مصائب تورم و نرخ ارز
خروج سرمایه، مهاجرت و ریشههای اقتصادی آن در گفتوگو با محمدمهدی بهکیش
زمزمههای کاهش قابل توجه نرخ ارز در نتیجه پیشرفت مذاکرات، اگرچه هنوز به واقعیت نپیوسته اما باعث شده این هشدار از سوی برخی اقتصاددانان داده شود که اگر قیمت دلار کاهش قابل توجهی را تجربه کند، باعث اوج گرفتن موج خروج سرمایه از کشور خواهد شد؛ اتفاقی که به گفته محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان، مهاجرت و خروج سرمایه انسانی را هم به دنبال خواهد داشت چون آدم همانجایی میرود که پولش میرود. به گفته این اقتصاددان یکی از دلایل عمده خروج سرمایه مالی و انسانی سرکوب نرخ ارز بهطور تاریخی بوده که در فاصلههای بین دو جهش، فرصت مناسبی برای خروج سرمایه و خرید در کشورهای خارجی فراهم میآورد و نشانه آن را میتوان در تعداد بالای ایرانیان خارج از کشور یا آمار بالای خرید ملک توسط ایرانیان در کشورهای همسایه از جمله ترکیه مشاهده کرد.
♦♦♦
در حال حاضر مذاکرات ایران و غرب در جریان است و این احتمال وجود دارد و البته انتظار بالایی هم میرود که این گفتوگوها به احیای برجام منجر شود. نتیجه اینکه از هماکنون انتظارات برای کاهش قابل توجه نرخ ارز شکل گرفته و البته دولت خود بیش از بقیه به این انتظارات دامن میزند، از جمله شخص رئیسجمهور که اعلام کردند نرخ دلار میتواند به 15 هزار تومان برسد. با این حال اقتصاددانان نسبت به کاهش قابل توجه قیمت ارز هشدار میدهند و آن را موجب برهم خوردن تعادل بازار، نوسانهای آسیبزننده و از همه مهمتر باعث خروج سرمایه مالی و انسانی از کشور در فرصت کوتاهی که ممکن است با کاهش نرخ ارز فراهم شود، معرفی میکنند. کاهش نرخ ارز چگونه به خروج سرمایه مالی یا مهاجرت افراد منجر میشود؟
تردیدی وجود ندارد که یکی از اصلیترین و مهمترین مسائل اقتصاد کشور ما که مشکلات و تبعات منفی زیادی در حوزههای اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده، پایینتر نگه داشتن دستوری نرخ ارز از قیمت تعادلی به واسطه مداخله در بازار است. این مساله محدود به دوران پس از انقلاب هم نیست و در واقع ریشه این سیاست نادرست به سالهای منتهی به انقلاب در دوران رژیم سابق برمیگردد. برای توضیح ارتباط نرخ ارز با خروج سرمایه و مهاجرت هم ابتدا مثالی میزنم که مساله روشن باشد. در میزگرد شماره پایان سال تجارت فردا یک خاطره شخصی نقل کردم که روایت مجدد آن خالی از لطف نیست. بعد از پایان تحصیلاتم در آمریکا به ایران برگشتم و در دانشگاه مشغول به تدریس شدم. بعد از چند ماه که تعطیلات نوروز آغاز شد با همان حقوق و پاداشی که گرفته بودم برای انجام برخی امور مربوط به فارغالتحصیلی به آمریکا رفتم. استاد من از بازگشت من تعجب کرد و گفت شما ایرانیها در خانههایتان چاه نفت دارید. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت چون من که استادتمام دانشگاه هستم و در اقتصادی زندگی میکنم که درآمد سرانهاش بیش از 10 برابر درآمد سرانه در اقتصاد ایران است، اگر قصد داشتم چنین سفری انجام دهم حداقل باید پنج سال پسانداز میکردم اما تو با حقوق شب عیدت به چنین سفری آمدی. این یعنی نرخ ارز در کشور شما بسیار ارزان است که برای تو چنین امکانی فراهم شده.
این اتفاق در زمانی رخ داد که نرخ ارز هفت تومان بود و اتفاقاً در ظاهر نظام عرضه و تقاضا هم در بازار به خوبی کار میکرد. این هشداری است برای ما اقتصاددانها؛ چون وقتی یک عامل در طرف عرضه دخالت میکند و کالا را بسیار فراوان و با هزینه اندک به بازار تزریق میکند، معادلات تغییر میکند و قیمت پایینتر از آنچه باید باشد، کشف میشود. در آن زمان بهطور طبیعی باید نرخ ارز بهگونهای بود که من به عنوان یک استادیار تازهکار نتوانم بعد از چند ماه کار و با حقوق شب عید به راحتی به آمریکا سفری 15روزه داشته باشم. این سیاست ارزی در بعد از انقلاب هم ادامه یافت با این تفاوت که در بسیاری از مواقع فراوانی ارز مانند دوران قبل از انقلاب نبود. در آن زمان بهواسطه افزایش قیمت جهانی نفت، ارز زیادی در اختیار بانک مرکزی بود و قیمت را هم بانک مرکزی تعیین میکرد. بعد از انقلاب هم سیاستگذار تحت هر شرایطی این سیاست را ادامه داد تا به گمان خودش اقشار آسیبپذیر و ضعیف لطمه کمتری ببیند. نتیجه این شده است که طی چهار دههای که از انقلاب میگذرد چندین بار تجربه کردهایم که بهواسطه سیاست ارزی دولتها، فنر نرخ ارز جمع شده و بعد از مدتی ناگهان جهش کرده تا قیمت ارز چند برابر شود و باز همان مسیر قبل طی شود.
مشکل اینجاست که سیاستگذار نمیپذیرد با کنترل نرخ ارز نمیتوان به دهکهای کمدرآمد کمک کرد. این اقشار با ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی است که میتوانند به رفاه پایدار برسند اما از آنجا که مسیر ایجاد رشد اقتصادی بسیار سخت و دشوار است و دولت هم در اغلب اوقات دسترسی خوبی به منابع ارزی قابل توجه حاصل از فروش نفت داشته، توانسته است نرخ ارز را پایین نگه دارد. در واقع این منابع را به شکل کاملاً غیرهدفمند و ناعادلانه به اقتصاد توزیع کرده، که باعث شده است تمام سازوکارهای اقتصاد منحرف شود. این نوع عملکرد دولتها چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب رانتهای پنهان و آشکاری ایجاد کرده که مکانیسم عرضه و تقاضا و امکان سیاستگذاری اقتصادی را از بین برده است. رانتهای بزرگی در طول این دوران از این طریق ایجاد شده که عدهای قلیل بهرههای بزرگی از آن بردهاند. تولید شکل نمیگیرد یا با استفاده از ارز ارزان توجیهپذیر میشود، واردات سودآور میشود و در مقابل تورم به دلیل تزریق بالای ارز جهش میکند، این باعث میشود دولت که به دلیل تزریق بالای ارز با تورم مواجه شده، خود را محق در قیمتگذاری بداند و قیمت کالاها را سرکوب کند و تعادل بازار و سازوکار قیمت را برهم بزند. از طرفی دولت به خاطر جیب پر از ارزی که دارد سرمایهگذاریهای زیادی انجام میدهد؛ برای مثال در سالهای دهه 1350 تقریباً تمام سرمایهگذاریهای بزرگ و عمده دولتی بود. بخش خصوصی داشتیم اما یا انگیزه سرمایهگذاری با توجه به حضور دولت نداشت یا وابسته به سیستم دولتی بود.
متاسفانه سیاست ارزی در کشور ما در چاهی افتاده که طی این پنج دهه از آن بیرون نیامده و چهبسا بیشتر در آن فرورفته است. در چنین شرایطی که ساختار اقتصاد کشور نامتعادل و بیثبات است و قیمت ارز به زور پایین نگه داشته میشود و در عین حال درهای بسته زیادی وجود دارد، افرادی که مستعد هستند و خلاقیت بالایی دارند یا میتوانند کالایی برای صادرات تولید کنند، ترجیح میدهند به جایی مهاجرت کنند که از ثبات بیشتری برخوردار است و درهای باز بیشتری دارد. به همین دلیل است که بسیاری از نخبگان دانشگاهی به سرعت جذب دانشگاههای خارج میشوند و بعد در موسسات علمی و پژوهشی بهکار گرفته میشوند. درنتیجه تا زمانی که نتوانیم سازوکار اقتصادی را درست کنیم، با این تهدید عملی مواجه هستیم.
چگونه باید با این خطر بزرگ و در حال رخ دادن مقابله کرد؟
باید پول نفت را از بودجه خارج کنیم. بودجه دولت باید از مالیات مردم و بنگاهها تامین و صرف ارائه خدمات عمومی به همگان شود. در همه اقتصادهای توسعهیافته این تجربه عملی وجود دارد. اما در عمده کشورهای نفتخیز این سازوکار تجربه نشده است، چرا؟ چون کافی است که یک نفتکش بزرگ را پر کنند و 300 میلیون دلار به دست بیاورند. حالا اگر قرار باشد این مقدار از طریق مالیات جمعآوری شود، کار بسیار سختی است. مشخص است که هر دولتی راه ساده را انتخاب میکند و میگوید بعداً به مساله رشد و افزایش تولید هم رسیدگی خواهد کرد. این پول نفت که توزیع آن به شدت رانتزاست و این سیاست بد ارزی باعث شده گروههای خاصی که رابطهای با تصمیمگیرندگان دارند، روزبهروز بر ثروتشان افزوده شود. این افراد از طرفی احساس ناامنی میکنند و در نتیجه به دنبال این هستند که برای خودشان منزلگاه امنی ایجاد کنند و ثروتشان را از کشور خارج میکنند. گروه دیگری هم هستند که سالم کار کردهاند اما از رانت پنهانی که وجود دارد استفاده کردهاند. رانت در بسیاری از اقتصادها بر اثر سیاستهای دولت شکل میگیرد اما دولتها یاد گرفتهاند که رانت را با استفاده از ابزارهایی مانند مالیات از بین ببرند تا هم سازوکار بازار کار کند هم اینکه یک طبقه بهطور ناگهانی و با استفاده از رانت یکشبه ابرثروتمند نشود. تا زمانی که رانت ارزی گسترده در اقتصاد ما میچرخد و سیاستگذار نتواند این رانت را از بین ببرد، عدهای ثروتهای کلان انباشت میکنند، در مقابل تورم به خاطر نقدینگی بسیار بالا میرود و شرایط خروج سرمایه مالی و انسانی را به وجود میآورد. نتیجه این میشود که ایرانیها به خریداران عمده ملک و مسکن در کشورهای همسایه مانند ترکیه و گرجستان تبدیل میشوند.
با توجه به آنچه ممکن است درباره نرخ ارز رخ دهد، فکر میکنید این مساله بدتر و شدیدتر شود؟
پیشبینی من از شرایط اقتصاد در حال حاضر و آینده کوتاهمدت این است که ما همچنان با موج خروج سرمایه مواجه خواهیم بود. حال اگر در این شرایط نرخ ارز بهواسطه گشایشهایی که ممکن است صورت بگیرد یا بهدلیل تزریق منابع در اختیار دولت، پایین بیاید، روند خروج سرمایه شدت میگیرد. در حالی که شرایط کنونی چشماندازی از کاهش نرخ ارز ندارد چون هم قیمت چسبندگی دارد و هم تورم بالاست. اگر نرخ ارز دستکاری شود و تصنعی پایین بیاید خروج سرمایه مالی و انسانی بسیار بیشتر میشود. یعنی علاوه بر خروج سرمایه انسانی نخبه و خلاق که معمولاً بدون خروج سرمایه مالی قابل توجه صورت میگیرد، شرایطی فراهم میشود که انگیزه و توان خروج سرمایه مالی فراهم شود و به دنبال آن سرمایه انسانی هم خارج میشود. انسان به دنبال پولش میرود و کسی که پولش را به خارج منتقل کرده خودش اینجا نمیماند. در حال حاضر نزدیک پنج میلیون ایرانی یا افرادی با نسب ایرانی داریم که در خارج از کشور زندگی میکنند و آمار خالص مهاجرت ما هم در نهادهای بینالمللی مانند بانک جهانی منفی است و ما کشوری مهاجرفرست محسوب میشویم. در واقع درآمد نفت و سیاست ارزی باعث شده خروج سرمایه شکل بگیرد و افزایش یابد.
ممکن است مهاجرت برای اقتصاد ما بهره و نفع هم داشته باشد؟
بله، اگر شرایط بهگونهای بود که این افراد در رفتوآمد بودند و به راحتی میتوانستند سرمایه خود را به داخل انتقال دهند میتوانست برای ما این موهبت را داشته باشد که این افراد با خود هم سرمایه و هم فناوری جدید بیاورند. فینفسه این حضور ایرانیان در خارج از کشور بد نیست اما متاسفانه به دلیل شرایطی که در داخل داریم، افرادی که مهاجرت میکنند به ندرت بازمیگردند و سرمایه مالی که اصلاً با خود نمیآورند و حتی بسیاری از آنها با اینکه در خارج زندگی میکنند همچنان بخشی از هزینههایشان را از داخل تامین میکنند. آنچه بهطور شهودی دیده میشود این است که خروج سرمایه مالی و انسانی در حال افزایش است. به ویژه هماکنون به خاطر شرایط پاندمی کرونا و ترس جامعه جهانی از افزایش ریسک اپیدمیها و پاندمیهای بعدی، میبینیم که تحصیلکردههای علوم پزشکی شرایط بسیار مناسبی برای مهاجرت و کار در خارج دارند و پزشکان و پرستاران و دیگر متخصصان این حوزه میتوانند با دریافت دستمزدهای بالاتر به راحتی کار پیدا کنند و از کشور خارج شوند. این زنگ خطر است و ما باید هوشیار باشیم که چند سال آینده ممکن است با مشکل کمبود نیروی متخصص در حوزه پزشکی و پرستاری مواجه شویم. نظام آموزشی هم نمیتواند به سرعت جای مهاجرتکردهها را پر کند و این میتواند برای ما هزینه مضاعف باشد. مثل هماکنون که سرمایهگذاریهای قابل توجهی روی پرورش نخبگان و استعدادهای درخشان در دانشگاههای بزرگ و خوب کشور میشود اما بخش قابل توجهی از آنها از کشور خارج میشوند و در واقع این سرمایهگذاری برای ما بینتیجه است و هدر میرود. ما تا زمانی که نتوانیم رانتهای موجود را در کشور سازماندهی کنیم فساد روزبهروز بیشتر خواهد شد و خلاقیت جایی برای رشد نخواهد داشت و در نتیجه همچنان با پدیده فرار سرمایه مالی و انسانی مواجه خواهیم بود.
هشدار داده میشود که کاهش نرخ ارز موجب خروج سرمایه انسانی و مالی میشود؛ از طرفی این باور وجود دارد که کاستن از فشار و تنگنای معیشت مردم هم به کاهش نرخ ارز گره خورده است. گفتههای اقتصاددانان در مذمت کاهش دستوری نرخ ارز مقبول نمیافتد چون این باور در جامعه وجود دارد که کاهش نرخ ارز، آنان را از گرانی کالا و خدمات تا حدودی خارج میکند. این پارادوکس را چگونه میتوان حل کرد؟
اقتصاد ما باید بتواند کار و رشد ایجاد کند که مردم از طریق کار و خلاقیت و نوآوری درآمد ایجاد و با آن گذران زندگی کنند وگرنه باید با درآمد محدود (از طریق یارانه و رانت) بسازند در حالی که حق آنها بسیار بیش از این است. وقتی که دولت نمیتواند راه اصلی و البته دشوار را طی کند به راههای انحرافی رو میآورد. اینکه مردم خواهان کاهش نرخ ارز هستند تا بتوانند راحتتر زندگی کنند و با قیمت پایینتر نیازهای خود را رفع کنند، حق دارند. اگر برای این افراد محیط کسبوکار عاری از فساد و رانت ایجاد شود بهگونهای که بتوانند با کار و خلاقیت خود درآمد مکفی کسب کنند، قاعدتاً راضیتر خواهند بود. همانطور که گفتید ما در یک پارادوکس بسیار بد گرفتار هستیم. اگر دولت بتواند به هر طریقی نرخ ارز را کاهش دهد، خانهای که فرد در تهران دارد ارزش بیشتری نسبت به یک خانه در ترکیه پیدا میکند. اگر فردی خانهای دارد که هماکنون پنج میلیارد تومان ارزش دارد، با کاهش قیمت ارز به 15 هزار تومان تقریباً ارزش دلاری خانهاش 5 /1 برابر میشود. چون با کاهش ارز قیمت مسکن در بازار به راحتی کاهش نمییابد. طبیعی است که هر فردی میتواند به این فکر بیفتد که یک خانه خودش در تهران را تبدیل به دو خانه در ترکیه بکند و بعد اصلاً برود آنجا زندگی کند. اما همه افراد نمیتوانند این کار را بکنند و فشار زیادی متحمل میشوند. راه چاره چیست؟ راه چاره پایین آوردن نرخ ارز به 15 هزار تومان نیست، کاهش تورم است. باید از سیاستگذار بخواهیم تورم 40درصدی را به 15 درصد برساند. مردم متصور هستند که قیمتها به خاطر ارز بالا میرود در حالی که این تورم است که قیمتها را بالا میبرد. ارز خودش هم یک کالاست که متاثر از تورم فعلی یا انتظاری بالا میرود. اگر تورم کاهش یابد نرخ رشد قیمت همه کالاها از جمله ارز کاهش مییابد. اگر میخواهیم قیمت ارز از 22 هزار تومان کنونی در پایان سال به 30 هزار تومان نرسد، چارهاش سرکوب قیمت ارز نیست، راهش کاهش تورم است.
از طرفی من معتقدم این باور غلط، تلهای است که دولتها ساختهاند تا فکر مردم مشغول نرخ ارز باشد؛ چون راه توجیه آن برایشان باز است. وقتی در اقتصاد ما نرخ تورم سالانه نزدیک به 40 درصد اعلام میشود مشخص است که نرخ ارز هم باید بالا برود، چون قیمتش تابع تورم است. باید جهتگیری و هدفگذاری را تغییر داد و از تلهای که سیاستگذار ایجاد کرده خارج شد. البته که قیمت ارز به دلیل اینکه بخشی از درآمد دولت دلاری است در تورم دخیل است اما مساله اصلی نرخ ارز نیست. هیچ سازوکاری از تولید و توزیع گرفته تا عرضه و تقاضا و کشف قیمت در کشور ما به درستی کار نمیکند چون سیاست ارزی اشتباه همه را به انحراف کشانده است. باید تفکر مردم اصلاح شود تا بتوان مطالبه عمومی از سیاستگذار ایجاد کرد.
به نظرم مهمترین مطالبه ما از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری باید این باشد که تورم را کنترل کنند نه نرخ ارز را. باید از آنها بخواهیم که برای کنترل تورم برنامه و هدف مشخص ارائه بدهند که تورم را از 40 درصد به تدریج پایین بیاورند. کاهش تورم میتواند بهجای خروج سرمایه به ورود سرمایه و سرمایهگذاری منجر شود که نتیجه آن رشد است. تاکید میکنم که توجه عموم باید از نرخ ارز به تورم معطوف شود؛ آنچه لازم است پایین بیاید نرخ ارز نیست، تورم است.