فروپاشی یک امپراتوری خانوادگی
«خاندان گوچی» فرازوفرود غول مد ایتالیا را چگونه به تصویر میکشد؟
«من از همه گوچیها، گوچیترم»! این جملهای است که پاتریتزیا رجیانی (Patrizia Reggiani) در مصاحبهای برای توصیف خود به کار میبرد؛ تعبیری که خندهدار و خودخواهانه به نظر میرسد و البته، با پایان تراژیکی همراه است. رجیانی که با نامهای مختلف «لیدی گوچی» و «بیوه سیاه» شناخته میشود، با همین توهم به مرکز بزرگترین رسوایی دهه 1990 تبدیل شد که ترکیبی از عشق، پول، مد، قتل... و یک فالگیر بود! خاندان گوچی (House of Gucci)، جدیدترین فیلم ریدلی اسکات به این ترکیب جذاب، ستاره موسیقی پاپ، لیدی گاگا را افزوده و میکوشد شکنندگیهای روابط انسانی و کاری را در زیر پوست زندگی و در سایه فریبندگیهای یک زن مرگبار به تصویر بکشد.
در مارس 2021 اسکات ساخت فیلمی را آغاز کرد که محور آن داستان زندگی صاحبان برند برتر ایتالیا و قتل مائوریتزیو گوچی بود؛ زندگی خانوادهای که در طول سه نسل با اختلافات، دعوا و کلاهبرداریهای مکرر دستبهگریبان بودند و در نهایت خانه مد برند لوکس و گرانقیمت گوچی را به مرز ورشکستگی رساندند و مالکیت آن را نیز از دست دادند.
فیلم پرستاره خاندان گوچی، که توسط بکی جانستون و روبرتو بتیوِگنای فیلمنامهنویس از کتاب غیرداستانی سارا گی فوردن اقتباس شده، مسیری پرفرازونشیب از یک مهمانی میلانی در دهه 1970 تا یک محاکمه مهم در پایان قرن گذشته را به تصویر میکشد. در قلب این روایت، عاشقانه محکوم به فنای مائوریتزیو گوچی و پاتریتزیا قرار دارد که نقش اولی را «آدام درایور» شیکپوش و عینکی ایفا میکند. پاتریتزیا (با بازی لیدی گاگا) در یکی از سکانسهای نخستین فیلم میگوید: میخواهم ببینم این داستان چطور پیش میرود ... و در ادامه فیلم میبینید داستان از عاشقانه رویایی نوه گوچی بزرگ و تشکیل خانواده و بچهداری، چگونه به سمت رقابت خانوادگی، حسادت، انتقامجویی و جنایتی مرگبار چرخش پیدا میکند.
همه چیز در آغاز پرشور و حرارت است. اسکات در همان قرارهای اولیه زوج فیلم هم حرفهایی برای گفتن دارد. مائوریتزیو یک موتورسیکلت دارد، پاتریتزیا روی موتور او شماره تلفنش را مینویسد؛ و به نظر میرسد میخواهد راهش را با همین موتور به بالاترین نقطه ثروت خاندان گوچی باز کند. او شاید نتواند نقاشی کلیمت را از پیکاسو تشخیص بدهد اما شیفته جلال و شکوه آویخته بر دیوار خاندان گوچی است و برای بهدست آوردنش، نقشه میکشد.
رودولفو، پدر عصاقورتداده و نوستالژیک مائوریتزیو، به خوبی این جاهطلبی را میبیند و میکوشد پسرش را از وصلت با خانواده «کامیوندار» رجیانی منصرف کند؛ اما در این تلاش، ناموفق است. در مقابل، آلدو، عموی حیلهگر خانواده (با بازی آلپاچینو) آنقدرها باهوش نیست که پشت پرده را ببیند. او شیفته جذابیتهای پاتریتزیا میشود و به برادرزاده راندهشدهاش اجازه میدهد وارد خانه مدی شود که بخشی از میراث خانواده در نیویورک است. پاتریتزیا یکباره از دختر یک کامیوندار به لیدی گوچی تبدیل میشود که دیوانهبازیهایش همراه با زرق و برق لباس و کیف و کفش و زیورآلات گوچی از او زنی جذاب و مغرور و همزمان باهوش و کمی احمق میسازد. چرخش از یک ازدواج بهشتی به جدایی جهنمی هم در فیلم، به همین اندازه سریع است.
در پس همه این اتفاقات، سایه پدرخواندهای نهفته است که الگویی کهن برای همه چیز در ذهن دارد؛ یک جشن روستایی در فضای باز که آلدو (پاچینو) در آن ریاست میکند تا انجام کارهایی مثل غسل تعمید البته در آب حمام به جای آب مقدس! اندکی بعد جرد لتو وارد میدان میشود (که برای این نقشآفرینی نامزد تمشک طلایی شده است)، در نقش پائولو پسر آلدو، که به دنبال رویاهای ابلهانه خود است. پائولو، پکیجی از کت و شلوارهای مسخره، موهای آشفته در پس سری تاس، شکم بیرونزده و چشمانی نیمهمعصوم و نیمهکودن است. کسی که در نهایت از کینه و حماقتش علیه پدر استفاده میکند و با رو کردن مدارک مالیاتگریزی، گوچی رئیس را به زندان میفرستد.
رابطه شاد زوج داستان ریدلی اسکات هم نامیرا نیست. تصمیم مائوریتزیو برای طلاق از رجیانی و محروم کردن او از نام گوچی، محرک نهایی دسیسه قتل اوست. رجیانی در صحنهای از فیلم به شوهرش که از او جدا شده میگوید: «نمیدانستم که با یک هیولا ازدواج کردهام.» و مائوریتزیو پاسخ میدهد: «تو با هیولا ازدواج نکردی، با یک گوچی ازدواج کردی!» گرچه خط اصلی داستان ریدلی اسکات بر سقوط این زوج متمرکز است اما نگاهی اجمالی به خاندان گسترده گوچی و روابط پیچیده اعضای آن هم دارد. این فیلم درسی است از خانواده فروپاشیده سرمایهداری، که بسیاری از شرکتها در ایتالیا و دیگر کشورها را گرفتار کرده است. خاندان گوچی درس دیگری هم دارند: خلاقیت و کارآفرینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود اما همزمان، باید منتظر بالا گرفتن اختلافات هم باشید!
منتقدان میگویند خانه گوچی مانند درام خانواده گتی (داستان سر باز زدن جان پل گتی، یکی از ثروتمندترین انسانهای تاریخ از پرداخت پول درخواستی به گروگانگیرهای نوهاش) تداعیکننده فیلم «تمام پولهای جهان» ریدلی اسکات است و میکوشد تاریخ معاصر ثروتمندان جهان را به نمایش بگذارد. «خاندان گوچی» خوب یا بد، نزدیک به یک کالت کلاسیک است که بازی لیدی گاگا -در نشان دادن سیر تحول یک زن از جاهطلبی به جنون- نقطه درخشان آن بهشمار میرود.
تولد یک برند لوکس
صعود گوچی از فروشگاههای سادهای در خیابانهای فلورانس ایتالیا به غول لاکچری که این روزها در رم، میلان، پاریس، لندن، دهلی نو، نیویورک، کره، توکیو و دیگر شهرهای جهان فاخرانه میدرخشد، داستان یک کسبوکار خانوادگی موفق است که از کالاهای چرمی، مانند طلسمی برای افسون کردن دارا و ندار در سراسر جهان استفاده میکند.
پوشیدن گوچی زمانی حس درباری بودن به آدمها میداد. اما اگر عضوی از این خانواده بودید و نام آن را یدک میکشیدید، درست مانند این بود که سلطنت به شما به ارث رسیده باشد؛ یا دستکم اغلب افراد اینگونه فکر میکردند! میراث گوچی اما، برای آخرین وارثش چندان هم خوشیمن نبود. همه این احساسات لوکس برای یکی از اعضای خانواده یعنی مائوریتزیو گوچی -آخرین رئیس خانه مد- شکل دیگری پیدا کرد؛ اشتباهات مالی و تمایلات عاشقانه او به قتلی منجر شد که در نهایت نام معتبری را که میراث 70سالهای با خود داشت، به باد داد.
مائوریتزیو در سال 1948 متولد شد. پدرش رودولفو، یکی از چهار برادر -همراه با آلدو، واسکو و اوگو- بود که وارثان بنیانگذار اصلی برند گوچی یعنی «گوچیو گوچی» بودند. گوچی بزرگ ابتدا در هتل ساووی لندن کار میکرد؛ جایی که دریافت چمدان و کیف برای ثروتمندان و نخبگان نماد برتری و تفاخر است. به همین دلیل به ایتالیا بازگشت، چرمسازی را آموخت و خط تولید چمدان و کیفهای دستی باکیفیت خود را راهاندازی کرد. و به زودی هر چیزی که دارای لوگوی گوچی بود به کالایی ضروری برای ستارگان سینما، شاهزادگان و بانوان اول تبدیل شد.
در آغاز گوچی عمدتاً بر کالاهای سفر تمرکز داشت اما در نهایت، با رسیدن نام برند به گوش اشراف بریتانیایی حتی تا تولید تجهیزات سوارکاری پیش رفت. شهرت این برند رو به افزایش بود تا اینکه در سال 1935 به مانعی برخورد کرد. ایتالیا تحریم شد و با کمبود چرم گوچی هم ناگزیر، به استفاده از کرباس و حتی بامبو روی آورد. در واقع کمبود مواد اولیه در دوران جنگ جهانی دوم، خلاقیت گوچی را دوچندان کرد. امضای این برند یک کاناپا یا کنف بافتهشده بود که نماد دو الماس درهمتنیده در بالای آن چاپ میشد. گوچی روی محصولات خود عبارت «مید این ایتالی» را هم درج میکرد.
پنج سال اول زندگی مائوریتزیو با تراژدی و پیروزی توام همراه بود. در سال 1953 برند گوچی پس از افتتاح اولین فروشگاه آلدو در نیویورک، به ایالات متحده پا گذاشت. اما تنها 15 روز بعد پدرخوانده خانواده، گوچیو، از دنیا رفت؛ پیش از آنکه نام خانوادگی او در اوج کالاهای لوکس جهان معرفی شود. خانواده گوچی اما، بهرغم از دست دادن پدر، همچنان به مسیر خود ادامه میداد.
معرفی لوفر (کفش چرم اسپرت گوچی- Loafer) به بازار، اولین تصمیمی بود که درک این خانواده از سبک و روایت مرتبط با محصول را نشان میداد و یک چالش مستقیم برای ظاهر رسمی کالاهای لوکسی بود که از سنتهای بریتانیا تاثیر گرفته بودند. محصولات گوچی با الهام گرفتن از تجربیات پدربزرگ، ظاهری جذاب، راحت و اسپرت پیدا کردند. اندکی بعد آلدو، از لوفر محبوب خود برای ورود به بازارهای کلیدی مانند لندن، پالم بیچ، پاریس و بورلی هیلز استفاده کرد. گوچی در واقع دومین برند لوکس بزرگی بود که در بورلی هیلز پا گرفت و در کنار بوتیک جورجیو آرمانی این خیابان شروع به خودنمایی کرد.
داستان شیرین گوچی اما پایان خوشی نداشت. با وجود محبوبیت رو به افزایش برند در سراسر جهان و رشد پیوسته آن در طول دهه 70، اختلافات، حسادت، طمع قدرت و کلاهبرداری به بلای جان امپراتوری مد ایتالیا تبدیل شد.
شکست نسل سوم
اختلافات و دعواهای خاندان گوچی یادآوری تلخ و گزندهای است از نوساناتی که پول و موفقیت میتواند در روابط ایجاد کند. تراژدی آنها از نگاه بسیاری، یک نمونه ماندگار از چگونگی راهاندازی و افول یک کسبوکار خانوادگی است. کسبوکاری که همهچیز داشت- حرص و طمع، خودخواهی، رقابت با بستگان، گسترش احمقانه و حتی قتل! شاید آموزندهترین جنبه داستان این باشد که مثالی عالی از رویه بسیار رایج «شکست نسل سوم» است. داستان آنها این کلیشه منفی را تایید میکند که اعضای نسل سوم خانواده، اغلب مشاغل خانوادگی موفق را نابود میکنند.
نسل دوم خاندان گوچی هنوز حس خوبی نسبت به تجارت خانوادگی داشتند. محبوبیت برند به طرز شگفتآوری رو به افزایش بود. پس از مرگ پدرخوانده، ابتدا سه پسر گوچی بزرگ، کسبوکار را بین خودشان تقسیم کردند. اما وقتی یکی از برادران فوت کرد آلدو شرکت را با کوچکترین برادر یعنی رودولفو، نصف-نصف شریک شد. آن دو هم اختلافات زیادی با یکدیگر داشتند اما همیشه میتوانستند به دلایل تجاری با هم به توافق برسند. آلدو البته از سهم رودولفو راضی نبود زیرا احساس میکرد این بازیگر سابق سینمای صامت به اندازه کافی به رشد شرکت کمک نکرده است. برای رفع این حس ناخوشایند، یک شرکت فرعی راهاندازی کرد و 80 درصد مالکیت آن را برای خود و سه پسرش نگه داشت.
مشکل نسل سوم از فرزندان آلدو شروع شد که فاقد تیزبینی و ذکاوت لازم برای کسبوکار بودند اما میخواستند همزمان پول بیشتری بهدست بیاورند و در عین حال تا حد امکان لوکس زندگی کنند. پائولو گوچی، پسر او، که طراح اصلی شرکت بود -و نقش اصلی در ایجاد لوگوی دو G بههمپیوسته، قیچی دوتایی مشهور و نوارهای راهراه قرمز، سبز و مشکی داشت- مدام درگیر ایدههایی بود که مورد تمسخر سایر اعضای خانواده قرار میگرفت. او در اوج تنشها تلاش کرد یک برند رقیب برای گوچی راهاندازی کند که هدفش نسل جوان باشد. پدر و عمویش به او نه گفتند و آنقدر سرکوب و تحقیرش کردند تا نتواند درگیر مسائل تجاری شود.
پائولو توانست حق بازاریابی یک خط تولید از گوچی را بهدست بیاورد اما در نهایت، 45 میلیون دلار از سهام شرکت را در سال 1987 به باد داد. اندکی بعد مقامات، رئیس گوچی- آلدو- را به جرم 4 /7 میلیون دلار فرار مالیاتی در ایالات متحده دستگیر کردند. گوچی 81ساله به تحمل یک سال زندان فدرال محکوم شد و کسی که مدارک مالیاتگریزی را در اختیار پلیس قرار داده بود، پسر انتقامجویش پائولو بود!
گوچی حالا به یک ناجی نیاز داشت. مردی که سکاندار این کشتی سردرگم شد، مائوریتزیو بود که دادگاه ایتالیایی 50 درصد سهام شرکت را به او واگذار کرد. یک سال بعد مائوریتزیو 50 درصد دیگر سهام گوچی را به یک شرکت بانکداری سرمایهگذاری خاورمیانه به نام اینوستکورپ (InvestCorp) فروخت و توانست سهم آلدو -عمویش- را با 135 میلیون دلار به دست آورد. اینگونه مدیرعامل جدید، سهامدار عمده شرکت باقی ماند. تحول دیگر گوچی با پیدا شدن سروکله جوان طراحی به نام «تام فورد» رقم خورد که طراحی خط تولید لباس زنانه شرکت را آغاز کرد و حرفهای افسانهای از گوچی ساخت.
یک پایان تراژیک
مائوریتزیو که از یک وکیل بیدستوپای ساده به سهامدار برندی لاکچری تبدیل شده بود زندگی اشرافی و پر از ریختوپاشی برای خود ساخت که شاید زمینهساز شکست و مرگش شد. شاهدان، زندگی او را فراتر از مجلل توصیف میکنند. او صاحب یک قایق بادبانی 206فوتی به نام کریول بود که در اصل برای غول کشتیرانی یونان، استاوروس نیارکوس ساخته شده بود و 23 خدمه داشت. دو فِراری تستاروسا، اقامتگاههای تاریخی در میلان و سنت موریتز سوئیس، تنها بخشی از دارایی او بودند. ولخرجیهای او باعث شد خیلی زود بدهی 40 میلیوندلاری بالا بیاورد.
مائوریتزیو در روزهایی که زندگی به رویش لبخند میزد -پس از جدایی از همسر اولش پاتریتزیا رجیانی- با پائولا فرانچی دوست دوران کودکیاش ارتباطی دوباره گرفت که به زندگی آنها در کنار هم منجر شد. گرچه همه چیز خوب به نظر میرسید اما دوستان او میگویند در ماههای منتهی به مرگش، رابطه آشفته او با پاتریتزیا، به وضوح بر ذهنش سنگینی میکرد.
آنگونه که گزارشها نشان میدهد مائوریتزیو پس از از دست دادن بیش از 22 میلیون دلار از درآمد 230 میلیوندلاری شرکت در سال 1993، در نقش خود به عنوان رئیس گوچی شکست خورد. فوربز مینویسد: طلبکاران ناراضی در خانه گوچی را میکوبیدند. دستمزدها پرداخت نشده بود. مائوریتزیو ناگزیر سهام خود را به قیمت 170 میلیون دلار به اینوستکورپ فروخت و به سلطنت خاندان گوچی بر امپراتوری مدی که پدربزرگش ساخته بود، پایان داد. او دو سال بعد در یک روز کاری معمولی در میلان، مقابل دفتر کارش هدف چهار گلوله قرار گرفت. سه گلوله به پشت اصابت کرده و چهارمی در صورتش خالی شده بود. پس از مرگ او، پلیس ابتدا به اعضای خانواده گوچی مشکوک شد. اما در نهایت دریافتند که مائوریتزیو قصد داشته با پائولا ازدواج کند و اعلام کرده بود که نفقه همسر سابقش را به 860 هزار دلار در سال کاهش میدهد. پاتریتزیا این مبلغ را توهین تلقی کرده و آن را «کاسه عدس» نامیده بود. مائوریتزیو احتمالاً به خواب هم نمیدید غرور، حسادت و کینه، همسر سابقش را که هنوز خود را لیدی گوچی میدانست به طراحی نقشه قتل واخواهد داشت!
دفتر خاطرات پاتریتزیا از جمله شواهدی بود که در دادگاه ارائه شد. او در دفترش نوشته بود: هیچ جنایتی وجود ندارد که با پول نتوان خرید. روزی که مائوریتزیو تیرباران شد، در پایان این دفتر خاطرات کلمه دیگری به چشم میخورد: پارادیزو ... واژهای یونانی به معنای بهشت. پاتریتزیا سرانجام به اتهام طراحی قتل به 26 سال زندان محکوم شد و ضارب نیز حبس ابد گرفت. رجیانی یکبار گفته بود: ترجیح میدهم در رولزرویس گریه کنم تا اینکه روی دوچرخه شاد باشم! شاید این جمله بهترین توصیف برای زنی باشد که جاهطلبیهایش، از مائوریتزیوی سادهدل، مردی مغرور، بلندپرواز و البته احمق ساخت.
حالا گوچی با 07 /11 میلیارد دلار درآمد (2021) یکی از 10 برند برتر دنیاست اما هیچ عضوی از خانواده گوچی در آن حضور ندارد. احتمالاً شنیدن این جمله برای گوچیهای فقید خوشایند نیست اما، رها کردن غرور و کنترل در زمان مناسب، میتوانست همه چیز را تغییر دهد.