بربادرفته
تحریمها از چه مسیری زندگی جوانان را تحت تاثیر قرار میدهند؟
تحریم تقریباً همه ابعاد زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده است. تحریم حتی سلامت ایرانیان را نیز آنگونه که برخی متولیان اقرار میکنند، تهدید کرده است. اکنون ابتداییترین ملزومات زندگی یک فرد ایرانی تحت تاثیر تحریم است. از قطعات خودرو، هواپیما و موبایل گرفته تا دارو و مواد غذایی... تحریم البته اسم رمز سوءمدیریت هم هست. بسیاری از برنامهریزیها و مدیریتها ناکامی خود را پشت تحریم ظالمانه پنهان کردهاند. اما تحریم و تحریمدوستی چگونه زندگی ایرانیان بهخصوص نسل جوان را تحت تاثیر خود قرار داده است؟
«میکروفن موبایلم خراب است؛ دست و دلم به تعمیرش نمیرود، آفتابه خرج لحیم است، عمرش را کرده و اگر پول داشتم، آن را با یک مدل جدیدتر عوض میکردم. اوضاع لپتاپم خوب نیست، سیم شارژرش خراب است و یکی از بلندگوها از کار افتاده. هفت سال از آخرینباری که به قصد خرید لپتاپ وارد مغازه شدم میگذرد، از آن موقع قیمتها عجیب و غریب شده، لپتاپ سه میلیونتومانی آن زمان، حالا 100 میلیونتومانی شده، البته مدل بالاترش.» این وضعیت هزاران جوان شبیه به من است که این روزها تحت تاثیر تحریمها توان تعویض موبایل یا لپتاپ را به عنوان پایهایترین نیاز خود ندارند، چه برسد به نیازهای بزرگتر مثل خرید ماشین یا خانه یا حداقل درآمدی برای گذران بیدردسر زندگی. همین نبود حداقلها؛ برخی را وادار به مهاجرت کرده و مابقی هم با افسردگی دستوپنجه نرم میکنند و چارهای جز مدارا با شرایط موجود ندارند.
تحریم محصول سیاست غلط است
جبار رحمانی، پژوهشگر، نویسنده و مردمشناس در گفتوگو با تجارت فردا معتقد است که هرچند تحریمها اثرات فاجعهباری بر زندگی دارد اما تحریم خود محصول سیاستهای غلط دیگر است. تحریم به معنی نداشتن مراوده با جهان است که باعث شده دسترسی ما به برخی از کالاها با مشکلات و موانعی مواجه شود. اما آن چیزی که مهم است پیامدهای وضعیت تحریم در ایران است. این پیامدها در سطوح مختلف جامعه ما موثر است. اما نکته اصلی این است که بگوییم تحریم عامل همه مشکلات است. به اعتقاد من با این اتفاق داستان اصلی به یک داستان فرعی تقلیل داده میشود. آنچه وضعیت امروز ما را ایجاد کرده، تحریم نیست، خود این تحریم معلول و محصول نیروها، عوامل، سازوکارها و سیاستهایی است که وضعیت ما را به وجود آورده است. به عبارت دیگر، ما شیوهای از مدیریت جامعه را در چند دهه اخیر اتخاذ کردیم که از نتایج و تبعات آن، تحریم است. وقتی ما مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی را با تحریم ارتباط بدهیم مثل این است که برخی پیامدهای ثانویه را به محصول یا پیامد اولیه ارجاع بدهیم. در حالی که آن جای دیگر است که من اسم آن را الگوی مدیریت جامعه در سطح کلان میگذارم. نکته بعدی این است که ما در خیلی از نقدها، سیاستها و بحثهای کلان مدیریتیمان طوری رفتار میکنیم که انگار تحریم یک امر عادی است. هیچکسی نمیپرسد چرا تحریم اینقدر گسترده، وسیع و فراگیر شده که به یک امر عادی و بدیهی تبدیل شود. ما همیشه این را محفوظ گرفتیم که ما تحریم هستیم حالا بعد آن چه کار میکنیم؟ اگر به تحریمها اینطور نگاه کنیم علتی است که بر ما وارد شده و طبیعی است، این فهم بنیادین غلطی است که از این موضوع میتوانیم داشته باشیم. ما باید از این فهم غلط دست برداریم چون تحریم طبیعی نیست، تحریم خودش محصول یک شیوه مدیریت جامعه است. اسم آن را باید الگوی تحریمساز یا الگوی سیاستگذاری و حکمرانی تحریمزا بگذاریم.
تحریم و تشدید مهاجرت از ایران
یکی از اثرات تحریم، احساس نااطمینانی و بیاعتمادی به آینده است. بنابراین شاید مهاجرت یکی از تبعات اجتماعی تحریم تلقی شود. پژوهشها نشان میدهد که موج مهاجرت در چند سال اخیر و بعد از تشدید تحریمها ابعاد گستردهتری یافته است. محمد فاضلی، جامعهشناس، با همکاری بهرام صلواتی، پژوهشگر حوزه مهاجرت، تحقیقی دراینباره انجام داده و میگوید طی 10 روز، بیش از ۱۱ هزار و ۱۵۷ نفر به پرسشنامه او درباره مهاجرت پاسخ دادهاند که میانگین سنیِ آنها ۳۹ سال و میانگین تحصیلات آنها نیز فوقلیسانس بوده است. از این جمع 11 هزارنفری، ۲۲۱۶ نفر را افرادی تشکیل میدادند که مهاجرت کرده بودند. فاضلی، مهاجران را به دورههای زمانیِ قبل از سال ۱۳۹۲، از سال ۱۳۹۲ تا سال ۱۳۹۶ و از آن زمان تا تیر ۱۴۰۲، یعنی زمان پر کردن پرسشنامه، تقسیم کرده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که در میان «کسانی که از سالهای ۱۳۹۲ تا پایان سال ۱۳۹۶ از ایران خارج شدند، سالهایی که نامِ آن را سالهای برقراریِ برجام گذاشتهام، هنوز امیدی وجود داشت». این پژوهش درباره جوانترین، تحصیلکردهترین و متخصصترین بخش جامعه ایران است و نشان میدهد که «۲۰ درصد از این افراد اصلاً به مهاجرت فکر نمیکنند. ۵۷ /۵ درصد از آنها به مهاجرت فکر میکنند؛ به این معنا که تمایل به مهاجرت دارند، اما کاری برای آن انجام ندادهاند. این گروه کسانی هستند که من به آنها میگویم «رفتگانِ جامانده». یعنی روحِ آنها رفته است اما خودشان اینجا هستند. در واقع، نوعی زندگی در تعلیق را تجربه میکنند. نه رفتهاند و نه ماندهاند». و حدود 20 درصد از کسانی که در این پژوهش شرکت کردهاند برای مهاجرت اقدام کرده و در حال ترک ایران بودند. بعد از خروج آمریکا از برجام، یعنی بعد از سال ۱۳۹۷، شرایط کاملاً تغییر کرده است و هرچه به سالهای پایانی دهه 1390 نزدیکتر میشویم، به قول دکتر فاضلی «آدمها با نارضایتیِ بیشتری کشور را ترک میکنند». بر اساس این پژوهش، «حدود ۴۳ درصد از جمعیت جوان و متخصص از اینکه تابعیتِ ایران را دارند، خیلی حالِ خوبی ندارند». این امر، به عقیده دکتر فاضلی، «هشداردهنده است». پژوهشها نشان میدهد که بیثباتیِ اقتصادی و اجتماعی، ناامیدی نسبت به آینده، موانع و محدودیتهای سیاسی و از همه بیشتر تحریم و فساد از جمله مهمترین دلایل مهاجرت از ایران است.
زندگی با هزینه منهتن نیویورک
جبار رحمانی، جامعهشناس، میگوید: بحث اصلی این نیست که عامل اصلی تحریم، نیروی داخلی یا خارجی است اما در عین حال تعامل میان نیروی داخلی و بینالمللی باعث شکلگیری تحریم میشود. تحریم به عبارتی محصول تعامل این دو دسته نیرو است اما در جایگاهی نیستیم که بخواهیم سهم آن را مشخص کنیم. اما اینکه چرا این الگوی تعاملی به گونهای پیش میرود که تنش ایجاد میشود و بحرانهایی شکل میگیرد که طرفی که قدرت دست اوست، تحریم میکند و طرفی که قدرت ندارد باید هزینههای سنگین بدهد؛ میگویند ما در وضعیت دشواری هستیم و هزینه نیویورک و منهتن را میدهیم ولی هیچ کیفیتی دریافت نمیکنیم، دقیقاً همین است! آنچه در جامعه ما رخ میدهد وضعیت بغرنجی است که ناشی از وضعیتی است که تحریم هم معایب، نواقص و پیامدهای منفی آن را تشدید کرده است. در شرایط تحریمها، نهادهای متولی پاسخگوی عملکردهایشان نیستند و مردم میزان بالایی از اختلاسها و دزدیها، رشد فساد، افول کیفیت و استانداردهای زندگی را تجربه میکنند. اینها موازی یکدیگر هستند اما لزوماً تبع آن نیستند یعنی اینکه در جامعه ما میزان اختلاس بالا باشد هیچ ربطی به تحریم ندارد، یعنی نهادهای نظارتی و مدافع قانون درست عمل نمیکنند. در نتیجه این وضعیت دولتها شفافیت ندارند، کارآمدی را تضمین نکرده و مسئولیت وضعیت موجود را نمیپذیرد. در نتیجه این وضعیت مهمترین سازوکار، فرافکنی علل بحرانها به یک عامل بیرونی است. ما با تحریم در دو مقطع مواجه شدیم. یک مقطع سیاستهایی را اتخاذ میکردیم که تحریمها بر ما وارد میشد و ما آن را کاغذپاره میخواندیم، از یک جایی به بعد هم همان سیاستها ناکارآمدی و فساد را بیشتر و کیفیت زندگی را نابود کرد. حالا که ناکارآمدی و پیامدهای آن سیاست غلط بیرون زده است حاضر نیستیم مسئولیت قبول کنیم و میگوییم تقصیر تحریم است. بنابراین اصولاً آنچه استانداردهای زندگی و شاخصهای کیفیت زندگی را به شدت طی این سالها کاهش داده، طبقه متوسط را رو به اضمحلال برده، طبقه فقیر را فقیرتر کرده و شاخص فلاکت را در ایران به شدت بالا برده، وضعیت مدیریت جامعه است. به نظر من جامعه وقتی از تحریم حرف میزند، میداند که تحریم خودش یک معلول واسط است، عامل اصلی نیست و فکر نمیکنم عموم بپذیرند که همه چیز تحریم است. بله تحریم هست اما چرا باید تحریم شویم، تحریم هست اما کی ما را تحریم میکند؟ این موضوعات هیچ وقت پاسخ داده نمیشود. فکر میکنم جامعه حق دارد وقتی این میزان شاخصها، کیفیتها و مولفههای منفی را میبیند، امیدش را از دست بدهد. به سمت مهاجرت حرکت کند و اگر نتواند مهاجرت کند به سمت نوعی پرخاشگری میرود. در این صورت نظم اجتماعی و نظام اخلاقی تحت تاثیر تورم و تحریم به شدت از بین میرود. اگر بخواهیم خیلی ساده بگوییم، این سیاستگذاریها در نهایت زندگی ما را به اضمحلال برده است. نه زندگی برتر و مطلوب، اتفاقاً زندگی کاملاً حداقلی، زندگی که آدمها برای تامین نیازهای اولیهشان در بلندمدت اطمینان حداقلی داشته باشند. چشماندازی داشته باشند که فرزندانشان میتوانند بزرگ شوند، آرزو داشته باشند، یک کاری کنند و زندگی داشته باشند. این وضعیت، وضعیت بسیار خطرناکی است. البته جامعه به سمت اصلاح حرکت میکند، نمونهاش را در انتخابات ریاستجمهوری دیدیم، هرچند ممکن است نتیجه این رایدهی آنقدر ایدهآل نباشد. اما به هر حال ریل، قطار قبلی را از مسیر خارج کرد و قطاری را که شاید چشمانداز، امید یا حداقل بارقههایی از امید در آن وجود داشته باشد بر ریل گذاشت. در این شرایط ما جوانان و نوجوانانی داریم که فرهنگشان جهانی است؛ یعنی جهان محلی زندگی میکنند. در ایران هستند اما جریانهای جهانی، غرب و شرق را دنبال میکنند، در ایران هستند اما چندزبانهاند، در ایران هستند اما ذهنشان فروبسته نیست. میخواهند جهان محلی زندگی کنند، در نتیجه نیاز به تکنولوژی، دستیابی به اطلاعات و شبکههای اجتماعی و اینترنت مناسب دارند. این نفع در یک پارادوکس تلخ قرار گرفته است. آنچه در یک زندگی نرمال میخواهد، در یک سیاستگذاری کلان ناممکن یا حداقل نزدیک به ناممکن میشود. با همه نقدهایی که به شبکههای اجتماعی وارد میشود اما این نقدها دلیل نمیشود که با شیوههای غلطی با آنها مواجه شویم.
زندگی نرمال نیست
رحمانی توضیح میدهد: وقتی یک نوجوان میخواهد به همه شبکههای اجتماعی دست پیدا کند، اولین گام این است که تخلف کند. زندگی نرمال ما پر از جرم و تخلف است. میخواهیم وارد شبکههای اجتماعی شویم تخلف میکنیم، فیلترشکن میخریم، تخلف میکنیم، از مشاغل شبکههای اجتماعی استفاده کنیم باز باید تخلف کنیم. یعنی اصولاً سیاستگذاری همه ما را نهتنها بالقوه، بلکه بالفعل مجرم کرده و هر روز آن را تکرار میکنیم. شما یک امکانات ساده زندگی میخواهید؛ یخچال و خودرو باکیفیت یا حتی یک وسیله ساده مثل موبایل باکیفیت میخواهید، نیست یا خرید آن از حد توان مالی شما خارج است. نکته جالب این است که ما باید برای یک ماشین درجه سه جهانی، قیمت ماشین درجه یک جهانی را پرداخت کنیم. در واقع این وضعیت تحریم نیست که دردآور است، اینکه به بهانه تحریم، کلاه گشادتری بر سر جامعه میرود دردآورتر است.
از یکسو مقامات میگویند هیچ مشکل دارویی نداریم، از یکسو داروهای بیکیفیت در جامعه فراوان است، دسترسی به داروهای اصلی بیماران خاص هم دشوار است. از یکسو میگویند ما تولید داریم و میتوانیم مونتاژ کنیم. مونتاژ معمولاً سیاستی است برای صنایعی که در داخل هستند تا با کیفیت بهتر اما با قیمت کمتر ارائه شوند. ما وسیلههای مونتاژیمان گرانتر از وسیلههای جهانی است. در نتیجه جامعه میبیند که تحریم بهانهای برای حمایت مردم از سختی نیست، اتفاقاً فرصتی است برای فشار به مردم از سوی برخی قدرتها و دلالها که میتوانند در این میانه بر سر مردم کلاه گشادتری بگذارند. بنابراین تحریم در نهایت، اسم رمز آسیب بیشتر مردم ایران چه در سطح جهانی، چه در سطح داخلی بوده است.
نسل جدید این موضوع را به خوبی لمس میکند که چرا نمیتواند یک زندگی عادی، معمولی و معقول داشته باشد. اصلاً نمیتواند بفهمد چرا این میزان هزینههای غیرعقلانی را برای چیزی که اصلاً متولی آن نیست پرداخت میکند. در نتیجه نسل جدید، حق دارد یک نوع عصیان نسبت به این زندگی و جامعه داشته باشد. او را از اول زندگی محروم کردیم و این محرومیت، عادلانه نیست. اتفاقاً محرومیتی است که در آن اختلاس، فساد، کلاهبرداری، گرانفروشی و تخریبهای دیگر وجود دارد. باز هم میگویم تحریم خود وضعیتی از مدیریت جامعه است. مدیریتی که زندگی نرمال امروز و عصر جهان محلیشده را نمیپذیرد و در نتیجه سادهترین ذائقههای شما تبدیل به موقعیتهای جرمآلود میشوند. در این میان حتی سادهترین ابزار لازم برای یک زندگی نرمال مثل تکنولوژی، یعنی دسترسی به شبکه مجازی دریغ میشود و شما برای رسیدن به اینها باید تخلف کرده یا هزینههای گزاف بدهید. یعنی وضعیت تحریم، بهانهای است برای همان موقعیتی از مدیریت جامعه که حاضر نیست واقعیت جامعه را بپذیرد؛ بلکه به بهانه تحریم از یکسو این جامعه را سرکوب میکند و از سوی دیگر سوءاستفادهگر و مافیاها و آنهایی که به اصطلاح قابلیت فساد و جرم را دارند از این وضعیت به حد کافی بهره میبرند. نکته مهمتر اینکه در این وضعیت به بهانه وضعیت تعلیق و تحریم، مجازاتها هیچگاه واقعی نیست، یعنی یک آقایی میتواند میلیاردها دلار و صد هزاران میلیارد دلار را خارج کرده و در کشور دیگر به راحتی زندگی کند. به عبارت دیگر مهمترین پیامد تحریم، مرگ، افول یا فرسایش حیات اخلاقی جامعه است و بعد هم بیمعنا کردن زندگی جمعی و تبدیل انسانها به سوژههای بیاخلاق. در این وضعیت کسی که میخواهد یک زندگی عادی داشته باشد دچار هزینههای سنگین میشود.