تعویق بحران
مرتضی ایمانیراد از اهمیت افزایش نرخ ارز برای ایجاد رشد در اقتصاد ایران میگوید
مرتضی ایمانیراد میگوید: مسوولان اثرگذار سیاسی بر اقتصاد اساساً با نرخ سود پایین، نرخ ارز ارزان و نرخ تورم پایین سازگاری بیشتری دارند تا واقعی کردن آنها. حال از یک طرف اقتصاددانان و کارشناسان اقتصادی و از طرف دیگر سیاستمدارانی را دارید که به مساله شناختی و تا حدی عقیدتی نگاه میکنند. در این حوزه اجماع بسیار سخت است.
در حال حاضر اقتصاد ایران در جهت خروج از رکود و پایداری رشد اقتصادی، چارهای جز این ندارد که دو متغیر کلیدی اقتصاد کلان یعنی نرخ سود بانکی را کاهش و نرخ ارز را افزایش دهد. اگرچه سیاستگذاران و تصمیمگیران اقتصادی به این نتیجه رسیدهاند که نرخ سود بالا باید کاهش یابد اما هنوز بر سر انتخاب گزینه افزایش نرخ ارز از خود مقاومت نشان میدهند. این در حالی است که اقتصاددانان معتقدند یکی از مهمترین اقدامات اصلاحی در اقتصاد ایران، تعدیل نرخ ارز است. بهخصوص اینکه افزایش نرخ ارز میتواند افزایش صادرات را به دنبال داشته باشد و در نتیجه رشد ایجاد کند. اما چرا برای افزایش نرخ ارز در اقتصاد ایران اجماعی صورت نگرفته و چگونه میشود در این باره اجماع ایجاد کرد؟ به این بهانه با مرتضی ایمانیراد به گفتوگو پرداختیم. این اقتصاددان سرشناس کشور معتقد است: «با غیرواقعی نگه داشتن نرخ ارز ما داریم یک بحران ارزی را در آینده ایجاد میکنیم که آن هم افزایش یکباره نرخ ارز است که تاکنون چندین بار اتفاق افتاده است. اگر این رویه ادامه یابد در سال آینده باید منتظر یک جهش در نرخ ارز باشیم.»
♦♦♦
بهتازگی شاهدیم حجم اظهارنظرها درباره اهمیت تعدیل نرخ ارز افزایش یافته است. اقتصاددانان معتقدند یکی از مهمترین اقدامات اصلاحی در اقتصاد ایران، تعدیل نرخ ارز است. با توجه به این امر در شرایط فعلی تعدیل نرخ ارز چه اهمیتی در اقتصادمان دارد؟
من از یک مثال در حوزه روانشناسی فردی استفاده میکنم تا پاسخ سوال شما را بدهم. فرض کنید؛ فردی احساس میکند که نقص دارد و میترسد، ولی تلاش میکند که همیشه خود را شجاع نشان دهد. این فرد آنقدر ادای آدمهای شجاع را درمیآورد که خودش هم باورش میشود که آدم شجاعی است. این آدم با یک نقاب به دنبال گرفتن تاییدیه از دیگران است. یعنی این فرد خودش نبوده، واقعی نیست. این فرد انرژی زیادی روزانه مصرف میکند که بتواند شجاع به نظر برسد، در حالی که اگر خود واقعیاش بود به مصرف انرژی نیاز نداشت. الان همین مساله در ارتباط با نرخ ارز و نظام ارزی کشور مطرح است. بعضی از سیاستمداران دوست دارند نرخ ارز پایین باشد، از نظر من و بسیاری از صاحبنظران اقتصادی یعنی نرخ ارز غیرواقعی باشد. اگر نرخ ارز غیرواقعی باشد، حکومت و جامعه انرژی و هزینه بسیار زیادی باید بدهد تا نرخ کاذب را مدیریت کند. درست مثل همان فردی که میخواهد شجاع به نظر برسد و برای همین مساله هزینه زیادی میکند. بنابراین نرخ ارز واقعی اقتصاد ایران را واقعی میکند، منابع بهصورت واقعی تخصیص مییابند، قیمتها واقعیتر میشوند، واردات و صادرات واقعیتر میشوند و از همه مهمتر هزینههای گزاف غیرواقعی بودن نرخ ارز را دولت، حکومت و جامعه نمیپردازند. اکنون 38 سال است که این هزینه را میپردازیم بدون آنکه متوجه عواقب و آثار خطرناک آن باشیم. فکر میکنم ما داریم وارد حوزه جدیدی از اقتصاد میشویم که واقعی کردن نرخ ارز یک مقداری خطرناک میشود و بنابراین پیشبینی میشود که سیاست ارزان نگه داشتن نرخ ارز کماکان ادامه خواهد یافت و باز هم باید هزینههای گزاف نرخ ارز غیرواقعی را پرداخت کنیم.
به نظر شما با توجه به نرخ رشد تورم در سالهای گذشته، نرخ ارز هم به همان میزان رشد داشته است؟ در حال حاضر قیمت ارز چقدر با نرخ تعادلی فاصله دارد؟
بحثی که وجود دارد رابطه میان نرخ ارز و نرخ تورم آنی نیست که مردم فکر میکنند. بر اساس تجربه بعد از انقلاب مردم همزمان بودن رشد این دو متغیر را به حساب علیت گذاشتهاند. بنابراین وقتی دلار بالا میرود قیمتها را تحت تاثیر قرار میدهد که این میزان بهطور واقعی محدود است، ولی به خاطر عمدتاً کسر بودجه دولت در این شرایط و بسط پایه پولی، قیمتها زیاد بالا میرود و مردم فکر میکنند که این ارز است که نرخ تورم را بالا و پایین میکند. ولی نمیدانند که یک متغیر سوم است که هم ارز را و هم تورم را بالا میبرد. به همین دلیل وقتی ارتباط متغیر سوم با نرخ دلار و تورم یا حداقل با یکی از آنها به هم میخورد، رابطه میان دلار و تورم هم به هم میخورد و دیگر ما شاهد همبستگی مثبت این دو نیستیم. مثلاً در دورههایی از اقتصاد ایران این پدیده را میبینید. در سال گذشته نیز رابطه میان نرخ دلار و نرخ تورم گسسته شد و نشان داد این رابطه بهجای اینکه واقعی باشد بیشتر روانی است. اینکه نرخ ارز چقدر با نرخ تعادلی فاصله دارد بستگی به این دارد که نرخ تعادلی را شما چگونه تعریف میکنید. آنطور که من تعریف میکنم و بر اساس این تعریف بخش مهمی از درآمدهای نفتی باید به یک صندوق برای آیندگان ذخیره شود، نرخ ارز بالاتر از این مقادیر است. حتی اگر ذخیرهسازی را هم کنار بگذاریم باز نرخ ارز پایین است و با نرخ تعادلی فاصله دارد. اگر بخواهم برای بیان درک خودم از نرخ تعادلی عدد بگویم، برای شرایط فعلی نرخ را بالاتر از چهار هزار تومان و پایینتر از چهار هزار و 500 تومان برآورد میکنم و معتقدم که نرخ ارز اگر بخواهد واقعی باشد در ششماهه دوم سال میتواند بالاتر از چهار هزار و 500 تومان قرار گیرد.
چرا در شرایط فعلی اقتصاد ایران در جهت خروج از رکود و پایداری رشد اقتصادی باید به سمت کاهش نرخ سود و افزایش نرخ ارز حرکت کرد؟
توجه کنید؛ عدم تعادل ساختاری که در اقتصاد ایران وجود دارد و در حال کهنه شدن است اما ما میخواهیم با سیاستهای نامتعادل آن را حل کنیم. بهطور معمول نرخ سود، نرخ تورم و نرخ ارز بهنوعی و در بیشتر شرایط با هم حرکت میکنند. مثلاً اگر نرخ رشد بالا رود، قیمتها هم بالا میرود و نرخ ارز هم افزایش مییابد. در شرایط فعلی، به دلیل مشکلات ساختاری جدی در اقتصاد کشور، که بحران نظام بانکی و بحران بدهیهای دولت تنها دو تا از آنهاست، متاسفانه مجبوریم نرخ سود را پایین ببریم، نرخ ارز را ثابت نگه داریم و قیمتها هم که دارد هر ماه بالاتر میرود. حل این مساله با ایجاد واگرایی میان این سه متغیر بسیار سخت است، اگر نگویم محال است. مشکلات جدی ساختاری با سیاستهایی که به ساختارهای معیوب حمله میکند قابل حل است. بعید میدانم با کاهش نرخ سود بتوانیم مساله سیستم بانکی کشور را حل کنیم یا حداقل ترمیم کنیم. از این طرف ما نرخ سود را پایین میآوریم و از آن طرف برای اینکه از خروج سپردهها و هجوم مردم به بازار ارز جلوگیری کنیم مجبوریم نرخ دلار را با وسواس ثابت نگه داریم. این شرایط پایدار نخواهد بود و ممکن است در یک لحظه همه چیز به هم بریزد. یادمان باشد که شرایط نسبتاً متعادل سال گذشته بیشتر تحت تاثیر متعادل شدن شرایط اقتصاد جهان بود و اگر در اقتصاد جهانی تکانی رخ دهد (که احتمالش هم بالاست)، این تکان به اقتصاد ایران سرایت میکند. باید مراقب شکنندگی اقتصاد ایران باشیم.
چرا درباره افزایش نرخ ارز تاکنون اجماعی در اقتصاد ایران صورت نگرفته است؟ با توجه به این امر چگونه میشود در این باره اجماع ایجاد کرد؟
اجماع بیشتر میان کارشناسان و اقتصاددانان است. درست است که معدودی از استادان و کارشناسان اقتصادی هنوز از ارز ارزان دفاع میکنند، ولی در مجموع اقتصاددانان معتقدند نرخ ارز باید واقعی شود. اتاقهای بازرگانی با صراحت از نرخ ارز واقعی دفاع کرده و میکنند. بخش خصوصی اساساً از واقعی شدن نرخ ارز دفاع میکند. کارشناسان اقتصادی نیز عمدتاً معتقد به واقعی کردن نرخ ارز هستند. اینجا تنها سیاستمداران هستند که از نرخ ارزان ارز دفاع میکنند و اتفاقاً همینها هستند که تصمیم میگیرند. مثلاً بخش عمدهای از نمایندگان مجلس از تثبیت و ارز ارزان دفاع میکنند. مسوولان سیاسی عمدتاً تمایلی به واقعی کردن نرخ ارز ندارند و نرخ ارز را اگر ارزان باشد واقعی میدانند. اینجاست که مشکل شروع میشود. نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام ایدئولوژیک است و این نظام برای اداره کشور نیاز به ارتباط بسیار قوی با مردم دارد. طبیعی است که با بالا بردن نرخ ارز مقاومتهایی در سطوح سیاسی ایجاد شود. متاسفانه بانک مرکزی هم بیشتر از اینکه روی حوزه سیاسی اثر بگذارد، از این حوزه متاثر میشود. یعنی یکی از کانالهای قوی برای ایجاد اجماع بسته است. اگر بخواهم نتیجهگیری کنم باید تاکید داشته باشیم که حکومت اینطور نیست که تاکتیکی نرخ ارز را پایین نگه داشته بلکه این مساله تبدیل به یک مساله شناختی شده است و به همین خاطر بهسادگی قابل حلوفصل نیست. اگر نگاه کنید، مسوولان اثرگذار سیاسی بر اقتصاد اساساً با نرخ سود پایین، نرخ ارز ارزان و نرخ تورم پایین سازگاری بیشتری دارند تا واقعی کردن آنها. حال از یک طرف اقتصاددانان و کارشناسان اقتصادی و از طرف دیگر سیاستمداران را دارید که به مساله شناختی و تا حدی عقیدتی نگاه میکنند. در این حوزه اجماع بسیار سخت است.
در حال حاضر با توجه به وضعیت نظام بانکی و شرایط اقتصاد ایران آیا اکنون زمان مناسبی در جهت تعدیل نرخ ارز و واقعیسازی آن است؟ با توجه به این امر زیانهای پایین نگه داشتن نرخ ارز چیست؟
فکر نمیکنم اکنون زمان مناسبی برای تعدیل نرخ ارز باشد. مهمترین دلیل آن این است که اگر یکباره هجومی به سمت سیستم بانکی شکل گیرد یا ریسک حسابهای پسانداز بیشتر شود، حرکت پساندازها به احتمال زیاد به سمت بازار ارز خواهد بود. در این شرایط بحران در سیستم بانکی به نظام ارزی سرریز و سیستم ارزی کشور را با حساسیتی که دارد، مختل میکند. این یک بعد قضیه است که به نظرم بسیار مهم است و شاید یکی از دلایلی که بانک مرکزی نمیگذارد نرخ ارز حداقل با نرخ تورم تغییر کند، همین باشد. این مسالهای فراتر از نظام ارزی است. در درون نظام هم محدودیتهایی نیز وجود دارد. مثلاً هنوز سیستم ارزی و بانکی کشور با جهان خارج جامع و روان نیست. تا این سیستم به هم وصل نشود، نمیتوان تعدیل لازم را در نظام ارزی کشور پدید آورد. هنوز انتقال منابع ارزی کشور و درآمدهای حاصله از صادرات نفت به خارج کشور مشکلدار است. اخیراً تحریمهای جدید موشکی هم ممکن است برای یکسانسازی نرخ ارز مشکل ایجاد کند. گذشته از اینها ایران از نظر سیاسی درگیریهای زیادی دارد و برای اینکه سیاست بتواند کار خودش را بکند، اقتصاد مجبور است متمرکز عمل کند. متمرکز شدن در حوزه ارز یعنی واقعی نکردن نرخ ارز. حال چون این تهدید در هر حال وجود دارد، نمیتوان بهراحتی ارز را تعدیل یا سیستم تکنرخی را مستقر کرد. بهتر است بهتدریج بازار سلف ارزی شروع شود تا بهتدریج قیمت واقعی ارز کشف و در پی آن یکسانسازی نرخ ارز انجام شود. در هر حال اینها نمونههایی از ملاحظات و مخاطرات یکسانسازی نرخ ارز است که میتوان موارد دیگری را هم به این لیست اضافه کرد. وقتی نتوانیم نرخ ارز را واقعی کنیم، ارتباط اقتصاد کشور با جهان خارج هم غیرواقعی خواهد شد یعنی قیمت کالاهای وارداتی و صادراتی واقعی نخواهد بود، کمااینکه الان هم نیست. در اینجا میتوان تاکید کرد که حجم صادرات نیز کاهش خواهد یافت؛ صادراتی که میتواند نهایتاً اقتصاد ایران را از این رکود فراگیر خارج کند. از طرف دیگر واردات، چون ارزانتر میشود افزایش مییابد و همین مساله تقاضا را برای ارز بیشتر میکند و این خود فشار دیگری بر نظام ارزی کشور خواهد بود. توجه کنیم با غیرواقعی نگه داشتن نرخ ارز داریم یک بحران ارزی را در آینده ایجاد میکنیم که آن هم افزایش یکباره نرخ ارز است که تاکنون چندین بار است اتفاق افتاده است. اگر این رویه ادامه یابد، بهنظر میرسد در سال آینده باید منتظر یک جهش در نرخ ارز باشیم که زمان زیادی طول میکشد که جامعه اقتصادی ایران خود را با نرخ جدید منطبق کند. در حالی که اگر نرخ بهتدریج بالا رود، این انطباق نیز بهتدریج انجام میشود و جلوی بحران ارزی گرفته خواهد شد.
با توجه به پیشبینی رشد اقتصادی در سال 96، قدرت پول ملی ایران در مقابل سایر ارزها را چگونه پیشبینی میکنید؟
پیشبینی میشود اقتصاد ایران در سال ۹۶ بخشی از نرخ رشد خود در سال ۹۵ را از دست بدهد و به حدود ۵ /۴ درصد برسد. روی این مساله تقریباً اجماع وجود دارد و باز پیشبینی میشود که در سال ۹۷ نیز نرخ رشد اقتصادی کاهش یابد و به حدود ۵ /۲ تا ۳ درصد برسد. بعد از سال ۹۷ پیشبینی میشود نرخ رشد اقتصادی بهطور ملایم بالاتر رود و به چهار درصد در سالهای ۹۸ و ۹۹ برسد. اگر این نرخهای رشد محتمل باشد بهطور میانگین در دولت دوازدهم، چهار درصد نرخ رشد سالانه خواهیم داشت که البته با مفروضات خاصی این نرخ رشد محاسبه شده است. اگر فرض را بر تحقق این نرخهای رشد بگذاریم، در آن صورت تکیهگاه قابل قبولی برای قدرت ریال به دست میآید. این البته از یک زاویه است. برای اینکه ببینیم قدرت پول ملی در سطح بینالمللی که با اندازهگیری ریال با ارزهای معتبر بینالمللی سنجش میشود، چقدر تغییر خواهد داشت، لازم است برآوردی هم روی تورم جهانی و تورم خردهفروشی اقتصاد ایران داشته باشیم تا در مجموع به یک برآورد کلی از قدرت پول ملی برسیم. همه این محاسبات با در نظر گرفتن موانعی که در اقتصاد ایران هست و این موانع بسیار بنیادی هم هستند، به نظر میرسد در چهار سال ریاستجمهوری آقای روحانی کاهش یابد. میزان این کاهش را بهسختی میتوان با عدد و رقم مشخص کرد ولی اگر اتفاق سیاسی خاصی رخ ندهد و شرایط سیاسی داخلی، منطقهای و جهانی تغییرات قابل توجهی نداشته باشد، نرخ برابری پول ملی در مقابل دلار آمریکا حدود شش هزار تومان برآورد میشود. اگر شما تفاوت نرخ تورم برآوردی نظام بینالملل و تورم داخلی ایران را در نرخ پایانی امسال (که فرضاً ۴۵۰۰ تومان در نظر گرفته میشود) اعمال کنید، به همین عدد میرسید یعنی این محاسبات را من خیلی محتاطانه انجام دادهام و اگر هر اتفاق پیشبینینشده و اثرگذار بر نرخ ارز را هم وارد این محاسبه کنیم، نرخ ارز بسیار بیشتر از این مبلغ خواهد شد. آیا این پدیده بد است؟ طبیعی است که با توجه به نرخ تورم مثلاً ۱۵ درصد این افزایش نرخ ارز و کاهش بهای ریال در سطح بینالمللی بسیار طبیعی هم هست و به عبارت دیگر نرخ ارز به مقدار واقعی خودش نزدیک میشود. فقط توجه کنید مبلغ اعلامشده برای سال چهارم ریاستجمهوری دوازدهم است نه نرخ میانگین چهارساله. اگر غیر از این باشد و در این چهار سال بخواهیم پول ملی را قوی نگه داریم یک مانع جدی برای توسعه و رشد پایدار کشور گذاشتهایم.
مطالعات مختلف نشان میدهد نرخ ارز یک متغیر کلیدی است که عدم توجه به مدیریت مناسب آن میتواند مسائل و مشکلاتی را برای اقتصاد هر کشوری در ابعاد گوناگون ایجاد کند که اقتصاد ایران نیز از این موضوع مستثنی نیست. با این اوصاف سازوکارهای تعیین نرخ ارز در اقتصاد ایران بر چه اساسی باید تعریف شوند؟
از یک جنبه سوال شما بسیار مهم است. ایران بهشدت به نرخ رشد اقتصادی نیاز دارد. ایران تشنه توسعه است و باید به نرخ رشد پایدار و قابل قبولی دست پیدا کند. همه اینها از نیازهای اساسی 40ساله اقتصاد ایران است. شاید مبرمترین مساله اقتصادی کشور در بلندمدت همین رشد اقتصادی کشور باشد. در این رابطه نکته مهمی وجود دارد. این نکته از سوی استادان و کارشناسان اقتصادی به دفعات مورد تاکید قرار گرفته است. نکته این است که اقتصاد و بازار ایران برای نرخهای رشد بالا کوچک است و اگر اقتصاد ایران بخواهد به نرخهای رشد بالا دست پیدا کند، چارهای ندارد که به بازارهای خارجی دست پیدا کند و اجازه دهد خارجیها هم بتوانند به بازار اقتصادی ایران دسترسی داشته باشند. اگر این سیاست را قبول داشته باشیم در این صورت متغیر کلیدی برای تنظیم روابط اقتصاد داخل و اقتصاد جهانی، چه برای تسهیل صادرات، چه برای مدیریت واردات و چه برای تنظیم سرمایهگذاری خارجی بهطوری که بتواند مکمل فعالیتهای داخلی شود، دلار و کلاً ارزهای خارجی است. بنابراین سیاستهای ارزی، رژیم ارزی و نرخ ارزهای خارجی برای اقتصاد ایران بسیار حیاتی خواهد بود. به عبارت دیگر یکی از حوزههای رشد اقتصادی به این مسائل وابسته است و اگر درست تنظیم نشود، نرخ رشد اقتصادی از دست میرود. برای اینکه این سیستم خوب بتواند عمل کند، چند اصل باید رعایت شود که به نظر من بسیار مهم هستند، هرچند ممکن است بدیهی به نظر برسند. اول؛ نرخ ارز باید تفاوت نرخ تورم داخلی و خارجی را پوشش دهد. دوم؛ نرخ ارز لازم است با تغییرات اقتصادی تغییر کند، بنابراین نمیتواند ثابت باشد. سوم؛ تثبیت نرخ ارز یک ارزش نیست. تثبیت نرخ ارز زمانی باارزش است که نرخ ارز واقعی و بازتاب شرایط اقتصادی کشور باشد. چهارم؛ به دلیل وجود موانع جدی اقتصادی و به دلیل شرایط محتمل سیاسی لازم است بانک مرکزی جلوی نوسانات شدید ارز را بگیرد ولی در تعیین نرخ در میانمدت و بلندمدت دخالت نکند. پنجم؛ وجود یک بازار سلف ارزی از الزامات یک سیستم کارآمد ارزی به حساب میآید.