شناسه خبر : 47584 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سه‌گانه تاریک شخصیت

آیا شخصیت‌های منفی در زندگی کاری موفق هستند؟

 

الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

92ما در فیلم‌ها و سریال‌ها، در محل کارمان، حتی در خانواده و نزدیکان شخصیت‌های منفوری را دیده‌ایم که مجموعه‌ای کامل از ویژگی‌های آزار‌دهنده و ضد‌اجتماع هستند، همان‌هایی که بدجنسی و حسادت می‌کنند و هیچ فرصتی را برای سوءاستفاده و آزار دیگران از دست نمی‌دهند. وقتی به ویژگی‌های منفی انسان‌ها فکر می‌کنیم، فهرست بلندبالایی از آنها به ذهن ما می‌رسد ولی دو پژوهشگر کانادایی به نام‌های پالاس و ویلیامز در مقاله سال 2002 خود، سه اختلال روانی یا ویژگی شخصیتی منفی را منشأ همه رفتارهای ناخوشایند و ناهنجار انسان دانستند و آن سه ویژگی را «سه‌گانه تاریک» نامیدند.

 سه‌گانه تاریک شخصیتی عبارت است از «ماکیاولیسم، خودشیفتگی و سایکوپتی». شاید بسیاری از ما میزان کمی از هرکدام از این ویژگی‌ها را داشته باشیم، مانند تجربه‌هایی که از قانون‌شکنی داریم یا زمانی که از همکارمان پیش مدیر بدگویی کردیم یا حتی وقتی با نگاه تحقیرآمیز اطرافیانمان را مورد قضاوت قرار دادیم. تا اینجای کار چندان در زمره شخصیت‌های تاریک قرار نمی‌گیریم ولی سه‌گانه تاریک زمانی موجب دردسر است که به شخصیت و رفتار غالب تبدیل می‌شود و در نتیجه آن اخلاق جای خود را به منافع فردی می‌دهد، حس دلسوزی و همدلی با دیگران از بین می‌رود و آزار دیگران به رفتاری عادی و قابل قبول تبدیل می‌شود. در چنین شرایطی فرد مورد نظر به موجودی سنگدل تبدیل می‌شود که نه‌تنها دست به هر کاری می‌زند که به خواسته‌اش برسد، بلکه خودش را از دیگران بالاتر می‌بیند و هیچ ابایی ندارد که همه جا از خود تعریف و دیگران را تحقیر کند. او حتی می‌تواند رفتارهای تکانشی خطرناک داشته باشد، مرتکب جنایت شود و برایش هیچ اهمیتی نداشته باشد که رفتارش چه تاثیری بر دیگران می‌گذارد. برای درک بهتر رفتار چنین افرادی باید به بررسی سه‌گانه تاریک بپردازیم و ببینیم این سه ویژگی شخصیتی چگونه می‌تواند بر رفتار افراد تاثیرگذار باشد.

سایکوپتی (اختلال شخصیت ضد اجتماع)

سایکوپت‌ها یا همان افراد ضد اجتماع ما را به یاد قاتل‌های زنجیره‌ای می‌اندازند ولی این اختلال در همه سایکوپت‌ها به شکل شدید آن بروز نمی‌کند. سایکوپت‌ها احساس همدلی و عذاب وجدان ندارند، از تجربیاتشان درس نمی‌گیرند و برای قوانین هیچ ارزشی قائل نیستند، ولی در ظاهر می‌توانند افرادی بسیار دوست‌داشتنی هم به نظر برسند. آنها در لحظه هر کاری که بخواهند انجام می‌دهند و هیچ اهمیتی به پیامد کار خود نمی‌دهند.

ماکیاولیسم

مفهوم ماکیاولیسم، در دوران رنسانس از سوی نیکولو ماکیاولی، نویسنده و فیلسوف سیاسی ایتالیایی در کتاب «شهریار» معرفی شد. در آن کتاب ماکیاولی این‌گونه استدلال کرد که سیاستمداران، برای حفظ قدرت و نفوذشان، هر کاری که در توانشان هست باید انجام دهند. بر اساس همین توصیه او بود که سال‌ها بعد روان‌شناسان افرادی با ویژگی شخصیتی مشابه حاکمان سنگدل و قدرت‌طلب را ماکیاولیست نامیدند. شخصیت‌های ماکیاولی افرادی قدرت‌طلب هستند که هیچ عاطفه، تعهد اخلاقی و حس همدلی و درک انسانی ندارند. آنها برای کسب قدرت و کنترل دیگران دست به هر کاری می‌زنند و در این راه اخلاق، وجدان و انسانیت را زیر پا می‌گذارند. ماکیاولیست‌ها فقط یک دغدغه دارند، رسیدن به هدف به هر قیمتی و کسب بیشترین سود و منفعت تحت هر شرایطی. از دید آنها مردم وسیله‌ای برای رسیدن به اهدافشان هستند، به همین دلیل به راحتی از آنها سوءاستفاده می‌کنند و نگاهشان به دنیا نگاهی مادی و خالی از عاطفه است. شخصیت‌های ماکیاولی ممکن است در نگاه اول افرادی مهربان، دوست‌داشتنی و قابل احترام به نظر برسند، ولی این می‌تواند نوعی استراتژی برای رسیدن به هدفی باشد که بی‌رحمانه به دنبال آن هستند.

خودشیفتگی

ما افراد خودشیفته را با تعریف‌های اغراق‌آمیزشان، خودبزرگ‌بینی و نگاه تحقیرآمیزشان به دیگران می‌شناسیم. افراد خودشیفته برخلاف آنچه نشان می‌دهند افراد با عزت نفسی نیستند. آنها اشتیاق زیادی برای ستایش و تحسین شدن دارند، می‌خواهند همیشه در مرکز توجه باشند و از بقیه انتظار رفتاری دارند که نشان دهد جایگاه آنها از بقیه بالاتر است. خودشیفته‌ها توانایی همدلی کردن با دیگران ندارند، ممکن است نوعی همدلی کلامی از آنها ببینید که روان‌شناسان آن را همدلی شناختی (Cognitive Empathy) یا همان رفتاری برای حفظ ظاهر یا تامین منافعشان می‌نامند، ولی در واقع از احساس یا عاطفه واقعی محروم هستند. نتیجه یک مطالعه در آمریکا نشان داده است که از هر 200 نفر یک نفر به اختلال خودشیفتگی مبتلاست و 75 درصد خودشیفته‌ها را مردان تشکیل می‌دهند.

سه‌گانه تاریک در رفتار سازمانی

هرکدام از ویژگی‌های تاریک شخصیتی می‌تواند موجب شکل‌گیری رفتارهای مخرب در محیط کار شود که لزوماً به معنی موفقیت یا عدم موفقیت کاری این افراد نیست. برای مثال، مدیران خودشیفته روابط مسمومی با کارمندان خود برقرار می‌کنند و معمولاً از نگاه کارمندانشان مدیران موفق و کارآمدی نیستند. کارمندان خودشیفته نیز دردسرهای خود را دارند. آنها رفتارهای پرخاشگرانه و بی‌ادبانه‌ای دارند. افرادی هستند که با همکاران، مدیران و روسای خود با بی‌احترامی رفتار می‌کنند، همیشه حق را به خود می‌دهند و خود را بالاتر از همه، حتی بالاتر از مدیرشان می‌دانند و باور دارند که مدیر مستحق جایگاه مدیریتش نیست، در حالی که آنها می‌توانند به راحتی در آن جایگاه عملکرد بهتری داشته باشند. شواهد حاکی از آن است که افراد خودشیفته، زمانی که به آنچه فکر می‌کنند مستحق آن هستند نمی‌رسند، تنها راه انتقام را قلدری کردن نسبت به همکاران و زورگویی به آنها می‌دانند. آنها شایعات دروغ پخش می‌کنند، دائم در حال تحقیر اطرافیان هستند و از هر فرصتی برای خرابکاری و انواع آزار و اذیت استفاده می‌کنند (ژورنال اخلاق تجارت، 2015).

 سایکوپت‌ها نیز در محیط‌های کاری عملکرد خاص خود را دارند، آنها به دنبال ایجاد رابطه با کارمندانی هستند که نفوذ بیشتری داشته باشند، از آنها سوءاستفاده می‌کنند و در تلاش برای ایجاد تصویری از خود به عنوان یک کارمند پرکار هستند، در حالی که در واقعیت کار اندکی انجام می‌دهند. هر کسی سر راه موفقیت آنها قرار بگیرد، به هدف مناسبی برای تخریب و شایعه‌سازی تبدیل می‌شود. آنها در بسیاری از حوزه‌های کاری اعم از تجارت، بانک، خدمات عمومی، آتش‌نشانی و نیروی پلیس اشتغال دارند و مشاغلی که در آنها نیاز به مراقبت از بقیه باشد، برای این افراد جذابیت کمتری دارد. سایکوپت‌ها جذب مشاغلی می‌شوند که قابلیت بیشتری برای دستیابی به قدرت، جایگاه اجتماعی و حقوق‌های بالا داشته باشد و اگر در جایگاه مدیریت قرار بگیرند به مدیرانی تبدیل می‌شوند که نه‌تنها رفتار مناسبی با دیگران ندارند، بلکه معمولاً محیط‌های کاری تحت کنترل آنها محیط‌های مناسبی برای آزار و اذیت همکاران است که بی‌احترامی، بی‌ادبی و آسیب رساندن به دیگران تحمل یا حتی تشویق می‌شود.

شخصیت‌های ماکیاولی می‌توانند افراد کاریزماتیکی باشند که استراتژی‌های مدیریتی‌شان در برخی حوزه‌ها بسیار کارآمد و مفید واقع می‌شود، ولی این افراد مدیرانی خشن، دیکتاتور و سوء‌استفاده‌گر هستند که ممکن است تاثیر منفی بر بازدهی و عملکرد درون‌سازمانی داشته باشند. مطالعات نشان داده است که هرچه شخصیت ماکیاولی مدیران غالب‌تر باشد، کارمندان رضایت شغلی پایین‌تری دارند، استرس بیشتری را تجربه می‌کنند و تعهدشان نسبت به وظایف شغلی پایین می‌آید. ماکیاولیست‌ها در مصاحبه‌های کاری بیشتر از خودشیفته‌ها و سایکوپت‌ها دروغ می‌گویند و فریب می‌دهند. آنها همان کارمندانی هستند که اطلاعات مهم را از همکارانشان مخفی می‌کنند، تلاش می‌کنند همکارشان در پیش چشم مدیر بد به نظر بیاید و برای دیگران شایعه‌پراکنی می‌کنند.

93

افسانه شخصیت‌های منفی و موفقیت کاری آنها

در سال‌های اخیر توجه به سه‌گانه تاریک و اثر این اختلالات در رفتار حرفه‌ای و موفقیت کاری بسیار مورد توجه قرار گرفته و این باور فراگیر شده است که هرچه خبیث‌تر و بدجنس‌تر باشید، احتمال رشد و پیشرفتتان بیشتر می‌شود. بعضی روان‌شناسان حتی هیجان همکارانشان برای تحقیق در این زمینه را ناشی از نوعی تب فراگیر در این حوزه می‌دانند؛ هیجان برای انتشار مقالاتی برای مخاطبانی که بیشتر آنها هیچ دانش روان‌شناسی ندارند و مضمون آنها این است که افراد دارای ویژگی‌های سه‌گانه تاریک، افرادی فرصت‌طلب و سوء‌استفاده‌گر هستند که قادرند به اهداف شیطانی‌شان به آسانی دست پیدا کنند. از این رو هرچه این سه‌گانه غالب‌تر باشد، احتمال موفقیت کاری بیشتر می‌شود.

ولی به نظر می‌رسد در مطالعات انجام‌شده اتفاق نظری وجود ندارد و نتایج به دست‌آمده در این زمینه بسیار متغیر و متفاوت است. با جست‌وجوی مختصری می‌توان هم مقالاتی را در تایید نقش مثبت سه‌گانه تاریک در موفقیت کاری مشاهده کرد و هم به مقالاتی در رد این فرضیه دست یافت. برای مثال مقاله‌ای که سال 2018 در ژورنال روان‌شناسی مدیریتی به چاپ رسید، نشان داده است که افراد خودشیفته درآمدهای بیشتری دارند و بیشتر در پست‌های مدیریتی قرار می‌گیرند و می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که در مجموع آنها موفقیت بیشتری در کار به دست می‌آورند. شاید یک دلیل آن پشتکار و انگیزه بیشتر برای حل مسئله در میان خودشیفته‌ها باشد. همین پژوهش نشان می‌دهد که اختلال سایکوپتی تاثیر منفی بر موفقیت کاری دارد. به باور پژوهشگران، واکنش شدید این افراد به استرس، موفقیت حرفه‌ای آنها را به خطر می‌اندازد. آنها معمولاً فاقد مهارت‌های خودرهبری، هدف‌گذاری و کنترل رفتاری هستند و برای موفقیت به استراتژی‌های خارج عرف متوسل می‌شوند، از این رو نسبت به خودشیفته‌ها شانس کمتری برای موفقیت و پیشرفت دارند. در این پژوهش همچنین ارتباط قطعی میان ماکیاولیسم و موفقیت کاری مشاهده نشده است. ولی در مقابل آن، مطالعه دیگری که در ژورنال شخصیت و تفاوت‌های فردی در سال 2020 منتشر شد، تاثیر مثبت خودشیفتگی و ماکیاولیسم را بر پیشرفت کاری ثابت کرده است. در این مقاله آمده است که شخصیت‌های ماکیاولی به دلیل انگیزه‌ای که برای پیشرفت و دستیابی به قدرت دارند، راه‌های رسیدن به قدرت را به راحتی برای خودشان هموار می‌کنند.

در ادامه نتایج ضد و نقیض مقاله‌ها، می‌توان به مقاله‌ای نوشته دکتر هالی اندروز، استاد دانشگاه تجارت وستر انگلستان، اشاره کرد. بر اساس این مقاله سایکوپت‌ها شانس بیشتری برای رسیدن به صندلی مدیریت دارند. دکتر اندروز در این مقاله با استناد به مطالعات انجام‌شده ادعا می‌کند که مدیران انگلیسی و روسای جمهوری آمریکا همگی تا حدی ویژگی‌های سایکوپتی دارند. هرچه این خصلت غالب‌تر باشد، تصمیم‌گیری‌های دشوار آسان‌تر می‌شود. از سوی دیگر، قضاوت مردم نیز در موفقیت سایکوپت‌ها بی‌تاثیر نیست، زیرا از رفتار افراطی سایکوپت‌ها این‌طور برداشت می‌شود که آنها افرادی با اعتمادبه‌نفس زیاد و توانا برای رهبری هستند و این ذهنیت غلط آنها را شایسته پست‌های مدیریتی می‌داند. در شرکت‌هایی که هرج‌ومرج و آشوب حاکم است، چنین افرادی به راحتی رشد و پیشرفت می‌کنند. آنها می‌توانند نقش افراد کاریزماتیکی را ایفا کنند که قادرند شرکت را از آشوب نجات دهند و افق روشنی برای آینده ترسیم کنند.

اگرچه مردم دوست دارند داستان موفقیت‌ها و دستاوردهای شخصیت‌های تاریک را باور کنند ولی واقعیت این است که این فرضیه بسیار عامه‌پسند و تخیلی است. شواهد تجربی نشان داده است که هوش سایکوپت‌ها کمتر از افراد غیرسایکوپت است و شخصیت‌های ماکیاولی و خودشیفته‌ها از توانایی شناختی خاصی برخوردار نیستند (میشل، 2022). ما حتی این تصور اشتباه را داریم که شخصیت‌های تاریک حداقل در ارتباطات فردی و در سوءاستفاده کردن از دیگران هوشیارتر و ماهرتر از مردم عادی هستند، ولی همین فرضیه هم در پژوهش‌ها به طور قاطع ثابت نشده است. آنها از دیگران سوءاستفاده می‌کنند ولی لزوماً در آن مهارت خاصی ندارند. درست است که سایکوپت‌ها، ماکیاولیست‌ها و خودشیفته‌ها برای اجرای نقشه‌های خصمانه خود به توانایی‌های شناختی و عاطفی بالایی نیاز دارند، ولی این بدان معنا نیست که آنها در واقع از آن توانایی‌ها برخوردارند. نتیجه یک مطالعه نشان داده است که میانگین درآمد شخصیت‌های تاریک بالاتر است (اسپارک، 2016)، ولی مطالعات دیگر ثابت می‌کند که آنها نمی‌توانند رهبرانی توانمند باشند (لندی و همکاران، 2012) یا عملکرد کاری بهتری داشته باشند (Oboyle و همکاران، 2012)، آنها حتی دوستان زیادی هم ندارند و رضایتشان از زندگی زیاد نیست (میشل و راث، 2021).

البته باید اذعان کرد که نوابغ شیطانی هستند که به دلیل توانایی‌ها و مهارت‌هایشان، به موفقیت‌های زیادی دست پیدا می‌کنند، ولی به طور قطع تعداد آنها بسیار اندک است. حال ممکن است یک نظریه‌پرداز توطئه بگوید ما به این دلیل قادر نیستیم شخصیت‌های تاریک موفق را در جامعه شناسایی کنیم، زیرا آنها توانایی منحصر به‌فردی در پنهان کردن خود واقعی‌شان دارند. به عبارت دیگر، تعداد زیادی خودشیفته، ماکیاولیست و سایکوپت در میان افراد موفق وجود دارد، ولی هیچ پژوهشگر و نویسنده‌ای نمی‌تواند با هیچ ابزار شخصیت‌شناسی، به شخصیت واقعی آنها پی ببرد. به نظر می‌آید قانع کردن بخشی از مردم سخت است، بسیاری از آنها متعصبانه باور دارند که راز رسیدن به موفقیت، غلبه سه‌گانه تاریک شخصیت بر ابعاد روشن شخصیت است. عموم مردم دوست دارند تصور کنند شخصیت‌های منفی توانمند هستند و مسیر موفقیت برای آنها هموارتر است. شاید چنین فرضیه‌ای بتواند به آنها کمک کند ناکامی‌های خودشان را به صداقت و درستکاری‌شان ربط دهند. این باور که افراد تاریک قابلیت پیشرفت و موفقیت دارند راهی است برای توجیه شکست‌هایی که هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد. 

دراین پرونده بخوانید ...