ناصرالدین شاه قربانی کدام مناسبات اجتماعی اقتصادی شد؟
رسم شاهکشی
«درباره به دست آوردن حسن نیت دولت ایران، مساله این است که ما برای آنها چه میتوانیم بکنیم. پاسخش متاسفانه بسیار ساده است. شاه و صدراعظم در واقع دولت ایران عملاً از ما چیزی جز پول نمیخواهند. بیتردید، شاه دوست دارد که از او در برابر مطالبات نامناسب روسها حمایت کنیم و صدراعظم هم بیگمان خوش دارد که اگر دوباره با شاه اختلاف پیدا کرد، از او حمایت کنیم.
«درباره به دست آوردن حسن نیت دولت ایران، مساله این است که ما برای آنها چه میتوانیم بکنیم. پاسخش متاسفانه بسیار ساده است. شاه و صدراعظم در واقع دولت ایران عملاً از ما چیزی جز پول نمیخواهند. بیتردید، شاه دوست دارد که از او در برابر مطالبات نامناسب روسها حمایت کنیم و صدراعظم هم بیگمان خوش دارد که اگر دوباره با شاه اختلاف پیدا کرد، از او حمایت کنیم. ولی هیچ کدام نگران این مسائل نیستند. فعلاً خواسته حقیقی هر دورهای از بدهی رژی است و اینکه بگذاریم مملکت را، هر طور خواستند اداره کنند. شاه، از آغاز، این بدهی را یک اخاذی نفرتانگیز میدانست. اکنون نفرتش بسیار بیشتر شده؛ چون با سقوط ارزش نقره، نرخ بدهی به قران، بسیار بیشتر شده است و باید پول بیشتری بپردازد. استدلال صدراعظم این است که شاه یک روز خوش هم برایش باقی نگذاشته است و مدام او را به خاطر معرفی رژی سرزنش میکند.»
بخشی از گزارش سر مورتیمر دوراند مامور ویژه نخستوزیر انگلیس به ایران عصر ناصری، اگر تصویر دقیقی از وضعیت رو به انحطاط جامعه قرن نوزدهمی ایران ندهد میتواند روابط و ساختار قدرت در عصر ناصرالدینشاهی را به نمایش گذارد؛ چالشهای حاکمیت با قدرتهای خارجی و دستاویزهای شکننده هرچند موقت و گذرا برای رهایی از منجلاب اقتصادی و سیاست خارجی که در آن گرفتار بوده است. سلطانی که با رعایای خود آنچنان رفتار میکند که حتی در ذهن خود خیال شورش و ناآرامی نپرورانند، در مواجهه با قدرتهای بزرگ اینچنین درمانده و عاجز مانده است. با این حال پنج دهه حکومت او مدیون و وابسته چیست؟ ثبات نسبی و استحکام بنیانهای اجتماعی و سیاسی شهرهای مرکزی او مرهون چه نوع عملکرد و رفتاری است؟ اصلاحاتی همچون ظهور جلوههایی از مدرنیسم از جمله بهکارگیری صنعت سینما، دوربین و هنر عکاسی، تاسیس اولین موزه ملی، معماری نوین، اولین مدرسه به سبک نوین، دارالفنون، اولین خط تلفن، چاپ اسکناس و انتشار روزنامه و دهها نشانه و تبلور مدرنیسم در ایران آن زمان خاستگاه چه نوع جامعهای در قرن نوزدهم بوده است؟ حال آنکه پادشاهی
ناصرالدین شاه از دوران نوجوانی تا قرین سالهای سالخوردگی امتداد مییابد. نیم قرن از دورانی که نیازها و کنشها و خواستههای بشری در آن تغییرات اساسی مییابد و گاه به خواستههای متفاوت و متناقضی منجر میشود.
کم و بیش آنچه از دوره عصر ناصری در متون و کتب تاریخ معاصر خواندهایم و مرور کردهایم خودرایی و استبداد مطلقه فردی است که جز زبان زور و ستم راهی برای حکمرانی خود نمییابد و رعایایی در بند که اطاعت بیچون و چرا از پادشاه و امینه را جزو لاینفک آداب اجتماعی و سیاسی خود میدانند و به آن التزام مییابند یا شرح واماندگیها و وادادگیها در برابر امپراتوریهای زورگوی خارجی بود که غالباً از سر زبونی و ترس تن به معاهدات و امتیازاتی دادهاند که امروزه مورد نکوهش و مذمت قرار میگیرد. تظاهرات و شعاع بیرونی این نوع امتیازات به گونهای بوده که حتی یکی از نمایندگان فرانسوی در تهران یک بار به دراموند ولف وزیرمختار انگلیس در تهران گفته بود «شما و روسها با هم بازی میکنید و بقیه ما فقط امتیازات طرفین را میشماریم». در چنین موقعیت بغرنج و بحرانزدهای چه تدبیر و مصلحتی منجر به تداوم حاکمیت یک پادشاه مستبد و دیوانسالار میشود؟
قرائت رسمی از امتیازات عصر ناصری که هر کدام سرنوشت پرپیچ و خمی داشتهاند غالباً یک نگاه و سویه را منعکس میکند که دولتمردان آن عصر عصارهای از بیتجربهترین و ناآزمودهترین و البته نابهنجارترین بازیگران جامعه خود بودهاند، نهتنها ناآزموده که حتی در بسیاری از موقعیتها فاسدان و نابکارانی بودهاند که به قصد فرصتطلبی به معرکه آمده یا در حکم ستون پنجم دشمن نقش ایفا کردهاند که سالها بر منابع زمینی و زیرزمینی این کشور کمین کرده و قصد غارت و چپاول آن دارند.
حال آنکه پژوهش و بررسیهای تاریخی نیازمند کالبدشکافی لایههای متعدد اجتماعی و اقتصادی آن جامعه است. منزلتها و نقشها در گستره یک تکاپوی همگانی معنا و مفهوم پیدا میکند. در این گستره روابط در هم تنیده و به هم پیچیده جامعه اهمیت طبقات و قشرهای اجتماعی را بازمیتاباند، چندان که نقش یک معترض و کنشگر اجتماعی همچون میرزا رضا کرمانی زمانی به خوبی درک میشود که همه اجزای آن روابط خویشاوندی، مناسبات اقتصادی، جایگاه اجتماعی، رفتار و منش فردی در جامعه هدف بازخوانی شود.
اگر ناصرالدین شاه به تیر میرزا رضای کرمانی نقش زمین شد، تصویر به غل و زنجیر کشیده شدهاش نمای بیرونی ظواهر آن را منعکس میسازد نه درونیات و محتویات ذهنیاش را. همچنان که شرح مستندات بازجویی او در پاسخ به مستنطق خویش ابوتراب نظمالدوله تنها بخشی از ماجراست. آنجا که از تحول و دگردیسی خود میگوید: «وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسانهای عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بیعدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمان خلاص نکرده باشم.» اینجاست که ما نه با یک گماشته و رعیت عصر ناصری که با یک کنشگر و روشنگر سیاسی و اجتماعی عصر مواجه میشویم.
میرزا رضا کرمانی زمان متمادی گماشته امینالضرب بوده است و از طریق او بود که به سیدجمالالدین اسدآبادی متصل شد. سیدجمال همان که به هزینه امینالضرب به کشورهای اروپایی و آسیایی سفر میکرده و امینالضرب تامینکننده هزینههای زندگی و سفر او بود.
او را به مجامع اجتماعی و سیاسی ترکیه دعوت میکرد تا روشنگریها و روشنبینیهای ملل پیشرفته دنیا را به گوش بشنود و به چشم ببیند. میرزا رضا افتخارش این بود که زمانی پیام میرزای شیرازی را در باب تحریم تنباکو به اعیان و اشراف شهر میرسانده و از او الهام میگرفته است. بخشی از سالهای پایان زندگیاش در زندان قزوین با کسانی محشور بوده که دلالت نویافتهای از جهان مدرن را به او منتقل میساخته است. حاجسیاح اصفهانی یکی از روشنفکران و نخستین جهانگردان مشهور ایرانی سالها همبند او بود. هم او بود که بخشی از جهان ذهنی سیدجمال را به دیگران منعکس میساخته است.
این در حالی است که میرزای کرمانی برای اقدام شجاعانه خود دهها بهانه و برهان به میان آورده است. شاید نخستین ادله او این بود که روزی در کرمان به امینالضرب گفته بود: «این دو برادر از قبال دسترنج رعیت به ثروت و مکنت رسیدهاند. 700، 800 تومان پول رعیت را خوردهاند. 200 نفر خوشامدگو و چاپلوس و بیکاره و اوباش دارند و رفتار و رویه هر دوشان خلاف قانون است.» نکته اینکه او در اثر ظلم و ستم ملکالتجار به تهران میآید که او را سر به نیست سازد. اما در بین راه به این نتیجه میرسد که ریشه واقعی ظلم ناصرالدینشاه را از روی زمین برکند و همین کار را نیز به سرانجام میرساند. یافته آموختنی آنکه زوایای متعدد را باید مورد توجه و دقت قرار داد و از یکسونگری و یکجانبهنگری بر حذر شد، روابط تو در توی مرتبطان با میرزاکرمانی است که نگاه عمیقتری را میطلبد.
امینالضرب روابط حسنهای با سیدجمالالدین اسدآبادی، ناصرالدینشاه و امینالسلطان صدراعظم داشته و با همه آنان به نیکی و صفا مراودات عاطفی و اقتصادی داشته است. از قضا، ملکالتجار که میرزا رضای کرمانی به او اتهام دزدی زده است سالها بود که مناسبات تجاری سالمی با امینالضرب داشته است. از سوی دیگر، میرزا رضای کرمانی به حاجسیاح به عنوان انسانی مزور و تدلیسکار اشاره داشت اما سیدجمال و امینالضرب از او یک روشنبین و منورالفکر یاد میکرد.
چنین سویههای ذهنی و رفتارهای متفاوت و متناقض وقتی در کنار هم قرار میگیرند چگونه میتوان سره را از ناسره باز شناخت، بیآنکه دیگران را به اتهام ناروایی محکوم نکرده باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید