تروای مائو
سرنوشت مائوئیستهای ایران چه شد؟
انقلابها در کارنامه خود دستاوردها و پیامدهایی دارند و تحولاتی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه پدید میآورند، اما در این میان معمولاً به دنبال پیروزی خود با وضعیتی نامتعادل و بحرانی روبهرو میشوند.
شادی معرفتی: انقلابها در کارنامه خود دستاوردها و پیامدهایی دارند و تحولاتی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه پدید میآورند، اما در این میان معمولاً به دنبال پیروزی خود با وضعیتی نامتعادل و بحرانی روبهرو میشوند. نهادهای قدیمی به دلیل حذف عناصر و نیروهای اصلی دچار ضعف هستند، به علاوه نیروهای باقیمانده نیز از نظر انقلابیون چندان مورد اعتماد نیستند و انقلابیون چارهای جز ایجاد نهادهای انقلابی جدید که گاه موازی نهادهای موجود هستند، ندارند و این وضعیت در تمام انقلابها وجود دارد. گاهی نیز گروههای انقلابی که پس از تثبیت قدرت، سهمی از قدرت به ارث نبردهاند، در برابر دولت انقلابی به پا میخیزند و داعیهدار میراث قدرت میشوند. انقلاب 1357 نیز از این قانون مبرا نبود و پس از انقلاب، بسیاری از گروههای چپ، همچون مجاهدین و کمونیستها در پی دستیابی به قدرت، شورشهایی در برابر حکومت انقلابی جوان به پا کردند، یکی از این وقایع، واقعهای است که به واقعه ششم بهمن آمل مشهور است.
«تمام نیروهایشان را از همهجا جمع کردند و به شهر آمل، وحشیانه و غافلگیرانه حمله کردند، به امید اینکه مردم هم با آنها هستند. پس آمل را میشود فتح کرد و از آنجا شهرهای دیگر؛ ولی متوجه شدید که چه شد! مردم چنان با آنان به مبارزه پرداختند و توی دهن آنان زدند که نتوانستند حتی برای چند ساعت مقاومت کنند. مخالفت مردم مهم است...»
بیش از صد نفر از اعضا و کادرهای اتحادیه کمونیستهای ایران تحت نام «سربداران جنگل» شبانه وارد آمل شدند تا این شهر را با استفاده از اصل غافلگیری و با لباسهای نظامی، تحت عنوان طرح عملیاتی «اسب تروا» تسخیر کنند. مهاجمان بر این تصور بودند که مردم آمل با شنیدن صدای تیر و درگیری به آنها خواهند پیوست و با آزاد شدن شهر آمل، سایر شهرهای شمال نیز قیام خواهند کرد و یک قیام سراسری شکل خواهد گرفت و کشور و انقلاب از خطر انحراف به دامان امپریالیسم نجات خواهد یافت! لذا در ابتدای کار لازم بود یک شهر مانند آمل، که از نظر آنان، مردم آن با کمونیستها و چریکها همراه و موافق هستند، آزاد شود، اما به اعتراف اعضای اتحادیه، حتی یک نفر جذب قیام نشد و این آغاز شکست تئوریهای بافته شده کمونیستها در کتابهایشان بود. کمونیستها در تئوریهای خود حساب ویژهای روی مردم، به ویژه قشرهای محروم چون کارگر و کشاورز، باز میکردند؛ اما آیا به راستی اتحادیه کمونیستهای ایران با اندیشههای مائوئیستی که میخواست نقش پیشرو داشته باشد و با حمله به آمل قصد داشت قیام سراسری راه بیندازد، از جنس مردم بود؟
♦♦♦
پیروزی انقلاب در بهمن 1357 و برقراری حکومت اسلامی به تدریج موجب صفبندی و جبههگیری گروههایی شد که تا پیش از آن همراه با سایر انقلابیون با حکومت شاه مبارزه میکردند. اما پیروزی انقلاب و تثبیت حکومت اسلامی آنها را واداشت تا علم مبارزه را دوباره برافراشته و این بار نه همگام با انقلاب بلکه علیه آن دست به اسلحه ببرند.
پیشینه اغلب این گروههای معارض به پیش از انقلاب بازمیگردد و صرفنظر از عقاید و آرمانهایشان، همگی در مبارزه و براندازی رژیم شاه متفقالقول بودند. اتحادیه کمونیستهای ایران، یکی از این گروهها بود که واقعه ششم بهمن 1360 آمل را رهبری کرد و به شکست انجامید. اما این اتحادیه متشکل از چه کسانی بود؟ گروه 53 نفر و تاسیس حزب توده، گروه جزنی، پیدایش مشی مسلحانه، واقعه سیاهکل و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور، از جمله مواردی هستند که بر شکلگیری و عملکرد اتحادیه کمونیستهای ایران تاثیر قاطعی داشتند.
اتحادیه کمونیستهای ایران
اتحادیه کمونیستهای ایران در اواخر سال 1355، به دنبال اتحاد میان «سازمان انقلابیون کمونیست» و باقی مانده گروه فلسطینی معروف به «پویا» به وجود آمد. «سازمان انقلابیون کمونیست» که سازماندهنده اصلی اتحادیه کمونیستها بود، در سال 1348 از میان دانشجویان کمونیست که در شهر برکلی آمریکا مشغول به تحصیل بودند، شکل گرفت و همچنین گروه فلسطینی پویا، یکی دیگر از عناصر تشکیلدهنده اتحادیه، تعداد معدودی بودند که بعد از فرار از ایران و اقامت در عراق و لبنان، با خطمشی «سازمان انقلابیون کمونیست»، «اتحادیه کمونیستهای ایران» را بنا نهادند.
ایدئولوژی اتحادیه در بدو تشکیل مارکسیسم-لنینیسم همراه با نظریات مائو بود و از چین به عنوان پایگاه انقلاب جهانی و از مائو به عنوان رهبر زحمتکشان و کارگران دفاع میکرد، اما با گذشت زمان و پیدایش انحرافات در رهبری حزب کمونیست چین، این سازمان از ذکر اندیشههای مائو به عنوان بخشی از ایدئولوژی خود امتناع کرد، ولی همچنان از نظریات انقلابی مائو دفاع میکرد.
در تحلیل اوضاع جهانی معتقد بود که هر دو ابرقدرت آمریکا و شوروی از دشمنان اصلی مردم جهاناند و تفاوت ماهوی میان آنها نیست و بر این نظر بود که جنبش کمونیستی جهانی در یک بحران جهانی است و دارای مرجع و مرکزی در دنیا نیست و فعلاً به صورت پراکنده پیش میرود. بنابراین برخلاف جریانهای فدایی خلق که فقط از نهضتهای ضدآمریکایی دفاع میکردند، اتحادیه از نهضتهای ضدشوروی در کشورهای مختلف نیز حمایت میکرد، مثل نهضت مسلحانه مردم افغانستان، جریان اریتره و جنبش کارگری لهستان.
اتحادیه کمونیستها، نشریه تبلیغی «حقیقت» و نشریه تئوریک «کمونیست» را منتشر میکرد. چاپ نشریه «حقیقت» تا شماره 161 (25 شماره در خارج از کشور و بقیه در داخل) ادامه داشت، اما نشریه «کمونیست» بیش از دو شماره منتشر نشد. فعالیت اتحادیه در نقاط مختلف دنیا از جمله آمریکا، آلمان و فرانسه بود، فعالیتهای اندکی نیز در داخل کشور داشت و سعی داشت که در ایتالیا و ترکیه هم فعالیت کند، ولی بیشترین افراد آن در آمریکا بودند و نفوذ آن بیشتر در «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا» بود و بعدها قسمت اصل «کنفدراسیون احیا» را که در جریان انشعابهای درون کنفدراسیون به وجود آمد، تشکیل میدادند.
خطمشی اتحادیه تا پیش از انقلاب، فعالیتهای سیاسی و فرهنگی و به اصطلاح خودشان آگاهی دادن به تودهها بود، بنابراین در ابتدا معتقد به خطمشی مسلحانه و چریکی نبوده و از همین روی بود که گروه «پویا» به «سازمان انقلابیون کمونیست» پیوست و اتحادیه را بنا نهاد.
اتحادیه کمونیستها در محفلهای به اصطلاح روشنفکری آمریکا به وجود آمد. بنابراین اغلب بنیانگذاران آن افراد تحصیلکردهای بودند که سابقه اقامت آنها در آمریکا بیش از 10 سال بود. بررسیهای بهعملآمده پیرامون منشأ اجتماعی آنها نشان میدهد که بسیاری از اعضای اولیه اتحادیه از خانوادههای کارمندان شرکت نفت در خوزستان بودند. در دهههای 40 و 50، به دنبال شوک نفتی و بالا رفتن قیمت نفت، شاه با استفاده از دلارهای نفتی سرازیرشده به کشور، به منظور جلب توجه کارمندان شرکت نفت، با اعطای بورسهای تحصیلی به فرزندان آنها زمینه ادامه تحصیل آنها در خارج از کشور و بالاخص آمریکا را فراهم ساخت. بسیاری از این دانشجویان در خارج از کشور، تحت تاثیر افکار مارکسیستی قرار گرفته و به تدریج جذب جریانهای کمونیستی شدند و در قالب کنفدراسیون فعالیت میکردند. بنابراین برخلاف سایر گروهکها از جمله سازمان مجاهدین که گفته میشد از طبقات محروم جامعه هستند، اعضای اتحادیه اغلب از طبقات متوسط تحصیلکرده و حتی مرفه جامعه بودند. سیامک زعیم رهبری این گروه را بر عهده داشت و از جمله دیگر فعالان گروه میتوان عبدالرحمن آزمایش و حسین تاجمیرریاحی را نام برد.
اتحادیه، آمریکا را بزرگترین دشمن مردم ایران و شوروی را دشمن بعدی میدانست. در مورد چین نیز معتقد بود که چین تا قبل از مرگ مائو یک پایگاه انقلاب جهانی به شمار میرفته است، اما با بروز انحرافاتی، از اوایل سال 50 به اینسو، رهبری چین دچار ارتداد شده و این ارتداد با مرگ مائو به مرحله جدیدی وارد شده است، پس چین بعد از مائو کشوری ضدانقلابی و همکار امپریالیسم آمریکاست.
مواضع اتحادیه پس از انقلاب
گروهک اتحادیه کمونیستها در زمان شکلگیری انقلاب 1357 و مدتی پس از پیروزی، مواضع نسبتاً ملایمی در رابطه با انقلاب اسلامی، مسائل سیاسی و ارگانهای پدید آمده از آن داشت و معتقد بود که انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین ضربه را به امپریالیسم جهانی و بهخصوص امپریالیسم آمریکا وارد آورده و سرآغاز جدیدی را در تاریخ ملت ایران گشوده و بر این گمان بود که انقلاب ایران تنها در پرتو رهبری طبقه کارگر و یک حزب کمونیست میتواند به پیروزی نهایی برسد، اما اینکه مکتب اسلام و رهبری امام بتواند این انقلاب را به پیروزی کامل برساند، امری خارج از تصورات اتحادیه بود. حمایت از اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358، شرکت در جبهههای جنگ و حمایت از نهادهای انقلابی و سپاه، از جمله حمایتهای این گروه از انقلاب اسلامی بود، اما در خردادماه 1360، و همزمان با عزل بنیصدر و درگیری شدید اپوزیسیون و نیروهای مکتبی، اتحادیه به رهبری سیامک زعیم به این تصور واهی رسید که نظام جمهوری اسلامی و کلیه نهادها و ارگانهای وابسته به آن، ارتجاعی و ضدخلقی است و میبایست که به اقدام مسلحانه علیه آن دست یازید، زیرا جمهوری اسلامی با به اجرا گذاشتن یک کودتا، خواستار یکدست کردن و تصفیه درونی حکومت و سرکوب چپهاست و باید علیه آن به فعالیت زمینی و عملیات مسلحانه روی آورد. اتحادیه پس از این واقعه، اهداف خود را چنانکه در شماره 147 نشریه حقیقت در آذرماه 1360 منتشر کرد، چنین عنوان میکند: سرنگونی حکومت، دعوت مجلس موسسان ملی بر اساس انتخابات عمومی (که در این انتخابات طرفداران سلطنت پهلوی و ولایت خمینی و دستهجات جیرهخوار و وابسته به قدرتهای سلطهگر جهانی حق رای نداشتند)؛ افشا و لغو کلیه قراردادهای سران جمهوری اسلامی با قدرتهای امپریالیستی؛ لغو فوری کلیه حقوق بزرگمالکی و فئودالی در سراسر ایران؛ تدوین فوری یک قانون کار مترقی و عادلانه؛ تشکیل فوری دادگاههای فوقالعاده تودهای برای محاکمه کلیه کارگزاران حکومت کنونی؛ به رسمیت شناختن کلیه آزادیها و حقوق سیاسی و اجتماعی و آزادیهای مردم؛ بسیج مردم و کلیه امکانات برای نجات خوزستان و بیرون ریختن تجاوزکاران بعثی عراق؛ اجرای یک طرح ضربتی اقتصادی برای خروج کشور از بحران اقتصادی؛ اعلام یک سیاست خارجی کاملاً مستقل و انقلابی در عرصه روابط خارجی ایران؛ مبارزه با ولایت فقیه و ایجاد جامعهای کمونیستی بر اساس سکولاریسم.
اتحادیه با همین دید و همچنین بر اساس ارزیابیهای غلطی که داشت، به جنگل پناه برده و پس از سازماندهی گروهی به نام «سربداران» به برخی از عملیاتهای ضدانقلابی دست زد که مهمترین آن، حمله به آمل در پنجم بهمنماه 1360 بود. از دیگر اقدامات اتحادیه در این دوران برگزاری جلسات برای معرفی خود و اندیشههایشان، جمعآوری اعضای گروه که از خارج آمده بودند، فرستادن هستههای تبلیغی به شهرهای مختلف، چاپ نشریات همچون ستاد، تشکیل اکیپهایی با نام «داس» به منظور آموزش نظامی اعضا و هواداران به منظور مقابله با کودتا، تشکیل جمعیت زنان مبارز و تشکیلات پیشمرگان زحمتکشان در کردستان بود.
جنگ مسلحانه
خطمشی اتحادیه تا پیش از انقلاب، به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی محدود میشد. پس از انقلاب نیز تا مدتی این شیوه دنبال شد، اما پس از عزل بنیصدر و وقایع 30 خرداد که منجر به صفبندی، مبارزه علنی و مسلحانه منافقین و سایر گروهکها با جمهوری اسلامی شد، اتحادیه تنها راه چاره را قیام مسلحانه دانست، اما نه به شیوه ترورهای فردی که سایر گروهکها انجام میدادند، بلکه به یک قیام مسلحانه تودهای اعتقاد داشت تا بهزعم خود انقلاب را که از مسیر خود منحرف شده بود، نجات دهد. در همین رابطه نشریه حقیقت در شماره 156 خود نوشت: «امروز کمونیستهای ایران به عنوان وجدان بیدار انقلابیترین طبقه جامعه و مدافعان پیگیری آزادی، با وظیفهای عاجل و خطیر روبهرو هستند که همان قیام مسلحانه برای نجات کشور و انقلاب است... راه قیام مسلحانه راه اقدامات مسلحانه پراکنده و ترور فردی نیست، که تودهها را در نقش تماشاچی رها کرده و سرانجام به سرخوردگی بکشاند.»
تز جبهه سوم
در چنین شرایطی طرحی با عنوان «مالک و مستاجر» از طرف دولت به اجرا گذاشته شد که به موجب آن هر مالکی موظف بود هویت مستاجر خود را به اولین پاسگاه انتظامی یا کلانتری محل گزارش دهد. در غیر این صورت مسوولیت عواقب آن به عهده مالک بود. اتخاذ این تاکتیک، ثبات و استقرار گروهکها را از میان برد. گروهکهایی نظیر سازمان مجاهدین که معتقد به شیوه جنگ و گریز و نزاعهای خیابانی بودند مجبور شدند به عنوان تاکتیک و نه استراتژی به نواحی و مناطق دوردست بگریزند. اتحادیه کمونیستها که قصد مبارزه نظامی-سیاسی در تهران را داشت، به علت کمی نیرو و بروز وقایعی که رخ داد، طی نشستی تز جبهه سوم را مطرح ساخت. ناصر میرریاحی به عنوان یکی از بنیانگذاران و اعضای مرکزی اتحادیه با ارائه این تز، در پی گشودن جبهه سومی علیه جمهوری اسلامی بود. وی در تحلیل خود معتقد بود که جبهه اول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که بخش عمدهای از امکانات و نیروهای نظام را به خود مشغول کرده، جبهه دوم مبارزات گروهکهاست، بنابراین ایجاد یک جبهه سوم در جنگل بدون مقاومت چندانی از سوی حکومت میتوانست موفقیت بیشتری را در پی داشته باشد و نهایتاً به سقوط حکومت بینجامد.
استقرار در جنگل
استراتژی جنگهای پارتیزانی بهطور عمده به دو دیدگاه تقسیم میشود: دیدگاه اول مبتنی بر نظریات و تجربیات مائو است و بر استقرار در یک نقطه امن برای آزادسازی روستاها به عنوان شروع مبارزه تاکید دارد. مطابق این تئوری، با توجه به اینکه دشمنان در شهرها قرار دارند، به تدریج با گسترش منطقه امن (توسعه وضعیت) و آزادسازی روستاها، شهرها نیز تسخیر میشوند و حکومت مرکزی به دست توده مردم سقوط خواهد کرد. نگرش دوم پیرو نظریات چهگوارا و مبارزات کاسترو در کوباست و به شیوه جنگ و گریز و «تحرک مطلق» مشهور است. این رهیافت، تحرک دائم همراه با جنگ و گریز و ضربه زدن به حکومت مرکزی را در گروههای کوچک و پراکنده مدنظر دارد.
اتحادیه کمونیستها بر اساس مشی مائوئیستی خود، استقرار در جنگل را استراتژی خود قرار داده تا بهزعم خود روستاییان را جذب کنند و با آزادسازی روستاها و بسیج روستاییان، یک قیام مسلحانه تودهای را به راه اندازند و با تشکیل ارتش خلق، شهرها را یکی پس از دیگری آزاد و حکومت مرکزی را ساقط کنند. علاوه بر این پشتوانه تئوریک، استقرار در جنگل و در یک منطقه امن دلایل دیگری نیز داشت.
جنگلهای آمل
پس از اتخاذ استراتژی استقرار در جنگل، اتحادیه جنگلهای اطراف آمل را به دلیل موقعیت جغرافیایی و استراتژیک آمل که ورودی چند شهر مهم مازندران است، انتخاب کرد.
از دیگر دلایل انتخاب آمل توسط سربداران، سابقه مبارزاتی بالای آمل در دوران انقلاب 1357 و پیش از آن، سابقه برقراری حکومت مردمی در آن در دوران حکومت شاه، وجود تشکیلات اولیه و پایهای سازمانشان از گذشته و همچنین سابقه مبارزات آن شهر را میتوان ذکر کرد.
علاوه بر این الگوگیری از واقعه سیاهکل، همسایگی استانهای شمالی ایران با شوروی به عنوان قطب اصلی کمونیسم جهانی، استتار مناسب جنگل آمل به دلیل داشتن پوشش مناسب، غارها و پستی و بلندیهای بسیار، وجود راههای بسیار و متفاوت که افراد ناآشنا را با مشکل مواجه میکرد؛ وجود عناصر بومی مثل رانندگان معدن که از مشکوک شدن به تحرکات زیاد جلوگیری میکرد؛ خبرگیری و استفاده از چوپانان؛ تامین آذوقه از روستاهای مجاور؛ ارتباط و نزدیکی با شهر آمل و تهران و استقرار در حاشیه جاده بینالمللی هراز که گذرگاه چند استان و شهر مهم کشور بود.
استقرار در حاشیه جاده بینالمللی هراز، خود سه مزیت عمده داشت: شلوغی و حجم زیاد تردد در جاده باعث کمخطر بودن هرگونه نقل و انتقال نیرو و امکانات به داخل جنگل میشد؛ بنا به اعتراف دکتر محمد، به علت نداشتن رادیو با مسدود کردن این جاده بینالمللی و تبلیغ و پخش اعلامیه، میتوانستند حضور و فعالیتهای خود را به سرعت در داخل و خارج از کشور منعکس کنند؛ علاوه بر این خودکفایی در سراسر منطقه شمال به گونهای بود که در صورت قطع ارتباط با سایر نقاط کشور امکان مقاومت و ادامه مبارزه وجود داشت.
با توجه به جغرافیای شمال شرقی ارتفاعات البرز، در بعضی موقعیتها مثل مناطق چالوس، نوشهر، ساری، کردکوی، قائمشهر و ساری از لبه ساحل تا منطقه کوهستانی عمق کمی وجود دارد. اما منطقه آمل به علت داشتن عمق بسیار زیاد از لبه ساحل و نیز وجود جنگلهای انبوه میدان مانور و جنگ و گریز بهتری فراهم میآورد. از سوی دیگر موقعیت سوقالجیشی- مواصلاتی آمل که از یک طرف به تهران و از سوی دیگر به بابل، ساری و گرگان و از غرب به نور و چالوس و از شمال به بابلسر متصل میشود، بهترین موقعیت مکانی منطقه محسوب میشود.
استقرار و گسترش
پس از بررسیهای به عمل آمده، گروههایی از اتحادیه برای شناسایی وارد منطقه جنگلهای آمل شده و به شناسایی کل منطقه غرب و شرق هراز و قسمتهای وسیعی از جنگلهای آمل و اطراف آن پرداختند. بعد از جمعآوری نیرو از سراسر کشور و تهیه امکانات تدارکاتی و تسلیحاتی برای 180 نفر، از اواخر شهریورماه 1360 فعالیت خود را در جنگل بهطور جدی آغاز کرده و در اوایل آبانماه همان سال در پایگاهی حوالی «منگل دره» مستقر شدند. این پایگاه دارای سه کمپ و هر کمپ دارای سه گروه بود که فاصله کمپها از یکدیگر حدود 700 متر بوده است. استقرار کمپها به شکلی بود که در شرایط اضطراری قابلیت دفاع و پشتیبانی از یکدیگر را داشتند.
سلاح و مهمات اتحادیه در جنگل، بهطور عمده در سالهای مبارزات انقلابی 57-56 و ابتدای انقلاب تهیه شده بود، یا از جبهه جنوب به سرقت رفته بود، تعدادی در کردستان تهیه شده بود و بخشی نیز از طریق قاچاق خریداری شده بود. آذوقه و مواد غذایی مورد نیاز، از تهران و روستاهای اطراف، خریداری میشد یا به سرقت میرفت و عمده تامین مالی از حق عضویت اعضا، سرقت از منازل و بانکها، خرید و فروش یا کمکهای هواداران به دست میآمد.
فعالیتهای تبلیغاتی
استفاده از نام سربداران که تداعیکننده مبارزات شیعیان علوی، به رهبری شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری در خراسان بود، از جمله فعالیتهای تبلیغی-روانی اتحادیه بود. کمیته در سه مورد اقدام به بستن جاده هراز در 10کیلومتری آمل کردند و به تبلیغات و پخش اعلامیه پرداختند و پس از چند دقیقه به داخل جنگل بازگشتند.
این گروهک درصدد راهاندازی یک ایستگاه رادیویی بود و قصد داشت با بردن دستگاه مولد برق و یک آنتن بزرگ به جنگل آمل ایستگاه رادیویی تاسیس کند، اما به علت نداشتن وسایل فنی کافی موفق به راهاندازی آن نشد. تبلیغات آنها در بعضی مجلات شهر آمل پخش شده بود که در آنها آمده بود: «صدای سربداران را گوش کنید. صدای سربداران رادیوی اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) هر شب ساعت 9 بر روی موج کوتاه SW1 و طول موج 75 متر برابر با 2 /4 مگاهرتز پخش میشود. عین این برنامه ساعت 6:30 صبح روز بعد تکرار میشود».
در روستاها بین دانشآموزان تبلیغات زیادی میکردند که بهرغم این تبلیغات، تنها توانستند دو نفر از این دانشآموزان را جذب کنند. در روستاها نیز، اختلاف بین زمیندار و بیزمین را شناسایی میکردند تا بهزعم خود جنبش دهقانی روستاها را رهبری کنند و بعد از انتخاب اینگونه روستاها سعی میکردند با عناصری در روستا که دارای پایه مردمی بودند و به عنوان نماینده محل یا شورای ده انتخاب شده بودند، ارتباط برقرار کنند. بعد از برقراری ارتباط اگر شخص زمینه مذهبی داشت تا آخر ماهیت خود را فاش نمیکردند و اگر زمینه کمونیست شدن در او وجود داشت، سعی میکردند او را وارد تشکیلات کنند.
عملیات اطلاعاتی
تا قبل از 18 آبان، برنامه کمپها شناسایی بود و مسوولان گروهها و معاونان، دو نفر دو نفر یا سه نفر سه نفر به شهر میرفتند و به شناسایی افراد و مناطق میپرداختند. از 18 آبان به بعد که هوشیاری نیروهای نظامی مانع گشتهای شناسایی اتحادیه بود، بیشتر اطلاعات از طریق چند نفر از افراد محلی که با اتحادیه همکاری داشتند، تهیه میشد و این ارتباط در تشکیلات شهری و روستایی به دست میآمد.
این گزارشهای اطلاعاتی، شامل نقشه و کروکی محل استقرار بسیج، سپاه، سازمانها و ادارات دولتی، منازل و اسامی افراد حزباللهی و نیز برنامههای عملیاتی نیروهای سپاه و ژاندارمری بود که در بسیاری از موارد ناقص و ناقض یکدیگر بودند.
عملیات شهری
گروهک مزبور پس از استقرار در جنگل اقدام به چند فقره عملیات محدود در منطقه کرد. نخستین درگیری 18 آبان 1360 رخ داد. در این تاریخ شش نفر از افراد این گروهک که برای شناساندن و اعلام حضور در جنگل اقدام به بستن جاده آمل-تهران و پخش اعلامیه کرده بودند، با نیروهای کمیته درگیر شده و سپس متواری شدند و به جنگل گریختند. هدف از این عملیات اعلام موجودیت در رسانههای داخلی و خارجی بود و بیش از آنکه ارزش نظامی داشته باشد ارزش تبلیغاتی داشت، اما این قضیه هیچ انعکاسی در رسانهها پیدا نکرد و نشریه حقیقت، ارگان اتحادیه با عصبانیت از آن به عنوان یک توطئه و «سکوت مرگبار» یاد کرد.
بعد از این واقعه نیروهای خودی متشکل از ژاندارمری، بسیج و سپاه جهت سرکوبی و ختم غائله جنگل تصمیم گرفتند در 22 آبان بهطور مشترک به مقر این گروهک در جنگل حمله کنند، اما به دلیل اطلاع و آمادگی قبلی نیروهای جنگل و نیز اشراف آنها بر منطقه، توانستند از نظر نظامی پیروز شوند. اما بعد از این درگیری، ترس از حمله مجدد و گستردهتر به منطقه، رعب و وحشتی در آنها به وجود آورد که بیش از 70 نفر از اعضای اتحادیه بهطور علنی و غیرعلنی جنگل را ترک کردند و بقیه نیز بهرغم گندهگوییهایی که در اعلامیههای خود میکردند، روحیه خود را از دست داده بودند.
بعد از عملیات 22 آبان تا 6 بهمن چندین فقره درگیری میان نیروها روی داد. نیروهای جنگل در این زمان با تغییر شیوه خود و اتخاذ عملیات ضربات پراکنده و مشغول کردن نیروهای نظامی در اطراف جنگل که «جنگ ضربهای» مینامیدند، قصد گسترش منطقه ناامن در جنگل را داشتند، اما حدود یک ماه بعد دوباره به تاکتیک قبلی خود یعنی حملات غافلگیرکننده بازگشتند.
حمله به شهر
تئوری حمله به شهر با هدف گسترش وضعیت و بر مبنای این تئوری مائو بود که دشمنان در شهرها هستند و با آزادسازی روستاها، شهرها یکی پس از دیگری سقوط خواهند کرد. بنابراین پس از استقرار در جنگل، حمله به شهر، استراتژی بعدی اتحادیه بود و قرار بر این بود که بقیه هواداران نیز به آنها بپیوندند و اعلام موجودیت رسمی و حکومت کنند.
انتظار میرفت پس از آزادسازی شهر آمل با حمایت و همکاری مردم، شهرهای بابل، بابلسر و سایر شهرهای شمالی یکی پس از دیگری آزاد شوند و به این ترتیب خطه شمال منبع تهدیدی برای حکومت از طریق جاده هراز -نزدیکترین محور مواصلاتی- شود. فرارسیدن زمستان، بارش شدید برف و ریختن برگ درختان، از بین رفتن استتار جنگل، شناسایی و ردگیری کمونیستها را با هلیکوپتر تسهیل میکرد. همچنین کمبود آذوقه و نگرانی از حملات غافلگیرکننده نیروهای دولتی، مجموعاً عواملی بودند که نیروهای اتحادیه را شدیداً تحت فشار قرار میداد. دکتر محمد در اعترافات خود در این رابطه میگوید: «شما کاری کردید که استقرار ما در جنگل بسیار مشکل و آزادی عمل ما از دست رفته بود. قبلاً تیمهای عملیاتی ما سرودخوانان و بدون نیروی تامین جلودار و عقبدار جناحین، به روستاهای منطقه میرفتند و برای مردم سخنرانی کرده و در بازگشت مایحتاج خود را با پرداختن پول اضافی جهت جلب اعتماد مردم تهیه میکردند، ولی استقرار نیروهای دولتی در پایگاهها و در نقاط مرتفع که دارای دید و تیر مناسب بود و همچنین، کنترل جاده معدن که محل اصلی ورود و خروج ما به جاده هراز بود و نیز پایگاههایی که در بالای هر شیار ایجاد شده بود و خلاصه حضور اینچنینی شما، آزادی عمل سابق را از ما گرفت و ما مجبور بودیم کمترین تردد را داشته باشیم و مهمتر آنکه هر لحظه منتظر حملات غافلگیرکننده شما باشیم.
دو راه در پیش بود، اول آنکه به خاطر از بین رفتن حساسیت منطقه، نیروها منطقه را ترک و به شهرهای خود رفته و در بهار سال بعد بازگردند. این پیشنهاد به دلیل شناخته شدن ماهیت و عملکرد قبلی نیروها رد و بر نگرانی آنها افزود.
راهکار دوم این بود که برنامه حمله به شهر هرچند مقدمات کامل آن فراهم نبود، جلو انداخته شود. بنا به دستور قرار بود تقریباً در تیرماه سال آینده که شاخه قائمشهر سازمان مجاهدین حداکثر نیروهای خود را به جنگل فرامیخواند، همزمان با حضور آنها به شهر حمله شود، اما با رد پیشنهاد اول و نبودن زمینه برگشت به شهرهای خود، مجبور شدیم برنامه حمله به شهر را جلو اندازیم که در واقع حضور نیروهای دولتی در جنگل باعث گردید ما به انفعال بیفتیم.»
واقعه ششم بهمن
سربداران در تاریخ اول بهمن به سمت آمل به راه افتادند. برخی منابع تعداد نیروهای سربداران را در زمان حرکت به آمل ۱۱۰ نفر و برخی منابع این تعداد را ۱۰۰ نفر ذکر کردهاند که سه نفر از آنان زن بوده و در کادر پزشکی حضور داشتند. به دلیل طولانی شدن مرحله آخر پیادهروی و دیر رسیدن به شهر، اجرای عملیات یک روز به تاخیر افتاد. سربداران صبح روز ۵ بهمن به آمل رسیدند و آن روز را در منزل (مادری) محمدرضا سپرغمی در حاشیه شهر آمل به سر بردند. از ساعت هشت و نیم شب انتقال نیروها با وانت که با چادر استتار شده بود انجام شد و نیروها در شهر مستقر شدند؛ و پنج تیم ۲۰نفره مامور حمله به آمل شدند. مهمترین هدف نظامی، ساختمان بسیج بود که ۱۷ نفر مسوول تصرف آن شده بودند.
حمله به شهر، ساعت 23:45 دقیقه شب ۵ بهمن با شلیک یک موشک آرپیجی به ساختمان بسیج آغاز شد. برنامه اصلی، از کار انداختن نیروی سپاه و بسیج و دعوت مردم به قیام بود. طبق ادعای کتاب پرنده نوپرواز، گروه امین اسدی سنگرهای خود را سر کوچههای محله اسپهکلا و گروه بهنام در محله رضوانیه میچیدند و گروه وریا در انتهای رضوانیه کمین جاده هراز را برعهده داشت و گروه قاسم عهدهدار کمین جاده طالقانی شد. طبق ادعای همین کتاب، در محلات رضوانیه و اسپهکلا مردم (به ویژه خانواده زندانیان یا مخالفان سیاسی حکومت) از سربداران استقبال کردند و برخی از پسران و دختران جوان در ساختن سنگر آنها را یاری رسانده و برخی برای احداث سنگر فقط گونی و بیل در اختیار آنان گذاشتند. اما بر اساس اسناد موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی غلامرضا سپرغمی که از اهالی رضوانیه بود مامور دعوت مردم همان محل بود که موفق نشد حتی یک نفر را جلب کند. تیراندازی و تسخیر شهر تا صبح ادامه داشت اما با آغاز صبح ششم بهمن، ستاد عملیات مرکب از سپاه، اطلاعات و ژاندارمری تشکیل شده و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله با سربداران رفتند. به گفته این منابع، از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند. در شب حادثه هم، از مردم آمل هرکس که خود را برای کمک به بسیج و سپاه رسانده بود، دستگیر یا کشته شده بود. فرماندهان کمپها هر سه کشته شدند و اتحادیه کمونیستها با 13 نفر مجدداً به جنگل گریخت.
پایان سربداران
سرانجام عصر روز چهارشنبه هفتم بهمن، نیروهای مهاجم عقبنشینی کرده و پاکسازی شهر آغاز شد. با فرار مهاجمان و باقی ماندن ۲۸ نفر از آنان در جنگل طی روزها و ماههای بعد درگیریهایی میان آنها و نیروهای انقلابی رخ داد که مهمترین آنها در روز دوازدهم اسفندماه بود که به منظور بردن اسلحههای مخفیشده به جنگل آمده بودند.
واقعه آمل به شهادت ۴۰ نفر در شهر، ۲۰ نفر در درگیریهای متفرقه و زخمی شدن نزدیک به ۲۰۰ نفر از مردم عادی، نیروهای بسیج و نظامی منجر شد. از نیروهای اتحادیه نیز ۶۰ نفر کشته، زخمی و گروهی اسیر شدند. اعضای دستگیرشده در دادگاه انقلاب محاکمه شدند، برخی به جرم محاربه، اعدام و عدهای به زندان محکوم شدند، سایر اعضا هم طی سالهای آتی شناسایی و دستگیر شدند.
حسین تاجمیرریاحی رهبر اتحادیه کمونیستها نیز در ۲۴ تیرماه ۱۳۶۱ با دو نفر از رهبران اتحادیه در رستوران یابریکا در خیابان استاد نجاتاللهی توسط ماموران اطلاعات دستگیر شد. ریاحی در دفاعیه خود در دادگاه به اشتباهات خود اعتراف کرد و مدعی شد که ما در جریان ۳۰ خرداد ۶۰ به اشتباه افتاده و منحرف شدیم. همچنین برخی از دستگیرشدگان اتحادیه، اعدام و بیشتر آنها به زندانهای کوتاهمدت و بلندمدت محکوم شدند.
منابع:
1- رهگذر، سیمین، شهر هزار سنگر، ص ۷۱، (روایتی از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵.
2- افسانه کامران، مجموعه مقالات و سخنرانیهای اولین سمینار علمی حماسه اسلامی مردم آمل، تهران، دانشگاه امام حسین علیهالسلام، ۱۳۷۴.
3- اسناد اتحادیه کمونیستهای ایران در واقعه آمل.