تاریخ انتشار:
درباره ابراز نگرانی بعضی از اصولگرایان نسبت به بازگشت به دوره اصلاحات
از چه میترسند؟
درست از لحظهای که نتایج انتخابات ریاستجمهوری یازدهم مسجل شد و نام حسن روحانی به عنوان منتخب ملت از صداوسیما اعلام شد، نگرانی قابل تاملی ذهن بسیاری از اصولگرایان رادیکال را به خود مشغول کرد.
درست از لحظهای که نتایج انتخابات ریاستجمهوری یازدهم مسجل شد و نام حسن روحانی به عنوان منتخب ملت از صداوسیما اعلام شد، نگرانی قابل تاملی ذهن بسیاری از اصولگرایان رادیکال را به خود مشغول کرد. دغدغه بزرگی که هر لحظه ذهن آنان را میخراشید و موجب عدم تمرکز فکری آنان میشد. کابوس بازگشت به دوره اصلاحات برای بسیاری از رادیکالهای جریان اصولگرا در حکم پنبه شدن رشتههای یک دهه گذشته بود. آنان که تلاش داشتند دوره اصلاحات را پرانتزی در تاریخ حیات نظام تعبیر کنند، شاهد آن بودند که مردم و بخش عمدهای از سیاسیون کشور در ۲۴ خردادماه علامت پرانتز بسته را در مقابل احمدینژاد و همفکران او قرار داده بودند. خاطرات دوره اصلاحات برای بسیاری از اصولگرایان و اقشار سنتی به ویژه بدون در نظر گرفتن تجربه زمامداری محمود احمدینژاد، واجد مولفههای دلچسبی نبود. بعضی اصولگرایان رادیکال در دوره مجلس ششم هنگام باز کردن پیچ رادیوی خود اعتراف میکردند که تنشان به لرزه درمیآمد، بخشی از اقشار سنتی نیز تحت تاثیر رسانههای اصولگرای تندرو و بعضی اقدامات رادیکالهای اصلاحطلب، موجودیت خود را در خطر میدیدند. این دلنگرانیها سبب شد تا در
سالهای آغازین دهه ۸۰ همه عده و عُده جناح اصولگرا برای پایان رساندن دوره اصلاحات بسیج شود و در پراکندگی خواستهای طبقه متوسط و جناح اصلاحطلب، محمود احمدینژاد به ریاستجمهوری برسد. چهرهای که نتیجه عملی اقدامات دولتش به ویژه در حوزه اقتصاد، موجب تلاش همهجانبه مردم و نخبگان برای بازگرداندن آب رفته به جوی و انتخاب چهرهای کاملاً غیرهمسو با رئیس دولتهای نهم و دهم شد. برخی اصولگرایان پس از این شکست تلاش کردند با توجه به سوابق حسن روحانی، به هر صورت ممکن نتیجه انتخابات را به نفع خود مصادره کنند. کار تا آنجا بالا گرفت که مدیرمسوول کیهان در یادداشتی به اصلاحطلبان خرده گرفت که چرا بدون توجه به پلاک خودرو، به قصد شستن ماشین خود، هر اتومبیلی را میشویند. شاهد این ادعا نیز از نگاه جناب شریعتمداری رای به حسن روحانی بود، چهرهای که طبق ادعای کیهان پس از ۲۴ خرداد آشکار شد که اصولگراست. با همه این احوال هر چه از آغاز حرکت کاروان دولت یازدهم گذشت، بر نگرانیهای بخشهای رادیکال جریان اصولگرا افزوده شد. این نگرانی با استقرار کامل مدیران جدید وارد فازهای تازهتری نیز شد. کار به آنجا رسید که برخی از بزرگان این جریان تعارف
را کنار گذاشته و دولت را نسبت به گام نهادن در مسیری که خود آن را دولت اصلاحات میخواندند، بر حذر داشتند. برخی از نیروهای تندروتر به کف خیابان آمده و دلواپسی خود را نسبت به مسائل مختلف، از انرژی هستهای گرفته تا وضعیت پوشش بانوان فریاد زدند.
در اینجا پیش از هر بحثی این پرسش مهم مطرح میشود که اصولاً امروز شرایط ایران با چه دورهای از تاریخ حیات جمهوری اسلامی قرابت بیشتری دارد. برخلاف نظر بسیاری از اصولگرایان رادیکال این دوره شباهت چندانی با دوره اصلاحات ندارد. نه مجلس و دولت در اختیار جریان اصلاحطلب است. نه فضای بینالمللی مناسبی در مواجهه با دولت وجود دارد. دولت حسن روحانی نیز نه داعیه اصلاحطلبی دارد و نه معتقد به تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی است. اگر بخواهیم به هر صورت قرابتهایی بین دوره کنونی و گذشته بیابیم شاید بتوانیم تا حدودی آن را با دوره زمامداری اکبر هاشمیرفسنجانی مقایسه کنیم. سالهای آغازین دهه ۷۰ برای نسلی که جوانی یا میانسالی خود را در آن دوره طی کردهاند، ایام عجیب، حساس و سرنوشتسازی به شمار میرفت. این سالها برای آینده نظام جمهوری اسلامی ایران نیز که آرامآرام به دهه دوم حیات خود گام میگذاشت هم بسیار تعیینکننده بود. فضای کشور در حال تغییر بود. جنگ هشتساله خاتمه یافته بود. مردم نیز، احساس میکردند که فضا در حال تغییر است و قاعدتاً دوران سختی و تشویش آن روزها پایان یافته است. دولت نیز تلاش داشت هرچه سریعتر خود را از
سایه جنگ بیرون بکشد و چرخهای لوکوموتیو توسعه را روی ریل قرار دهد. در این حال و هوا، مقاومتهایی در گوشهوکنار شهرهای بزرگ با سیر شتابان تغییر در کشور آغاز شد. مقاومتهایی محدود، اما با لجستیک رسانهای قدرتمند که به صورتی نظم موجود را به چالش کشیده و با رفتارهایی که دستکم در دهه ۶۰ شاهد آن نبودیم، خواهان فشار بر دولت و تغییر مسیر آن بود. این جریان اگرچه از نظر عددی بسیار محدود بود، اما در برخی موارد بسیار فراتر از بدنه اجتماعی خود در فضای سیاسی کشور به نقشآفرینی پرداخت. جوانان دهه 70 حتماً نامهایی چون «حزبالله»، «انصار حزبالله»، «لباسشخصیها»، «گروه فشار» و... و اقدامات آنان را به خاطر میآورند. گروههایی که از سوی جناح راست به عنوان گروههای خودجوش مردمی نام میگرفتند و گروههای خط امام و چپ نیز که تازه از اسب قدرت به زمین افتاده بودند و اتفاقاً بخش عمدهای از ترکشهای آن تجربه تازه پیکر آنان را خراش داده بود، این جریان را به صورت بسیار محترمانه و محتاطانه «گروه فشار» نامگذاری کرده بودند. این گروهها به تدریج در بسیاری از امور دخالت کرده و با استفاده از احساسات قشر متدین کشور در بسیاری از بزنگاهها
شاهد پیروزی در آغوش گرفتند. این روزها به نظر میرسد تاریخ به صورتی در حال تکرار است، با این تفاوت که برخلاف اکبر هاشمی که بدون یک سنت بدهی زمام دولت را از میرحسین موسوی گرفته بود، حسن روحانی با بدهی گسترده خارجی و تعهدات هنگفت داخلی میراثدار دولت گذشته شده است. در این فضا اتفاقاً حسن روحانی تلاش کرده است که نسخه اصلاحشده تصمیمگیریهای هاشمی را به مرحله اجرا برساند. تجربه ۱۶ سال گذشته و به ویژه دو دوره زمامداری محمود احمدینژاد نیز موجب شده است که برخلاف سالهای ابتدایی دهه ۷۰ نه قاطبه روشنفکری به مصاف دولت بیایند و نه اقشار سنتی در مقابل حرکت چرخهای توسعه احساس خطر کنند. در ورژن جدید تنها به نظر میرسد گروههای فشار به تحریک بعضی تندروها به میدان آمدهاند. با این همه کمتر تحلیلگری باور دارد که این گروهها بتوانند نقش گذشته خود را در معادلات سیاسی کشور ایفا کنند. مهمترین عامل در این زمینه خاموشی هشتساله گروههای فشار در مقابل بسیاری از تخلفات مالی، سیاسی و... دولتهای نهم و دهم است. این امر صداقت این گروهها را با علامت سوال مواجه کرده است. خیلیها دیگر این گروهها را خودسر نیز نمینامند و تاکید
میکنند که این جریان دگرسر است و اتفاقاً سرش هم قابل شناسایی است. به نظر میرسد گروههای دلواپس امروزی برای ادامه حیات مدنی، در جامعه نخست باید به بازتعریف اهداف خود بپردازند، در مرحله بعد سلامت اقتصادی خود را به ویژه پس از گذر از دوران محمود احمدینژاد ثابت کنند و در مرحله آخر برای تاثیرگذاری بیشتر با فعالیتهای فرهنگی و اجتناب از فعالیتهای میدانی و خشن، جامعه را به خود و اهداف خود خوشبین کنند.
در کنار این مباحث باید این نکته را نیز مورد توجه قرار داد، اگر تا پیش از دولت محمود احمدینژاد میشد با برخی شعارها برخی اقشار سنتی کشور را در برابر موج تحول و تغییر بسیج کرد، امروز بسیاری از آنان با تجربه یک دهه گذشته احساس خطر چندانی نسبت به دوره اصلاحات و توسعه دهه 70 ندارند. آنان دریافتهاند که بسیاری از شعارهای وااسلامای سیاسیون اصولگرا نه از درد اسلام که از هراس حذف از عرصه سیاست و تصمیمگیری است. این روزها اتفاقاً بسیاری از متدینین و اقشار سنتی هر فعالیتی انجام میدهند که به دوره زمامداری تیم احمدینژاد بازنگردند. با این توضیح بعید به نظر میرسد که انذارهای برخی درباره بازگشت به دوران اصلاحات یا سازندگی دلهرهای در جامعه ایجاد کند. اتفاقاً به غیر از تیم احمدینژاد و دلواپسهای امروزین بخش عمدهای از سیاسیون و مردم بدشان نیاید لااقل از نظر اقتصادی به آن دوره برگردند. نکته قابل تامل این است که احتمالاً اصلاحطلبان بیشتر دوست داشته باشند به دوره سازندگی برگردند، دورهای که بدون ۹ روز یک بحران، بتوانند اهداف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را دنبال و نهادینه کنند.
دیدگاه تان را بنویسید