ایستادن در برابر نابرابری
اولگ ایتسخوکی چگونه برنده مدال جان بیتس کلارک 2022 شد؟
چگونه میتوان اقتصاددان موفقی شد؟ هیچ دستورالعمل جهانی برای آن وجود ندارد؛ به جز یک توصیه انتزاعی و کلی. در اقتصاد هم، ترکیب تلاش، استعداد، شانس و کمی رابطه جواب میدهد؛ ولی متغیر قدرتمند و غالب، تلاش مستمر برای نوشتن، خواندن و آموختن است. یک دانشجوی اقتصاد وقتی در مسیر درستی قرار میگیرد که بتواند گنجینهای از مقالات علمی را داشته باشد و البته فراموش نکند اقتصاد، کهنسال هم که باشد باز جوان است. پل آنتونی ساموئلسون، نخستین آمریکایی برنده نوبل اقتصاد (۱۹۷۰)، عمرش را صرف مطالعه و نوشتن کرد. از تجارت بینالملل نوشت تا فاینانس، تئوری رشد، سفتهبازی و حتی رفاه. ولی با چاپ کتابش راهش را یافت. وقتی اولین کتاب او، «علم اقتصاد» منتشر شد، به نظر یک کتاب درسی دانشگاهی بود ولی همان کتاب درسی به 22 زبان ترجمه شد و بیش از 50 هزار نسخه از آن در یک سال، ساموئلسون را ثروتمندترین اقتصاددان پس از دیوید ریکاردو کرد. قشنگ نیست؟ قطعاً زیباست؛ چون او هم مثل باب لوکاس، الگوی پیشرفت ادوارد پرسکات، پیشران رویکرد ادوار تجاری حقیقی، باور داشته است که در اقتصاد بر روی شانههای غولها ایستادهایم و مثل آدم فقیری که ارزش اقتصاد آزاد را میفهمد، نباید بگذاریم کمکم خورده و فراموش شویم. سادهتر تعبیر شود، هر کسی در اقتصاد موفق شده، فهمیده است که از این علم باید لذت برد؛ و سادهترین راهش هم یاد گرفتن چگونه لذت بردن است. شما نمیتوانید نویسنده باشید اما کتاب خواندن را قبلش تجربه نکرده باشید. اصلاحش کنیم؛ خوب کتاب خواندن و کتاب خوب خواندن را یاد نگرفته باشید. در کنار آن، چون اقتصاد یک علم کاربردی است، به مهارتهای مختلف هم نیاز دارد که مهمترینشان مهارتهای نرم است؛ البته بگوییم مهارتهای فنی، ادای دِین زیباتری کردهایم. وقتی شما زبان دوم یا سوم را یاد بگیرید با تمام وجود حس میکنید که جهان چقدر زیباتر از چیزی بوده که همه عمر میدیدهاید و قرار نیست دیپلماسی، تحریم، جنگ، زورگویی یا هر سدساز دیگری، جلوی شما را برای قرار گرفتن در متن رویدادهای جاری دنیا بگیرد تا مبتلا به طوفان و «تخریبِ خلاق» جوزف شومپیتری در نظریههای اقتصادی نشوید و به تنهایی یا با یک تیم پیشرفت نکنید، هرچند کار تیمی پیروزیاش بزرگتر است. مقالهای که با همفکری و مطالعه دو یا سه نفر نوشته میشود، حکم یک ورزش تیمی و گروهی را دارد. در کِرلینگ، با تلاش بر روی یخ، یک سطح بسیار مسطح و لغزنده، پیروزی نصیب تکتک اعضای یک تیم میشود و فرقی ندارد زمین این بازی در صومعه پیزلیِ رنفروشایر باشد یا در قلعه اگلینگتنِ آیشایرِ اسکاتلند یا در المپیک زمستانی تورین. مهم آن است که سنگ خارا به خانه میرسد و شطرنجبازان روی یخ، همه به هدف. هدفی که دو یا سه محقق هم با تکیه بر توانایی یکدیگر بدان دست مییابند، بهینه در یک مقاله یا پژوهش برنده میشوند و مثل کرلینگبازها میدانند که هر بردی سنت و اصول دارد. مثلاً تا شما پایاننامه مقطع ارشد را خودتان کلمه به کلمه ننوشته باشید، روبهروی داورها قرار نگرفته و از هر کلمه دفاع نکرده باشید، یعنی تنها برنده نشده باشید نمیتوانید با یک جمع پیروز شوید؛ همانگونه که با پایاننامهای که در بازار آکادمیک برایش پول داده و خریدهاید و قبل از جلسه دفاع، هیات داوری را راضی به یک دفاع آرام، بیحاشیه و بیسوال کردهاید، نمیتوانید حتی ادعای مقاله نوشتن کنید و خود را ولو به زور عضو تیمی؛ چون اقتصاد مثل سالهای جوانی است. اگر زمان را هدر دهید و برای تلاشکردن ارزش و اصولی قائل نباشید، پنج سال دیگر، باز همین جایی هستید که امروز قرار دارید و 10 سال آینده دیگر خبری از سبکی جوانی نیست و برای یک هدف باید 10 یا 13 برابر بیشتر انرژی بگذارید تا شاید به نتیجهای که میخواهید برسید. کمااینکه، شکست هم برایتان در گذر زمان بار مفهومی و انگیزهای متفاوتتری خواهد یافت. وقتی اولین مقاله از شما به خصوص در جوانی منتشر میشود، برای جامعه اهل اقتصاد، آن مقاله حکم یک کودک پرخطا را دارد. به دلسوزهای اقتصاد گذرتان نیفتد، منتقدهای مدعی، صاحب سهم و البته گاه بیانصاف، میتوانند با این کودک کاری کنند که همیشه کودک بماند؛ ولی آیا قرار است شما چنین اجازهای بدهید؟ اگر هدف داشته باشید، از شکست، شکست نمیخورید. تا به حال کودکی را دیدهاید که تا قبل از سه یا چهارسالگی، ساعت برایش معنایی داشته باشد؟ صبح که میشود فقط و فقط به این فکر میکند که چطور بازی کند، هیچ وقت کاری به ساعت و اینکه چطور زمان میگذرد ندارد تا جایی که گاه مجبور میشوید در نیمههای شب وقتی هلاک لذت بردن از روز و بازیها شده، به زور وادار به خوابش کنید تا دوباره فردا صبح با خنده یا گریه بیدار شود و همین روال را تکرار کند. حکایت رفتار شما با مقاله، هدفها و اقتصاد هم میتواند مانند همین کودک پر از انرژی و مشتاق به بودن در زمان اما محتاطتر به گذر زمان باشد. کاری که من کردم و زمان هم متحدم شد.
افتخاری مشترک، یوسیالای - نتفلیکس
زمانیکه در20سالگی از دانشکده اقتصاد دانشگاه دولتی لومونوسوف مسکو (M.V) در سال 2003 فارغالتحصیل شدم، هم میدانستم و هم برایم گنگ و مبهم بود که آیا میخواهم اقتصاددان شوم یا نه؟ اما باید قدرتم را محک میزدم. پس پیشنهاد رفتن به «NES» را پذیرفتم. البته میدانستم که سادهترین راه برای گرفتن مدرک دکترا در آمریکا، فارغالتحصیلی از دانشکده اقتصاد روسیه است. همه دنیا میدانند که اگر فردی جزو 10 نفر برتر «NES» باشد، میتواند به جامعه قدرتمند استادان جهانی بپیوندد که کار آسانی نیست و من هم برای ورود به آن، ضعیف بودم و هم باید از دپارتمان نظامی رها میشدم که این سختترین قسمت ماجرا بود. به هر طریقی بود، از شر دپارتمان خلاص شدم و امتحانات را به سختی اما با نمرههای خوب در ریاضی و اقتصاد و زبان گذراندم البته در زبان انگلیسی به نمره راضیکنندهای نرسیدم؛ مهارتی که جهان من را میتوانست عوض کند. بنابراین در طول تکمیل مقطع ارشد، شروع به مطالعه و یاد گرفتن بیشتر کردم، در دو هفته آزمون «TOEFL» و «GRE» را با نمره بالا قبول شدم و وقتی نامه قبولیام برای دکترا از دانشگاه پرینستون به دستم رسید، به جد غافلگیر شدم. با ذوق به همسرم آلبینا گفتم و واکنشش این بود: «دیوانه شدی؟ کجا میخواهی بروی، آن هم یکدفعه و بدون برنامهریزی؟!». پس نرفتم و منتظر نتایج استنفورد، هاروارد و امآیتی ماندم. این سه دانشگاه هم درخواست من را قبول کرده بودند. هاروارد را قبول کردم و با صدای بلند به خودم گفتم: «دکترا در هاروارد؟ ایده خیلی خوبی است، شاید دانشمند و اقتصاددان هم شدی.» دوره دکترا که تمام شد، در چند دانشگاه معتبر دیگر مطالعه و تحقیق و تدریس کردم. اغراق نکنم در باحالترین دانشگاهها. اما 11 سال در در پرینستون ماندم و استاد آن شدم؛ استاد یکی از قدیمیترین و معروفترین دانشگاههای ایالات متحده که در لیگ آیوی گنجانده شده و بهشدت معتبر است. اما بهخاطر آلبینا و منافع مشترکمان سه سال قبل به یوسیالای در لسآنجلس آمدهام. من و آلبینا با هم و برای هم کار و تلاش کردیم و او نیاز داشت که در نتفلیکس در هالیوود کار کند؛ واقعیت را بگویم آرزوی او بود. پس چه ایرادی داشت من که به ثبات شغلی رسیده بودم، او هم به آرزویش میرسید، از خوششانسی من، او حالا محقق ارشدِ نوآوری محصول نتفلیکس است؛ زنی روستبار در دره سیلیکون که همراه من و سه فرزندمان «لیزا، لیلا و لو» است و به او افتخار میکنم. آلبینا در شهر کوچک داغستان در جنوبیترین نقطه روسیه به دنیا آمد و در 15سالگی راهی مسکو شد، در دانشکده اقتصاد درس خواند و حدود 17 سال پیش بدون آنکه زبان انگلیسی بداند همراه من به آمریکا آمد و همزمان زبان هم یاد گرفت. او مدتها در پایینترین ردههای شغلی در مراکز تحقیقاتی کار کرد اما به گونهای کار کرد که طی چهار سال چندین ترفیع گرفت و به پیشنهاد معاون رئیسجمهور، حالا محقق ارشد در نتفلیکس است و من کنار او بیشتر از همه سالهای قبل انگیزه برای تحقیق و پژوهش و مقاله و پیشرفت دارم و راهم را که سالها قبل در حوزه مطالعات و پژوهش پیدا کرده بودم، ادامه میدهم.
جهانی شدن برابری و حاکمیت دلار
سالها قبل، در طی دوره دکترا، روی دو موضوع به صورت متمرکز کار کردم، «جهانیشدن نابرابری» و «نقش ارز و دلار در اقتصاد جهانی» که خوشبختانه نتایج آن در قالب 20 مقاله، 13 سمینار،14 کنفرانس، 12 تحلیل مطالعاتی و... با محبوبیت مواجه شد و من را 11 روز قبل به جایزه جان بیتس کلارک 2022 رساند. در همه این سالها باور داشتم که گشایش به سوی جهانیشدن میتواند در کوتاهمدت باعث افزایش نابرابری شود. با این حال، در میانمدت و بلندمدت اثر مطلوب خواهد داشت، زیرا شرکتهایی که بهرهوری کمتری دارند به فرآیندهای صادراتی میپیوندند و فرصتهای جدید برای ایجاد کسبوکار به درآمد بالاتری تبدیل میشود که به نوبه خود نابرابری را کاهش میدهد؛ که شاید تاییدی هم بر تز مکتب لیبرال باشد. این مکتب، دهههاست شتاب جهانیسازی را باعث کاهش فقر و افزایش برابری میداند و باور دارد اگرچه کاهش فقر از دهه 1990 شدیدتر و کاهش تفاوت درآمد در دهه 1980 مشهود بوده، اما تداوم این افسانه تا همیشه پابرجا نیست. علاوه بر آن، همه مطالعات و پژوهشها من را به این نتیجه رسانده که ما وارد مرحله جالبی از توسعه سیستمهای مالی و پولی بینالمللی شدهایم. از یکسو، نقش ایالات متحده و اتحادیه اروپا در تولید، تجارت و ناخالص داخلی جهانی به طور طبیعی در حال کاهش است، زیرا رشد عقبنشینی در کشورهای در حال توسعه -در درجه اول در چین، هند و سایر کشورهای آسیایی- از میانگین نرخهای رشد کشورهای توسعهیافته فراتر است؛ و از سوی دیگر گرچه نقش دلار آمریکا در نظام اقتصادی جهان هرگز یک متغیر همیشه قویتر نبوده است؛ ولی دلار در همه حوزههای آن -چه در بخش خصوصی و چه در بخش عمومی- و در هر سه کارکرد پول (اندازهگیری ارزش، مبادله و ذخیره ارزش) عامل تسلط شده است. کمااینکه، به طرز متناقضی، نقش بلندمدت دلار پس از فروپاشی سیستم برتون وودز در سال 1973، زمانی که کشورهای توسعهیافته نرخ مبادله ثابت به دلار و تثبیت دلار به طلا را کنار گذاشتند، افزایش یافت. پس ما اینک در سیستمی از نرخهای ارز شناور زندگی میکنیم و چند مکانیسم با وجود کاهش سهم آمریکا در اقتصاد جهانی، به افزایش نقش دلار منجر شدهاند. جهانیشدن و نقش فزاینده زنجیرههای ارزش جهانی، که نقش بسیار کمتری در دهه 1970 ایفا کردند، نخستین مکانیسم است. در حال حاضر کشورها بسیار بیشتر درگیر تجارت بینالمللیاند، تجارتی که در صادرات محصول نهایی و افزایش ارزش در زنجیرههای تولیدی، پیچیده است و این پیچیدگی شرکتهای بیشتری را هم درگیر خواهد کرد. ازاینرو، برای تسویه در چنین زنجیرههایی، استفاده از یک ارز ترجیح دارد و دلار این نقش را ایفا کرده و ثبات آن در برابر بسیاری از ارزها، جایگاهش را در قیمتگذاری تقویت میکند حتی اگر بسیاری از بانکهای مرکزی به منظور تقویت موقعیت شرکتهای ملی در رقابت بینالمللی، نرخ مبادله در برابر دلار را تثبیت کنند. علاوه بر آن، تقویت نقش دلار با جهانیشدن سیستم مالی تسهیل میشود که در آن بانکها و شرکتها، سهم خود را از تامین مالی در بازارهای بینالمللی به دلار آمریکا افزایش میدهند و با آنکه تامین مالی محلی با ارزهای ملی انجام میشود، اما نقش کمتری در ساختار کلی تامین مالی شرکتهای بزرگ ایفا میکند. مضاف بر این دو و احتمالاً مهمترین مکانیسم میتواند، افزایش ارزش دلار همسو با افزایش تقاضای جهانی برای داراییهای مطمئن باشد. رشد سریع اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، به ویژه در آسیا، منجر به این شده که حجم تولیدات صنعتی جهان، درآمد و نیاز به صرفهجویی در آنها به طور قابل توجهی سریعتر از توانایی سیستم و بازار مالی بینالمللی برای ارائه محصولات جدید رشد کند؛ و این در حالی است که تنها دارایی جهان که به طور مداوم قابلیت اطمینان را نشان میدهد و اندازه بازار آن کافی است؛ اوراق قرضه خزانهداری آمریکاست و اوراق قرضه ملی آلمان و ژاپن یا داراییهای چین هنوز نمیتوانند جایگزین آن شوند که این روندها پیامدهای روشنی برای نظام پولی و سیاست بینالمللی دارد. به عبارت سادهتر، در نتیجه دلاریشدن تجارت بینالمللی و جریانهای مالی، توانایی کشورها برای تحریک اقتصاد خود از طریق کاهش ارزش پول ملی به میزان قابل توجهی کاهش مییابد، زیرا یک ارز ضعیف اجازه افزایش موثر صادرات را نمیدهد و بر شرکتهایی که وام میگیرند تاثیر منفی میگذارد. همچین افزایش تقاضا برای داراییهای مطمئنتر، نرخ بهره را در بلندمدت به نزدیک صفر میرساند و فضا را برای سیاستهای پولی در سراسر جهان تنگ میکند، بحرانها، جریان سرمایه را از کشورهای در حال توسعه به داراییهای ایمن ایالات متحده افزایش میدهند، دلار را تقویت میکنند و داراییهای ایالات متحده را به پوششی امن در برابر خطر رکود جهانی مبدل میسازند ولی با این حال، باعث میشود، پیامدهای منفی اضافی برای تجارت بینالملل ناشی از رشد قیمت واردات با پول ملی در طی تقویت دلار ایجاد شود. بدینسان، از منظر اقتصاد جهانی، ایالات متحده باید عرضه داراییهای ایمن را افزایش دهد تا حداقل و تا حدی بتواند تقاضای رو بهرشد جهانی را برآورده کند، در حالی که اینک بدهی ملی ایالات متحده در حال افزایش است و خطرات خزانهداری ایالات متحده را در بلندمدت افزایش خواهد داد. از دیگرسو، کاهش نقش ایالات متحده در تولید و تجارت جهانی احتمالاً به گذار به یک تعادل جدید در درازمدت منجر میشود، جایی که سایر ارزهای جهانی و منطقهای مانند یورو و یوآن نقش مهمی ایفا خواهند کرد. به نحوی که افزایش نقش یورو و یوآن در تجارت منطقهای و جهانی و همچنین افزایش احتمالی بازار برای استقراض بینالمللی به یوآن، با سیاست فعال چین در اعطای وام به کشورهای در حال توسعه جهان، در میانمدت محتملتر به نظر میرسد. هرچند نه یورو و نه یوآن هنوز نمیتوانند جایگزینی بالقوه برای دلار به عنوان ارز و دارایی ایمن باشند و این یعنی مکانیسمها، قصد کشتن بسیاری از داستانها را دارند.