سرمایهداری ذینفعان
شهروندان مسوول حل مشکلات اجتماعی (ویوک راماسوامی-کارآفرین)
ترجمه: جواد طهماسبی- وقتی برای اولینبار در فضای شرکتی آمریکا درباره سرمایهداری ذینفعان و خویشاوند نزدیک آن یعنی جنبش محیطزیستی، اجتماعی و حاکمیتی (ESG) در بازارهای سرمایه مطالبی نوشتم مجبور بودم معنای این مفاهیم را توضیح دهم چون برای بسیاری از مخاطبان تازگی داشتند. امروز به دلیلی دیگر باید معنای آنها را بیان کنم: این عبارات برای همگان آشنا هستند اما بزرگترین قهرمانان این حوزه تعاریف آنها را کمرنگ و ضعیف کردهاند. همین حقیقت به تنهایی بزرگترین مشکل این جنبشها را برجسته میکند. سرمایهداری ذینفعان (Stakeholder Capitalism) دیدگاهی است که طبق آن شرکتها نباید صرفاً به سهامداران خدمترسانی کنند بلکه باید دیگر منافع اجتماعی را نیز در نظر بگیرند. این تعریف در برابر سرمایهداری سهامداران قرار میگیرد که از مدیران عامل شرکتها میخواهد تا بازدهی برای سهامداران را به حداکثر برسانند. طرفداران این دیدگاه، از جمله میلتون فریدمن، اقتصاددان آمریکایی، نگران آن بودند که دوری از اولویت سهامداران کارایی و سودآوری شرکتها را کاهش دهد و در مجموع به جامعه آسیب برساند. طرفداران اندیشمند سرمایهداری ذینفعان میگویند که فریدمن یک نکته اصلی را نادیده میگیرد. اینکه شرکتها بهطور طبیعی به جود نمیآیند بلکه این جامعه است که به آنها امکان وجود میدهد. جامعه به سهامداران شرکتها یک هدیه فوقالعاده میدهد که افراد عادی از آن محروم هستند. این موهبت مسوولیت محدود است. این مفهوم یک مانع حقوقی است که مانع از آن میشود که هر فردی که از یک شرکت آسیب میبیند بتواند مالک آن شرکت را مسوول بداند. نشریه اکونومیست زمانی مسوولیت محدود را یکی از بزرگترین اختراعات بشری خوانده بود. بسیاری از تاریخنگاران اقتصادی بر این باورند که این مفهوم به انقلاب صنعتی قدرت بخشید. احتمالاً آنها درست میگویند.
همین بزرگترین استدلال برای سرمایهداری ذینفعان است. سهامداران شرکتها در مقابل این هدیه فوقالعاده تعهدی پنهان نسبت به جامعه دارند. بدان معنا که شرکتها در زمان تصمیمگیریها نهتنها سهامداران بلکه منافع کل جامعه را باید در نظر داشته باشند. این همان چیزی است که لاری فینک، مدیرعامل بلکراک و تاثیرگذارترین طرفدار سرمایهداری ذینفعان در ذهن داشت. زمانی که اعلام کرد «شرکتها باید هر روز برای فعالیتشان از جامعه مجوز بگیرند». این دیدگاه قابل احترام است. اما من عقیده دارم که به دلایل منطقی تاریخی که در کتاب «بیداری موسسات» در سال گذشته ذکر کردم توجیهپذیر نیست. من در آن کتاب بیان کردم که دلیل اولویت سهامداران در قانون شرکتها صرفاً محافظت از آنان نیست بلکه حمایت از دموکراسی است. مفهوم مسوولیت محدود ابزاری توانمند برای کسب منافع اقتصادی از طریق بخش خصوصی است و همزمان جلوی قدرت نامحدود شرکتی را میگیرد که میتواند فراتر از موضوع کالا و خدمات بر دیگر حوزههای جامعه تاثیر گذارد. قانون شرکتها با محدودسازی کانون توجه هیاتمدیره شرکت به منافع مالی سهامداران قصد داشت حوزه تاثیرگذاری شرکتها را محدود کند تا به این ترتیب از دموکراسی و دیگر نهادهای مدنی در برابر سلطه شرکتها محافظت کند. درست همانگونه که جامعه امتیازات قانونی خاصی را به شرکتهای غیرانتفاعی میدهد و در مقابل از آنها میخواهد تا فعالیتهایشان را به حوزه نیکوکاری و امداد محدود کنند. طبیعتاً دیدگاههای منطقی متفاوتی با این نظر وجود دارد و برای قضاوت به بحثهای بیشتر و تحقیقاتی در حد نگارش کتاب نیاز است. اما زمانی که منتظر بازخوردهای اعتراضآمیز به دیدگاه خودم بودم اتفاق جالبی روی داد. بزرگترین طرفداران جهانی سرمایهداری ذینفعان در واکنش ادعا کردند که سرمایهداری ذینفعان در واقع همان الگوی ساده و قدیمی سرمایهداری است. آقای فینک در نامه سال 2022 خود خطاب به مدیران عامل آمریکایی مینویسد، «سرمایهداری ذینفعان یک دستور کار اجتماعی یا ایدئولوژیک نیست بلکه خود سرمایهداری است». این گفتار ورد زبان کسانی شد که قصد دارند جلوی انتقادهای جمهوریخواهان از جنبش ESG را بگیرند. اما اگر سرمایهداری ذینفعان همان سرمایهداری است چه ضرورتی داشت که این مفهوم معرفی شود؟ دلیل این امر آن است که افرادی که این اصطلاح را اختراع کردند امتیازات اقتصادی و سیاسی بزرگی بهدست آوردند. صندوقهای ESG چند برابر بیشتر از صندوقهای سرمایهگذاری فاقد برچسب ESG کارمزد میگیرند. تعداد زیادی از صاحبنظران بلکراک و دیگر موسسات مالی حامی ESG مشاغل مهمی را در دولت آمریکا بهدست آوردند چون رئیسجمهور خود از طرفداران سرمایهداری ذینفعان بود. همچنین رویکرد جامعه در مقابله با مسائل بزرگ اجتماعی از جمله تغییرات اقلیمی و نابرابری نژادی به شدت تحت تاثیر دستورات روسای شرکتها در داووس قرار دارند به جای آنکه از صدای تکتک شهروندان در حوزه عمومی تاثیر بگیرند. این مرا به بزرگترین نگرانی پیرامون سرمایهداری ذینفعان (با هر تعریفی) میرساند: طرفداران آن علاقهمندند پیوند بین دموکراسی و سرمایهداری را قویتر کنند، آن هم در زمانی که لازم است این دو هرچه بیشتر از هم تفکیک شوند. سرمایهداری ذینفعان بخشی از دیدگاه گستردهتری است که بیان میکند رهبران شرکتها باید نقش بنیادیتری در تعیین و اجرای ارزشهای اصلی جامعه ایفا کنند. هیچ شهروندی در یک جامعه دموکراتیک نمیخواهد مدیران عامل شرکتهای مالی 10 تریلیوندلاری نقش بزرگتری از گذشته در تعریف و اجرای ارزشهای اجتماعی داشته باشند. زندگی در دموکراسی یعنی شهروندان از طریق مناظرهها و صندوقهای رای به این موضوعات بپردازند. جایی که دیدگاه فرد پیرو تعداد دلارهایی که در بازار کنترل میکند نباشد. امروز شهروند عادی در دموکراسیهای غربی احساس میکند چیزی کم است. وقتی طبقه حاکم شرکتی از توان بازاری خود در موضوعات سیاسی استفاده میکند حرف شهروندان بر زمین میماند. سردمداران سرمایهداری ذینفعان در داووس علیه عوامگرایی صحبت میکنند بدون آنکه بفهمند عوامگرایی محصول اجتنابناپذیر اعمال خود آنان است. این بزرگترین محصول خارجی سرمایهداری ذینفعان بهشمار میرود و لازم است قدرت سیاسی از ذینفعان نامشخص و ناپیدا به شهروندان کشورها بازگردد.