افسانه جنرالالکتریک
غول آمریکایی چگونه به وجود آمد و چگونه افول کرد؟
«این، سرمایهداری آمریکایی بود، جنرالالکتریک آمریکا بود.» این جمله «هنری پالسون» وزیر خزانهداری آمریکا بهطور خلاصه نشاندهنده اهمیت شرکت «جنرالالکتریک» است. شرکتی که به اسطوره بیشتر شبیه است. جنرالالکتریک را در سال 1878 میلادی «توماس ادیسون» مخترع لامپ تاسیس کرد و برای بیشتر از یک قرن آرم آبیرنگ آن نماد کیفیت و اعتماد در همه زمینهها از یخچالهای خانگی گرفته تا موتورهای جت از تلویزیون و توستر تا آشکارسازهای زیردریایی و دستگاههای کامپیوتر، آنهم نهتنها در ایالات متحده که در بسیاری از کشورهای جهان بود. این اعتبار باعث ثروتی افسانهای هم شده بود. دفتر مرکزی این شرکت در ایالت کنتیکت آمریکا، به عنوان سرزمین فرش شناخته میشد و تمام دفاتر آن با فرشهای گرانقیمت ایرانی پوشیده شده بود. معروف بود هنگامی که مدیرعامل شرکت با جت شخصی سفر میکرد، یک جت دوم خالی هم پشت سر او به پرواز درمیآمد تا در صورت بروز نقص فنی از آن استفاده شود. جنرالالکتریک در زمان اوج خود، یک امپراتوری افسانهای بود که نهتنها سابقه آن به ادیسون اسطورهای میرسید که 600 میلیارد دلار نیز ارزش داشت.
در واقع در ابتدای قرن بیست و یکم رتبه اعتباری جنرالالکتریک نزد بانکها AAA بود، یعنی اعتباری برابر با دولت ایالات متحده. حالا دو دهه پس از این دوران باشکوه، جنرالالکتریک عملاً در حال ناپدید شدن است. کتابهای بسیاری، به اندازهای که شهرت آن اقتضا میکند درباره این غول دنیای تجارت نوشته شده است.
با این حال کتاب «شکست قدرت: ظهور و افول یک نماد آمریکایی» نوشته «ویلیام کوهن» آخرین اثری است که درباره این شرکت بزرگ به بازار نشر فرستاده شده است. کوهن در حال حاضر یک روزنامهنگار مالی است که سابقه فعالیت در زمینه بانکداری و قبل از آن کار در جنرالالکتریک را در کارنامه خود دارد. وی به عنوان روزنامهنگار، علاوه بر همکاری مستمر با بسیاری نشریات معتبر مانند فایننشالتایمز، بلومبرگ، واشینگتنپست و... برنده جایزه کتاب سال فایننشالتایمز در زمینه کسبوکار در سال 2007 بوده است و همچنین در سال 2014 کتاب وی درباره رسوایی «دوک لاکراس» با عنوان «هزینه سکوت» در فهرست کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت. وی تحصیلکرده دانشگاه کالیفرنیا در زمینه کسبوکار و روزنامهنگاری است.
کتاب بسیار مفصل 800صفحهای کوهن که در نوامبر سال 2022 انتشارات پورتفولیو (زیرمجموعه انتشارات پنگوئن) به بازار کتاب ارائه کرده، تاریخ جنرالالکتریک را از ابتدای تاسیس آن با جزئیات فراوان، بررسی میکند. از نظر کوهن جنرالالکتریک و داستان آن، هیچگاه فقط داستان ظهور و اوجگیری و حالا افول یک شرکت نبوده است. کوهن داستان را از آغاز تاسیس شرکت شروع میکند و در همان فصل اول نشان میدهد چرا به عنوان یکی از برجستهترین روزنامهنگاران آمریکا شهرت دارد. وی داستان را با معرفی شخصیتی آغاز میکند که در اکثر گزارشها و کارهای منتشرشده درباره جنرالالکتریک، در سایه شهرت ادیسون قرار گرفته است. «چارلز آلبرت کافین» مالک یک شرکت تولید کفش بود که با مدیریت و سرمایه وی، شرکت تامسون-هوستون الکتریک که در زمینه برقرسانی در ایالات متحده فعالیت میکرد توانست به موفقیت چشمگیری دست پیدا کند و شرکتی همتای جنرالالکتریک ادیسون محسوب شود. این پیشرفت تا جایی بود که کافین نهتنها توانست رضایت حامیان مالی ادیسون را برای الحاق دو شرکت با وجود میل ادیسون، کسب کند که به عنوان اولین مدیرعامل جنرالالکتریک بعد از ادغام نیز شروع به کار کرد. کوهن با استدلالهایی متقاعدکننده توضیح میدهد؛ نقش ادیسون در موفقیت این شرکت بسیار جزئی بوده است و اعتبار اصلی آن به چارلز آلبرت کافین میرسد که توانست مشکل ابدی همه نوآوریها را در بازار حل کند و مردم را متقاعد کند استفاده از لامپ و روشنایی برق به روغن نهنگ برای ایجاد روشنایی ارجحیت دارد (کاری که همه استارتآپهایی که کالایی جدید تولید میکنند مجبور خواهند بود در نهایت انجام دهند و برق در آن زمان کالایی جدید بود).
کافین با نوعی از مدیریت مالی جنرالالکتریک را اداره کرد که در زمان وی بسیار نوآورانه بود. اما در نهایت اصل داستان کوهن از دهه 80 میلادی آغاز میشود؛ زمانی که «جک ولش» سکان اداره جنرالالکتریک را به دست گرفت. در واقع این جک ولش بود که جنرالالکتریک را به باارزشترین شرکت جهان تبدیل کرد و این ولش بود که شرکت را سردمدار لیگی کرد که امروزه رتبههای تکرقمی آن هر روز بین شرکتهای اپل و آمازون و گوگل و مایکروسافت جابهجا میشود. ولش اگرچه شخصی محبوب چه به عنوان انسان و چه مدیرعامل نبود و به خصوص انتقادهای بسیاری به وی به دلیل تعدیلهای گسترده کارکنان در زمان مدیریتش وارد شده است، اما توانست جنرالالکتریک را به تحسینبرانگیزترین شرکت جهان و در کنار آن خودش را به یک اسطوره در زمینه رهبری شرکت، تبدیل کند. مدیرعاملی که بخش عمده کتاب مفصل کوهن، و تقریباً تمام مقدمه کتاب، به وی اختصاص دارد.
زمانی که جک ولش در سال 1981 مدیریت جنرالالکتریک را در دست گرفت ارزش بازار این شرکت 12 میلیارد دلار بود. ارزش این بنگاه در زمان خداحافظی او در سال 2001 به بیش از 400 میلیارد دلار رسیده بود.
نکته جالب و مهم دیگری که کتاب کوهن را خواندنی میکند، مصاحبه شخصی وی با ولش است. یکی از معدود مصاحبههای مشروح انجامشده با وی درباره جنرالالکتریک و دوران پس از وی در این شرکت. کوهن بعد از بیان نسبت به حجم کتاب خلاصه اما پرمحتوایی از دوران قبل از سال 1980 شرکت، آگاهانه بخش اعظم کتاب را به «جک ولش» و «جفری ایملت» اختصاص میدهد. دو مدیرعاملی که در دوران آنها جنرالالکتریک به اوج رسید و نابود شد. کوهن میتواند تا حد زیادی درباره اظهارات ولش درباره تصمیماتش در دوران تصدی بر جنرالالکتریک و نظراتش درباره ایملت و همچنین نقش واقعی وی در سقوط این غول بزرگ تجارت، بیطرف بماند.
اگرچه در نهایت در ترازوی قضاوت وی، ولش حق بیشتری را به خود اختصاص میدهد. در مجموع ولش در کتاب او مدیری بزرگ با نقاط کور مدیریتی و شخصیتی تصویر میشود که بصیرتی بیمانند داشت. کوهن با دفاعی ضمنی از عملکرد وی در زمینه تعدیل وسیع کارکنان شرکت نشان میدهد چگونه این کار بدنه متورم شرکت را تراشید و باعث شد ولش بتواند مدیرانی بااستعداد و به همان اندازه مهم، جاهطلب را جذب کند که برای سود بیشتر حاضر به انجام هر کاری بودند. کسانی که با تحمل آزارهای بیپایان ولش در نهایت به مدیرانی بسیار کارآمد تبدیل شدند که نهتنها جنرالالکتریک را به غول پایان قرن بیستم تبدیل کردند که هنوز هم برای جذب آنها در میان شرکتهای بزرگ جهان رقابت سختی وجود دارد. البته کوهن توضیح نمیدهد چگونه در نهایت از این سیستم، ایملت به نظر وی ناتوان در اداره شرکت، به پست مدیریت عاملی رسید. وی در مصاحبهای درباره کتاب اظهار داشته در مصاحبههایی که با ایملت و ولش داشته است، به سختی و با پشتکار فراوان سعی کرده هر دو آنها را به تفکر در مورد دلیل و درستی یا نادرستی تصمیمات مهم دوران ریاستشان وادار کند و به نظر میرسد نتیجهای که میگیرد و فصل بیست و هشتم و پایانی کتاب را به آن اختصاص میدهد این است که ولش، با وجود اینکه ایملت را مقصر تمام و کمال افول جنرالالکتریک میداند و خطای خودش را به صرفاً حمایت و انتخاب وی برای تصدی پست مدیریت عاملی تقلیل میدهد، خود نیز در این مورد چندان بیتقصیر نبوده است.
آنچه در مجموع از اظهارات این دو برمیآید این است که ولش، آگاهانه یا ناآگاهانه، بمبهای ساعتی متعددی را پشت سر خود به جای گذاشت که در زمان ایملت منفجر شدند. اینکه خنثی کردن این بمبها در شرایط پس از 11 سپتامبر ممکن بود و به عنوان مثال اگر خود ولش تصدی این پست را بر عهده داشت میتوانست جریان را مدیریت کند یا نه، پرسشی است که بیپاسخ میماند. در واقع حتی به درستی معلوم نمیشود که آیا واقعاً ولش تنها قصد بازنشستگی داشت یا با علم به اتفاقات گریزناپذیر قریبالوقوع، تصمیم گرفت بهموقع و در اوج میز را ترک گوید؟ البته میتوان گفت این سوالی است که احتمالاً هیچگاه جواب قاطعی نخواهد داشت.
بسیاری از تحلیلها ادعا میکنند GE CAPITAL که ولش آن را ایجاد کرد و بخش اعظمی از سود شرکت در دوران وی از آن تامین میشد، آنقدر در زمان خود ولش بزرگ شده بود که فروپاشی آن در دوران پس از 11 سپتامبر و به خصوص سالهای منتهی به بحران 2008 غیرقابل اجتناب بود و با هر مدیریتی این اتفاق رخ میداد. این دسته از تحلیلگران اتفاقاً اعتقاد دارند که ایملت تلاش خودش را برای محدود کردن بخش مالی شرکت و بازگشت به تولید بیشتر و بهینه برای سود انجام داد اما شرایط جهانی با وی یار نبود و نتوانست بهموقع کار را به انجام برساند. اما گروهی هم اعتقاد دارند ایملت و نحوه مدیریت وی در جنرالالکتریک میتواند نمونهای شاخص برای این موضوع باشد که رشته MBA و مهارتهایی که به دانشجویان این رشته حتی در هاروارد آموزش داده میشود تا چه حد میتواند بیهوده و در دنیای واقعی و به ویژه در غیاب یک سیستم آموزش جانشین در شرکتها (سیستمی که به اعتقاد استیو بولز جنرالالکتریک فاقد آن بود) حتی زیانبار باشد. به عقیده آنها مشکل این بود که اصولاً ایملت برخلاف مدارک تحصیلی خود، توان علمی لازم را برای رهبری سازمانی نداشت.
این و بسیاری تحلیلهای دیگر به نفع و ضرر هر دو مدیرعامل، مشروح و با ذکر جزئیات در کتاب کوهن به نحوی پوشش داده میشوند که از خواندن آن خسته نخواهید شد. اما کوهن در عین حال این موضوع را هم منتفی نمیداند که شاید دلیل سقوط جنرالالکتریک، به همان سادگی بود که مدیرعامل بوئینگ، دیو کالهون گفت: «هیاتمدیره جنرالالکتریک به ولش اجازه میداد همه تصمیمات را به تنهایی بگیرد و او اغلب تصمیمات درستی اتخاذ میکرد. به ایملت اما وقتی اجازه داده شد همه تصمیمها را بگیرد، اغلب تصمیماتش غلط بود.» اما در نهایت علت هرچه بود، پرده پایانی را همه دیدهاند. در نهم نوامبر سال 2022 لری کالپ به مشکلاتی که از همه سو جنرالالکتریک را احاطه کرده بود پایان داد. او بعد از 129 سال انحلال شرکت را اعلام کرد و به اصطلاح استفادهشده از سوی کوهن، آن را از برق کشید. وقتی کالپ در حال ارائه بیانیه خود بود حتی برای کسانی که دوران اوج شرکت را به خاطر داشتند آن دوران تبدیل به خاطرهای بسیار دور شده بود که حتی میشد در واقعیتداشتن آن شک کرد. کالپ اعلام کرد که جنرالالکتریک به سه شرکت تقسیم خواهد شد. یکی از آنها در زمینه دارو و مراقبتهای بهداشتی، دیگری در زمینه انرژی و سومی که نام جنرالالکتریک را به ارث خواهد برد در زمینه ساخت موتورهای جت فعالیت خواهد کرد. اعلام شد بقیه شرکتهای وابسته و داراییهای شرکت برای پرداخت بدهیها فروخته خواهد شد و اینچنین نماد آمریکا و میراث توماس ادیسون افسانهای به پایان راه رسید.
یکی از انتقادهای به تکرار واردشده بر «شکست قدرت»، جزئیات بسیار زیادی است که کوهن در آن گنجانده است. وی به دلیل اینکه مدتی را قبل از ورود به حرفه بانکداری در جنرالالکتریک کار کرده و علاوه بر آن به دلیل مدت نسبتاً طولانی که با جف و ایملت برای صحبت درباره شرکت و نوشتن کتاب گذرانده، نکتههای جالب بسیاری را درباره نه شخصیتهای اصلی، که شخصیتهای فرعی این داستان 130ساله میداند و به نظر میرسد متاسفانه تلاش کرده سخاوتمندانه همه آنها را با خوانندگانش هم در میان بگذارد.
به عنوان مثال سفر شخصی ایملت با دخترش برای صعود به کلیمانجارو هشت صفحه از کتاب را به خود اختصاص میدهد. اگرچه نثر کتاب و داستانهای مطرحشده در آن به حدی جذاب است که حتی خواندن این حواشی خستهکننده نیست، اما در عین حال باعث شده تا حجم کتاب و در نتیجه مدت زمان لازم برای خواندن آن زیاد باشد. اما با وجود این کتاب کوهن میتواند منبعی برای تدریس در کلاسهای مدیریت پیشرفته باشد. اگرچه در نهایت نمیتوان منکر آن شد که به دلایلی، شاید علاقه شخصی یا حتی نتیجهگیری حرفهای، کوهن بیشتر موضعی در حمایت و دفاع از ولش و مقصر قلمداد کردن ایملت در سقوط شرکت دارد اما به هر حال کتاب، داستانی بزرگ درباره مدیریت شرکتهاست که درسهایی مهم برای آموختن به مدیران همه شرکتهای بزرگ دارد.