره مردم میآورند، کلمههای سفره و نفت برای مردم بسیار ملموس بود. نامزدها دنبال استفاده از چنین گزارهها و عباراتی هستند و بدون شک هم پیدا خواهند کرد تا در مسابقهای که شکل میگیرد بتوانند بگویند قبلیها چقدر بد بودند و آنها چقدر خوباند اگر بیایند.
آقای عبدی، با توجه به شرایط بد اقتصادی کنونی، فضا برای بیان شعارهای پوپولیستی از بین رفته یا فراهمتر شده است؟
عبدی: اول اشاره داشته باشم که از نظر من دلیل رایآوری احمدینژاد شعار پول نفت را سر سفرهِ مردم میآورم، نبود. این شعار در قالب مبارزه با کلیت ساختار حکومت معنا پیدا کرد. شاید خیلیها به این مساله توجه نکنند. من همان زمان یک یادداشت نوشتم و این را توضیح دادم. او وقتی آقای هاشمی را میزد، منظورش آن هاشمی بود که بهزعم همگان بنیان حکومت بود. این مساله بود که برای او رای آورد. وگرنه شعارهایی مانند ایجاد دو میلیون شغل در سال یا پول دادن مورد توجه قرار نمیگیرد. این شعارها وقتی مهم میشود که نامزد انتخاباتی بتواند یک تصویر کلی قابل قبول برای مردم از خودش و برنامه کلانش ارائه دهد. ممکن است یک شعار را دو نامزد بدهند، اما مردم از یکی بپذیرند و از دیگری نپذیرند. آقای روحانی در شعارهایش روی مساله سیاست خارجی تکیه کرد و در سیاست داخلی هم یک عبارت گفت که من سرهنگ نیستم، حقوقدانم. این دو، گزاره مهمی بود که مردم دوست داشتند و مورد توجه قرار گرفت. نامزدهای انتخابات آتی در مساله «سیاست خارجی» حرفی برای گفتن ندارند. از طرفی مانند احمدینژاد هم نمیتوانند شعارهایی در ضدیت با حکومت بدهند. بنده قبل از این انتخابات آمریکا مصاحبه کردم و توضیح دادم که اگر ترامپ مجدد انتخاب شود اصولگرایانی که نامزدهای انتخابات آیندهاند، برای رقابت در انتخابات حرف برای زدن دارند اما اگر بایدن بیاید، دچار مشکل خواهند شد. اصلاً یکی از دلایلی که اصولگراها طرفدار ترامپ بودند، همین است. بهصورت غریزی حس میکنند که اگر ترامپ باشد، بهتر میتوانند اینجا حرف بزنند. چون بایدن در راستای رفع تحریم حرکت میکند. اصولگرایان نمیتوانند شعار تنشزدایی در سیاست خارجی بدهند. مردم هم کاملاً میدانند که فقط این مساله است که میتواند بهصورت عینی مشکلات اقتصادیشان را حداقل تخفیف بدهد. همچنین این نامزدها چه آقای قالیباف، چه آقای جلیلی یا آقای محمد نمیتوانند علیه حکومت حرف بزنند و شعار بدهند. به نظر من فقط یک حوزه میماند و آن مسابقه شعار دادن علیه پولدارهاست. فقط همین. بقیه شعارها به طرز موثری که مردم را امیدوار کند؛ شنیده نخواهند شد. پوپولیسم در انتخابات آینده و در فقدان درآمد نفتی اینگونه خودش را نشان میدهد که نامزدها یقه پولدارها را میگیرند و میگویند اینها خوردند و بردند و تاراج کردند و چند برج و ویلا و مال هم نشان میدهند اما اینها نمیتواند بخش اعظم مردم را قانع کند. چون خلاف سالهای نخست انقلاب مشکل مردم این نیست که یک گروهی ثروتمندند و باید ثروت آنها گرفته شود، آنها دنبال چشماندازهای امیدبخش برای بهبود رفاه خودشان هستند. حتی شعار اقتصادی درستی هم نمیتوانند بدهند چون باید سرمایهگذاری جذب کنند و امنیت اقتصادی ایجاد کنند اما با کدام ابزار و سیاست؟ اگر قرار باشد انتخابات پرشور شود باید همانطور که گفتم زمین بازی سیاست تغییر کند که در آن صورت هم اصولگراها در برابر رقیب احتمالی حرفی برای گفتن ندارند.
آقای عبدی، فکر میکنید انتخابات آینده اصلاً زمین مناسبی برای اصلاحطلبان خواهد بود؟
عبدی: ممکن است. این گرایش وجود دارد. شاید تحلیل خود من نیز طی شرایطی در نهایت به همینجا برسد. اما بحث من این نیست که اصلاحطلبان نامزد دارند یا نه؛ بلکه بحث این است که آیا اراده حاکم به اینکه انتخابات به نسبت آزاد اجرا شود تعلق میگیرد یا خیر؟ همچنین توجه کنید که آزادی نسبی در انتخابات بهتنهایی کفایت نمیکند. الزام به آزادی الزام به تبعات آن است. باید آزادی در حوزههای دیگر مثل رسانه، استقلال دستگاه قضایی و موارد دیگر از جمله سیاستهای شورای نگهبان هم مشهود باشد. اگر این آزادی داده نشود، من هم فکر نمیکنم چنان انتخاباتی شکل بگیرد که اساساً اصلاحطلبان بتوانند در آن شرکت موثر کنند؛ حتی اگر نامزد داشته باشند.
آقای عباسی، با توجه به تاثیر بالای تحریم در اقتصاد، وزن تحریم را در انتخابات آتی و رقابتهای قبل از انتخابات چگونه میبینید؟ در شرایط تحریم نامزدها چه برنامه اقتصادیای میتوانند داشته باشند و به مردم ارائه دهند؟
عباسی: مانند سوال قبلی در مورد درآمدهای نفتی، اینجا هم من اینکه یک نامزد چه میگوید با اینکه چه کار میتواند بکند را از هم جدا میکنم. با تمام تحلیلی که آقای عبدی کردند، در انتخابات الزاماً حرفهایی که منطق پشتش باشد، زده نمیشود. فرض کنید هیچ گشایشی در تحریمها ایجاد نمیشود و در زمان انتخابات هیچ چشمانداز روشنی نباشد. ما از نظر اقتصادی میدانیم که بسته بودن اقتصاد ایران و مسدود بودن راههای انتقال پول و خرید و فروش کالا، شرایط اقتصاد را بدتر میکند. در دورهای که حتی کشور دوست و برادر و همسایه مانند عراق چند میلیارد بدهی دارد که پرداخت نمیکند واضح است که شرایط بدتر خواهد شد. وضع بهتر نخواهد شد و در نهایت همین وضعیت کنونی ادامه مییابد. اما این شرایط باعث نمیشود که نامزدها شعار بهتر شدن را ندهند. من کاملاً میتوانم پیشبینی کنم که اگر تحریمها برقرار بماند شعار نامزدها این خواهد بود که ما کمربندمان را محکم میبندیم و با اتکا به نیروی عظیم جوانان و ظرفیتهای عظیم و استعدادهای بزرگی که داریم در اقتصاد چها که نخواهیم کرد. حرف زدن مالیات ندارد و سیاستمدار هم به راحتی آن را توجیه میکند یا تغییر میدهد. در مساله ارز 4200تومانی همه اقتصاددانان و کارشناسان و فعالان اقتصادی هشدار دادند که این سیاست، اقتصاد را خراب میکند و به هم میزند، اظهرمنالشمس بود اما از رئیسجمهور گرفته تا وزیر و حتی برخی اقتصادخواندهها بر اجرای آن تاکید داشتند. من معتقدم ما حتماً همچنان با شعارهای گنده مواجه خواهیم بود. در مورد تحریم هم یکسری حرفهای کلی و دهنپرکن خواهیم شنید و برای نامزدها هم اهمیتی ندارد که مردم باور کنند یا نکنند.
آقای عباسی، اگر خاطرتان باشد انتخابات سال 92 اثر روانی قابلتوجهی در اقتصاد گذاشت و در عین تحریم، آرامش و ثبات را به بازارها برگرداند. فکر میکنید این احتمال وجود دارد که انتخابات بعدی لااقل چنین اثری در اقتصاد داشته باشد؟
عباسی: من هیچ احتمالی را در یک پدیده بزرگ مانند انتخابات ریاستجمهوری صفر نمیبینم. اتفاقاً این احتمال را میدهم که با توجه به وخامت اوضاع، یک نفر با یک شعار درست و بدیع، مجوز ورود بگیرد و نظر مردم را هم جلب کند. همیشه احتمالی برای بهبود وجود دارد. من بعید نمیبینم که کسی بیاید و تغییرات بزرگ را در یک جهت معقولتر نسبت به بقیه وعده بدهد و نتیجهاش این باشد که مردم هم جذب شوند و در نتیجه آن، شرایط مقداری آرام بشود. این هم جزو سناریوهای محتمل است، اما اینکه این احتمال چقدر باشد و احتمال برنده شدن آن نامزد چقدر باشد، مساله دیگری است که در حوزه تخصص من نیست و آقای عبدی قطعاً بهتر میتوانند آن را تبیین کنند. با این حال من همیشه برای اینکه جوامع برای مشکلات بزرگشان راهحل پیدا کنند، وزن غیرقابل اغماضی قائل میشوم.
آقای عبدی، با توجه به تجربهای که از نرخ مشارکت پایین در انتخابات اخیر مجلس داریم، وضعیت مشارکت عمومی در انتخابات آتی را چگونه میبینید؟ فکر میکنید امیدی شکل بگیرد که مردم به شرکت در انتخابات ترغیب شوند؟
عبدی: در مورد مطلبی که آقای عباسی گفتند من هم تایید میکنم که با بدتر شدن وضع، این امکان هم بیشتر میشود که انگیزههای قویتری برای خروج از وضعیت بهوجود بیاید. اما انگیزهها بهتنهایی جامعه را از وضعیت بدی که در آن گرفتار است، خارج نمیکند. درست مثل این است که وقتی تب یک نفر بالا میرود، برای درمان او اقدام میکنند. اما از آن طرف باید پزشک خوب و داروی خوب هم در دسترس باشد. اگر نباشد که هر اقدامی بیفایده است. اینجا دو مساله مطرح است؛ یکی اینکه آیا حکومت به این نتیجه میرسد که تداوم این وضعیت خطرناک است یا نه؟ من هم مثل آقای عباسی در عین حال که احتمال قوی میدهم که به این نتیجه نمیرسد، اما هم به لحاظ تحلیلی و هم به لحاظ اخلاقی معتقدم ما باید همیشه شانس اگرچه اندک به نتیجه رسیدن را هم در نظر بگیریم. از اینجا به بعد بخش دوم شروع میشود یعنی اگر این شانس شکل گرفت، آیا کسانی هستند که بتوانند در جهت بهبود کاری بکنند یا خیر؟
شما اشارهای به امید ایجادشده در سال 92 داشتید. چرا ایجاد شد؟ چون ابتدا آقای هاشمی و بعد آقای روحانی آمدند که نقطه مقابل وضع موجود بودند. اکنون امید به شرطی ایجاد میشود که کسی بتواند به مراتب چند گام از روحانی 92 و 96 جلوتر باشد. اما نامزدهای بالقوه فعلی همگی فاقد این ویژگی هستند و چهبسا امید را چند گام به عقبتر برانند. میزان مشارکت مردم هم کاملاً تابع همین دو احتمالی است که مطرح شد.
مشارکت در انتخابات مجلس بسیار پایین بود. اساساً مشارکت در تصمیمگیریها ویژگی جامعه مدرن است. یعنی آدمهای شهرنشین، باسواد و حتی به نسبت متمکنتر در انتخابات مشارکت بیشتری میکنند. حالا اگر انتخاباتی داشته باشیم که آدمهای روستاییتر، مسنتر، کمسوادتر و فقیرتر در آن شرکت کنند و گروهی که قبلاً به آنها اشاره کردیم کمتر مشارکت کنند، این انتخابات غیرکارکردی است. در انتخابات اخیر مجلس نرخ مشارکت در تهران حدود 18 درصد بود و اگر آن ویژگیها را هم در نظر بگیریم کمتر از پنج درصد کیفیت جامعه در انتخابات مشارکت داشتند و اصلاً چنین انتخاباتی برای هر جامعهای بیمعناست. اگر چنین وضعیتی در 1400 نیز ادامه پیدا کند، سیستم دو ضربه سنگین میخورد: از یکسو اعتبار و وجاهت بینالمللیاش به شدت مخدوش میشود و از سوی دیگر هم اعتمادبهنفس داخلی از بین خواهد رفت. فراموش نکنید که انتخابات در ایران از سال 76 تاکنون همیشه یک نقطه عطف برای سیستم بوده است. سال 76 ایالاتمتحده قصد زدن ایران را داشت و انتخابات 76 این تصمیم را برگرداند. انتخابات 88 منجر به یک سقوط جدی شد و با آن وضعیتی که برای انتخابات بهوجود آمد به قول رهبری نظام هتک حیثیت نظام شد. برخورد اوباما بعد از آن انتخابات با قبل از آن 180 درجه متفاوت شد. انتخابات 92 مجدداً این اوضاع را تغییر داد. انتخابات 96 هم میتوانست این کار را بکند اما بدشانسی این بود که ترامپ آمد و اوضاع متفاوت شد. در نتیجه میزان مشارکت بسیار اهمیت دارد و به نظرم تجربه انتخابات 98 مجلس دغدغه میزان مشارکت را ایجاد کرده اما مشکل این است که سیستم در دوراهی بین بد و بدتر گیر کرده و نمیداند باید با آزادسازی مشارکت بالا ایجاد کند یا بدون مشارکت به نتیجه دلخواه برسد. به نظر من بهتر است به این انتخابات نگاه اصلاحطلب و اصولگرا نداشته باشیم. کسی بیاید که بتواند حمایت از خواستههای منطقی و عقلانی را در سطح توده مردم و نخبگان جمع کند، کافی است. حالا هر کسی میخواهد باشد، باشد.
آقای عباسی غالباً این گزاره را میشنویم که بر اساس تجربه، سیاستگذار و سیاستمدار در کشور ما در شرایط سخت و در تنگناهای پرفشار تصمیمات عقلانیتر میگیرد. فکر میکنید سال آینده در تحولات سیاسی که در پیش داریم، این شرایط مجدداً مهیا میشود؟
عباسی: من کمی این گزاره را تغییر میدهم و با این شکل موافقم که وقتی شرایط بد میشود، امکان بیشتری وجود دارد که صدای عقلانی به گوش برسد. در شرایط بدی که رو به بدتر شدن میرود، یک احتمال غیرقابل اغماض وجود دارد که تغییر سیاست اتفاق بیفتد و ما نمونههای آن را در دورههای مختلف مانند پذیرفتن قطعنامه 598، مذاکرات هستهای و برجام در ایران دیدهایم. اکنون که وضع اقتصادی و وضع روابط بینالملل ما بسیار بد است، این احتمال وجود دارد که به سمت تصمیمات عقلانیتری برویم، که من و آقای عبدی هم امیدوار هستیم این اتفاق بیفتد.
اما الزامی وجود ندارد که حتماً این تغییر ایجاد شود؛ در نظر بگیرید که متاسفانه نزول و سقوط انتها ندارد. ما نمونههای زیادی مانند زیمبابوه یا ونزوئلا را داریم که برای دهههای متمادی از اوج به حضیض سقوط کردند و هیچ توقفی هم در پایینتر رفتن ندارند. ما امیدواریم که آن اتفاق نیفتد؛ ولی ممکن است.
پوپولیسم و سیاستهای عوامگرایانه در دوران انتخابات اوج میگیرد. در باب اینکه پوپولیسم چقدر میتواند اثر بگذارد و عقلانیت کجا میتواند آن را متوقف کند، یک کلیدواژه با عنوان «نهادهای مستقل جامعه» وجود دارد. پوپولیسم سیاسی ترامپ به دیوار قوه قضائیه آمریکا میخورد، حتی وقتی یکسوم قضات آنجا را خودش منصوب کرده؛ پوپولیسم اقتصادی ترامپ دو سال پیش به دیوار فدرالرزرو آمریکا خورد حتی وقتی که توانست فرد دلخواهش را به کار بگمارد. در ارزیابی نامزدهای انتخابات میتوانیم اینگونه عمل کنیم که در صحبتهای نامزدها سهم گزارههایی مانند وضع مردم بد است، فساد زیاد است یا ما استعداد این را داریم که ژاپن یا چین منطقه بشویم که در واقع ملغمه بزرگی از گزارههای درست و تحلیلهای نادرست است را دربیاوریم و به سهم عبارتهای شبیه «بانک مرکزی مستقل»، «آمار دقیق و بهروز»، «حذف نهادهای مداخلهگر»، «تخصصی کردن سازمانها»، «کاهش انحصارات»، «حق سرمایهگذار خارجی و داخلی»، «روابط قابل پیشبینی با کشورهای دیگر» و... تقسیم کنیم. جنبه ریاضی این مساله مهم نیست اما اگر صورت بسیار بزرگتر از مخرج باشد یعنی نامزد از راهحلها درکی ندارد و صرفاً شعارهایی در باب توصیف وضع موجود داده است. من در سخنان نامزدها به این نگاه میکنم که ببینم چه تعداد از این عبارتهای عقلانی وجود دارد و چقدر تکرار میشود. اگر ببینم چنین گزارههایی تکرار میشود، امیدم به اینکه بهبودی حاصل شود، بیشتر میشود. اگر اینطور نباشد و نامزدها را مدام در حال کوبیدن یکدیگر ببینم، نتیجه این است که سناریو همان راهحلهای کوتاهمدت و بدون نتیجه و بدتر شدن اوضاع است.
آقای عبدی، شما چه اندازه امید دارید که در شرایط سخت، تصمیم عقلانیتری بگیریم؟
عبدی: هم من و هم جناب آقای عباسی چون ایرانی هستیم، نمیتوانیم بیطرف حرف بزنیم؛ یعنی اظهارنظر کردن علمی خالص سخت است. چون اگر بگوییم که هیچ امیدی نیست و رو به اضمحلال میرویم، باید متناسب با این برداشتمان عمل کنیم چون کنشگر هستیم. بنابراین ما باید حتی به صورت حداقلی امیدوار باشیم و اساساً به دلیل همین امید است که در این میزگرد حضور داریم و صحبت میکنیم. من فکر میکنم که همان احتمال کم را هم باید جدی بگیریم چون به سرنوشت همه ما برمیگردد. و در گام بعدی ببینیم چگونه میتوانیم آن را تقویت کنیم چون خود این احتمال نیز تا حدودی متاثر از رفتار و اراده ماست. من میخواهم بگویم بهتر است با این فرض عمل کنیم و به سیستمی که دارد به بنبست میرسد یا رسیده است کمک کنیم تا تغییر سیاست برایش مقرونبهصرفه باشد. اگر راهی که میرود بنبست و نابودی است اپوزیسیون و منتقدان باید توانایی خودشان را نشان دهند و راه بدیل را مطرح کنند، راهی که منجر به نابودی سیستم نشود، مقرونبهصرفه باشد و تحول ایجاد کند. من شخصاً معتقدم منتقدان هم در سرنوشت کشور مسوول هستند. شاید یک عده بگویند مسوولان حکومتی دارند کشور را به این مسیر میبرند که حرف درستی است اما منتقدان هم نقش دارند. ممکن است در این مساله با خیلی از دوستان اختلافنظر پیدا کنم، اما معتقدم که همیشه باید راههای تعامل با سیستم را هرچه بیشتر باز کرد و همیشه به آنها نشان داد که تغییر سیاست قطعاً برای همه از جمله خودشان مقرونبهصرفهتر است تا ادامه این سیاست با وضع موجود. بنابراین من هم امیدوارانه نگاه میکنم؛ ولی حالا اگر نشد هم دیگر کاری نمیتوانیم بکنیم. ما با این امید زنده هستیم و در واقع به یک شکل میشود گفت که محکوم به امید هستیم.