بررسی سه رویکرد رسمی درباره عصر ناصری در گفتوگو با رحیم خستو
دولت قاجار ظرفیت عقبنشینی داشت
انباشتههایی از حافظه تاریخی ایرانیان نسبت به دورههای تاریخی خود خصوصاً عصر قاجاریه انبوهی از وادادگیها و فرصتسوزیهای سیاسی و اقتصادی است. این روایتها و دادهها عمدتاً در دورانی روی کاغذ آمدهاند که حاکمان دولتی با نفرت و کینه نسبت به سلف خود اندیشیدهاند.
انباشتههایی از حافظه تاریخی ایرانیان نسبت به دورههای تاریخی خود خصوصاً عصر قاجاریه انبوهی از وادادگیها و فرصتسوزیهای سیاسی و اقتصادی است. این روایتها و دادهها عمدتاً در دورانی روی کاغذ آمدهاند که حاکمان دولتی با نفرت و کینه نسبت به سلف خود اندیشیدهاند. از قضا، عملکرد و اقدامات نخبگان و رجال عصر ناصری در صدر این دشنامگوییها و کینهورزیهاست. دکتر رحیم خستو استاد تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد کرج در این گفتوگو به نوعی روایت رسمی از عصر قاجاریه را به چالش میگیرد.
عمده دوران عصر ناصری انباشته از واگذاری امتیازات و انحصارات اقتصادی بود به نحوی که کمتر در دورههای قبل و بعد از این دوره چنین سابقهای وجود داشته است. صرفنظر از جایگاه سیاسی و اقتصادی ایران در منطقه و جهان، دلایل داخلی این حجم از واگذاریها چه بود؟
در ابتدا باید به این نکته توجه داشت و آن هم شیوه تاریخنگاری از عهد قاجار است. پس از دوره قاجار دو نظام دیگر، پهلوی و جمهوری اسلامی در ایران تجربه شد. به غیر از این، منطق دیگری در تاریخنگاری وجود دارد و آن هم رویکرد چپ در پهلوی دوم بود. در نتیجه تمام این سه دیدگاه به شدت اقدامات دوره قاجاریه را مورد حمله قرار دادند. در دوره پهلوی اول رضاشاه برای اینکه دولت پیشین را تخریب کند میبایست آن را ناکارآمد جلوه میداد تا خود را اثبات کند. پس از دهه 20 و بعد از سقوط رضاشاه در دورهای که رویکرد چپ در ایران حاکم شد و کمی بعد با رویکردهای مکتب وابستگی تقارن یافت، عملاً حمله به اقتصاد دوره قاجار مد نظر قرار گرفت. در نتیجه شاهد این هستیم که رضاشاه دوره قاجار را از نگاه
سیاسی نقد کرد و پس از آن در دوره رویکرد چپ، قاجاریه و به طور خاص عصر ناصری نقد اقتصادی شد. به همین خاطر نیز واژههایی تحت عنوان عصر امتیازات، عصر بیخبری و مقولههایی شبیه به این وارد تاریخنگاری ما شد.
این ملاحظات پس از انقلاب اسلامی به چه صورت تداوم یافت؟
پس از انقلاب اسلامی قاجاریه بیشتر مورد نقد فرهنگی قرار گرفت و این نقد منوط به مدرنیته، مدرنیسم و شبیه مدرن بود و از دل گفتمان بومیگرایی، نقد غربی شکل گرفت و دوره قاجار را مورد نقد فرهنگی قرار داد و ریشه بسیاری از مشکلات فرهنگی را از دوره قاجار دانست. پس عمدتاً ذهنیت مطالعه ما اعم از چپ، دوره پهلوی و دوره جمهوری اسلامی طرد و غیریتسازی از دوره قاجار است. با این فرض، شما احساس خواهید کرد که در دوره قاجار اقدام و عملکرد موثر و مطلوبی وجود نداشت.
پس واقعاً چطور توانست در دورهای بحرانی مدتی طولانی حکومت کند؟
بله، کاملاً همین نکته مدنظر من است. واژههایی هم که شما به کار بردید همانند نخبگان و اجماع آنان نشان میدهد که نقد و نگاه شما امروزی است. اما آیا در نقد دوران قاجار باید از ادبیات، جامعهشناسی و رویکردهای امروزی تاریخ را رصد کنیم، جنس نخبگان و شرایط آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم یا باید برای فهم تاریخ تا میتوانیم خود را به همان جو و شرایط نزدیک کنیم. عمدتاً ما در امروز میایستیم، بیآنکه خود را به گذشته نزدیک کنیم و با نگاه امروزی تاریخ را نقد میکنیم اما پتانسیلهای جامعه، سطح آگاهی نخبگان و حتی نوع آنها را در زمان گذشته مورد توجه قرار نمیدهیم. در این سوال آیا منظور شما نخبگان سیاسی و در رأس حکومتی هستند یا نخبگان بیرون از حاکمیت و حتی نخبگان مذهبی یا اقتصادی نیز موثر و دخیل هستند؟ به بیان ساده، در دوره قاجار جامعه ضعیف و بالطبع دولت نیز ضعیف است. در ادامه بحث اگر به بعضی از قراردادها بپردازیم میتوان به مسائل خاصتر اشاره کرد، حتی اگر امتیازی هم داده شده چرا جامعه آن
روز سکوت کرده، چرا نسبت به امتیاز توتون و تنباکو واکنشها شدید است اما نسبت به بانک شاهی هیچ عکسالعمل جدی صورت نمیگیرد؟ چرا آحاد مردم و علما توتون و تنباکو را میشناسند اما بانک شاهی را نمیشناسند؟ پس اگر تقصیری وجود دارد تنها معطوف به یک گروه و طبقه اجتماعی نیست.
شما به نکته ظریفی اشاره کردید. در امتیاز بانک شاهی این اجماع بین تجار و بازرگانان و مردم برقرار نیست که علیه آن حرکتی کنند. در کتاب بازرگانان، خانم هما ناطق در این مورد میگوید که اساساً امینالضرب به دنبال این بود که بانکی را تاسیس کند اما جریانی در دستگاه خارجه وی را کنار میگذارد و بانک شاهی را پس از اتفاقات تنباکو به انگلیسیها واگذار میکند و عمده قراردادها و امتیازات بعد از تاسیس بانک شروع میشود. در واقع بانک شاهی شاکله اصلی اتفاقات و امتیازات پس از آن است. اما همانطور که به درستی اشاره کردید ما خیلی اعتراضی به این مورد نمیبینیم. چرا این اتفاق میافتد؟
پرسش دقیقتر این است که چرا ما در تاریخ واژه امتیاز را به کار میبریم که زاییده ذهنیت امروز است و این تصور را به وجود میآورد که ما امتیازی را به کسی دادهایم. اما آیا واقعاً در تفکر قاجاریه اعم از پادشاه، نخبگان و سایرین چنین تفکری وجود داشته که به کسی امتیازی بدهید. زمانی که شما با قرارداد ترکمنچای یا گلستان روبهرو میشوید میبینید که دشمن پای خود را بر گلوی ما فشار میدهد و
مطالبات خود را به زور از حکومت قاجار میگیرد. در اینجا توافق دوطرفه و مذاکره صورت نگرفته است. دشمن به آستانه تهران رسیده و امتیازات خود را میخواهد تا بخش دیگر را برای حکومت باقی بگذارد. بنابراین برای به کار بردن لفظ امتیاز باید این واژه را بازبینی کرد. عمدتاً اینها قرارداد هستند و اگر شما قراردادها را ملاحظه کنید متوجه خواهید شد که حتی بر کمیتهایی چون شلینگ و سنت آن هم بحث و چانهزنی شده است. به عبارت دیگر، نخبهای که وارد این گفتوگو و مذاکره شده تمام سعی خود را کرده است. سوال اینجاست که ما با چه کسی وارد گفتوگو میشویم، پتانسیل و جایگاه اقتصادی ما کجاست و با تحولی که در رشد اقتصادی جهان صورت گرفته چه نسبتی داریم، چه میزان آن را میشناسیم و درک درستی داریم؟
در مورد سوال شما باید به این نکته اشاره کرد که بحث بانک شاهی پس از قرارداد رویترز مطرح شد. قرارداد رویترز بعد از یک هجمه عظیم به میرزا حسین خان سپهسالار منجر به اختلال میشود. اما یک بار منصفانه متن قرارداد را ببینید سپس این سوال پیش میآید که چه منابع پژوهشی، تحقیقی و اسنادی از معادن و منابع ایران آن روز وجود داشت. جالب است که شاه ارزش معادن طلا، نقره و سنگهای گرانبها را در ایران میداند. بنابراین آگاهانه آنها را از قرارداد مستثنی میکند. پس در جایی که به ارزشها واقف است در برابر آن حساسیت نشان میدهد. در سوی دیگر قرارداد نیز آبرسانی، راه، راهآهن، تلگراف و سایر موارد وجود دارد که اگر دقیق نگاه کنید متوجه خواهید شد که طرف انگلیسی در این قرارداد متضرر شده است، نه ایرانی، چرا که هنگامی که رویترز وارد ایران میشود تازه متوجه میشود که باید نزدیک به 25 تا 30 سال در ایران تحقیق، بررسی، پژوهش و معدنشناسی راه بیندازد تا شاید چیزی عایدش شود، که در عمل با انجام این پژوهشها زمان او رو به پایان میرود. به همین دلیل هم توطئهای را که در لغو این
قرارداد اتفاق میافتد بسیاری مغفول دانسته و دنبال نمیکنند که چه اتفاقی افتاد که این قرارداد باطل شد. ظاهراً طرف انگلیسی نامههایی را در سفارت روسیه و منازل بعضی از تجار، روحانیون و مراجع پخش میکند با این مضمون که چرا نشستهاید دولت انگلستان همه امتیازات را غارت کرده و برده است. این فشار داخلی تا اندازهای بر شاه زیاد میشود که مجبور به لغو قرارداد و پرداخت غرامت میشود در صورتی که طرف انگلیسی باید این هزینه را متحمل میشد. شاه نیز در غرامت امتیاز بانک را میدهد که جالب است در اینجا همه سکوت میکنند. چرا که هیچ شناختی از بانک ندارند. حال آنکه، تمام تحولات دنیای مدرن با انباشت سرمایه و پول صورت میگیرد. ولی متاسفانه هیچ شناختی نسبت به مفهوم و اهمیت بانک وجود ندارد. نه روحانی، نه تاجر و نه روشنفکر و هیچ کدام از قشرهای دیگر اعتراض نمیکنند. حتی این فکر را داشتند که بانک وام هم میدهد غافل از اینکه انباشت سرمایه که باید در داخل صورت بگیرد به وسیله نیروی خارجی به وجود میآید. بنابراین هیچ شناختی بر این مسائل وجود ندارد. باید از موضوعی شناخت داشت تا بر
سر آن حساسیت به وجود آید. دقیقاً در قرارداد نفت هم همین اتفاق تکرار میشود. در آن زمان چه کسی اطلاع داشت که در ایران نفت وجود دارد؟
دقیقاً همینطور است، کمتر کسی به این توجه دارد که برای دارسی هفت، هشت سال طول میکشد تا نفت به اکتشاف برسد. از سالهای 1901 که امتیاز حفاری نفت را از مظفرالدینشاه میگیرد تا سالهای 1908 که به اکتشاف میرسد.
بله، همینطور است. به قول دکتر ذوقی، وقتی قرارداد نفتی بسته شد چانهزنیهای بسیاری روی قیمت آن سنت به سنت و ریال به ریال انجام شد. بسیاری از نخبگان ایرانی میگویند که این پیشنهاد مثل این است که بگویند ما در مزرعه شما مینشینیم اگر پرندهای از آنجا رد شد من شکار میکنم و نصف آن را تقسیم میکنیم، چه کسی این قرارداد را نمیپذیرد. ضمن اینکه ارزش و اهمیت واقعی نفت را 90 درصد از مردم دنیا نمیدانستند. هماینک نیز منابع بسیاری در ایران وجود دارد که بسیاری افراد از ارزش و اهمیت آن بیاطلاع هستند. چند سال پیش در تدریسهای خود نفت را با زباله مقایسه میکردم و بسیاری میخندیدند اما امروزه در خیابانها میبینید که بر سر زباله دعوا میشود یا خیابان به خیابان را شهرداری به شرکتهای اقتصادی کنترات میدهد تا زبالهها را جمع کنند. مسلماً شما
ارزش زباله را که در فضای امروز شناخته شده و طلای کثیف نامیده میشود با 20 سال قبل نمیتوانید مقایسه کنید. نفت هم همینطور است. بنابراین هنگامی که از فهم مقولهای صحبت میکنیم باید خود را در فضای آن دوره قرار دهیم.
چرا در دوران قبل و بعد از ناصری، حجم قراردادها، امتیازها، واگذاری یا هر تعبیری دیگر به صورت زنجیرهای این چنین افزایش پیدا نمیکند. چرا در هیچ دورهای این اتفاق نمیافتد، ما در دوران حکومت ناصرالدینشاه در چه موقعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار گرفته بودیم که ناگهان تعاملات ایران با غرب تا این اندازه به زیان کشور تمام میشود؟
مدرنیته و تحولات غرب حدوداً 200 سال قبل از آن مواجهه شروع شده بود. زمانی که غرب در حال تجربه بود بعضی از آن پتانسیلها نیز در ایران وجود داشت. در قرون 15 و 16 میلادی بسیاری از خارجیان هنگام ورود به ایران مسحور بعضی از بخشها همچون اصفهان و شیراز میشدند. اما در مقطع این مواجهه ما خود را دور کردیم. شاید چون تصور میکردیم از مراودات بینیاز و غنی هستیم. زمانی که برادران شرلی به ایران میآیند پادشاه شخصی را مامور میکند تا هر جا آنها پا گذاشتند خاک پشت سرشان بریزند تا اثری از نجاست در ایران باقی نماند و حدود 150 سال بعد کریمخان در جلسهای هر کدام از صنایع غیرایرانی را به نحوی تحقیر میکند، مثلاً با دیدن ساعت میگوید
که جز تنگنظری سودی ندارد و با شکستن چینی و مقایسه آن با ظرف مسی میگوید که ظرف مسی استحکام بیشتری دارد، این رفتار نشاندهنده این است که شما خود را بینیاز و غنی از طرف مقابل میبینید. در واقع نوزادی که در قرون 15 و 16 میلادی در حوزه صنعت به دنیا آمد و رشد کرد در دوران قاجار جوان شد و به خود بالید. در حالی که ما در همان حالت ماندیم. هجوم اقتصاد جهانی محصول تولید انبوه و دگرگونی سریع بوده که این موارد ناخودآگاه باید از مرزها خارج میشد و نهایتاً به سراغ ما آمد. ایران در آن دوره حضور روانی، اقتصادی، اجتماعی نداشت. این قضیه به عنوان یک انفجار ذهن ما را شوکه کرد. نه فقط در حوزه اقتصاد بلکه در سیاست و حوزههای دیگر نیز بود. شاید کمتر کسی میدانست که در آن سو چه خبر است. حتی در بعضی از رگهها در دولت قاجار دیده میشود که خیلی بیشتر از دیگر نیروهای اجتماعی متوجه میشوند. فراموش نکنید که قائممقام فراهانی، عباسمیرزا، امیرکبیر، میرزاحسینخان سپهسالار، امینالدوله و بعدها مشیرالدولهها نیز که انسانهایی فهیم بودند در همان دوران میزیستند. در کتاب
خاطرات عباسمیرزا در گفتوگو با ژوبر، عباسمیرزا از او میپرسد: ای خارجی به من بگو راز پیروزی و ماندگاری تو در چیست؟ چرا محکوم به این وضعیت و بدبختی هستیم و شما پیروز و جهانگیر هستید؟ راز شما در چیست؟ میبینید که این سوالات در آنجا مطرح شد و بعضی از صدراعظمهای بعدی سعی کردند آن را دنبال کنند. پس ما هنوز به آن تقلیلگرایی نرسیدهایم که وقتی از دولت قاجار میگوییم فقط شاه را مورد توجه قرار دهیم چرا که در اطراف شاه عدهای از نخبگان قرار دارند.
بنابراین در دوره قاجار جهانی شدن اقتصاد شروع میشود و این هجوم در جنبههای دیگر و اقتصادی به وجود میآید. طبیعتاً پتانسیلهایی را آزاد میکند که قبلاً دیده نمیشد. معادن، مواد خام و صنایع شناخته نشده بودند که ارزشی بر آنها گذاشته شود. در ضمن چرا تصور میکنید که در دورههای بعدی این قراردادها شکل نگرفتند. در دوره رضاشاه آیا قراردادی به زیان ما منعقد نشد؟ آیا همه قراردادهای بعدی به نفع ما تمام شد. ما در همه این قراردادها دست بالا داشتیم؟ من گمان نمیکنم.
آیا میتوان از حرفهای شما اینطور برداشت کرد که به نوعی حکومت قاجار را تبرئه میکنید؟
من همیشه از دیگران خواستهام تاریخ را منصفانهتر ببینند و از سه قرائت ابتدایی که گفته شد کمی فراتر رفته و تکتک موضوعات را نگاه کنند. به عنوان مثال معماری، موسیقی، اصلاحات و پرورش نخبگانی را که بعدها قدردان آنها میشویم در دوران قاجار ببینیم. خانوادههای قوام، مصدقها، امینیها را ببینیم. تا زمانی که پهلوی بر این خانوادهها تاکید داشت دوام آورد و زمانی که آخرین نخبه یعنی امینی را کنار گذاشت زمینه زوال وی فراهم شد. از سال 42 و 43 کوتولههای سیاست وارد حکومت شدند. در واقع من حکومت قاجار را تبرئه نمیکنم بلکه از بخشی از تاریخ ایران دفاع میکنم. اگر تقصیری باشد همه نیروهای اجتماعی مقصر بودهاند. در آنجا که واقعه توتون و تنباکو مستقیماً منافع تجار را به خطر میانداخت که البته بحق و درست هم بود عکسالعمل نشان داده و شاه را مجبور به عقبنشینی کردند. اما در بانک شاهی این اتفاق نیفتاد. به گمان من اگر در موارد دیگر هم اتفاق میافتاد دولت قاجار ظرفیت عقبنشینی را داشت.
میتوان گفت که شما تاریخ را با ملاحظهای از مقتضیات زمانی آن مورد تحلیل قرار میدهید؟
حرف من نفی رویکرد انتقادی نیست. دولت قاجار یا جامعه ایرانی عصر ناصری از هر گونه انتقاد مبرا و مصون نیستند. اما باید ببینیم ما در کدام جامعه زندگی میکنیم و حجم سواد آن جامعه چقدر است. شرایطی که جامعه تولید میکند به چه شکل است؟ آیا بخشهای دیگر جامعه زنده است که دولت قاجار دچار ضعف باشد یا نه اینطور نیست و به قول ناصرالدینشاه باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید. اینطور نیست که بگوییم بخشی متحول و پویاست و دولت ضعف دارد. شما وقتی عملکرد قاجاریه را ملاحظه کنید متوجه میشوید پتانسیلهایی دارد که سایر دولتها ندارند. شیوه حکومتداری را با شاهان صفوی، کریمخان و نادرشاه مقایسه کنید. شاه عباس صفوی در اوج قدرت فرزند خود را در حرمسرا نگاه میدارد تا مبادا تهدیدی برای پدر باشد. در حالی که در دوران قاجاریه ولیعهد در بزرگترین ایالت ایران درس سیاست را زیر نظر یک قائممقام با تجربه فرامیگیرد تا مشق ریاست را بیاموزد. یا حتی در دوره کریمخان با گروگانگیری
آدمهایی دیوانه همچون آقامحمدخان را پرورش میدهد. دوره قاجار سعی دارد با روابط خانوادگی وحدت ملی را به وجود بیاورد. بنابراین این نوع موقعیتها و مولفههای تاریخی را باید همهسویه ببینیم.
دیدگاه تان را بنویسید