فرمول جادویی؛ سرعت و تعادل
هژیر رحمانداد شیوههای مدیریت کرونا در کشورهای گوناگون را تشریح میکند
ملاک قضاوت در مورد عملکرد بسیاری از کشورهای جهان در میانه همهگیری مرگبار کرونا، غالباً دادههای آماری مربوط به تعداد مبتلایان و مرگومیر ناشی از ابتلا به کووید 19 است. با این حال نحوه رویارویی با این بیماری و مدلهای مدیریت سیاسی-اقتصادی ویژهای که هر کشور مبتنی بر توان، ویژگیهای جغرافیایی و مشخصههای فرهنگی-اجتماعی خود به کار میبندد، شایان توجه است. هژیر رحمانداد استاد دانشگاه امآیتی آمریکا در این گفتوگو به مهمترین مسائلی میپردازد که رعایت آنها به لحاظ زمانی و سرعت عمل میتواند در کنترل و مهار کرونا موثر باشد. او با تاکید بر اینکه دوگانگی بین اقتصاد و مرگومیر ناشی از کرونا، یک اشتباه ذهنی است، برقراری تعادلی دقیق بین فعالیتهای اجتماعی-اقتصادی و رعایت ضرورتهای بهداشتی را مسالهای اساسی برای مدیریت این دوران پرالتهاب میداند.
♦♦♦
چرا برخی از کشورها از جمله آلمان، نیوزیلند، ژاپن و... در مدیریت کرونا موفق بودهاند؟ این کشورها از چه مدلهای مدیریتی یا چه راهکارهای اقتصادی-سیاسی ویژهای بهره بردهاند؟
آنچه از نگاه به نحوه برخورد برخی کشورها با این موضوع میتوان دریافت، شامل چند نکته مهم و تاثیرگذار است. بهصورت کلی، آنچه بسیار حائز اهمیت به نظر میرسد، مواجهه با کرونا در مراحل اولیهای است که میزان شیوع در حال افزایش است. ضروری است که تعداد مبتلایان در مراحل آغازین رشد شیوع، کاهش یابد و سپس فعالیتهای اقتصادی-اجتماعی به میزانی برسد که همهگیری کرونا بیشتر نشود و کمتر هم نشود، بلکه در سطحی مشخص ایست کند. این عدد ممکن است برای هر کشور، آمار متفاوتی داشته باشد اما نقطه تعادلی که در آن، تعداد مبتلایان ثابت میماند بیشتر مورد توجه است. شاید این سوال به ذهن خطور کند که چگونه میتوانیم به این نقطه تعادلی پایین برسیم و به چه شکل آن را در سطحی مشخص، ثابت نگه داریم و کشورها چگونه میتوانند این وضعیت را در تعادل نگه دارند؟ پایین آوردن آمار مبتلایان مستلزم اجرای سراسری یک بازه تعطیلی جامع و جدی برای یک مدت کوتاه در حد سه تا چهار هفته است. این تعطیلی میتواند تعداد مبتلایان را تا یکدهم عدد قله شمار مبتلایان قبل از آغاز تعطیلی کاهش دهد که عدد قابلتوجهی است. اما به چه شکل میتوان این آمار را ثابت نگه داشت؟ پاسخ این است که تمام تمهیدات بهداشتی و کاهش فعالیتهای غیرضروری هم توسط خود مردم جدی گرفته شود و هم دولتها بر روی اجرای آن مُصر باشند. کار دیگری که موفقیت آن تقریباً ثابت شده، اختصاص یک سهم مشخص است که مثلاً اگر تعداد مبتلایان در روز از عدد 100 بالاتر رفت، کسبوکارهای مشخصی بسته خواهند شد؛ بنابراین به مردم اعلام میکنند که اگر مثلاً آمار از این سطح بالاتر برود، دولت مجبور است کسبوکارهای مشخصی را تعطیل کند. بر همین اساس، مردم ملزم میشوند که با پایین نگهداشتن تعاملات اجتماعی غیرضروری و رعایت برخی مسائل، آمارها را پایین نگه دارند. این مکانیسم در کشورهای موفق بهخوبی عمل کرده است و بهصورت یک حد آستانه (Threshold) یا چیزی شبیه به مکانیسم ماشه است که مردم را ملزم میکند تا سطح تعاملات را در حد پایینی نگه دارند.
مورد حائز اهمیت دیگر مربوط به همکاری مثبت بین دولتها و مردم در این فرآیند است که اگر این تعامل مثبت و سازنده باشد، منجر به اعتماد مردم به دولت و نهادهای قانونی میشود و آنها اطمینان مییابند که این سیاستهای بهکار گرفتهشده و تصمیمات، در نهایت به نفع مردم است و باعث پذیرش گسترده توسط مردم و همکاری آنها میشود. اگر دولتها صرفاً به اقدامات دستوری و تهدید به بستن کسبوکارها روی بیاورند و از طرف دیگر، مردم هم به تعاملات مخفیانه مثل مهمانی رفتن مبادرت کنند، نتیجهای جز بالا رفتن آمار مبتلایان ندارد و آمار مرگومیر افزایش پیدا خواهد کرد. ساخت اعتماد متقابل بین مردم و دولت نقشی حیاتی در مدیریت کرونا دارد و این سازوکار در برخی کشورها بهخوبی عمل کرده و اعتمادسازی پدیدار شده است. در برخی کشورها نیز این رویه خیلی خوب کار نکرده است و مثلاً در آمریکا کرونا تبدیل به مسالهای سیاسی و مایه دعوای دو حزب سیاسی شده است. نتیجه چنین مسالهای بیاعتمادی گسترده در میان مردم است که نتیجه آن را میتوان بهروشنی دید.
شما در مقاله خود به اهمیت سرعت اقدامات اولیه کشورها در جلوگیری از رشد و گسترش سریع ویروس کرونا اشاره کردهاید. این مساله از چه منظر دارای اهمیت است؟ آیا رابطه مشخصی میان سرعت عمل در فرآیند مدیریت کرونا و وضعیت اقتصادی کشورها وجود دارد؟
در پاسخ به این سوال باید دو نکته متفاوت را در نظر گرفت. برخی کشورهایی که وضع اقتصادی مناسب و منابع کافی در اختیار دارند و میتوانند سبدهای حمایتی ویژهای به مردم ارائه دهند، طبیعی است که راحتتر میتوانند از مردم بخواهند که فعالیتهای خود را متوقف کنند یا مثلاً آنها را ملزم کنند تا به مدت مشخصی مثلاً دو تا سه ماه در خانه بمانند. به نظر میرسد کشورهایی که به لحاظ اقتصادی قویتر بودهاند تا اینجا توانستهاند عملکرد بهتری در این زمینه داشته باشند اما این نه شرط لازم برای کنترل و مقابله با کروناست و نه شرط کافی. از طرف دیگر، در این مدت، کشورهایی نیز وجود داشتهاند که سبدهای حمایتی چندانی در اختیار مردم قرار ندادهاند اما در کنترل کرونا موفق عمل کردهاند و از طرف دیگر نیز کشورهایی وجود دارند که مانند آمریکا سبدهای حمایتی خوبی برای مردم در نظر گرفتهاند اما با این حال، عملکرد راضیکنندهای نداشتهاند.
این حمایتها مولفهای است که در ابتدای کار میتواند مردم را قانع کند که در خانه بمانند و در مراحل اولیه شیوع بتوان آمارها را پایین نگه داشت و سطح تعاملات بین مردم را کاهش داد. با این حال، در درازمدت هیچ کشوری منابع مالی کافی برای اینکه کشور را هشت تا 12 ماه در وضعیت تعطیلی نگه دارد، در اختیار ندارد و حتی ایالاتمتحده نیز سبدهای حمایتی خود را در سپتامبر پایان داد؛ در نتیجه سیستم باید طوری طراحی شود که مردم بتوانند سطح معقولی از تعاملات اقتصادی داشته باشند تا اقتصاد نیز با افت قابلتوجهی مواجه نشود. مثلاً بهجای کوچکسازی 30درصدی اقتصاد، به شکلی عمل شود که با پنج تا 10 درصد کاهش فعالیتهای اقتصادی، سطح پخش ویروس را در حالت تعادلی نگه دارند که این امری قابل تحقق است و در بیشتر کشورهایی که بیماری را تحت کنترل نگه داشتهاند، اقتصاد خود را در همین حدود پنج تا 10 درصد کوچک کردهاند و سطح تعاملات بهجایی رسیده است که شیوع، رشد نمیکند. این مساله مستلزم بهکارگیری تمهیداتی بوده است که توزیع ماسک و جلوگیری از گردهماییهای غیرضروری بهشدت جدی گرفته شده است.
اگر «اقتصاد توسعهیافته» در مدیریت بهتر همهگیری بزرگی همچون کرونا دارای اهمیت حیاتی و نقشآفرین است، پس چرا کشورهای توسعهیافتهای مانند ایالاتمتحده و انگلستان به شکلی شایسته از پس کنترل آن برنیامدهاند؟
حقیقتاً پاسخ دقیقی به این پرسش وجود ندارد چراکه توجه به مولفههای متعدد و گوناگونی برای پاسخ به این پرسش مورد نیاز است. مهمترین فاکتور مورد اهمیت، اشتباهی است که در ذهن بسیاری از سیاستمداران از قضا در بریتانیا و آمریکا شکل گرفته بود و بهوضوح دیدیم که آنها معتقد بودند یا باید صرفاً به کرونا توجه کنند یا در پی تقویت اقتصاد باشند. برای مثال، بوریس جانسون در انگلستان یا افرادی مانند او از ابتدا نسبت به جدی گرفتن بیماری کرونا و توجه کافی به آن در عرصه عمومی تردید داشتند و به همین دلیل آمار مبتلایان آنها و همچنین مرگومیر ناشی از بیماری، در همان ابتدا بهشدت بالا رفت. از طرف دیگر، پاسخ آنها به بیماری و تلاش برای ثابت نگه داشتن آمار مبتلایان در سراسر کشور، بهخوبی برنامهریزی و اجرا نشد. این عوامل منجر شد که چنین کشورهایی هم در موج اولیه بیماری، ملزم به پرداخت هزینه سنگین شوند و هم پس از موج اول، سطح تعادلی پخش بیماری و مرگومیر ناشی از آن در سطح نسبتاً بالاتری نسبت به کشورهای موفق مانند کشورهای آسیای جنوب شرقی از جمله کره جنوبی، چین و تایلند قرار بگیرند. حتی نسبت به نیوزیلند که سابقه فرهنگی مشابهی با انگلیس و آمریکا دارد نیز توانست این رویه را بهخوبی مدیریت کند. اگرچه نیوزیلند مورد نسبتاً متفاوتی است و موفقیت آنها در پایین آوردن آمار مبتلایان وابسته به آن است که به لحاظ جغرافیایی این کشور یک کشور جزیرهای است و توانسته با بستن مرزها، وضعیت را بهخوبی کنترل کند. تراکم پایین جمعیت در این کشور موجب میشود که تعاملات اجتماعی در سطح پایه، پایینتر از سطح این پارامتر در کشورهای پرجمعیت باشد و از طرف دیگر این کشور، شهرهای پرتراکمی شبیه به نیویورک، لندن و تهران ندارد که کمک میکند نقطه آغازین کار بسیار سادهتر باشد. وقتی نقطه آغازین کار سادهتر باشد و تعاملات اولیه را بتوان بهجایی رساند که بیماری گسترش نیابد، کار آسانتری برای کنترل بیماری در پیش خواهد بود. علاوه بر آن، محدودسازی سفرهای خارجی به این کشور و قرنطینه شدید و تحت کنترل قرار دادن مسافران ورودی منجر به کاهش مبتلایان شده است که در مجموع، رعایت این مسائل موجب ریشهکن شدن تقریبی بیماری شد. این کشور در این مورد موفق شده است به مدت چندین هفته هیچ مبتلایی نداشته باشد که نشان میدهد تعداد مبتلایان درون کشور به رقمی بسیار نزدیک به صفر کاهش یافته است. نیوزیلند شرایط خاص خود را دارد اما برای کشورهای دیگر، به صفر رساندن تعاملات خارجی بسیار دشوار است و حتی اگر تعداد مبتلایان داخلی را بتوان به صفر رساند، جلوی ورود مبتلایان خارجی را نمیتوان گرفت. بر همین اساس این بیماری را نمیتوان در یک کشور ریشهکن کرد تا اینکه در کل دنیا ریشهکن شود.
شما در مقالهای دیگر به بررسی نقش ویژگیهای مکانی بر گسترش کرونا پرداختهاید. به نظر شما علاوه بر ویژگیهای مبتنی بر مکان، نگرشهای فرهنگی و ساختارهای اجتماعی کشورها تا چه میزان در مدیریت موفق و ناموفق کشورها برای کنترل همهگیری کرونا موثر بوده است؟ در زمانه کرونا، این رویکردهای فرهنگی در مورد ایران و جامعه ایرانی چگونه نقشآفرین بوده است؟
مسائل فرهنگی، زوایای گوناگونی را در بر میگیرند که من نمیتوانم در مورد همه آنها نظر بدهم. آنچه میتوان بهروشنی به آن اشاره کرد، سطح تعاملات پایه در جامعه است. مثلاً کشورهای جنوب اروپا در مقایسه با شمال این قاره فرهنگ متفاوتی دارند و جنوبیها مانند اسپانیا و ایتالیا رفتارهایی متمایل به تشکیل دورهمیهای بیشتر، روبوسی، در آغوش گرفتن و... دارند، درحالی که چنین رفتارهایی در سوئد، دانمارک و نروژ بسیار کمتر است. در نتیجه، میزان تعامل نزدیک در برخی افراد بهویژه در حلقههایی فراتر از حلقه ارتباطی اعضای درجهیک خانواده، در کشورهایی که در آن، بیشتر این رفتارها صورت میگیرد، پخش بیماری در حالت پایه نیز افزایش مییابد و برای اینکه بتوان بیماری را متوقف کرد لازم است که مردم تشویق شوند تا بخش زیادی از رفتارهایی را که در فرهنگ عامه آنها متداول است، موقتاً انجام ندهند. ایران نیز جزو همین دایره فرهنگی است که کاستن از چنین تعاملاتی در آن پیچیده بوده است. مساله دیگر، اعتماد به دولتهاست. تفاوتها در اینکه چقدر حرف دولتها توسط مردم جدی گرفته شود در حالت پایهای بسیار زیاد است و همین مساله حتی اگر سیاستهای مناسبی توسط دولت اجرایی شود اما مردم اعتماد کافی به کیفیت و تاثیر آن نداشته باشند، خالی از فایده است. کمااینکه دولتها در برخی از کشورها سعی کافی در این زمینه را به کار بستند اما پاسخ مناسبی از سوی مردم دریافت نکردند. مولفههای موثر دیگری نیز وجود دارد اما اطلاعات کافی و شفافی در مورد آن هنوز به دست نیامده است. مثلاً در مورد کشورهای آفریقایی از آنجا که سیستم بهداشت و درمان آنها بسیار ضعیف بوده است اما اتفاق عجیبی در مورد پخش بیماری کرونا در آنها نیفتاده است، شیوع آن به شکلی نبوده است که بتواند این کشورها را فلج کند. ممکن است عواملی مانند تاثیر ویتامین D در این مورد موثر بوده باشد یا تاثیرات واکسنهایی مانند سل که بهتازگی تزریقشده باشد مصونیت ایجاد کند که همگی این موارد، سوالاتی است که بسته به تفاوتهای جغرافیایی فرق خاصی دارد و باید مولفههای دقیقتر را بیابیم.
اگر بخواهید از الگوی ضعیفترین کشورهایی که تاکنون از مدیریت کرونا ناتوان بودهاند مثال بزنید، کدام کشورها در این رده قرار میگیرند و شیوههای مدیریتی این قبیل کشورها را چطور میتوان واکاوی و تشریح کرد؟
نزدیکترین معیار در این مورد را اگر بتوان در میزان کل مرگومیر آنان در نظر گرفت برخی از کشورهای آمریکای جنوبی وضعیت بسیار بدی را تجربه کردهاند. اکوادور، پرو، شیلی و مکزیک آمار مرگومیر بسیار بالایی داشتهاند که نشاندهنده عملکرد بد آنهاست و یک تا دو دهم درصد از جمعیت مردم این کشورها در اثر کرونا فوت کردهاند. در اروپا نیز بلژیک عملکرد بدی داشته است. امکان ورود به جزئیات سیاستهای این کشورها وجود ندارد اما دو نکته پررنگ در این میان روشن است. تعلل این کشورها در اعلام آمار جدی، بهکار گرفتن تستهای تشخیصی و ارزیابی دقیق وضعیت انتشار ویروس عواملی بوده است که کنترل وضعیت از دست آنها خارج شده است. آمار حقیقی مبتلایان در این کشورها احتمالاً دهها برابر و آمار متوفیان احتمالاً دو تا سه برابر آمار رسمی است. با این حال آمار اعلامشده توسط بلژیک بهتر از کشورهای پیشین است. نکته دیگر، در مورد وجود تعامل سازنده بین مردم و دولتهاست تا بتوانند یک سیستم مناسب و با سرعت طراحی و اجرا کنند که چنین چیزی در این کشورها بهخوبی اتفاق نیفتاده است. اگرچه، عوامل فرهنگی نیز در عملکرد این کشورها موثر بوده است به شکلی که احیاناً سطح تعاملات پایه در آنها بیشتر بوده و همین مساله، ریسک آنها را بالا برده است.
آیا به لحاظ آکادمیک، مدل مدیریتی یا نظریه خاصی وجود دارد که بتوان گفت اگر بر اساس چنین مدل یا نظریهای عمل شود، مدیریت کرونا را به شکلی مناسب میتوان عملی کرد؟
این سوال، پرسش قابل تاملی است اما تاکنون پاسخی علمی برای آن یافت نشده چراکه هنوز کار تحقیقاتی و مقایسهای بین روشهای مدیریتی کشورهای مختلف صورت نگرفته است. بنابراین، دادههای قابل اتکایی برای چنین دستاورد آکادمیکی به دست نیامده است. با این حال، مهمترین فاکتوری که به تئوریهای مدیریتی باز میگردد آن است که چقدر رابطه سیاستگذار و مردم، رابطهای دستوری است یا اینکه سیاست به شکلی تعاملی و مبتنی بر همکاری و اعتماد متقابل ساخته و اجرا میشود. در مورد مدیریت کرونا، فقط مدلهای نوع دوم کارآمد بودهاند چراکه اگر مردم احساس نکنند که نیازها و نگرانی آنها جدی گرفتهشده و در طراحی سیاستها اعمال شده است و اعتماد متقابل وجود نداشته باشد، مردم به هیچ عنوان به اقدامات دولتها وقعی نخواهند نهاد و بر همین اساس نیز نمیتوان بر عملکرد مردم با رویکردهای پلیسی و کنترل تکبهتک نظارت کرد. بر همین اساس، پخش بیماری و آمار مبتلایان افزایش خواهد یافت.
به هر ترتیب، به نظر من مهمترین مسالهای که در شرایط امروز بهویژه در ایران نیز میتواند تغییر قابلتوجهی ایجاد کند، آن است که مردم دریابند دوگانگی بین اقتصاد و مرگومیر ناشی از کرونا، یک اشتباه ذهنی است و عملاً وجود خارجی ندارد. اگر اجازه بدهیم که این بیماری با دو تا سه هفته بیتوجهی، مجدداً شیوع گستردهای پیدا کند، باز مجبور خواهیم بود که دوباره سطح تعاملات و فعالیتها را پایین بیاوریم. تعاملات همواره در سطح ثابتی باقی خواهد ماند و ما تنها میتوانیم با کاهش دادن آمار مبتلایان و مرگومیر ناشی از بیماری، تعاملات اقتصادی در جامعه را پایدار نگه داریم. مشکل اصلی در جوامع این است که عدهای تصور میکنند یا باید اقتصاد را نجات داد یا بیماری را کنترل کرد در حالی که اساساً دوگانهای اینچنینی وجود ندارد.