برندگان عجول
چگونه سرمایهگذاران زیانگریز در تصمیمگیری ناتوان میشوند؟
تصور کنید کسی به شما 100 میلیون میدهد. طبیعتاً خوشحال میشوید ولی اگر 50 میلیون آن را از شما پس بگیرد، اندوه بزرگی بر شما غالب میشود. چرا نمیتوانید به خاطر نیمی از پول که در جیبتان باقی مانده است همچنان خوشحال باشید؟ متاسفانه برای بسیاری از ما رنج از دست دادن آن 50 میلیون بسیار عمیقتر از رضایت به دست آوردن 50 میلیون دیگر است.
دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد و همکارش آموس تورسکی، اولین اقتصاددانانی بودند که توانستند ثابت کنند، تجربه ضرر و زیان بسیار دردناکتر از تجربه سود و منفعت است و از اینرو انسان بیشتر از اینکه به دنبال سود باشد، در حال تلاش برای گریز از زیان است. آنها در مقاله مشهوری در سال 1979 برای اولین بار پدیده «زیانگریزی» را مطرح کردند.
آزمایش کانمن و تورسکی را میتوان در این مثال ساده خلاصه کرد که اگر مردم با دو انتخاب روبهرو باشند الف) سکه انداختن و برنده شدن 100 میلیون یا هیچ و ب) برنده شدن قطعی 50 میلیون، اکثر مردم ترجیح میدهند هیچ ریسکی نکنند و گزینه ب را انتخاب کنند. در واقع آنها در شرایط سود و منفعت کاملاً محتاط عمل میکنند و به کمترین داشته خود راضی هستند. ولی اگر آنها را در مواجهه با دو انتخاب دیگر قرار دهیم و بخواهیم بین الف) سکه انداختن و از دست دادن 100 میلیون یا هیچ و ب) باخت قطعی 50 میلیون، یک گزینه را انتخاب کنند، بیشتر مردم گزینه الف را انتخاب میکنند زیرا این تنها انتخابی است که به آنها شانسی برای گریز از ضرر و زیان میدهد و نشان میدهد افراد در وضعیتی که نمیتوانند مانع باخت و زیان شوند، توانایی ریسک کردن پیدا میکنند.
دانیل کانمن همچنین در آزمایشهای خود نشان داد که «حساسیت نسبت به سود» و «حساسیت نسبت به ضرر» به تدریج کاهش مییابند. سود کردن در هر معامله و سرمایهگذاری میتواند در ابتدا موجب سرخوشی شود ولی همزمان با افزایش سود، آن حس رضایت و خوشحالی به تدریج کمرنگ میشود و رنگ میبازد. به عبارت دیگر میلیون اولی که به دست میآوریم بیشتر از دومی ما را راضی میکند و دومی ما را بیشتر از سومی خوشحال میکند. این سیر کاهشی در حس رضایتمان ناشی از عملکرد بخشی از قشر پیشانی مغز به نام استریاتوم است. این بخشی از سیستم پاداش مغز است که همزمان با به دست آوردن چیزی فعال میشود ولی مشکل اینجاست که هرچه بیشتر به دست میآوریم، میزان حساسیت آن کمتر میشود.
تفاوت زیانگریزی و ریسکگریزی
اگرچه دو سوگیری زیانگریزی و ریسکگریزی گاهی به جای یکدیگر به کار برده میشوند اما این دو پدیده به دو رفتار متفاوت در افراد اشاره دارند. ریسکگریزی همان ارزیابی متقارن سود و زیان است در حالیکه فرد زیانگریز نوعی نگاه نامتقارن به این دو دارد و تمرکز اصلی او بر روی زیان است. به عبارت دیگر در زیانگریزی ترس از زیان مانع از ارزیابی منطقی اوضاع میشود.
یک سرمایهگذار ریسکگریز قادر نیست در فرصتهای پرخطر سرمایهگذاری کند در حالی که یک سرمایهگذار زیانگریز، به دلیل ترس از رویارویی با زیان، نمیتواند در صورت متضرر شدن در زمان مناسب از سرمایهگذاری خود خارج شود. مواجه شدن با ضرر برای یک فرد زیانگریز تجربهای بسیار دردناک است، از اینرو فرد سرمایهگذار را در شرایط پرخطری مانند سقوط قیمت سهام به فردی کاملاً بیاراده و مسخشده تبدیل میکند، بهگونهای که او نتواند برای شرایطی که در آن قرار دارد تصمیم مناسبی بگیرد. سرمایهگذار زیانگریز بر خلاف آنچه از او انتظار میرود در شرایط زیان توانایی گریز از آن را ندارد.
زیانگریزی، طبقه اجتماعی و فرهنگ
مطالعهای که انا انسی، استاد مدرسه اقتصاد لندن انجام داد نشان میدهد که افراد صاحب قدرت به دلیل ثروت و شبکهای که دارند معمولاً در موقعیت بهتری برای پذیرش ضرر هستند. این افراد در مقایسه با مردم معمولی هم بهای کمتری به ضرر و زیان میدهند و هم برای دستاوردها و سودهای به دستآمده ارزش بیشتری قائل هستند.
علاوه بر قدرت، میزان ثروت و محل زندگی افراد نیز بر زیانگریزی آنها تاثیرگذار است. در مطالعه دیگری که در روستاهای ویتنام انجام شد میبینیم که هراندازه روستاها ثروتمندتر بودند، ساکنان آن به میزان کمتری زیانگریزی از خود نشان میدادند.
محیط به اندازهای در رفتار افراد تاثیرگذار بود که حتی افراد ثروتمندی که ساکن روستاهای فقیر بودند، برخلاف انتظار، به افرادی بسیار زیانگریز تبدیل شده بودند. برعکس آن نیز در روستاهای ثروتمند قابل مشاهده بود، بهطوری که افراد کمدرآمد ساکن در روستاهای ثروتمند با شجاعت بیشتری با ضرر و زیان خود روبهرو میشدند.
پژوهشی دیگر بر روی شهروندان 53 کشور مختلف دنیا انجام شد تا تاثیر فرهنگ بر درک مردم از زیان مورد بررسی قرار بگیرد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که هراس مردم کشورهای اروپای شرقی از زیان دیدن بسیار بیشتر از مردم کشورهای آفریقایی است، که عامل مهم آن فردگرا و جمعگرا بودن یک فرهنگ است.
افراد تحت تاثیر فرهنگهای جمعگرا، ارتباطات اجتماعی بیشتر و نزدیکتری دارند و میدانند که اگر تصمیم نادرستی بگیرند و متحمل ضرر شوند، از حمایت دوستان، خانواده و جامعه برخوردارند.
زیانگریزی و رفتار سرمایهگذاران
بسیاری از سرمایهگذاران تا حد امکان سعی در انکار ضرر و زیان خود دارند. بنابراین حتی در شرایطی که غرق در زیان هستند همچنان برای اجتناب از رنج ناشی از رویارویی با آن، سرمایهگذاری اشتباه خود را رها نمیکنند. در ناخودآگاه آنها زیان تا زمانی که سرمایهگذاری بسته نشود، زیان محسوب نمیشود زیرا آنها هنوز با واقعیت از دست دادن سرمایهشان روبهرو نشدهاند. در نتیجه این سرمایهگذاران اغلب بیش از آنچه باید، سرمایههای خود را حفظ میکنند و زیانهای بسیار بزرگتر از آنچه لازم است متحمل میشوند.
در بازارهای مالی با پدیدهای به نام «اثر تمایل» نیز روبهرو هستیم. اثر تمایل به این معنی است که در شرایط سقوط ارزش یک سهام و به دنبال آن ضرر صاحبان سهام، بسیاری از آنها به جای فروش سریع، مدت طولانی صبر کرده و سپس سهام خود را به فروش میرسانند ولی برخلاف آن در بازار رو به رشد و روند صعودی قیمت یک سهام، سرمایهگذاران به محض اینکه سهام رو به رشدشان از قیمت خرید بالاتر رفت به جای صبر بیشتر برای به دست آوردن سود بیشتر، اقدام به فروش سهام خود میکنند.
پدیده زیانگریزی میتواند توضیح مناسبی برای این رفتار پیدا کند. قبل از تصمیمگیری برای فروش یا خرید یک سهام، ما یک نقطه مرجع را انتخاب و سود و زیان خود را با آن مقایسه میکنیم. وقتی قرار است سهامی را بفروشیم، این نقطه مرجع میتواند برای مثال، قیمت خرید ما باشد. اگر ارزش فعلی سهام بالاتر از قیمت خرید آن باشد، ما سود کردهایم ولی ترس از ضرر احتمالی، ما را برآن میدارد که سهام خود را در کوتاهترین زمان ممکن به فروش برسانیم. تصمیمهای شتابزدهای از این دست در بازارهای سرمایه موجب از دست رفتن موقعیتهای پرسود بلندمدت میشود. رفتار غیرمنطقی در شرایط خلاف آن نیز مشاهده میشود، وقتی ارزش سهام از قیمت خرید پایینتر میرود و سرمایهگذار متحمل ضرر شده است. در این شرایط ناگهان همان سرمایهگذاران عجول و محتاط به افرادی ریسکپذیر تبدیل میشوند که تصمیم میگیرند سهام زیانده را برای مدت طولانیتری نگه دارند تا شاید به سود برسد. این همان تلهای است که بسیاری از سرمایهگذاران احساساتی را که از ضرر و زیان به شدت هراس دارند در خود گرفتار میکند.
هارولد میلر، استاد روانشناسی دانشگاه بریگم یانگ، در مطالعهای نشان داده است که هرچه مردم از زیان گریزانتر باشند، بیشتر در تله هزینههای هدررفته (Sunk Cost Fallacy) گرفتار میشوند. سوگیری هزینه هدررفته این توهم را در فرد ایجاد میکند که هرچه بیشتر سرمایهگذاری اشتباه خود را ادامه دهد، بدشانسی یا اشتباهش در سرمایهگذاری را میتواند جبران کند. از این رو به جای خارج شدن از سرمایهگذاری، مصرانه آن را حفظ کرده و به مرور زمان ضرر اضافی را به سرمایه خود تحمیل میکند.
تکنیکهای بازاریابی مانند آزمون رایگان یک محصول یا تخفیفهای ارائهشده برای یک سرویس نیز دست بر روی همین خطای ذهنی مصرفکنندگان میگذارند. از آنجا که پس از هر خریدی، آن محصول یا آن خدمات خاص به زندگی شخص وارد میشود، احتمال اینکه فرد مصرفکننده همچنان به آنها متعهد بماند بسیار بیشتر میشود و این موضوع هیچ ربطی به میزان رضایت او ندارد. او حتی اگر از محصول یا خدمات ارائهشده راضی نباشد، رها کردن آنها را امری بسیار دشوار و به منزله قبول ضرر میداند و ضرر همان تجربهای است که تقریباً همگان از آن گریزاناند. شاید شما هم افرادی را دیده باشید که خودرو بیکیفیتی خریدهاند و زمانی که متوجه کیفیت پایین آن شدهاند به جای اینکه از شر آن خلاص شوند، مقادیر هنگفتی خرج نگهداری آن کردهاند تا ثابت کنند متحمل هیچ ضرری نشدهاند.
برای اینکه متوجه شویم یک سرمایهگذار زیانگریز هستیم، کافی است کمی در رفتار مالی خود دقت داشته باشیم. اگر شما هم فروش یک سهام زیانده برایتان سختتر از فروش یک سهام سودده است به احتمال زیاد شما هم به زیانگریزی مبتلا هستید. حتی تمایلتان برای سرمایهگذاری در صندوقهایی با سود ثابت به جای سهام نیز میتواند یکی از نشانههای زیانگریزی شما باشد. اگر تجربهای داشتید از زمانی که پس از به سود رسیدن یک سهام، برای فروش آن احساس بیقراری کرده و قادر نبودهاید اندکی ریسک کنید و منتظر رشد بیشتر قیمت سهام خود باقی بمانید، شک نکنید که بسیار تحت تاثیر زیانگریزی خود قرار گرفتهاید.
البته این را به خاطر بسپارید که رفتار مالی زیانگریز لزوماً رفتار بدی نیست اما مقدار زیاد آن میتواند برنامهریزیهای مالی شما را به هم بریزد. رویکرد افراد زیانگریز در سرمایهگذاری حول این تفکر شکل گرفته است که یک سرمایهگذار برنده یعنی کسی که همواره سود کسب میکند و پول به دست میآورد و یک سرمایهگذار بازنده یعنی کسی که ضرر مالی متحمل شده و پول از دست داده است. این منطق به خودی خود به شدت ناقص است. مدیریت ریسک در سرمایهگذاری امری ضروری است ولی یکی از اجزای کلیدی مدیریت ریسک این است که بفهمیم ضرر به چه معناست.
ضرر لزوماً به معنی از دست دادن بخشی از سرمایه نیست، ضرر میتواند از دست دادن فرصتهای بهتر و از دست دادن قدرت خرید نیز باشد. اگر کسی خانه خود را کمتر از قیمت خرید آن بفروشد، چنین اتفاقی شاید در شرایط خاص ضرر محسوب نشود. این فروش میتواند در آن لحظه بهترین گزینه برای شخص یا حتی بالاترین قیمت پیشنهادی برای خلاص شدن از یک خانه قدیمی باشد.
زیانگریزی یک رفتار برآمده از احساس در سرمایهگذاران است. واقعیت این است که در بازار سهام هیچ جایی برای رفتار احساسی وجود ندارد. تحقیقات نشان داده است که اقتصاددانان و معاملهگران حرفهای سهام، به دلیل دانش و مهارتی که آموختهاند، میزان کمتری از زیانگریزی بروز میدهند. برای رهایی از ترس ناشی از ضررهای مالی باید با تجربیات منفیمان روبهرو شویم و آنها را انکار نکنیم. علاوه بر آن لازم است از تصمیمگیریهای هیجانی و برآمده از ترس اجتناب کنیم. سرمایهگذاران باهوش بر استراتژیهای منطقی در معاملات و منافع بلندمدت تمرکز میکنند، نه احساسات و منافع کوتاهمدت.