12 مجسمهای که تاریخ را ساختند
چرا روایت سقوط بتها را باید خواند؟
تا آوریل سال 2003، میدان فردوس شهر بغداد مکان چندان مهمی نبود. میدانی بود مثل میدانهای دیگر. اما از روز نهم آوریل همان سال وقتی شبکههای خبری جهان مثل سیانان یا فاکسنیوز، لحظهبهلحظه شروع به پخش تصاویر پایین کشیدن مجسمه صدام حسین کردند، این میدان در جهان مشهور شد. پایین کشیدن مجسمه صدام حسین شاید در وهله اول چیزی نبود اما برای مردم جهان به معنای پایان دوره صدام حسین و سقوط او بود. هنوز چند روز مانده بود تا ائتلاف نیروهای غربی به رهبری آمریکا بهطور رسمی سقوط صدام حسین را اعلام کند و هنوز محمد سعید الصحاف، سخنگوی دولت عراق در هتل الرشید بغداد در مقابل دوربین خبرنگاران خارجی از پیروزی ارتش عراق و نابودی سربازان آمریکایی در دروازه بغداد خبر میداد. او همچنین از خودکشی سربازان آمریکایی سخن میگفت! اما پایین کشیدن مجسمه برنزی 12متری صدام حسین به وزن یک تن عامل روانی مهمی بود که پایان رژیم بعثی عراق را اعلان میکرد.
الکس فون تانزلمن، پایین کشیدن مجسمه صدام حسین و نیز 11 مجسمه دیگر طی سالهای گذشته را تبدیل به تاریخی کرده است که خواندن آن میتواند برای بسیاری جذاب باشد. این رویدادها را او در کتابش به نام «سقوط بتها: 12 مجسمهای که تاریخ را ساختند» از لحاظ تاریخی تشریح کرده است.
خانم الکس فون تانزلمن، 45ساله، تاریخدان بریتانیایی است که اکنون در دانشگاه آکسفورد درس میدهد. کتاب تازه او «سقوط بتها» در سال 2021 از سوی هفتهنامه اکونومیست به عنوان 10 کتاب اول سال انتخاب شد. خود او در ماه جولای پارسال در روزنامه گاردین به ماجرای پایین کشیده شدن مجسمه صدام حسین -یکی از 12 بتی که سقوط کرد- پرداخت و عنوان آن را «پایین آوردن مجسمه صدام: چگونه ارتش آمریکا آن رویداد را افسانه کرد» گذاشت، که البته این گزارش از سوی «ترجمان» ترجمه و منتشر شده است.
از نگاه فون تانزلمن، تاریخ، رویدادی است که بهتر است از زاویه درست به آن نگاه شده و تفسیر شود. یکی از رویدادهایی که میتواند به کمک نوشتن تاریخ بیاید همین مجسمهها و بناهای تاریخی هستند؛ مجسمههایی که به گفته روبرت مزیل، نویسنده اتریشی، «هیچ چیز به اندازه آنها در جهان، نامرئی نیست». ما از کنار این مجسمهها و بناهای تاریخی میگذریم و رد میشویم بدون آنکه نگاه عمیقی به آنها بیندازیم و تاریخ آنها را در بیاوریم که چه بودند و چه کردند و چه میراثی برای ما باقی گذاشتند.
ساخت مجسمهها در اصل یک نوع «جنگ فرهنگی» است؛ واژهای که تانزلمن بر آن میگذارد. به اعتقاد تانزلمن، واژه «جنگ فرهنگی» عملاً از دهه 1990 مورد استفاده قرار گرفته بود و هدف از آن توصیف و شرح دوقطبی کردن میان کسانی بود که ارزشهای سنتی را ارج مینهند و آنهایی که خود را مترقیتر میدانند. در سال 2020 وقتی در آمریکا قیام «زندگی سیاهان هم مهم است» شروع شد این جنگ فرهنگی در قالب پایین آوردن مجسمهها و نمادهای بردهداری خود را نمایان کرد. در بسیاری از ایالتهای جنوبی مجسمههای افرادی پایین کشیده شد که در نزد سیاهان و رنگینپوستان نماد بردهداری بودند. یکی از مجسمههایی که در آن دوران پایین کشیده شد، مجسمه جرج واشنگتن بود؛ از پدران بنیانگذار ایالات متحده و اولین رئیسجمهور آمریکا که در اصل دارای برده و حافظ نظام بردهداری آمریکا بود. با اینکه او در وصیتنامهاش تمامی بردههای خود را آزاد کرد اما از سوی سیاهان یکی از دهها مجسمهای بود که در شهر پورتلند ایالت اورگون، به وسیله تظاهراتکنندگان یا مقامات برداشته شد. تانزلمن، این حرکت را نوعی جنگ فرهنگی مینامد. یعنی در خاطره سیاهان، گذشته تاریخیشان و ظلمی که به آنها وارد شده بود زنده و یادآوری شده بود. تنها مجسمه جرج واشنگتن نبود که خاطره سیاهان آمریکا باعث شده بود پایین آورده شود، بلکه مجسمه کریستف کلمب، کاشف قاره آمریکا، هم در بالتیمور که شهری در سواحل شرقی آمریکاست از سوی بومیان و سیاهپوستان در همان سال پایین کشیده شد و این هم در راستای تخریب بناها و نمادهای دوران بردهداری بود. چون مجسمهها، آنطور که نویسنده بیان میکند و به درستی هم بیان میکند خنثی نیستند و در خلأ وجود ندارند. واکنش ما به آنها بستگی به آن دارد که چه افرادی برای آنها بزرگداشت میگیرند، چه کسانی آنها را برپا میدارند و چه کسانی از آنها دفاع میکنند و اینکه چه کسانی آنها را به پایین میکشند و چرا آنها را به پایین میکشند. در این مرحله، یعنی پایین کشیدن مجسمههاست که جنگ فرهنگی، خودش را بروز میدهد و تاریخ آن را مینویسد. تانزلمن مینویسد که در واقع مردم بحثهای تاریخی را غالباً از طریق عینک و لنز جنگ فرهنگی میبینند. اینکه آیا ما از گذشتهمان احساس غرور یا شرم میکنیم؟ اینکه کشور ما در جریان نبرد خیر و شر در کدام جناح بود؟ آیا یک شخصیت مهم تاریخی قهرمان بود یا ستمکار؟ این سوالات شاید دولتمردان را عصبانی کند اما در واقع این احساس امروزه همه ماست.
اما تاریخ را چه کسانی میسازند؟ اگر بگوییم تاریخ را حافظه ما میسازد، غلط نگفتهایم. در اصل بسیاری از فیلسوفان، تاریخنویسان و نویسندگان بر حافظه تاریخی شدیداً تاکید کردهاند. ابوالفضل بیهقی در کتاب تاریخی خود نکته موجز اما مهمی را در این زمینه نوشته است آنجا که میگوید: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفتهاند و شمهای بیش یاد نکردهاند اما من چون این کار را پیش گرفتم میخواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند.» در واقع «داد این تاریخ را به تمامی بدهم» را میتوانیم همان حافظه تاریخی بدانیم یا آنکه وقتی دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان از حافظه کوتاهمدت تاریخی ایران یاد میکند و مینویسد به این دلیل ایرانیان بارها یک تجربه تاریخی را تکرار میکنند، در واقع به این موضوع مهم میپردازد که تاریخ را حافظه تاریخی میسازد. تانزلمن هم به این موضوع به خوبی اشاره میکند. او مینویسد که مجسمهها ثبت تاریخ نیستند بلکه حافظه تاریخی هستند. آنها بازتاب این هستند که چه کسی در چه نقطهای فکر میکرد که ما باید فکر کنیم. بالا بردن مجسمه یک نماد قدرتمند است. پایین آوردن آن هم یک نماد قدرت است.
ولی در اینجا سوال دیگری طرح میشود و آن این است که حافظه تاریخی را چه کسانی تعریف میکنند؟ اینکه چه کسی حافظه تاریخی را تعریف میکنند برای ما از اهمیت وافری برخوردار است چون نشان میدهد که ما چه جامعهای هستیم و چه جامعهای میخواهیم بشویم. این نکته تاکیدی است که نویسنده «سقوط بتها» بر آن دارد. حافظه تاریخی را متاسفانه نه فیلسوفان و نه دانشمندان تعریف نمیکنند بلکه دو کس هستند که آن را برای ما تعریف میکنند: اول داستاننویسان و دوم، مجسمهسازان و بناسازان. داستاننویسان حال میخواهد در قالب نثر باشد یا نظم در طول تاریخ از بالاترین قدرتها برخوردار بودهاند. این افراد در قالب شعر یا واگویی قصه، پیام خود را به نسلهای بعد میرسانند. اگر دقت کنید شاهنامه فردوسی برای تمدن تاریخی ایران پایدارتر بوده است تا بر فرض دانشمندان ایرانی دوران هخامنشی یا ساسانی یا بعد از آن. اگر هم نامی از برخی از پادشاهان ایرانی است مانند انوشیروان به این خاطر است که در داستانهای شاهنامه یا امثال آن آمده است. و دوم، مجسمهسازان و بناسازان تاریخی. اینها همان پیامآوران نامرئی از آن دوران به این دوران هستند. تانزلمن مینویسد که به همین خاطر است که من به مجسمهها علاقهمند هستم و به همین خاطر است که من فکر میکنم که ساخت و تخریب آنها برای بسیاری از مردم مهم است. آنها شکل مرئی حافظه تاریخی و افسانهسازان تاریخی هستند. زمانی که برخی از شکل بشری به مجسمه درمیآیند این کنش خاطرهزایی است که داستانی را درباره آنها میگویند که چه بودند و ما چه هستیم. تاریخ میرود و آنچه میماند حافظه تاریخی است و این حافظه تاریخی است که همیشه پیروز است.اما در اینجا یک نگرانی بسیار مهم رخ میدهد و آن این است که مردم نسبت به گذشته تاریخی و حافظه تاریخی خودشان بیتفاوت باشند. تانزلمن در بخش پایانی کتاب خود با عنوان «تاریخمان را بسازیم» به این نگرانی میپردازد. البته این نگرانی همه ماست. کافی است به اطرافیان خود نگاهی بیندازیم و ببینیم آنها تا چه اندازه نسبت به گذشته تاریخی خودشان آگاه هستند، چقدر درباره تاریخ خودشان میپرسند و به دنبال دانستن آن هستند؟ چقدر درباره اتفاقات تاریخی که برای آنها گفته میشود سوال میکنند و پرسش دارند؟ لازم نیست از اطرافیان درباره رویدادهای تاریخی دو هزار سال گذشته بپرسند یا آن را به یاد بیاورند. فقط از آنها از تاریخ مشروطیت به این طرف که تقریباً 120 سال را دربر میگیرد بپرسید و اینکه آیا آنها درباره انقلاب مشروطیت پرسش یا سوالی برایشان ایجاد شده است. اگر نیمی از جواب آنها درست بود باید خدا را شکرگزار باشیم. و اگر هم لازم نبود درباره رویدادهای تاریخی بپرسیم درباره نمادها یا مجسمهها بپرسیم. مثلاً درباره میدان آزادی و بنایی که در دل آن ساخته شده است؟ چرا آن بنا ساخته شده؟ چه کسی آن را ساخته؟ چرا تغییر نام یافت؟ چون به اعتقاد الکس فون تانزلمن، برخی از مهمترین بناهایی که برپا شدهاند از آزادی، روح جامعه، نفوذ علمی و پیروزی هنری سخن میگویند. مثلاً مجسمه آزادی در نیویورک نماد رهایی است. برج ایفل در پاریس نماد علم، مهندسی و صنعت است، مانکن پیس در بروکسل نماد حس قهرمانانه شورش شهر بروکسل است. تاجمحل، نماد عشق. بنابراین هرکدام از این یادوارهها، روح تاریخ را در دل خود دارند. نزدیک به 900 سال پیش، خاقانی، شاعر پارسیگوی ایرانی در حال عبور از کنار قصر یا ایوان مدائن بود. نزدیک به 600 سال از شکست ایرانیان توسط اعراب میگذشت و سلسله ساسانیان منقرض شده بود. ایوان مدائن یا طاق کسری نماد عظمت پادشاهی ساسانی بوده است. خاقانی وقتی از کنار آن رد میشد، قصیدهای را سرود که با زبان بیزبانی روح تاریخ شاهان ساسانی را بیان میکند.
هان ای دل عبرتبین از دیده عبر کن هان / ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
گهگه به زبانِ اشک آواز ده ایوان را / تا بو که به گوشِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو / پندِ سرِ دندانه بشنو زِ بنِ دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون / گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما / بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
این همان حافظه تاریخی است که تانزلمن بیان میکند؛ حافظهای که نباید فراموش شود و مدام باید مورد پرسش قرار گیرد. تانزلمن در این باره چنین مینویسد: «ما نباید نسبت به اینکه مردم تاریخ را بازنویسی میکنند، نگران باشیم چون با این همه این همان کاری است که تاریخدانان در تمامی ادوار انجام میدهند و تفسیرهای تازه و شواهد جدید را جمعآوری میکنند. آنچه ما باید از آن نگران باشیم این است که مردم درباره داستانهایی که به آنها گفته میشود پرسشی نداشته باشند.»
کتاب «سقوط بتها: 12 مجسمهای که تاریخ را ساختند»، بسیار جذاب و خواندنی است. در این کتاب سرگذشت و تاریخ 12 شخصیتی که معرف تاریخ مدرن هستند و مجسمههای آنها سرنگون یا به پایین کشیده شده نوشته شده است. اولین آن شاه جرج سوم است که مجسمه او در سال 1770 میلادی در نیویورک نصب شد و در سال 1776 و چهار روز پس از استقلال آمریکا -9 جولای- به پایین کشیده شد. برای همین تانزلمن ماجرای او را شروع یک انقلاب میخواند. دومین شخصیتی که کتاب درباره آن نوشته که مجسمهاش به پایین کشیده شد ویلیام آگوستوس، دوک کامبرلند، است. بنابر نوشته کتاب مجسمه این شاهزاده بریتانیایی در سال 1770 نصب شد و در سال 1868 به وسیله جنگجویان اسکاتلندی سرنگون شد. سومین شخصیت تاریخی این کتاب ژوزف استالین است که درباره سرنگون کردن مجسمه او در مجارستان نوشته شده است. مجسمه استالین در سال 1951 در بوداپست نصب و در سال 1956 از سوی مردم مجارستان که معترض حضور شوروی در سیاستهای کشور بودند به پایین کشیده شد. این بخش از کتاب در واقع به حضور شوروی در اروپای شرقی به ویژه مجارستان اختصاص دارد. چهارمین بت یا مجسمهای که فرو ریخته شد به رافائل لئونیداس تروخیو، دیکتاتور نظامی جمهوری دومینیکن، مربوط است. مجسمه او در سال 1949 نصب شد و در سال 1961 و پس از ترور او سرنگون شد. پنجمین مجسمه شاه جرج پنجم و ششمین شاه لئوپولد دوم و هفتمین ولادیمیر ایلیچ لنین است که پس از فوتش در سال 1926، مجسمههای او در سراسر اتحاد جماهیر شوروی و پس از آن در دهههای 1950 و 1960 در اروپای شرقی نصب شد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، مجسمههای لنین به تدریج تا سال 2021 به پایین کشیده شد. هشتمین مجسمه یا بت سرنگونشده، صدام حسین است، نهمین سسیل رودز، بازرگان و سیاستمدار انگلیسی در جنوب آفریقا بود که یکی از مشهورترین حامیان سیاستهای استعمارگرانه انگلیس بهشمار میرفت. وی موسس شرکت الماس دبیرز است که امروزه بیش از ۴۰ درصد از سهم بازار الماس جهان را به خود اختصاص داده است. او را همچنین به عنوان موسس کشور رودزیا میشناسند که بعدها به دو کشور رودزیای شمالی و جنوبی تقسیم شد و امروزه آنها را با نامهای زیمبابوه و زامبیا میشناسیم. دانشگاه رودز در کیپ تاون، آفریقای جنوبی نیز به نام او نامگذاری شده است که مجسمه او را در سال 1926 برپا کردند و در سال 2015 به پایین آوردند. دهمین شخصیت رابرت یی لی است. از فرماندهان نظامی آمریکا در جنگهای داخلی که طرفدار جنوبیها بود و موافق بردهداری. مجسمه او در سال 1884 در نیواورلئان ایالت لوئیزیانا نصب شد و در سال 2017 به پایین کشیده شد. یازدهمین فرد ادوارد کالستون، سیاستمدار و تاجر برده بریتانیایی بود که در سال 1895 مجسمه او در بریستول که البته به خاطر کارهای خیرخواهانهای که میکرد مثل احداث گرمخانهها برای بیخانمانها و ساخت مدارس برپا شد اما در سال 2020، مجسمه او به خاطر تجارت برده سرنگون شد و در آخر جرج واشنگتن است که در سال 1926 مجسمهاش در پورتلند ایالت اورگون آمریکا نصب و در سال 2020 سرنگون شد.