ساختار پاتریمونیال بوروکراسی در ایران اواخر قرن نوزدهم
دوگانه قدرت در عصر ناصری
از مهمترین مشخصات سیاست سنتی این است که تدوین سیاستها و اجرای آنها چندان تفاوتی با جوامع پیشرفتهتر سیاسی ندارد. در نتیجه، بوروکراسی نقش مهمی در حفظ سیستم ایفا میکند. نهتنها با استخدام نیروهای جدید بلکه با تعریف اهداف و آداب جدید برای سیستم به این امر دست مییابد.
از مهمترین مشخصات سیاست سنتی این است که تدوین سیاستها و اجرای آنها چندان تفاوتی با جوامع پیشرفتهتر سیاسی ندارد. در نتیجه، بوروکراسی نقش مهمی در حفظ سیستم ایفا میکند. نهتنها با استخدام نیروهای جدید بلکه با تعریف اهداف و آداب جدید برای سیستم به این امر دست مییابد. بدون گسترش بوروکراسی به عنوان یکی از عوامل یکپارچگی سیاسی، نظام سنتی از هم فرو میپاشد یا به همان صورت سنتی خود باقی میماند. خردهنظامهای درون یک سیستم سیاسی سنتی نشاندهنده الگوهای کلیتر و جامعتر سیستم هستند و این امر از توانایی بوروکراسی در انجام وظایف دشوار میکاهد. برای نمونه، اگر قوانین تصدیق مالکیت در جامعه معمول و شایع باشند، دور از انتظار نیست که وراثت دفاتر و انتصاب اقوام به مشاغل مهم اداری را نیز شاهد باشیم. بالطبع توسعه سیاسی روندی بسیار کند و در بیشتر موارد ناممکن خواهد بود.
بوروکراسی قاجار در دوره بسیار طولانی حکومت ناصرالدینشاه بهترین نمونه است. با تلاشهای شاه برای متمرکز ساختن کشور متاثر از غرب، نیاز به راه اندازی سریع موسسات در کشور احساس میشد. اما در عین حال پیشنیازهای یک حکومت مدرن - همچون جداسازی روابط فردی از مشاغل، اقتصاد و تمایزات اجتماعی و نیز روند قضایی از پیشتعیینشده برای تضمین سوددهی قراردادها- وجود نداشتند. اقتصاد ناتوانتر از آن بود که بتواند به مستوفیان و کارمندان حقوق بپردازد، نیروی کار نیز به اندازه کافی سیال نبود تا بوروکراسی را تجهیز کند مگر با روشهای تصدیق مالکیت. مایه تعجب نیست که آغاز تشکیل حکومت مرکزی با تغییراتی همراه شد که نخست خاندان شاه را به دفاتر حکومتی منتقل کرد و دوم آنکه ساختارهای سنتی موجود را بوروکراتیزه کرد. رسمیسازی ساختارهای سنتی با روند ساخت موسسات تسریع شد. ولی در عین حال ساختار سنتی در دل ساختارهای جدید رسوخ کردند. سنت سیاسی ایران در این زمان به وضوح به دو بخش مذهبی و سکولار تقسیم میشد. موسسات سکولار به آسانی جذب شدند ولی موسسات مذهبی خیر. آنها مشروعیت حکومت را نفی
نمیکردند ولی آن را تایید نیز نمیکردند. این تمایز تاثیر زیادی بر پایدارسازی موسسات جدید ولی سنتی گذاشت.
بوروکراسی قاجار در دوران حکومت ناصرالدینشاه مهمترین بخشهای مدل «وبری» از بوروکراسی بدوی را به وضوح پوشش میدهد:
1- دستگاههای اداری و اجرایی از یکدیگر متمایز نبودند.
2- سازماندهی عملکردها متدوام و قانونمدار نبودند.
3- صاحب منصبان همیشه قدرت کافی نداشتند تا وظایفی را که به آنها موکول شده بود اجرا کنند، ابزاری نیز برای اجرای قوانین وجود نداشت، ضوابط اجرای امور نیز تعیین نشده بودند.
4- به جز چند مورد استثنا، کارکنان فاقد تخصص و دانش بودند.
5- ادارات میبایست فقط منبع درآمد باشند در نتیجه میتوانستند واگذار شوند. هیچ تفاوتی میان مالک و دفتردار سازمان وجود نداشت، همچنین تمایزی میان دفتر و محل زندگی کارمندان وجود نداشت.
6- میزان فرمانبرداری زیردستان یا اقشار جامعه از مقامات به اشخاص بستگی داشت نه به سازمان مربوطه.
در نتیجه ساختار بوروکراتیک در ارتباط مستقیم با سیستم عمومی هنجارها و قوانین بود. به خوبی میتوان مشاهده کرد که سیستم وبری بوروکراسی بدوی در جوامعی شکل میگیرد که هنجارهای قانونی به واسطه اضطرار یا توافق شکل نگرفتهاند.تنها قوانین عمومی قوانین قرآنی بودند. نهتنها میان شاه و علما برای حکومت کردن رقابت وجود داشت بلکه جامعه نیز به بخشهای کوچکی همچون قبایل، روستاهای دورافتاده و گروههای قومیتی و مذهبی تقسیم شده بود که با کمرنگ شدن قدرت حکومت، به منصه ظهور میرسیدند. در نتیجه قلمرو حکومت شاه به آسانی در یک نظام قانونی تجریدی قابل توصیف نیست. اما در مواردی که قدرت حاکمیت شاه قابل توجه بود، برای مثال در بوروکراسی مرکزی، مشکلات جدیدتری پدید میآمدند. گستره بوروکراسی به وسعت خاندان سلطنتی بود. شاه کارکنان را بر پایه میزان اعتماد شخصیاش انتخاب میکرد و پس از آن هیچ محدودیتی بر میزان اختیارات و وظایفشان وجود نداشت. میزان تواناییهای فنی افراد نیز در این انتخاب دخیل نبودند و این یک نمونه کامل از «پدرمیراثی» به شمار میآمد. حکومت پدرمیراثی همانگونه که وبر نیز
آن را توضیح داده است بر اساس «تعهد کارمندان نه به اهداف غیرشخصی و اطاعت از قوانین، بلکه تعهد و وفاداری شخصی شکل میگیرد». قدرت کارمندان در راستای قدرت شاه بود و نمایانگر اعتماد شاه به آنها. در نتیجه حوزه اختیارات مقامات همچنین عناوین و القاب آنها مشخص نبود و تعریف واضحی از وظایف و اقتدار اداری وجود نداشت. «هنگامی که کنشهای سیاسی یک حاکم مستقیماً وابسته به اقتصاد باشد، این کنشها به منابع کمکی تبدیل میشوند که فقط در صورت نیاز و منفعت به کار گرفته میشوند»؛ این توصیف وبر به خوبی بیانگر دوره قاجار در ایران است. در چنین سیستمی بوروکراتها به عنوان خدمتکاران خاندان سلطنتی عمل میکنند و وظایفشان بسته به خواستههای اربابشان تغییر مییابد و ارائه تعریف از یک عملکرد رسمی در چنین سیستمی بسیار مشکل است.
رابطه میان مقامات و زیردستانشان هم از الگوی مشابهی پیروی میکرد: مقامات تصمیمات مربوطه و اختیارات را بر اساس نظرات شخصیشان به زیردستان منتقل میکردند. طبقه اداری در ایران یک بوروکراسی به معنای مدرن آن را شکل ندادند؛ در عوض یک ساختار هرمی پدید آمد که در آن اختیارات و وظایف با یکدیگر درآمیخته شده بودند. تغییراتی در اوایل حکومت ناصرالدینشاه به وجود آمد و شش وزارتخانه مستقل به دستور شاه شکل گرفتند تا شش جنبه مختلف از اختیارات شاه از یکدیگر مجزا شوند. روند تشکیل موسسات تا جایی پیش رفت که در اواسط حکومت ناصرالدینشاه وزارت امور خارجه به یک سازمان مستقل تبدیل شد با اداراتی تحت فرمان، که امور مختلف وزارتخانه را بر عهده داشتند.
در برخی از وزارتخانهها همانند وزارت جنگ و وزارت مالیه، دانش و مهارت برای کارکنان الزامی شد. اما در همه این ادارات، مقامات اختیاراتشان را به صورت مستقیم از شاه دریافت میکردند و امور تحت نظرشان را مطابق میل شاه اداره میکردند.
حکومت ایران در واقع یک انحصارگرایی کامل را ترتیب داده بود. میزان صلاحیت هر یک از مقامات با گستردگی حوزه اختیاراتشان برای بهرهبرداری مالی (که توسط شاه تعیین شده بود)، مشخص میشد.
سلطنت ناصرالدینشاه آغازگر توسعه بوروکراسی ایران است. این توسعه از دو نقطه آغاز شد: خانواده شاه و ساختار اجرای برنامههای حاکمیت توسط اعیان (متنفذان). اعیان، که در دوره حاکمیت ناصرالدینشاه شکل گرفته بودند، توسط اشراف به کنار رانده شدند. طبقات مذهبی، از مشارکت در موسسات بوروکراتیک امتناع کردند و نتوانستند مانع توسعهشان شوند. بوروکراسی منفعل شده و از اختیار کمی برخوردار شد. اریستوکراسی شکل نگرفت، در عین حال به دلیل سیاستهای استبدادی و محتاطانه ناصرالدینشاه بوروکراسی هم به یک نیروی اجتماعی بدل نشد.
بسیاری از دفاتر، ادارات و وزارتخانهها فقط به صورت یک نام باقی ماندند. باقی آنها، وظایف یکدیگر را تکرار میکردند یا بر ضد یکدیگر کارشکنی کرده و برای جلب توجه شاه با یکدیگر رقابت میکردند. اغلب موارد، کارهای مهم میان دو قطب مخالف تقسیم میشد تا انجام آن غیرمحتمل شود و به این ترتیب خطر احتمالی آن برای سیستم کاهش بیابد. طبقات پایین به صورت انفرادی در بوروکراسی ناصرالدین شاهی شرکت میکردند، از طریق ساختار خانواده سلطنتی به همکاری پذیرفته میشدند و نماینده قشر خود نبودند بلکه نماینده گروهی محسوب میشدند که آنها را پذیرفته بود. سیستم بوروکراتیک که به تدریج جایگزین طبقه اعیان شده بود به خواستههای مردم کمتر اهمیت میداد زیرا پیشینیان، مشروعیتشان طبق تصمیم مردم محلی تایید میشد ولی گروه جدید که بوروکراسی مدرن را به تدریج شکل میدادند توسط دفاتر بالادست به قدرت میرسیدند. به طور خلاصه، بوروکراسی ناصرالدین شاهی، اگرچه از الگو و قاعدههای سنتی پیروی میکرد ولی مستقل از طبقات اجتماعی کشور در حال توسعه بود. ناسازگاری میان جامعه و حکومت، فشار و سرکوب را به
روش عادی حکومت بدل کرد.
رابطه همزیستی میان مرکز و حومه در هنگام جمعآوری مالیات مشهود بود. در غیاب بوروکراسی کارآمد، حکومت مرکزی بر اربابان و خوانین محلی تکیه داشت و این رابطه بسیار ساده و مهم بود: رابطه مالی. اعیان محلی نیز از مشروعیتی که حاکمیت به آنها بخشیده بود بهره میبردند زیرا این مشروعیت به قدرت آنها در برابر رقبای محلی میافزود. در جامعهای که به قطعات مجزا و کوچک اجتماعی همچون قبیلهها تقسیم شده بود و شهرها نیز به محلهها و بخشهایی تقسیم شده بودند که با یکدیگر در مبارزه و خصومت بودند، به رسمیت شمردن قدرت سیاسی یک خاندان محلی توسط حکومت مرکزی بیش از اعطای یک مشروعیت ساده به قدرت موجود بود. افراد متنفذ محلی مشتاقانه در پی مشروعیت یافتن قدرتشان توسط حکومت مرکزی بودند. در بیشتر مواقع مبالغ هنگفتی میپرداختند تا موقعیتشان در حکومت مرکزی محفوظ بماند. حاجی احمدخان مینابی، از افراد سرشناس بندرعباس، با دریافت فرمانی از شاه که به طور رسمی او را جمعآوریکننده مالیات و تحتالحمایه حاکم فارس معرفی میکرد، توانست موقعیتش را محکم و رسمی کند. دیگران، که البته هنوز کامل شکل نگرفته
بودند، حمایت اعیان محلی را جلب کردند تا نشان دهند که میتوانند با کمترین میزان درگیری و به طور موثر، مالیاتها را جمعآوری کنند. گاهی اوقات یکی از رهبران قدرتمند محلی به قصد غصب قدرت مامور رسمی حکومت را برکنار میکرد. برای نمونه در سال 1880، حاکم رامهرمز که توسط دولت ایران انتخاب شده بود مجبور شد از شهر فرار کند زیرا یکی از شیوخ قدرتمند محلی شورشی را علیه او ترتیب داده بود. شیخ شورشی حاضر بود مبلغی بیش از حاکم پیشین به فرماندار خوزستان بپردازد تا مقامش تایید شود.
اجرای دستورات رسمی برای متنفذان محلی بیشتر از آنکه به دلیل ماموریت داشتن از سمت حکومت مرکزی میسر شده باشد به واسطه ریشههای محلیشان مقدور بود. این دوگانگی در ساختار حکومت، مجموعهای از درگیری میان مرکز و حومه به وجود میآورد. مرکز خواستار پول بیشتری بود زیرا مخارج حکومت به صورت صعودی رو به افزایش بود. حومه نیز در تلاش بودند تا میزان زیادی از مالیات را برای خود باقی نگه دارند. همزمان، مرکز در حال گسترش دامنه حاکمیت مستقیم بود (به خصوص بر ادارات گمرکی). اگرچه رابطه میان دو قطب قدرت گاهی به تنش میانجامید ولی به طور کلی وجود یک حکومت دوگانه مرکزی و محلی نوعی پایداری و تعادل را به همراه داشت. نظم و قانون، به معنای سنتیشان، حفظ میشدند؛ احکام قضایی صادر شده و از همه مهمتر مالیاتها جمعآوری میشدند. چنین امور بااهمیتی توسط تعداد محدودی سازمان دولتی به انجام میرسیدند و هرساله نیز حاکمان منصوبشده توسط حکومت تغییر مییافتند.در رشت حاکمیت دائماً تغییر مییافت (باب دوار در اصطلاح سیاسی)، ولی یکی از متنفذان محلی به نام حاجی ناصر (نصیر) شهر را اداره میکرد
تا جایی که به او لقب حاجی حاکم داده شده بود. خانواده امین دیوان بیش از 150 سال بود که امور لاهیجان را اداره میکردند. امور فومن نیز توسط عبدالحسینخان و خانوادهاش اداره میشد. در بهبهان، زمانی که میرزا قوامالدین در سال 1851 بر ضد حکومت مرکزی قیام کرد، خانوادهاش که ریاست شهر را از طریق نیروی نظامی به دست گرفته بودند بیش از 200 سال بود که جمعآوری مالیات را بر عهده داشتند. در این زمان حکومت مرکزی حاکمانی را در بهبهان منصوب کرده بود ولی امور حکومتی فقط توسط قدرتهای محلی انجام میپذیرفت.
باید به این نکته توجه داشت که محدوده جمعآوری مالیاتها بیشتر محدودهای شخصی بود تا محدوده ارضی تعیین شده طبق قوانین قضایی. هنگامی که دولت دایره اختیاراتش را به هندیجان در خوزستان گسترش داد به میرزا عبداللهخان قدرت داد تا مالیاتها را جمعآوری کند. او نزد دو حاکم سنتی هندیجان رفت که پیش از آن هندیجان را برای دریافت مالیات به دو بخش تقسیم کرده بودند. میرزا عبدالله قدرت جمعآوری مالیات را به قیمت 12 هزار تومان به این دو نفر که «قائد» نامیده میشدند واگذار کرد.
ساختار جمعآوری مالیات تا جایی تغییر کرد که انتصاب میرزا عبداللهخان به عنوان نقطه آغاز بوروکراسی دوم شناخته میشود.
منافع حاکمیت با شکلگیری یک ساختار حکومت کارآمد همخوانی نداشت. در نتیجه دوگانگی ساختار قدرت مهمترین مشخصه حکومت ناصرالدینشاه در ایران به شمار میرود.
ساختار محلی قدرت حفظ شد و اجازه داده شد تا نظم زندگی که در میان آشفتگیهای پس از سقوط صفویان در سال 1722 تا آغاز سلسله قاجار در 1798 پدید آمده بود، به همان شکل ادامه بیابد. سابقه ساختار زندگی اجتماعی در دوران حکومت ناصرالدینشاه به پیش از سلسله قاجار بازمیگشت. حتی یکی از تاریخنگاران دربار به این موضوع اذعان کرده است: «هیچکدام از این قبایل (ممسنی) به فرمان هیچکس گوش فرانمیدهند مگر به فرمان کلانترشان. آنها هرگز حاکمیت یک فرد بیگانه را نخواهند پذیرفت.» این منبع تاکید دارد که مقام کلانتری به برخی از خاندانها تعلق دارد و از زمانهای قدیم از پدر به پسر منتقل شده است.
با قدرت بخشیدن به حاکمان محلی در جمعآوری مالیات، حکومت کمک کرد تا کنترل روسای محلی بر ساکنان محلی افزایش بیابد. این روند اگرچه پلی محسوب میشد برای از بین بردن فاصله میان حکومت مرکزی و افراد سایر اقوام و در نتیجه آسانتر شدن جمعآوری مالیاتها، ولی در طولانیمدت ناکارآمدیاش ثابت شد زیرا ساختار کهن قدرت محلی و سنتی را تشدید کرد. مالیاتها توسط قبایل، اصناف و محلات پرداخت میشدند، سران محلی که مسوول جمعآوری مالیاتها بودند قدرت را حفظ کردند و قدرتشان اکنون توسط حکومت مرکزی حمایت میشد که بیش از هر چیز به تسریع در وصول عایدی اشتیاق داشت.
سران قبایل هنگامی که از ییلاق به قشلاق مهاجرت میکردند مالیاتشان را میپرداختند. دریافت مالیات از قبایل گاهی اوقات به آمادگی برای انجام عملیات نظامی شباهت مییافت. اگر قبایل میتوانستند پیش از سر رسیدن ماموران حکومتی به قشلاق بروند، حکومت برای دریافت مالیات با مشکل روبهرو میشد. برای نمونه قبایل لرستان در زمستان برای قشلاق به خوزستان میرفتند و حاکم خوزستان توانایی و علاقه چندانی برای جمعآوری مالیات قبایل نداشت؛ و به این ترتیب قبایل که در گروههای کوچک مهاجرت کرده بودند در تمامی خوزستان پراکنده میشدند.
اربابان محلی، کلانتران، خوانین، ضابطها و شیوخ با انجام امور مالی نهتنها برای خود اعتبار و قدرت کسب میکردند بلکه به طور چشمگیری به ثروت خود میافزودند. دو شیخ از قبیله بنیطرف که ریاست دو بخش قبیله را بر عهده داشتند میزان 20 تا 30 درصد از محصول دهقانان را دریافت میکردند. این میزان معادل 60 هزار تومان بود که فقط 18 هزار تومان از آن به حکومت تعلق مییافت.
ساختار محلی قدرت و ثروت توسط حکومت مرکزی حمایت میشد. با استفاده از ساختار هرمی قدرت، حکومت به رعایا دست مییافت. هنگامی که شاهزاده رکنالدوله حاکم کل خراسان با یک گروه نظامی راهی بجنورد شد تا سهامالملک-فرماندار موروثی بجنورد که یاغی شده بود و حاضر به پرداخت مالیاتش نبود - را بر سر جای خود بنشاند، صدراعظم امینالسلطان تلگرامی برای رکنالدوله فرستاد و به او دستور مستقیم داد: «با او (سهامالملک) و اطرافیانش با احترام تمام برخورد کنید و هرچه در توان دارید انجام دهید تا با او به توافق برسید و به او کمک کنید تا با میل خودش به بجنورد بازگردد. باز هم باید به او و وابستگانش قدرت ببخشید، با او با محبت رفتار کنید، به نوعی با او و وابستگانش همکاری و مشارکت کنید مبادا که ناامید و ناراضی شود.» دولت با این ساختارهای محلی که مسوول جمعآوری مالیات بودند بسیار محتاطانه برخورد میکرد. هنگامی که سلطانمحمدخان، کلانتر بهبهان «جمعیت بزرگی از شورشیان را گرد خود آورد و مالیاتهای دولتی را بر آنان خرج کرد و احکام سلطنتی را نادیده گرفت و به ماموران حکومتی اهانت کرد»
بسیار محتاطانه به شیراز مرکز بخش فراخوانده شد. تبعید او با دقت بسیاری تدارک دیده شد و به آرامی اجرا شد تا «مالیات بهبهان بار دیگر قابلیت بازیافت را پیدا کند».
مالیات فارس به چند تن از اعیان و اشخاص متنفذ محلی سپرده شد. حاکم فارس، شاهزاده مویدالدوله نزد شاه شکایت برد که قدرت جمعآوری مالیات از بزرگان محلی را ندارد. در نامهای به شاه یکی دیگر از شاهزادگان حاکم فارس مینویسد: «مشکل فارس آن است که هیچ رعیتی (تحت فرمان مستقیم ماموران حکومتی) وجود ندارد. همه قدرت دست مالکان زمینهاست. زمینداران کسانی هستند که میبایست مالیات بپردازند. آنها همه از افراد متنفذ هستند همه از علما و سیدین به شمار میآیند. همه افراد محترمی هستند. رسمشان همیشه بر این بوده که سرپیچی کنند و سهمشان را نپردازند.» یک حاکم بسیار قدرتمند ظلالسلطان هنگامی که برای سومین بار به عنوان حاکم برگزیده شد خود را مجبور دید تا در برابر مشیر، مرد بانفوذی که مسوول جمعآوری مالیاتهای فارس بود، تواضع به خرج دهد. احتمالاً این درس را از دو دوره پیشین حکومتش آموخته بود.در خوزستان هم سیستم دریافت مالیات تا حد زیادی مستقل از تهران بود. فرستادگان شاه گزارش میدادند که «هیچکس نمیداند حاکم هویزه چه مقدار مالیات جمعآوری میکند». در دزفول جمعآوری
مالیات به طور کامل در دست متنفذان محلی بود. «حاکم در شهر مستقر است تا نظم و قانون را اجرا کند و به هیچ عنوان در امور مالیاتی دخیل نیست.» برخی از شیوخ به قدری قدرت داشتند که «اگر تمام اموال رعایا را غارت کنند باز هم کسی جرات اعتراض ندارد». هیچ سندی تاکنون یافته نشده است که در آن رعیت از حضور نماینده حکومت آگاه باشد و شکایتی را نزد او ببرد.
مالیاتها در کرمان نیز وضعیت مشابهی داشتند. متنفذان محلی یا ضابطها بدون دخالت حکومت مرکزی مالیات را گردآوری میکردند. نظام به طور کامل دوگانه بود. ماموران محلی امور مالی را با استفاده از ریشههای محلیشان به انجام میرساندند. در عمل آنها بخشی از وزارت مالیه بودند ولی در اساس مستقل عمل میکردند. بدون وجود آنها امور مالی به هیچ عنوان صورت نمیپذیرفت. با وجود آنها این امور با درگیری و مصالحه صورت میگرفت.
منبع:
Iranian Studies, Vol. 11, No. 1/4, State and Society in Iran (1978)
دیدگاه تان را بنویسید