مذاکره؛ چاره ناچاران
مهران کامروا از زمینههای تنش و دلایل تسهیل مذاکره بین ایران و عربستان سعودی میگوید
سرانجام، امکان مذاکره بین ایران و عربستان سعودی، دو رقیب دیرپای منطقهای محقق شد. مذاکرهای که پس از پنج سال قطع ارتباط دیپلماتیک و چند دهه تنش در روابط دو کشور، میتواند دری به روی ثبات منطقه پرآشوب خاورمیانه بگشاید. اگرچه اقدام ایران و عربستان سعودی به مذاکره و در پیش گرفتن راه تفاهم سیاسی اقدامی از سر خواست قلبی و در مسیر توسعه روابط دوجانبه تلقی نمیشود اما همین روند رو به جلو که متاثر از ناگزیری سیاسی دو کشور در مدیریت تحولات منطقهای و بینالمللی از جمله خروج ایالات متحده از منطقه و حرکت به سوی مهار چین رخ داده است، میتواند زمینههای همگرایی منطقهای را بیش از پیش تقویت کند. مهران کامروا، استاد علوم سیاسی دانشگاه جورجتاون قطر، در این گفتوگو تغییر دولت در ایران و همسویی ایدئولوژیک و راهبردی، بین دولت جدید با دیگر قوای کشور، مقام رهبری و سپاه پاسداران را عاملی تاثیرگذار در ایجاد رغبت برای عربستان سعودی در راستای مذاکره با ایران میخواند و تاکید دارد که دو کشور میتوانند با تعریف دقیق خطوط قرمز و همچنین اهداف و منافع مشترک خود در مسیری سازنده و پایدار قرار بگیرند.
♦♦♦
ایران و عربستان سعودی به لحاظ تاریخی غالباً چه نگاهی به یکدیگر داشتهاند و روند و کیفیت روابط دو کشور از سال ۱۹۳۲ و تشکیل عربستان سعودی جدید به چه شکل بوده است؟
این دو کشور، در برهههای مختلف تاریخی اگرچه مسیر متفاوتی را در پیش داشتهاند اما در نهایت به یک نقطه تقریباً مشترک رسیده و هر دو در سطح منطقه و جهان به یک قدرت منطقهای تبدیل شدهاند. سیر تحولات ایران و عربستان سعودی با یکدیگر متفاوت بوده است. ایران از زمان حکومت پهلوی تاکنون یکی از قدرتهای منطقهای بوده است اما عربستان سعودی به دلیل تحولات سیاسی داخلی، دیرتر به یک قدرت منطقهای تبدیل شد. با این حال، اکنون هر دو کشور در یک رده قرار میگیرند. در حال حاضر، در خاورمیانه چهار کشور وجود دارند که به لحاظ اقتصادی و نظامی تقریباً در یک سطح نسبتاً برابر قرار دارند و این چهار کشور شامل ایران، ترکیه، اسرائیل و عربستان سعودی است. پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، عربستان سعودی خودش را یکی از دشمنان ایران و انقلاب آن محسوب میکرد و به همین دلیل از همان مقطع زمانی، سیاستهای خصومتآمیزی را تعریف و در قبال ایران دنبال کرد. همچنین به دلیل اختلافات ایران و ایالات متحده، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه در رأس آنها عربستان سعودی، از این اختلافات به نفع خود بهره بردند و تلاش کردند تا از این خصومت سیاسی، بیشترین استفاده نظامی را ببرند و تا جای ممکن از آمریکا تسلیحات و امتیازاتی دریافت کنند تا بتوانند امنیت خود را در برابر ایران تامین کنند. در واقع، رقابت خفیفِ بین ایران و عربستان سعودی در دوره پهلوی، پس از وقوع انقلاب در ایران، به یک خصومت تبدیل شد به شکلی که رفتهرفته شدت گرفت و در زمان جنگ بین ایران و عراق، عربستان سعودی به یکی از اصلیترین حامیان عراق بدل شد که هم از لحاظ اقتصادی و هم از جنبههای نظامی به این کشور کمکهای قابل توجهی ارائه میکرد. به همین دلیل، در چنین زمینهای (کانتکستی) است که روابط ایران و عربستان سعودی به وضعیت اخیر درآمده و با رویهای خصومتآمیز به پیش میرود. در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی، سطح روابط دو کشور کمی بهبود یافت اما در دوره آقای احمدینژاد، روابط کمی پیچیدهتر شد. باید در نظر داشت که دولت عربستان سعودی نیز دستخوش تحولات بسیار مهم و اساسی در این برهه بوده است. به ویژه پس از سال2010 که عربستان سعودی پس از وقوع بهار عربی در یک مخمصه اساسی گرفتار شد و نمیدانست که چگونه میتواند بهار عربی را مهار کند. متاثر از این رخداد سیاسی مهم، رقابت ایران و عربستان سعودی یک جنبه جدید نظامی نیز به خود گرفت که نمود آن در تحولات سوریه و یمن هویدا شد.
غالباً بین ایران و عربستان سعودی، رقابت منطقهای و جایگاه آنها در جهان اسلام و مسائل مربوط به انرژی و روابط خارجی جزو معضلات اصلی شمرده میشود. فارغ از مسائل اخیر، ریشههای تنش بین دو کشور را چگونه میتوان تحلیل کرد و جدیترین اختلاف مربوط به چه حوزهای است؟ آیا به لحاظ ژئوپولیتیک ایران و عربستان رقبای بالقوه یکدیگر هستند یا جغرافیای دو کشور و ویژگیهای ذاتی این دو، ستیز و مناقشه پیوسته را موجب شده است؟
من با چنین استدلالی موافق نیستم. از یک منظر میتوان گفت که یکسری ضوابط ساختاری در منطقه وجود دارد و ایران و عربستان سعودی در قامت دو قدرت متوسط منطقهای یا Middle Power تقریباً در یک سطح قرار میگیرند که باهم، مجموعهای از رقابتهای استراتژیک را تعریف کرده و پیگیری میکنند. پس از انقلاب اسلامی، «مسائل هویتی» نیز وارد رقابت بین ایران و عربستان شد و جنبه جدیدی را در این رقابت به وجود آورد. در واقع، رقابت ایران و عربستان سعودی، ذاتاً یک «رقابت راهبردی» است ولی سویههای هویتی و ایدئولوژیک نیز در آن وارد شده است. مثلاً خود عربستان، نسبت به شیعیان کشور خودش بسیار حساس است همانطور که ایران نیز تا حدی بر قسمتهای عربنشین کشور ملاحظاتی دارد. مجموعه این ملاحظات و حساسیتها موجب شده است تا دو کشور بتوانند با اتکا بر مسائل هویتی خود، رقابتهای خود را از جنبههای جدیدی تشدید و دنبال کنند.
چندماهی است که به طور پیوسته، اخباری از آغاز مذاکرات جدی بین ایران و عربستان به گوش میرسد و سیگنالهای مثبتی از سوی دو طرف مخابره میشود. چه شد که ایران و عربستان تصمیم به آغاز مذاکرات گرفتند و مشخصاً به دنبال چه اهدافی در این مذاکرات خواهند بود؟
دو اتفاق مهم در این میان رخ داده که به آغاز مذاکرات بین ایران و عربستان سعودی منجر شده است. یکی از مهمترین آنها پایان دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و ترک کاخ سفید توسط او و در طرف دیگر، سکانداری دولت ایران توسط ابراهیم رئیسی است. آمریکا در زمان ترامپ دکترینی با عنوان «دکترین ترامپ» را دنبال میکرد که یکی از اضلاع اصلی آن، کمکهای تسلیحاتی به عربستان سعودی و اسرائیل در راستای مقابله با ایران بود. وقتی ترامپ کاخ سفید را ترک کرد، و کشورهای عربی نیز که از باراک اوباما پیشتر به خاطر مساله برجام دلخور بودند، تصور میکردند که سیاستهای آتی جو بایدن نیز همان سیاستهای اوباما خواهد بود. بر همین اساس، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بلافاصله روابط خود با قطر را بهبود بخشیدند و تصمیم گرفتند به هر شکل ممکن، با ایران به شیوهای کنار بیایند. اگر به خاطر داشته باشید، یکی از مهمترین ضلعهای اصلی دکترین اوباما در مورد سیاست آمریکا در قبال کشورهای خلیج فارس این بود که کشورهای عربی باید به هر شکل ممکن با ایران کنار بیایند. در واقع، منظور اصلی آمریکا، عربستان سعودی بود تا این کشور را مجاب کند که به نحوی با ایران کنار بیاید و دو کشور، مسائل دوجانبه را حلوفصل کنند. علاوه بر این، تا زمانی که تیم دیپلماسی ایران را آقای ظریف و آقای روحانی تشکیل میدادند، کشورهای عربی، حرف دولت ایران را قبول نداشتند چراکه بر این باور بودند که قدرت اصلی در ایران در دست سپاه پاسداران و مقام رهبری است. اما پس از تغییر دولت در ایران و هنگامی که دریافتند دولت جدید ایران به لحاظ ایدئولوژیک، فاقد اختلاف با سپاه پاسداران و دیگر قوای کشور است و دیگر بهانهای وجود ندارد و قوه مجریه نیز با مقام رهبری نظرات همسوی ایدئولوژیک و راهبردی دارند، فرصت را مطلوب دیدند تا مذاکرات خود با ایران را آغاز کنند. تا زمانی که آقای روحانی و آقای ظریف در دولت ایران حضور داشتند، مقامات عربستانی معتقد بودند که مواضع دولت، خطاب به غربیهاست اما پس از انتخابات ریاست جمهوری و حضور آقای رئیسی و آقای امیرعبداللهیان، یکپارچگی در ساختارهای قدرت در ایران که پیشتر وجود نداشت، زمینه برای مذاکره آنها با ایران را فراهم کرد. البته مجموعه این مسائل، یک برداشت نادرست از سوی اعراب در قبال ایران است. برای کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی، درک پیچیدگی نظام سیاسی ایران بسیار مشکل است و آنها هنوز درک نکردهاند که در ایران، در واقع، شورای عالی امنیت ملی است که سیاستهای راهبردی کشور را ریلگذاری میکند. این نکتهای بسیار مهم و تاثیرگذار است اما کشورهای عربی هنوز به این مساله پی نبردهاند و آن را باور ندارند.
به نظر شما محتوای این مذاکرات در مورد چیست و آیا اراده ایران و عربستان برای ترمیم روابط دوجانبه، جدی است؟
بله، این اراده در هر دو طرف به طور جدی وجود دارد. ایران چندین سال است که تلاش میکند رابطه خود با عربستان سعودی را ترمیم کند اما همانطور که میدانید، هم در ایران و هم در عربستان سعودی و هم در هر کشور دیگری در جهان، دولتها یکپارچه نیستند بلکه گروههای فشار و نیمهرسمی و نیمهدولتی، تا جایی که بتوانند و امکان داشته باشد کوشش میکنند تا زیربنای روابط دولتها را تخریب کنند و مانع بهبود روابط شوند. بر همین اساس میتوان گفت که این اراده وجود دارد اما اینکه تا چه حد بتوان اراده را به «سیاستگذاری» تبدیل کرد، بحث دیگری است.
مساله دیگری که باید مد نظر قرار داد این است که در حال حاضر، سیاستهای کلان عربستان سعودی عملاً در اختیار ولیعهد این کشور محمد بنسلمان قرار دارد و سیاستهای این شخص، بسیار ناگهانی و بدون برنامه خاصی است و ناگهان برای خود سیاستهایی را عملی میکند. به عنوان نمونه، جنگ یمن یا گروگان گرفتن سعد حریری، نخستوزیر لبنان یا قتل جمال خاشقجی از جمله نتایج این سیاستهاست. همچنین برخی رخدادهایی که از تصمیمات ناگهانی او به وقوع پیوسته نشان از ناپختگی رویکرد او دارد. بر همین اساس به نظر میرسد که وقایع این سالهای اخیر، درس عبرتی برای رهبر جوان عربستان سعودی شده چراکه این سیاستها برای عربستان سعودی بسیار پرهزینه بوده است؛ جنگ یمن یا همان مساله گروگانگیری سعد حریری یا قتل خاشقجی، مثالهایی از همین موارد هستند. با این حال، اخیراً دیده میشود که سیاستهای تازه عربستان سعودی کمی پختهتر و سنجیدهتر از قبل شده است. بنابراین، ایران نیز اراده این مساله را داشته و باید دید که گروههای فشار و گروههای مخالف برقراری روابط با عربستان سعودی چگونه مهار خواهند شد و سیاستگذاریهای آتی به چه شکل عملیاتی میشود. در طرف عربستانی نیز متاثر از تغییراتی که در سیاست ایالات متحده پدیدار شده است و همچنین تحولات منطقهای و ادامه جنگ یمن (که این جنگ به شکلی که عربستان تصور میکرد خیلی ساده به پایان برسد اما چنین نشد)، این اراده در آنها نیز به طور جدی وجود دارد.
به نظر شما برنامه هستهای ایران و مساله برجام تا چه حد در روابط ایران و عربستان سعودی تاثیرگذار بوده است؟ آیا آمریکا یا کشورهای دیگر را در این آشتیکنان سیاسی دخیل میدانید؟
به نظر من آمریکا ترجیح میدهد که بین ایران و کشورهای خلیج فارس از جمله عربستان سعودی و امارات متحده عربی، اتحاد مستحکمی وجود نداشته باشد و همچنین اختلاف بین آنها نیز اختلافی عمیق نباشد و تنها به خرید اسلحه از آمریکا توسط کشورهای عربی منجر شود اما این اختلاف به جنگ کشیده نشود. چنین چیزی میتواند موجب اختلال در اقتصاد جهانی شود و به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک خلیج فارس و همچنین تردد نفتکشهای عظیم، آمریکا تا حدی به کشورهای عربی خلیج فارس تضمینهایی داده است مبنی بر اینکه آمریکا حتماً پشتیبان اعراب خواهد بود و آنها را را رها نخواهد کرد. من میخواهم گریزی هم به سیاست خارجی عربستان سعودی بزنم. سیاست خارجی خاصی که کشوری مانند عربستان سعودی دنبال میکند اصطلاحاً Bandwagoning یا «پیروی از یک کشور پرقدرت» نامیده میشود. وقتی یک کشور، پیرو کشوری قدرتمندتر میشود، مجموعهای از مزایا برای آن حاصل میشود. در واقع، کشور قدرتمندتر، امنیت کشور پیرو را تضمین و در برخی برههها به آن کمک میکند و با دشمن کشور پیرو نیز دشمن خواهد بود. وقتی عربستان از ایالات متحده پیروی میکند، در واقع این کار را به دلیل خصومت آمریکا با ایران انجام میدهد. اگرچه این راهبرد عربستان سعودی و راهبرد سیاست خارجی آنها دو ضرر مهم نیز به همراه دارد؛ مثلاً در چنین حالتی اگر متحد شما با دشمن شما وارد جنگ شود، شما هم باید وارد جنگ شوید؛ یعنی اگر ایران و آمریکا با هم بجنگند، عربستان سعودی نیز باید وارد این جنگ شود یا کشورش را صحنه این جنگ کند. دیگری اینکه اگر متحد شما با دشمن شما، روابط دوستانه برقرار کند، شما احساس «رهاشدگی» خواهید کرد. مثلاً دو دهه پیش، هنگامی که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تنشها را کنار گذاشتند و در حال مذاکره با یکدیگر بودند، کشورهای اروپایی دچار احساس رهاشدگی و متعاقب آن احساس ترس شده بودند. این احساس ترس همواره یک فرض سیاست خارجی عربستان سعودی بوده است. یعنی اینکه عربستان سعودی ممکن است از طرف آمریکا یعنی حامی اصلی خود، رها شود، برای این کشور، بسیار ترسناک و هزینهزاست. بر همین اساس، هر کاری که برای آنها در راستای جلوگیری از رهاشدگی لازم باشد، از سوی عربستان سعودی انجام میشود. همزمان، آمریکا نیز مستمراً به این کشور تضمینهای لازم را ارائه میکند کمااینکه آمریکا در دوره باراک اوباما و آغاز مذاکرات هستهای نیز این تضمینهای جدی را به عربستان سعودی داد تا در آنها احساس رهاشدگی به وجود نیاید. در مورد برجام و مخالفت عربستان سعودی با این توافق نیز چنین مسالهای وجود داشت. آنها تصور میکردند پس از برجام ممکن است آمریکا با ایران دوست شود و اعراب را رها کند و دیگری اینکه عربستان و حتی دیگر کشورهای عربی خلیج فارس «استقلال امنیتی» ندارند بلکه امنیت آنها وابسته به کشور (یا کشورهای) دیگری است که امنیت آنها را تضمین کند و آنها پیوسته نگران از دست رفتن این ضمانتهای امنیتی هستند. اگر از سطح تنش بین ایران و آمریکا کاسته شود، ممکن است وضعیتی را که کشورهای عربی خلیج فارس در چهار دهه گذشته داشتهاند (یعنی حمایت آمریکا)، از دست بدهند.
گسترش فعالیتهای منطقهای ایران پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 و رخدادهایی مانند بهار عربی، بحران سوریه، ظهور داعش، پیمان آبراهام و اخیراً بازگشت طالبان چه تاثیری بر روابط ایران و عربستان سعودی داشته است؟ اساساً ایران و عربستان سعودی به طور مشخص، چه اهدافی را در منطقه دنبال میکنند و تاکنون به چه اهدافی دست یافتهاند؟
این پرسش خوب و بسیار مهمی است اما پاسخ روشنی ندارد. نظر من این است که ایران حتی پیش از به وجود آمدن پیمان آبراهام، خواستار برقراری رابطه با عربستان سعودی بود و پیش از این تنشها نیز ایران، خواستار بهبود روابط با این کشور بوده است. پیمان آبراهام برای ایران، هزینه بسیار بزرگی به لحاظ راهبردی خواهد داشت و این روزها به روشنی میتوان دید که اسرائیل در خلیج فارس حضور پیدا کرده است درحالی که قبلاً چنین حضوری نداشت. اسرائیل علناً با امارات متحده، اطلاعات امنیتی ردوبدل میکند و برخی رسانهها نیز اخیراً در این مورد اخباری را منتشر و مبادله اطلاعات امنیتی، شنود و... را تایید کردهاند. به هر حال، افراد زیادی در دوبی حضور دارند که ممکن است خیانت و جاسوسی پیشه کنند و به ایران هم رفتوآمد داشته باشند و همین مسائل برای کشور ما هزینه سنگینی ایجاد خواهد کرد. در هر صورت، ایران و عربستان سعودی اهدافی متضاد با یکدیگر دارند که باید تلاش کنند به گونهای، خطوط قرمز و همچنین اهداف و منافع مشترک خود را تعریف کنند تا بتوانند در مسیری سازنده قرار بگیرند و سناریویی برد-برد را نگارش کنند. پیش گرفتن مسیری که در آن، تنها یک کشور منتفع شود و پیش برود، سرانجامی جز نارضایتی و شکست نخواهد داشت.